کتاب سن عقل اثر ژان پل سارتر، برنده جایزه نوبل در سال ۱۹۶۴ است.
این کتاب دارای تمام وجوه فلسفی سارتر است.
داستان کتاب
سن عقل با خبر آبستن شدن مارسل آغاز میشود، و ماتیو و مارسل که شخصیتهای اصلی داستان هستند به دنبال راهی برای جلوگیری از به دنیا آمدن این فرزند میگردند.
در این داستان ماتیو به دنبال پیدا کردن راهی و پولی برای راحت شدن از شر موجود سومی است که می پندارد باعث از بین رفتن آزادی اش میشود.
به این ترتیب وی به تدریج از گذشته خود دور شده و پیوندها را قطع میکند اما سرانجام به این نتیجه میرسد که در جستجوی آزادی ناکام بوده و خود را تبعید شدهای میبیند که محکوم به آزادی است و…
درباره کتاب سن عقل
داستان شخصیت های گوناگونی را به تصویر می کشد تا وجوه مختلف فلسفه ی اگزیستانسیالیستی سارتر را بیان کند.
سن عقل داستان انسانهای سردرگم و مضطربی است که گاهی از اضطراب هستی و گاهی از اضطراب های تحمیل شده بر هستی سخن می گویند.
تمام مفاهیم اگزیستانسیالیستی سارتر در کتاب سن عقل گنجانده شده اند.
سن عقل اولین کتاب از مجموعه ی سه جلدی راههای آزادی است که سارتر در قالب رمان آن ها را نگاشته است. برای من سارتر رمان نویس بسیار جذاب تر از سارتر فیلسوف است و سن عقل رمانی است که نمی شود سرسری خواند و از آن گذشت.
قسمت هایی از کتاب
مرد قدبلندی وسط خیابانِ ورسن ژتوریکس بازوی مـاتیـو را گرفت. مأموری توی پیاده روِ مقابل هی پایین و بالا می رفت. «رئیس، یک چیزی بهم بده؛ گرسنه ام.» چشم های به هم چسبیده و لب های کلفتی داشت و بوی الکل می داد. مـاتیـو پرسید: فکر نمی کنی بیشتر تشنه ای تا گرسنه؟
مرد به زحمت گفت: حاضرم برایت قسم بخورم رفیق، حاضرم قسم بخورم.
مـاتیـو یک سکه ی صد شاهی توی جیبش پیدا کرده بود. «قَسَمت باشد برای خودت.» این را گفت برای این که چیزی گفته باشد.
سکه را داد. مرد به دیوار تکیه کرد و گفت: با این کارت خیر کردی، من هم می خواهم برایت یک آرزوی خوب بکنم. چه آرزویی بکنم؟
هر دو به فکر فرو رفتند. ماتیو گفت: هر چی خودت خواستی.
مرد گفت: خُب، آرزوی خوشبختی می کنم. همین.
او با قیافه ی پیروزمندانه ای خندید. ماتیو دید مأمور دارد نزدیک می شود و نگران مرد شد.
گفت: خوبه. برو به سلامت.
می خواست برود که مرد گرفتش و با صدای پُر احساسی گفت: این کافی نیست، آرزو کافی نیست.
«خُب، دیگر چی می خواهی؟»
«دلم می خواهد یک چیزی به تو بدهم…»
مأمور گفت: «به جرم گدایی بازداشتت می کنم.»
زمان حال با اولین قطره ی خون واژگون می شود.
وقتی پای آدم ها وسط می آید، همیشه می توان بحث کرد. هر کاری که می کنند می توان توجیه کرد. از بالا یا پایین. هر طور که بخواهیم. من نپذیرفتم، چون می خواهم آزاد باشم. این چیزی است که می توانم بگویم. و همچنین می توانم بگویم ترسیدم. من پرده های سبزم را دوست دارم. شب ها دوست دارم توی بالکنم هوا بخورم. دلم نمی خواهد این ها تغییر کنند.خوشم می آید علیه سرمایه داری خشمگین شوم ولی نمی خواهم کسی آن را حذف کند، چون دیگر دلیلی برای خشمگین شدن نخواهم داشت. خوشم می آید که خودم را تحقیرآمیز و گوشه گیر ببینم. خوشم می آید بگویم نه. همیشه نه. از این می ترسم که کسی واقعا بکوشد تا یک دنیای قابل تحمل بسازد، زیرا در آن صورت من ناچارم فقط بله بگویم و مانند دیگران رفتار کنم. از بالا یا پایین، چه کسی تصمیم می گیرد؟
درون خود را مانندزخمی بازکرد. تمام وجود خود را دید: افکار، افکارِ درباره افکار، افکارِ درباره افکارِ ناشی از افکار.
اطلاعات کتاب
- کتاب سن عقل
- نویسنده: ژان پل سارتر
- ترجمه: حسین سلیمانی نژاد
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۳۷۵
- قیمت: ۳۰۰۰۰ تومان
این مطلب با همکاری مهدی سبز نوشته شده است.