نشانک

کتاب های محمود دولت آبادی

کتاب سلوک

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

کتاب سلوک رمانی از محمود دولت آبادى است که بین سالهاى ٧٧ تا ٨١ نگاشته شده است.

پشت جلد کتاب سلوک متن زیبایی نوشته شده است:

اما… دوستان عزیز، با تواضع تمام بگویم ادبیات که از چشم و جان خواننده به نظر دلنشین و زندگی بخش می آید، در جاری شدنش از جان و دست نویسنده، بسی که جان فرسا و هلاکت بار است. دست کم در تجربه شخصی می توانم بگویم آنچه مرا از پای در می آورد، ناممکن بودن نوشتن است. وقتی به ناچار شروع می کنم به نوشتن، چنان است که گویی به دوزخی وارد می شوم، شاید به امید آن که بهشت واری برآورم. اما غالبا درون دهلیزهای آن در می مانم. و چون سرانجام از آن دهلیزها می گذرم با صرف سال های عمر، از پسِ چندی که برمی گردم و به حاصل کارم می نگرم – حقیقت اینست که غالبا احساسی ناخوشایند دارم. پس گاهی به صرافت می افتم که دورش بریزم یا که بسوزانمش. اما عمری که در پای آن ریخته ام چه می شود؟ بنابراین با بی رحمی به جراحی و تراشیدن و ساییدن همانچه می پردازم که در لحظات نوشتن شوقی جان سوز به آن همه داشته ام. و این جرح و تعدیل بیشتر نابودم می کند. نمونه اش همین کاری که در دست دارم که در مسیر تراش و سایش ها از بیش از هفت نام گذر کرد تا سرانجام در سلوک قرار بیافت.

[ مطلب مرتبط: رمان جای خالی سلوچ ]

کتاب سلوک

کتاب سلوک

کتاب سلوک روایت عاشقى قیس بر دخترى است که با او هفده سال اختلاف سنى دارد. و حالا قیسى که در شصت و شش سالگى، معشوق را سرزنش میکند که چرا باید عاقبت چنان عشق سوزانى، چنین زمهریرى مى شد؟


دولت آبادى با همان زبان فاخر و خاص خودو با بهره گیرى از تکنیک جریان سیال ذهن، داستان را از سه منظر پى میگیرد و تنها در گوشه هایى روایت از خطِ ذهنیات خارج مى شود و به شرح آنچه مى پردازد که در خانه ى دختر (نیلوفر، مهتاب، مها، مهاما، ناتاناییل) رخ مى دهد. پدرى آزادمرد اما دربند، مادرى عزلت زده، برادرى افسارگسیخته و خواهرانى که هریک به نوعى به رابطه ى مهتاب و قیس حسادت مى ورزند.


در همان صفحات ابتدایى، قیس مردى را مى بیند که بى اندازه به خود نزدیک احساسش مى کند. مردى که دست نوشته هایش را بر نیمکت سنگى برجاى میگذارد و در همان اوایل کتاب، مخاطب در میابد که این نیمه ى دیگر قیس است. خودِ اوست از نگاه خودش که حالا نوشته هایش را مى خواند به امید بازیابى عشق خالص و نابى که تجربه کرده و علت شکست آن.

نگاهی به کتاب سلوک

قیس نماد مرد شرقى، زن را از آن خود میدانسته، گویى شى اى بوده که به او تعلق داشته که از براى او آفریده شده بوده و از آن رو که همچون همزاد و همنامش “مجنون”، خود را در معشوق و معشوق را در خود ذوب مى بیند، توان درک این جدایى را ندارد، گویى پاره اى از روحش را از او ستانده اند.

و این جاست که تهیگاه عشق جایش را به نفرت مى دهد و قیس که روزى از جان، عاشقِ دختر بوده بر آن مى شود تا دست در خونش بشوید.

“چون عشق جاى تهى کند، تهیگاه آن را مرگ مى تواند پر کند یا نفرت؛ و بعضا هر دو با هم. “

اما از آنجا که راوى ذهنیاتِ مغشوشِ قیس است، نباید ترازو را به نفع بغض و کینه ى او سنگین کرد. همان قسمت هاى کوتاه که از شرایط زندگى مهتاب خبر مى دهد کافى است تا گریزى بزنیم به عشق از نگاه او. زنى که ده سال از عمرش را به پاى عشق مردى گذاشته، و حالا در شروع سى سالگى در مى یابد که زندگى فقط “دوستت دارم” گفتن و شنیدن نیست، که زن اگر به پاى مرد بسوزد به این شکل، آن یکبار فرصت زندگى اش را از دست داده، چه آنکه زن از زندگى بیش از یک قلب تپنده مى خواهد؛ سرپناهى از آنِ خود، سایه ى سرى و شاید فرزندى. و براى زن با آن بیولوژى محدودش مقدور نیست تا ابد صبر کردن براى مردى که هر چند دوستش میدارد اما فرصتى براى کمال دلدادگى فراهم نمى کند.

و حالا قیسى که وجود خود را قلمه زده بود به وجود معشوق، دیگر دلیلى براى ادامه ى زندگى ندارد. سرگردانى و آشفتگى اى که دلیلش آن است که دلیلى براى زندگى ندارد و پى دلیلى هم اصلا نمى گردد.

“به زنى مى اندیشم که چون از درون من مى رفت،یک چاه بى کبوتر در من بجا گذاشت از خود، یک چاه سرد و تاریک، همانچه در اصطلاح آسان مى شود به لغت و گفته مى شود خلأ. ستون درون من تهىِ خود را بجا گذاشته است و چه سرد و مبهم و تاربک است آن. تابش خورشید در ستون بلورین کجا و پژواک درد در پیچ هاى پر مُخافت چاه؟”

قیس و داستان عاشقیش مرا به یادِ داستان “شب هاى روشن” داستایفسکى انداخت، که نسخه ى ایرانى اش به کارگردانى فرزاد موتمن خیلى به ساخت و فضاى این کتاب نزدیک است.

کتاب سلوک نوشته محمود دولت آبادی

قسمت هایی از متن کتاب سلوک

مگر انسان مى تواند نابود شدن خودش را از بیرون بنگرد و فرو ریختن هاى نامرئى روح خود را تشخیص بدهد؟

آدمى هرگز روح خود را از نگاه خود پنهان نمى دارد اگر با خویش در ریا نیاشد؛ و انسان مگر چند چشم محرم مى شناسد تا بتواند دل_باطن خود را در پرتو نگاه ها وابدارد بى هیچ پرهیز و گریز؟

انسان در مسیر عمر خود مگر چندبار مى تواند به دوستانى بربخورد که از میان آنها همزبانى بیاید؟

عشق؟! شکفتن و روییدن و لحظه اى کشف شدن. نه، پیش از لحظه؛چندان که مى توانم به یاد بیاورمش، گل به گونه ى آدمیزاد! زبان بند مى آید و کام و زبان خشک مى ماند و اندرونِ تن کوره اى ست که مى سوزد و مى سوزد بى قرار و بى آرام، اما خاموش و گویى در سکونى ابدى. هیچ حرکتى نه ، نه نیز کمترین جنبه اى. عشق در آن میانه چه شلنگ انداز ترقّصى خوش را به جولان در آمده است.

و آدمى مگر چند چشم محرم مى شماسد تا بتواند خود را، روح خود را، بى پوشش و پرهیز در پرتو نگاهش بدارد؟

قسمتی از متن کتاب سلوک

زن دوست ندارد به زبان آشکار شود. زن فقط ستوده مى خواهد بشنود؛ فرقى هم نمى کند در زبان چه کسى! سال ها پیش تعریف آن نویسنده ى روسى را برایت آورده بودم که: زن مثل گربه است ؛ از جانب هر دستى نوازش بشود، سر بر زانوى همو مى گذارد.

دوست داشته شدن از سوى کسى که دوستش مى دارى ، آن حس و حالتى است که در واژه ى عام و عادىِ خوشبختى نمى گنجد.

(زن)در نهان مى گوید دوستم بدار!دوستش مى دارى. مى گوید نه؛ دوستم بدار! دوستش مى دارى. مى گوید نه، خیلى دوستم بدار! خیلى دوستش مى دارى. اما این کافى نیست. مى گوید خیلى ، خیلى ، خیلى دوستم بدار! خیلى خیلى خیلى دوستش مى دارى. اما نه! ناگفته مى گوید جانت را مى خواهم؛ برایم بمیر! سر مى گذارى و برایش مى میرى. جخ شیون مى کند و به فغان در مى آید ، کنارِ افتاده ى تو زانو مى زند، سرت را میان دست ها بر زانو مى گیرد و نعره مى زند که نمى خواستم بمیرى، نمى خواستم. برخیز ، برخیز و برایم بمیر!

چه خوب مى بود اگر این امکان فراهم مى شد که بتوان همه ى آنچه را در ذهن رخ مى دهد، به همان دقت و همان سرعت روى کاغذ آورد. اما این یک ناممکن است. براى همین انسان ، انسانى که ذهنى چنان شتابنده و پرتپش دارد، در نوشتن دچار احساس غبن مى شود از این که کمترین از آن انبوهه را هم نتوانسته است روى صفحه ى کاغذ ثبت کند. اما چه توان کرد؟

همین جورى که پلشتى جریان مى یابد، شخص به همان نسبت ناچار مى شود خودش را از آن دور کند. خمین است که گام به گام عقب نشینى مى کند، عقب نشینى تا به تدریج پناه ببرد به درون خودش، به دخمه اى که اصطلاحا درون نامیده مى شود.

در باور عشق و شناخت حقیقت آن، مرد ممکن است فریب بخورد؛ اما زن… زن حقیقت عشق را زود تشخیص مى دهد با حس نیرومند زنى، و اگر دبّه در مى آورد از آن است که عشق هم برایش کافى نیست ، او بیش از عشق مى طلبد، جان تو را.

در سیما چه مهربان است عشق و در سیرت چه خشمخوار. کمتر زنى مى توان سراغ کرد که در ذهنش نسبت به بستگان مردى که دوستش مى دارد ، مرتکب جنایت نشده باشد. آرى… عشق در پشت سیماى درخشانش یک غول دیگرکُش نهفته دارد. هیچ کس مبادا براى تو، الّا من.

شاید لازم نباشد انسان همه چیز را در عمل آزموده باشد تا آنچه مى گوید، نزدیک به واقع باشد. خاصه در واقعه ى مرگ، انسان نمى تواند آنچه مى گوید مبتنى بر تجربه باشد. اما من به یک حقیقت مهم در امر مرگ اطمینان دارم و آن این است که انسان تا به زندگى پشت نکرده باشد، مرگ بر او چیره نمى شود.

متن کتاب سلوک

مشخصات کتاب

  • کتاب سلوک
  • نویسنده: محمود دولت آبادی
  • انتشارات: چشمه
  • تعداد صحفات: ۲۱۲
  • قیمت: ۲۰۰۰۰ تومان
  • جلد سخت

این مطلب توسط مهشید موسوی نوشته شده است.


نظر شما در مورد کتاب سلوک چیست؟

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 593
دوست نداشتم: 333
میانگین امتیازات: 1.78

چاپ کتاب

35 دیدگاه در “کتاب سلوک

کل کتاب جریان سیال ذهن است چیزی که فهم و دریافت آن را قدری گنگ ولی جذاب کرده است؛ روایتی که یقینا همگان درک و دریافتش نمی‌کنند.
از آن دسته کتابان ماندگاری که باید چندین بار خوانده شود تا هربار فهمش آسان‌تر گردد، چند سال بعد که کتاب‌های بیشتری خوانده و تجربیات بیشتری کسب کرده‌ام قطعا برمیگردم و با دیدگاه جدیدم این کتاب را مجدد می‌خوانم.

دولت‌آبادی تو این کتاب خیلی صریح نشون می‌ده هیچی از داستان‌نویسی مدرن نفهمیده. این چه نثر خنده‌دار و به‌قول خودت «مهوع»‌ایه مرد حسابی. به‌هم ریختگی دستوری و کهنگی زبان که نشد ادبیات! خواستم داستان‌نویسی یاد بگیرم حالا باید نگران باشم که نکنه این کتاب تو زبان نوشتارم تثیر بذاره. به‌شدت پیشنهاد نمی‌شه

به سختی نوشتنش، سخت است خواندنش

لحن نوشتاری کتاب سلوک خیلی سنگینه،هر صفحه رو چندباره میخونم که بتونم عمق موضوعش بشم.

استاد دولت آبادی با اون قلم فوق العاده اشون چهار سال طول کشیده سلوک رو به نگارش بیاورند لااقل چهار بار بخوانیمش

اولین کتابی بود که از دولت آبادی خوندم به نظرم متن قشنگی داشت اما موقع خوندن اصلا متوجه نمیشدم الآن کی داره حرف میزنه و کجاس😂 . به نظرم این که همه نتونن متن کتابت رو بفهمن ایراد نسبتا بزرگیه

آره منم نظرم همینه. واقعا ایراد محسوب میشه این مورد. اینکه از لغات و عبارات قلنبه سلنبه استفاده کنن تو متن کتاب خواننده رو زده می‌کنه اصلا:/

قلنبه سلنبه به سواد طرف و اطلاعات طرف بستگی داره که داره میخونه . نویسنده ها اکثرن از کلمات سخت استفاده میکنن چون میخوان زبان اصلی کشور رو نشون بدن . چه شرق و چه غرب و…. . این اصلا ایراد نیس و یه امتیاز مثبتم حساب میشه. درباره این که بفهمیم کی با کی حرف میزنه این رو بگم واقعا باید نشست با دقت خوند . بعضیا سریع ازش رد میشدن.

این ایراد نیست بلکه بعضی از کتاب ها مخاطب خاص دارند
من خودم ادبی هستم و لیسانس ادبیات داستانی دارم ولی اصلا نفهمیدم لیلی زن بود یا مرد ؟😂

داداش چون یه سری متوجه نمیشن دلیل بر مشکل بودن کتاب نمیشه که…

کتاب سختی بود . خیلی حرف برای گفتن داشت ولی مسلما به پای کلیدر نمیرسه . کلیدر شاهکار استاد دولت آبادیه

با سلام و درود به عزیزان کتاب دوستم ، اول از همه عرض کنم این کتاب برای اون دسته از دوستانی که کتاب خوانی را به عنوان یک مشغولیت بی هدف انتخاب میکنند به هیچ عنوان جذاب نیست و کلا دلزده میشوید ، این کتاب برای کسانی که استاد را میشناسند و حداقل یک اثر از او خوانده باشند اعجازی است وصف ناپذیر که سرعت ذهن و مرور گذشته و هم اکنون را همزمان در لحضه حال به شما ارائه میدارد کتاب بسیار تکنیکی است با اشارتی متعدد از شاملو گرفته تا موسیقی راخمانیف روسی و گاه مفهوماتی برگرفته از شیخ اشراق خلاصه کنم تجربه فوق العاده است خواندن کتاب البته نه برای افراد که تازه شروع به کتاب خوانی کرده اند اصلا و اصلا من پیشنهاد نمیکنم

اولین کتابی بود که از دولت آبادی توی کتابفروشی دیدم و خریدم البته الان که به صفحه اول کتاب و یادداشت خودم نگاه کردم یادم اومد آبان سال هشتاد و هشت خریدم واااااو چه روزایی بود اون روزا…
اما تا حالا فرصت نکرده بودم بخونمش و حالا بعد از یازده سال درست همان ماه آبان رفتم سراغش و راستش اول کمی گیج و منگ شدم و آمادگی روحی نداشتم برای همچین رمان سنگین و وهم آلود و تلخی…
اما به مرور با متن و نوع نوشتار و روح حاکم بر کتاب اخت شدم و خوندم و تازه متوجه شدم باید یه بار دیگه بخونمش اما حالا حالاها نه…
میره لای کتاب هام توی کتابخونه تا ببینیم چه پیش آید و سری بعد که میخونمش چقدر تغییر کردمِ
در کل کتاب خاصی بود و همین خاص بودن این رمان هاست که خواستنی شون میکنه, استاد دولت آباد عمرت دراز باد و قلمت پربار

سلام مجدد به همه اهل قلم و کتابخوانان عزیز
استاد دولت آبادی از مفاخر کشور هستند. سلوک کتابی کم حجم و به بسیار شیرین وجذاب و تخصصی است. خواندن این کتاب را تنها میتوان به کسانی توصیه کرد که مستعد درک نشانه ها و تجربه های وحیانی و اشراقی هستند. چون بدون این مقدمه از خواندن این کتاب دلزده خواهند شد.و حداکثر نتیحه ای که ازآن برایشان حاصل خواهد شد تصورات عشق های زمینی است. لذا از این بابت متن این کتاب برای ایندسته از عزیزان پیچیده غیر قابل درک وبی حاصل خواهد بود.

چی پیشنهاد میکنید برای درک بهتر ِِ سلوک؟
چه کتابی؟

ابتدا باید کلیدر ئ جای خالی سلوچ خود اقای دولت ابادی رو خونده باشم که با قلم نویسنده اشنا شیم هرچند متن سلوک واقعا از لحاظ سختی قابل مقایسه با اونا نیس

کتاب سلوک .کتابی هست که از جهت برابری محتوی میتوان با سایر کتب عرفانی در قالب رمان مانند پاییلو کوییلو در یک تراز قرار داد همچون کتاب کیمیاگر.سختی خوانش و درک معانی آن به دلیل پیچیدگی های عرفان ایرانی و بکارگیری تمثیل ها در آن هست. کتاب سلوک در واقع درسنامه روشمند دریافت معرفت از طریق نشانه ها وکلید واژگان عرفان ایراتی میباشد

من که با دیدن فیلم سینمایی پری که از شبکه نمایش پخش شد ، کنجکاو شدم و خواستم بدونم واقعا همچین کتابی وجود داره یا نه که دیدم رمانش هست ، به نظرم همچین کتابهایی یا همچنین فیلمهایی مثل پری رو آدم باید با حواس و دقت کامل دنبال کنه و بعضی وقتا یه قسمت یا سکانسو یا همه رو باید چندین بار ببینه تا متوجه موضوعش بسه توصیم اینه که دوستانی که هلاقه مند ژانر معمایی و راز آلود هستن فیلم پری رو هم تماشا کنن که بی ربط به رمتن یلوک نیست و خیلی جالبه یه چیزایی رو به آدم اثبات میکنه

انقدر عاشق این کتابم که وصیت میکنم بااین کتاب خاکم بکنن،اولین بار دوم راهنمایی خوندمش وزیاد ازش سردر نیاوردم،بعدازاون سه چهار دفعه خوندمش با یه کتاب لغت فرهنگ که هی کلماتشو معنی میکردم،واخر اخرش فهمیدم که چی شد😍 عاشقشمممم اگه بتونم هزارباردیگه میخونمش

من میخواستم این کتاب رو به نثر روان برگردونم راحته ؟

به نظر من نثر سنگینی داره. فهمیدنش سخته و جذابیتی ایجاد نمیکنه

تمام زیبایی این کتاب متن فاخرش هست .روان کردن داستان داستان رو به چند خط خیلی دمده و نخ نما تبدیل میکنه

خیلی سنگینه. داستان رو گم میکنه آدم. من سال ۹۶ کتاب رو تهیه کردم ولی تازه امشب (۹۸/۲/۱۹) چند صفحه خوندم. ولی متوجه نشدم و باید دوباره بخونم. کاش ساده‌تر نگارش میشد!

دوست عزیز این کتاب رمان معمولی نیس. بعضیا رمانا باید تا میتونی بهش فکر کنی . ساده نویسی که رسمن همه میتونن انجام بدن.

بینظیره این کار.. چندبار خوندم کتاب رو و هزاران بار جملاتش رو جسته و گریخته خوندم.. عشق رو باید اینجور وصف کرد.. من عاشق قلم استاد هستم و سر تعظیم فرود میارم در برابر ایشون و تمام آثارشون رو خوندم 🌹🌹🌹

الان که دارم کتاب رو میخونم در فضایی پر از خالی و تاریکی و نمناکی گرفتارم…
فوق‌العاده عالی هستش

من کتاب کلیدر دولت ابادی رو خوندم به معنای واقعی کلمه عالی اما ردباره سلوک چون نثرش برای من که ۱۹ سالم بود خیلی سنگین بود

اولین کار آقای دولت آبادی بود که خوندم. ای کاش اول کتابای دیگه ی ایشون که نثر ساده تری دارند رو میخوندم. کتابی فوق العاده. توانایی نویسنده در جمله بندی شما را سحر میکنه. بسیار سنگین و پرتعلیق. حتما دوباره میخونمش. در ضمن نقد خانم موسوی بسیار گیرا ، روان و روشنگر بود. با تشکر از ایشان…

خواندن این کتاب خیلی سخته. تاثیر بسیار سنگینی داره و هی در میان سطور گم میشوم

به نظرم شباهتی بارمان بوف کور اثرماندگارصادق هدایت داره هردوش نیاز به تفکرعمیق داره تا بتونی توفضاش قراربگیری ودرکش کنی درکل هردوکتاب که جاودانه های ادبیات ایران هست رو بسیار دوست دارم

یه رمان بسیار پیچیده و پر کشش…و نثری نسبتا سنگین که بنظرم احتیاج به دوباره خوانی دارد.نثری که با دیگر کارهای دولت آبادی تفاوت دارد.من که تقریبا هر پاراگراف رو دوبار میخوندم.ولی فضاشو دوست داشتم و ارتباط خوبی با شخصیتها برقرار کردم.در کل به جرات میتونم بگم یکی از زیباترین رمانهای ایرانیست…که عشق و نیروی جاذبه و دافعه اون رو ماهرانه به تصویر کشیده.

تعریف آن نویسنده ى روسى را برایت آورده بودم که: زن مثل گربه است ؛ از جانب هر دستى نوازش بشود، سر بر زانوى همو مى گذارد.

یکی از بهترین کتابایی که خوندم … مونولوگ های قیس بسیار دوست داشتنی بود : )

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *