آلبر کامو، کتاب سقوط را به شیوه مونولوگ یا همان تکگویی نگاشته است و در آن، راوی مخاطب و یا شنوندهای ناشناس دارد که گاهی او را با نام آقای عزیز و گاهی نیز با نام دوست عزیز موردِ خطاب قرار میدهد. این مخاطب در سرتاسر داستان ساکت است و فقط به گفتههای راوی بدون هیچگونه سخنی گوش میدهد.
در سقوط ما با افکار و زندگی مردی آشنا میشویم که روزگاری جزو طبقه ممتاز و مشهور در پاریس بوده ولی اکنون در آمستردام در محلهای یهودینشین و بدون هیچ اثری از آن اعتبار، مقام و منزلتِ پیشین، سکونت دارد. در سراسر کتاب جملات زیبا و تاثیرگذار به چشم میخورد که حتماً برخی از این جملات را در جاهای مختلف دیده و خواندهاید. جملاتی مانند: «شیرجههای نرفته، گاهی کوفتگیهای عجیبی بر جای میگذارد.»
آلبر کامو نویسنده و فیلسوف فرانسویتبار است که توانسته رتبه دوم جوانترین دریافتکننده نوبل ادبیات را در سال ۱۹۵۷ کسب کند. او از تواناترین نویسندگان ادبیات فرانسه و جهان به شمار میآید و مکاتب ادبی متفاوتی را تجربه کرده است. عقاید و آثار او منجر به مترقی شدن مکتب ابزوردیسم یا همان پوچگرایی شده است. او در زمینه مکتب ابزوردیسم تعریف سارتر را پذیرفته بود و بسیاری از آثارش را بر آن اساس نوشت اما بسیاری از منتقدان کامو را اگزیستانسیالیست – هستیگرایی – بهحساب میآورند؛ هرچند خودش مخالف آن بود. کامو در زمینه فلسفه تحصیل کرده و از فیلسوفان یونانی و نیچه تأثیر پذیرفته بود.
موسسه نوبل در وصف آثار آلبر کامو و دلیل اهدای جایزه را چنین عنوان کرده است: «برای آثار مهم ادبی او که با روشنبینی و شنیدن دقیق مشکلات وجدان انسانی در زمان ما همراه است.» از جمله آثار این نویسنده بزرگ که در کافهبوک به معرفی و بررسی آنها پرداختهایم، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- کتاب مرگ خوش
- کتاب حکومت نظامی
- کتاب یادداشتها
- کتاب کالیگولا
- کتاب افسانه سیزیف
- رمان بیگانه
- رمان طاعون
- کتاب سوءتفاهم
- کتاب صالحان
- کتاب تسخیرشدگان
- کتاب تامل درباره گیوتین
به احتمال زیاد کتاب سقوط خواننده را به یاد کتاب یادداشتهای زیرزمینی از داستایفسکی و تکگوییهای تبآلود و جذاب شخصیت اصلیش میاندازد. اگر کتاب یادداشتهای زیرزمینی را نخواندهاید، شاید مطالعه آن بعد از این کتاب خالی از لطف نباشد.
[ » معرفی کتاب: کتاب بیچارگان – اولین رمان داستایفسکی ]
کتاب سقوط
راویِ سقوط، قاضیِ توبهکاری است که قبلاً وکیلی مشهور، معزّز و محبوب نزد مردم و خشنود از خود بوده و اکنون سرنوشت زندگی خود را شرح میدهد. او از پاریس به هلند آمده و در میکدهای در آمستردام زندگی میکند.
روزی، هنگام سحر، «ژان باتیست کلمانس» شخصیت اصلی کتاب، سرخوش از عیاشی شبانه، پیاده بر روی پلی به سمت خانه روانه بود که زنی خم شده بر نردههای پل را میبیند. نظری زیباپسندانه به پشت گردن زن میکند و میگذرد، پنجاه متری که دور میشود با شنیدن صدای آب متوجه سقوط آن زن میشود، او در آن لحظه متوجه شکستن چیزی در عمق وجودش نمیشود و فقط با تند کردن گامهایش بدون اینکه حتی به عقب نگاهی بیندازد آنجا را ترک کرده و حتی در روزهای آتی نیز از خواندن روزنامه و پیگیری اخبار پرهیز میکند! به این ترتیب سقوط تدریجی ژان نیز شروع میشود.
ژان در این مونولوگ، مانند متهمان، به تمام چیزهایی میپردازد که فکر میکند زندگیاش را تا سقوط سوق دادهاند. او خودش را در محکمهای که برای خودش ترتیب دیده است، بازخواست و مؤاخذه میکند و پس از مدتی دورویی و ریاکاری مجرم بودنش را باور میکند. او از فرطِ نومیدی مدتی به عیاشی و کارهای لهو و لعب رو میآورد، اما آبروی خود را هدر میدهد بی آنکه بتواند بار گناهِ خود را سبک کند. آنگاه به محاکمه خود برمیخیزد، اما تابِ این بازخواست دائمی را نمیآورد. ناچار ناپدید میشود: شهرش را تَرک میگوید، نامش را عوض میکند، و اکنون در محلّه های پَست و بدنامِ آمستردام قاضی تائب شده است.
ژان شخصیتی خودپسند دارد و خودنما دارد و به هیچ وجه فردی طغیانگر و مفید برای این جهان و اطرافیان نبوده و نیست، او فقط خودنما است. مرز باریکی در تفکیک و تشخیص طغیانگری و خودنمایی وجود دارد که اکثر ما در همین مرز به غفلت میافتیم. کتاب سقوط ما را وامیدارد تا خودنمایان را بشناسیم و حتی به زوایای درونی خوی سرک کشیده و ببینیم کجای دنیا و در کدام سوی مرز اخلاق و درستی ایستادهایم.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است:
ژان از زمان سقوط آن زن گاهی موقع صدای قهقههای میشنید که ثبات و آرامش درونی او را از هم میپاشید. بنابراین او برای از بین بردن این خنده، تصمیم میگیرد که تمام قراردادهای اخلاقی را زیر پا بگذارد چراکه بر اساس همین قرارداد، دیگران حق انتقاد و داوری از وی را خواهند داشت. پس خودش را در عیش و نوش غرق میکند تا در آن سوی مرز اخلاق فارغ از داوری به زندگی ادامه دهد. اما پس از ناکامی در این روش به انتقاد از خود در برابر دیگران دست میزند و از ریاکاریها و رذالتهایش میگوید و آنها را در برابر قاضی وجدانشان قرار میدهد تا اینگونه قادر به انتقاد از دیگران باشد و از اعتراف به گناه به داوری دیگران میرسد و قاضی تائب میشود. و چون همه گناهکارند پس تبرئه میشود و با این شیوه در میان گناهکاران به دنبال آرامش میگردد.
در یک دنیای بدون داوری که در آن کسی بیگناه نیست چهکسی جرأت دارد که مرا محکوم کند.
یکی از ضعفهای اساسی شخصیت اصلی کتاب سقوط و مضمون اصلی و عمده رمان، ترس ژان از قضاوت شدن است. صدای خندهای که میشنود، برای کلمانس نماد و حالتی از قضاوت شدن است. مورد تمسخر واقع شدنش توسط دیگران ترسی را به او القا میکند که همواره تلاش میکند از آن قرار کند. این ترس بر بیزاریاش از آمستردام میافزاید. البته صدای خنده میتواند اشاره به مضمون معصومیت داشته باشد. این صدا را اینگونه توصیف میکند: «به عنوان چیزی طبیعی و تا اندازهای خوشآیند که جهان را در مسیر درست قرار میدهد.» این مضمون معصومیت به سمتی میرود که بر کلمانس چیره گشته و او را غمگین و آزرده خاطر میکند، بنابراین میتوان گفت او به سمت سقوط از معصومیت میرود.
کتاب سقوط اثر آسانی برای خوانش نیست و دقت و توجه زیادی میطلبد. این کتاب با زبانی پر از ایهام و دو پهلو نوشته شده است. برخی آن را اعتراف به گناهی از جانب کامو دانستهاند، و برخی دیگر آن را توبه و پس گرفتن اظهارات پیشین او، خصوصاً در کتاب بیگانه دانستهاند. خواننده حتماً میداند که شخصیت مورسو در کتاب بیگانه، در جملات آغازین کتاب، چقدر نسبت به مرگ مادرش بیتفاوت بود.
از طرفی دیگر، میتوان گفت کتابهای سقوط و عصیانگر، دوقلوی همسان یکدیگرند. چرا که محتوای هر دو کتاب یکی است. چکیده سالها تفکرات فلسفی و پختگی نگاه کامو در آنها گرد آمده است. مخصوصا عصیانگر. کتاب انسان طاغی یا عصیانگر مجموعهای از مقالات فلسفی است وی کتاب سقوط رمانی فلسفهگونه است که پیشنهاد میکنیم جزء آخرین کتابهایی باشد که از کامو میخوانید.
کتاب سقوط در سال ۱۹۵۶ منتشر شده است و آخرین رمان کامل کامو به حساب میآید. او سال بعد در تصادف اتومبیل کشته شد. او در این کتاب مفاهیم بیگناهی، زندانی شدن، وجود نداشتن و حقیقت را بررسی میکند و سعی دارد در این رمان نشان بدهد بشر تا چه حد میتواند پست شود و سقوط کند. سارتر این رمان را زیباترین و درکنشدهترین رمان کامو توصیف کرده است.
[ » معرفی و نقد کتاب: کامو آرمان سادگی – زندگینامه آلبر کامو ]
جملاتی از متن کتاب
من هرگز شب از روی پل نمیگذرم. این نتیجهی عهدی است که با خود بستهام. آخر فکرش را بکنید که کسی خودش را در آب بیندازد. و آنوقت از دو حال خارج نیست: یا شما برای نجاتش خود را به آب میافکنید و در فصل سرما به عواقب بسیار سخت دچار میشوید! یا او را به حال خود وا میگذارید، و شیرجههای نرفته گاهی کوفتگیهای عجیبی به جا میگذارد.
ما در هر چیز فقط تقریبا هستیم!
بالاخره باید کسی کلمه آخر را بر زبان آورد وگرنه برای رد هر دلیل، دلیلی دیگری میتوان آورد و این کار انتها ندارد.
راهی برای خلاصی نیست. خوشبخت بودن و محاکمه شدن یا بدبخت بودن و تبرئه شدن! در مورد من، بیعدالتی شدیدتر بود: من به جرم سعادتهای پیشین محکوم شده بودم.
دلم میخواست آدمک آراستهای را که در همهجا مظهر من بود پاره کنم تا آنچه در دل پنهان داشت به معرض تماشا بگذارم.
از همه مهمتر آنکه حرف رفیقتان را، وقتی از شما میخواهد که با آنها صادق و صریح باشید باور نکنید. آنها فقط امیدوارند که شما در تصور خوبی که از خویش دارند نگهشان دارید و در عین حال این اطمینان اضافی را هم که از قول صراحت شما بیرون کشیدهاند توشهی راهشان کنید. چگونه ممکن است که صراحت، شرط دوستی قرار گیرد؟ شوق طلب کردن حقیقت، به هر قیمت که باشد، سودایی است که هیچچیز را معاف نمیدارد و در برابرش هیچ چیز تاب نمیآورد. یک جور شهوت است. گاهی نوعی راحتی و یا خودخواهی است. بنابراین، اگر شما خود را در چنین وضعی دیدید، تردید نکنید: قول راستگویی بدهید و به بهترین وجه ممکن دروغ بگویید. شما به آرزوی پنهان آنها جواب میدهید و محبت خود را به دوگونه ثابت میکنید.
گروهی فریاد میزنند: «دوستم داشته باش!» گروه دیگر: «دوستم نداشته باش!» ولی گروهی هم هستند، بدترین و بدبختترین آنها، که میگویند: «دوستم نداشته باش و به من وفادار باش!»
وقتی از عشق و از عفاف ناامید شدم، عاقبت به این نتیجه رسیدم که عیاشی باقی مانده است. عیاشی به خوبی جایگزین عشق میشود، خندهها را از میان میبرد، سکوت را باز میآورد و مخصوصاً جاودانگی میبخشد.
خستگی در عین حال که جسمم را میفرسود بسیاری از لبههای تیز وجودم را هموار میکرد. هر افراطی نیروی زندگی و در نتیجه درد و رنج را کاهش میدهد.
خاموشی او گوش را کر میکرد!
سرانجام روزى رسید که دیگر طاقتم طاق شد و نتوانستم خوددارى کنم، اولین واکنشم نامنظم و آشفته بود. حال که دروغگو بودم مىرفتم که پیش همگان آن را اقرار کنم و دورویىام را پیش از آنکه به وجودش پى ببرند، به صورت همه این احمقها بکوبم. و وقتى که مرا به مبارزه حقیقتگویى بطلبند، من به مبارزهطلبى آنها پاسخ خواهم داد. براى پیشگیرى از خنده دیگران فکر کردم که خویشتن را تسلیم ریشخند همگان نمایم.
من از آن تافتههای جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد میبردم. آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند. در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتیام را تحقیر میکرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه ی من سادهتر از اینها بوده است، من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم.
ما میخواهیم دیگر مقصر نباشیم و در عین حال برای تزکیه نفسمان هم قدمی برنداریم. نه از وقاحت نصیب بردهایم و نه از فضیلت، نه نیروی ارتکاب گناه داریم و نه قدرت اجرای ثواب.
مگر بزرگترین مانع رهایی ما این نیست که اول از همه خودمان، خودمان را محکوم می کنیم؟
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب سقوط
- نویسنده: آلبر کامو
- ترجمه: شورانگیز فرخ
- انتشارات: نشر نیلوفر
- تعداد صفحات: ۱۶۷
- قیمت چاپ پانزدهم – سال ۱۴۰۲: ۱۴۵۰۰۰ تومان
شما در مورد کتاب سقوط چه فکری میکنید؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نیلوفر: