داستان نویسی

کتاب روز ملخ

https://www.iranketab.ir/

کتاب روز ملخ با عنوان اصلی The Day of the Locust آخرین اثر نویسنده آمریکایی، ناتانیل وست است. رمانی که آن را بهترین رمان نگاشته‌شده درباره مناسبات حاکم بر هالیوود در دهه‌ی ۳۰ میلادی می‌دانند. نویسنده در این کتاب که یک برهه زمانی خاص را شامل می‌شود، پشت‌‌پرده هالیوود را به تصویر می‌کشد، دنیایی که مُشتی انسان بی‌استعداد نماینده‌اش هستند – مجریان ورزشی، هرزه‌ها، و مهاجرانی که از دیگر نقاط آمریکا به لس‌آنجلس آمده‌اند تا در هالیوود به موفقیت دست پیدا کنند و حتی تبدیل به ستاره‌ای بزرگ شوند.

کمی پس از انتشار این رمان، ناتانیل وست در ۳۷ سالگی به همراه همسرش، در تصادف رانندگی جان باخت. وست به هنگام مرگ کم‌وبیش گمنام بود و آثارش نه پرفروش بودند و نه با استقبال منتقدان روبه‌رو می‌شدند. منتقدان محافظه‌کار و دست راستی آثار او را بیش از حد نیهیلیستی و آخرالزمانی می‌شمردند و منتقدان رادیکال و چپگرا نیز آن‌ها را طنزآمیزتر از آن می‌پنداشتند که در ادبیات جدی و ضدفاشیستی رایج در آن زمان جای گیرند.

در قسمتی از متن پشت جلد کتاب، بخشی از متن داستان آمده است که بسیار خواندنی است:

تنها آنانی که هنوز امیدی در دل دارند می‌توانند از موهبت اشک بهره‌مند شوند، اشکشان که بند می‌آید، حالشان هم بهتر می‌شود. اما گریه هیچ دردی از نومیدان دوا نمی‌کند، آنان که امیدی در دل ندارند و اضطرابشان ریشه‌ای و همیشگی است. هیچ‌چیز برای آنان تغییر نمی‌کند. معمولاً خودشان این را می‌دانند، اما نمی‌توانند جلو گریه‌شان را بگیرند. (کتاب روز ملخ اثر ناتانیل وست – صفحه ۸۱)

ناتانیل وست با نام اصلی ناتان واینستاین در ۱۹۰۳ زاده شد و از دوستان نزدیک اسکات فیتزجرالد (نویسنده رمان گتسبی بزرگ – The Great Gatsby) بود اما نه فضای کتاب‌هایش شبیه او بود و نه حتی زندگی شخصی‌اش. جالب اینکه وست درست یک روز پس از مرگ فیتزجرالد از دنیا رفت. او چهار رمان کوتاه دارد و رمان روز ملخ (۱۹۳۹) مهم‌ترین آن‌ها به شمار می‌رود. این کتاب به باور بسیاری از منتقدان بهترین رمان نوشته‌شده با درون‌مایۀ هالیوود است که حاصل پنج سال مشاهده دقیق نویسنده درباره هالیوود است. وست در سال ۱۹۳۳ به هالیوود رفت و باقی عمرش را یکسره در آنجا گذراند.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان سرگذشت هکلبری فین – ادبیات آمریکا ]

کتاب روز ملخ

برای درک بهتر جایگاه رمان روز ملخ و تفاوت آن با کتاب‌هایی مانند گتسبی بزرگ، لازم است حال و هوای دهه‌ی ۱۹۳۰ و روزهایی که آن را عصر طلایی هالیوود می‌دانند بهتر آشنا شویم.

مترجم کتاب – فرید دبیرمقدم – که ترجمه خوبی از کتاب ارائه داده است، در پیش‌گفتار خود درباره حال و هوای آن روزها می‌نویسد:

«بحران عظیم اقتصادی در ۱۹۲۹ نقطه‌ی پایانی بود بر حس پیروزی و غرور امریکایی‌ها در دهه‌ی ۱۹۲۰، دهه‌ی پرزرق‌وبرقی که رمان گتسبی بزرگ بهترین راوی آن است. در دهه‌ی ۱۹۳۰، با رکود گسترده‌ی اقتصادی و کاهش تولید کارخانه‌ها، نرخ بیکاری در کشور به‌شدت افزایش یافت. همچنین، با خشکسالی فراگیر در ایالت‌های جنوبی امریکا، کشاورزان بسیاری زمین‌های خود را از دست دادند. بیداد فقر و بیکاری برای نخستین بار به افزایش بی‌سابقه‌ی مهاجرت در ایالات متحده انجامید. مقصد اصلی این مهاجران کالیفرنیا بود و بهترین راوی این مردمان بخت‌برگشته در آن دوران جان استاین‌بک بود، به‌ویژه در موش‌ها و آدم‌ها و خوشه‌های خشم…. هالیوود در این دهه جایگاه خود را در مقام قدرتمندترین مرکز فرهنگی و تجاری دنیا تثبیت کرد. مردمان خسته از فقر و بیکاری حال رویاهای بربادرفته‌ی خود را در فیلم‌های هالیوودی جست‌وجو می‌کردند و از همین زمان بود که هالیوود به کارخانه‌ی رویاسازی یا، به تعبیر وست در همین رمان، «آشغالدانی رویاها» تبدیل شد.»

در این دوران، یکی از کسانی که به هالیوود مهاجرت کرد، شخصیت اصلی کتاب یعنی تاد هکت بود. او در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه ییل نقاشی خوانده بود و وقتی یکی از استعدادیابان شرکت فیلم‌های ملی آثارش را دید، تلگرافی استخدامش کرده بود. تاد نیز از این فرصت استفاده و بلافاصله به هالیوود آمد. تاد نقاش بود، بنابراین اگر اوضاع خوب پیش نمی‌رفت، حداقل می‌توانست نقاشی «سوختن لس‌آنجلس» را کامل کند.

تاد به خانه‌ای معمولی نقل مکان می‌کند و کارش را به عنوان طراحی صحنه و لباس آغاز می‌کند. همه اهالی هالیوود در استودیوهای فیلم‌سازی با شدت مشغول فیلم‌سازی بودند و زرق و برق اجرای نمایش در آن محیط به راه بود اما هیچکدام از این‌ها توجه تاد را جلب نمی‌کرد چرا که او دلباخته فی گرینر بود. دختری که به عنوان سیاهی‌لشکر فعالیت می‌کرد ولی همچنان رویاهای بزرگی در سر داشت.

فی، به دلیلی که در آن شرایط قابل پیش‌بینی بود، رابطه عاطفی با تاد را قبول نکرد: «تاد هیچ‌چیز نداشت که به او پیشکش کند، نه پولی و نه قیافه‌ای. فِی فقط می‌توانست عاشق مردان خوش‌قیافه شود و فقط هم به مردان ثروتمند اجازه می‌داد عاشق او شوند.

در ادامه رمان، رفته رفته با زندگی این دختر بلندپرواز و دیگر رقیب‌های عشقی تاد آشنا می‌شویم. آدم‌هایی که هرکدام به دلیلی وارد هالیوود شده‌اند اما هیچکدام مزه رفاه را نمی‌چشند. می‌توان گفت، زندگی آنان همان چیزی که بود باقی ماند یعنی یک زندگی ملالت‌بار. از این جهت می‌توان گفت رمان وست بسیار تاریک است و نگاه بدبینانه‌ای به آینده دارد. ارجاعات فراوان کتاب به بخش‌هایی از کتاب مقدس که آخرالزمان را به تصویر می‌کشد نیز شاهدی بر این مدعاست.

نمی‌شد گفت خوشحال است یا ناراحت. به احتمال بسیار هیچ‌کدام نبود، درست مثل یک گیاه. البته خاطراتی داشت که مایه‌ی پریشانی‌اش می‌شدند و گیاهان از این معضلات ندارند، اما اولین شب بد خود را که از سر گذراند، آن خاطرات دیگر مزاحمش نشدند. (کتاب روز ملخ اثر ناتانیل وست – صفحه ۶۱)

عطش موفقیت و تبدیل شدن به ستاره‌ای در فیلم‌های هالیوود کم و بیش در همه شخصیت‌ها وجود دارد. این بازی حتی گریبانگیر پسر کوچکی شده که مادرش فکر می‌کند اگر تبعیض نبود، بچه‌اش ماشین پول‌سازی خواهد شد. اما برای درک بهتر کتاب باید این صحنه‌های ظاهری را کنار زد و در صحنه‌های کوتاه کتاب به دنبال اصل ماجرا رفت.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان عامه‌پسند – ادبیات آمریکا ]

کتاب روز ملخ

درباره کتاب ناتانیل وست

همان‌طور که در خلاصه کتاب روز ملخ اشاره کردیم کتاب درباره نقاشی است که به هالیوود آمده تا به عنوان طراح مشغول به کار شود. او استعداد آنچنانی ندارد اما به نظر می‌رسد تابلوی سوختن لس‌آنجلس قرار است این موضوع را تغییر دهد. در واقع کاری که تاد هکت انجام می‌دهد نیز همین است. او اشخاص و ایده‌های اطراف خود را نظاره می‌کند تا در نهایت این تابلو را بر اساس مردمی بکشد که به گفته خودش به کالیفرنیا آمده‌اند تا بمیرند.

سوختن لس‌آنجلس یک تابلوی آخرالزمانی است که می‌توان آن را نماینده کتاب دانست. چرا که در کتاب نیز شخصیت‌های اصلی مدام در حال فرسایش و تبدیل شدن به خاکستر هستند. آن‌ها در عشق زندگی پر زرق و برق فیلم‌های هالیوود می‌سوزند اما اگر کمی صبر کنیم به وضوح می‌بینیم که فقط مشتی خاکستر باقی خواهد ماند.

شخصیت‌های اصلی کتاب روز ملخ فریب‌خوردگانی هستند که پس از سال‌ها کار یکنواخت و طاقت‌فرسا و پس از اینکه مقداری پول پس‌انداز کردند به کالیفرنیا آمده‌اند تا از آفتاب و پرتقال‌های آن سرزمین بهره ببرند. اما ملال و زندگی روزمره آن‌ها را می‌بلعد.

ملالشان روز به روز طاقت‌فرساتر می‌شود. می‌فهمند سرشان کلاه رفته است و کینه قلبشان را پر می‌کند. هر روز زندگی‌شان را صرف روزنامه‌خواندن و سینمارفتن می‌کنند. هردو این‌ها هزار چیز به خوردشان می‌دهند: اعدام، قتل، جنایت جنسی، انفجار، تصادف، آشیانه‌ی عشق، آتش، معجزه، انقلاب و جنگ. این خوراک روزانه از آن‌ها آدم‌هایی اهل بخیه می‌سازد. آفتاب دیگر مضحکه‌ای بیش نیست. پرتقال دیگر نمی‌تواند اشتهای کورشده‌شان را تحریک کند. هیچ‌چیز دیگر آن‌قدر خشن نیست که ذهن و بدن تنبل و به حال خود رهاشده‌شان را منقبض کند. فریب خورده‌اند و خیانت دیده‌اند. برای چه جان کنده و پس‌انداز کرده‌اند؟ برای هیچ و پوچ. (کتاب روز ملخ اثر ناتانیل وست – صفحه ۱۹۵)

درباره هر کدام از شخصیت‌های کتاب می‌توان به طور مفصل صحبت کرد اما شاید سرنوشت فی گرینر از همه جالب‌تر باشد. چرا که فی گرینر در مرکز توجه است و همه در تلاش هستند تا رابطه‌ای با او داشته باشند. دختر فقیری که رویایی در سر دارد و با پدر بیمارش که قبلا دلقک بوده زندگی می‌کند. دختری که تاد شیفته اوست اما در این مسیر تنها نیست.

فی که اگر ستاره هالیوود نشود کاملا پتانسیل آن را دارد که از نظر روانی دچار فروپاشی و به موجودی شیطانی بدل شود. اگر او ستاره نشود پس بدون شک شیطان خواهد شد. این چهره شیطانی در یک صحنه از کتاب به وضوح آشکار است. زمانی که به شدت مردی که به او علاقه دارد را مجبور به نوشیدن الکل می‌کند. مگر او چه چیزی برای از دست دادن دارد؟ این جماعت درمانده و پریشان باید به هر طریق که شده از ملال و سرخوردگی رهایی پیدا کنند و به زندگی معنایی ببخشند در غیر این صورت مانند نقاشی روی جلد کتاب، همه بدل به انسان‌هایی با چهره شیطانی می‌شوند.

همان‌طور که اشاره شد باید صحنه‌های ظاهری را که شبیه به ظاهر فیلم‌های هالیوودی است کنار گذاشت و به صحنه‌های تاریک و شیطانی که در واقع در پشت صحنه رخ می‌دهد توجه کرد. در این صورت است که می‌توان به دیدگاه نویسنده و سخنی که او در تلاش برای گفتن آن است پی برد.

لازم به ذکر است که براساس رمان حاضر یک فیلم نیز در سال ۱۹۷۵ ساخته شده است که دیدن آن بعد از مطالعه کتاب خالی از لطف نیست.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان ناتور دشت – ادبیات آمریکا ]

جملاتی از متن کتاب روز ملخ

در میان این بالماسکه‌روها، گونه‌ی دیگری از مردم هم پراکنده بودند. آن‌ها لباس‌هایی تیره و بددوخت به تن داشتند که با سفارش پستی خریداری شده بود. برخلاف دیگران که به‌سرعت گام برمی‌داشتند و از این مغازه به آن مغازه و از این میخانه به آن میخانه می‌جهیدند، این جماعت در گوشه و کنار خیابان پرسه می‌زدند یا پشت به ویترین مغازه‌ها می‌دادند و چشم به عابران می‌دوختند. هرکس نگاهشان را پاسخ می‌داد، آشکارا می‌دید که نفرت در چشمانشان موج می‌زند. آن‌موقع تاد چیز چندانی درباره‌شان نمی‌دانست، جز اینکه به کالیفرنیا آمده‌اند تا بمیرند. (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۵)

حوصله‌ی هیچ‌کس پیش جنینگ سر نمی‌ره. فساد رو طوری با مهارت بسته‌بندی می‌کنه که جذاب به نظر می‌رسه. عشرتکده‌ش شاهکار طراحی صنعتیه. (کتاب روز ملخ – صفحه ۳۳)

از وان بیرون آمد، شتابان خودش را با حوله‌ی زبری خشک کرد و بعد به اتاق خواب رفت تا لباس بپوشد. بیش از همیشه احساس حماقت و کوفتگی می‌کرد. همیشه همین‌طور بود. عواطفش مثل موج عظیمی به غلیان درمی‌آمد، پیچ‌وتاب خوران اوج می‌گرفت و بالا و بالاتر می‌رفت، چنان که گویی قرار بود آن موج همه‌چیز را با خود بشوید و ببرد. اما آن سقوط نهایی هرگز از راه نمی‌رسید. (کتاب روز ملخ – صفحه ۵۶)

شاید این پیام به گوش مسیح رسیده بود. اما اگر هم آن را شنیده بود، هیچ واکنشی نشان نداد. (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۲۱)

تاد نور سرخی را در آسمان دید و صدای غرش توپ را شنید و فهمید که آن‌جا باید صحنه‌ی واترلو باشد. چشمش به چندهنگ سواره‌نظام افتاد که با قدم یورتمه از خم جاده می‌گذشتند. کلاهخود و زره سیاه مقوایی داشتند و تفنگ‌های دراز چخماقی در جلد زین‌هاشان آرمیده بود. سربازان ویکتور هوگو بودند. تاد خودش با پیروی دقیق از توصیفات رمان بینوایان یونیفورمشان را طراحی کرده بود. (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۲۷)

وقتی ستارگان مشهور از راه می‌رسیدند، نیروی پلیس باید دوبرابر می‌شد. مردم با دیدن قهرمانان مرد و زن خود جن‌زده می‌شدند. کوچک‌ترین حرکتی، چه زیادی دلپذیر و چه زیادی توهین‌آمیز، جمعیت را چنان به تکاپو می‌انداخت که دیگر هیچ‌چیز جز مسلسل نمی‌توانست جلویش را بگیرد. شاید هدف هریک از آن افراد صرفاً این بود که از قهرمان خود یک یادگاری بگیرند، اما وقتی در جمع و کنار هم بودند، همگی چنگ می‌زدند و می‌دریدند. (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۹۲)

پایشان که به آن‌جا می‌رسد، درمی‌یابند که آفتاب کافی نیست. از پرتقال خسته می‌شوند، حتی از آووکادو پَشِن فروت. هیچ اتفاقی نمی‌افتد. نمی‌دانند وقتشان را چطور بگذرانند. نه ابزار ذهنی لازم برای فراغت را دارند و نه ابزار جسمی لازم برای خوشگدرانی و نه پول. یعنی این‌همه سال جان کنده بودند تا صرفاً گاهی به پیک‌نیک آیووایی بروند؟ (کتاب روز ملخ – صفحه ۱۹۴)

مشخصات کتاب
  • عنوان: روز ملخ
  • نویسنده: ناتانیل وست
  • ترجمه: فرید دبیرمقدم
  • انتشارات: ماهی
  • تعداد صفحات: ۲۰۸
  • قیمت چاپ اول – پاییز ۱۴۰۰: ۵۵۰۰۰ تومان

نظر شما در مورد کتاب روز ملخ چیست؟ اگر این کتاب را نخوانده‌اید، آیا به مطالعه آن علاقه‌مند شدید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ماهی:

  1. رمان هیاهوی زمان
  2. رمان همین حوالی
  3. رمان ماه و شش پنی