کتاب شاهین مالت رمانی جنایی است از نویسنده خوب امریکایی، دشیل همت که برای اولین بار در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. گفتنی است داستان این کتاب در ابتدا به صورت مجموعهای سریالی در مجلهای به چاپ رسیده بود و بعدها به شکل یک کتاب منتشر شد.
در رمان شاهین مالت، تنها در سه پاراگراف به توصیف شخصیتها برمیخوریم که در ابتدا خواننده ممکن است فکر کند این توصیف برای شناخت شخصیت داستانی به هیچ وجه کافی نیست. اما این توصیف مختصر و کوتاه نشانهای آشکار بر وسواس گزیدهگویی نویسنده است که کاملا در خدمت پیرنگ اصلی داستان قرار دارد. این روش در چشم خوانندگانی که با دقت بیشتر متن را خوانده و ظرافتهای آن را تشخیص میدهند ابعاد عمیقتری به اثر میبخشد، بدون آنکه برای دیگر خوانندگان مزاحمتی در مسیر ادامه داستان ایجاد کند. در واقع، توصیفات و اشارات خاص نویسنده، پرسشهایی را درست در سطح زیرین رویدادهای اصلی داستان مطرح میکنند که به انگیزههای پنهان شخصیتها برای اعمالشان وابسته است. بنابراین نگران شناخت و درک شخصیتهای کتاب نباشید.
ساموئل دشیل همت سال ۱۸۹۴ در جنوب مریلند به دنیا آمد. او در خیلی سریع و در سال ۱۴ سالگی مدرسه را رها کرد. همت چندیل سال از عمرش را صرف مشاغل متعدد کرد تا سرانجام در سن ۲۱ سالگی به آژانس پینکرتون پیوست و کارآگاه شد. این کار تخیلش را به کار انداخت. او بعدها ماجراهایی را که در آن آژانس پشت سر گذاشته بود، دستمایه داستانهای جناییاش کرد؛ مثلاً یک بار به دشیل جوان ماموریت دادند چرخ و فلکی را که دزدیده شده بود، پیدا کند. او در جنگ جهانی اول به ارتش آمریکا پیوست. وضعیت سلامت همت سبب شد بعد از جنگ دیگر نتواند به عنوان کارآگاه خصوصی به فعالیتش ادامه بدهد و پشتمیزنشین شد. او درست در اوج محبوبیت سینمای نوآر سر از اتاق تهیهکنندگان سینما درآورد؛ سال ۱۹۲۴ با نوشتن دختری با چشمهای نقرهای عملاٌ دیگر نویسنده شد.
بخت نویسندگی همت با نوشتن کتاب شاهین مالت گشوده شد. این رمان نخستین بار در سال ۱۹۲۹ به صورت پاورقی در مجله بلک مسک منتشر شد اما همانطور که همت هم از قبل میدانست، این رمان دستاوردی کاملاً متفاوت از همه کارهایی که تا آن وقت انجام داده بود، داشت. همت که یک فعال چپگرا و عضو حزب کمونیست آمریکا بود، اواخر ۱۹۴۰ نیز عضو فعال کنگره حقوق مدنی نیویورک شد. سپس در سال ۱۹۵۱ بنا به رای دادگاه به شش ماه زندان محکوم شد و مدعیالعموم همه درآمدش از کتابها و فیلمهایش را ضبط کرد. سالهای آخر عمر دشیل همت در فقر و بیماری گذشت. او در سال ۱۹۶۱ بر اثر سرطان ریه از دنیا رفت و نتوانست اتوبیوگرافیاش را به پایان برساند.
براساس رمان حاضر، فیلمی نیز ساخته شده که بسیار مورد توجه منتقدان سینما قرار گرفته است. با این حال پیشنهاد کافهبوک این است ابتدا کتاب را بخوانید و در ادامه اگر مایل بودید به تماشای فیلم نیز بنشینید. درباره شخصیت کتاب در فیلم در قسمتی از متن پشت جلد کتاب چنین آمده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان پرونده کولینی – ادبیات پلیسی جنایی ]
کتاب شاهین مالت
دشیل همت نابغهای است که در بهترین زمان ممکن به داد ادبیات جنایی رسید و تفاوتها را رقم زد. به قول ریموند چندلر: همت جنایت را از گلدان ونیزی درآورد و در خیابان انداخت. آثار او روایتی بکر و ملموس بود از اجتماعی که در آن میزیست. همت با خلق کارآگاه بزن بهادر، باورپذیر و شریفش، استفاده از زبان کوچه بازاری و به تصویر کشیدن چهره حقیقی جامعهاش که پر بود از پلیسهای فاسد و گانگسترها و زنان اغواگر، فصل جدیدی را در رمان جنایی رقم زد. او را پدر رمان جنایی واقعگرا مینامند و شاهکار مسلم او همین کتاب شاهین مالت است.
در این رمان، سام اسپِید، شخصیت اصلی کتاب، توسط بانویی زیبا به نام دوشیزه واندرلی استخدام میشود تا خواهر وی را که به نظر با مردی به نام فلوید ترزبی فرار کرده پیدا کند. همکار سام اسپید به نام مایلز آرچر در تعقیب ترزبی و در ماموریتی که در ابتدا ساده به ظاهر میرسید، به قتل میرسد و اسپید خودش را در مهلکه عجیبی گرفتار میبیند. او پایش به بازی موش و گربه و خصمانهای باز میشود که در آن افرادی در جستجوی یک مجسمه سیاه و گرانبها هستند. مجسمهای شاهین مالت نام دارد. مجسمهای که عدهای حاضرند برای به دست آوردن آن هر کاری انجام دهند.
پاراگراف اول کتاب شاهین مالت با یک توصیف فیزیکی غیرمعمول از سم اسپید به پایان میرسد:
کموبیش شبیه شیطانی موبور بود که به دل مینشست.
توصیفی ساده و کوتاه و در عین حال عجیب و چند لایه! یافتن نمایشی از شیطان با موهای بلوند قبل از ظهور هنر مدرن تقریباً به سختی یافتن یک عیسی مسیح سیاهپوست در همان دوره است. حتی با ظهور هنر مدرن، هنوز هم یافتن شیطان بلوندی که دلپذیر به نظر برسد، کار بسیار دشواری است چرا که در این میان تناقضی وجود دارد: توقع ما آن است که شیطان شخصیتی ناخوشآیند داشته باشد. پس شاید این توصیف عجیب از ما میخواهد که در نظر داشته باشیم سم اسپید ممکن است آن چیزی نباشد که در ظاهر نشان میدهد!
این فریبندگی ظاهری، فقط ویژگی چهره سماسپید نیست. او در تمام طول داستان تلاش میکند که اهداف یا علایق خود را در پس یک خونسردی سنگی پنهان کند و بدین ترتیب، تا آخرین لحظات، هیچ کس، دوست یا دشمن، متوجه نمیشود که هدف واقعی او چیست.
رمان به شیوه روایت سومشخص نوشته شده است. در هیچکجای کتاب هیچ نشانهای از احساسات یا افکار شخصیتهای کتاب به چشم نمیخورد، تنها چیزی که میخوانیم و میبینیم، چیزهایی هستند که شخصیتهای داستان میگویند و انجام میدهند و اینکه چه شکل و ظاهری دارند. سایر موارد به عهده خواننده است که داستان و جریانات را کشف کند.
دشیل همت با نوشتن شاهین مالت به خوبی هنرش در نویسندگی را به رخ می کشد. از فضاسازی های کم نظیر گرفته تا توصیفهای بکر و دست اولی که تا قبل از دوران همت سابقه نداشتند. اضافه کنید به اینها روایت عینی و بیپیرایشی که با هر کلمهاش بیشتر خواننده را با خودش همراه میکند. عجیب نیست که الری کویین طرح و شخصیتسازی همت را بسیار ستودهاند و او را واقعگرای رمانتیک خطاب کردهاند.
در نهایت کتاب شاهین مالت رمانی محسوب میشود که با ظرافتی کمنظیر معماهایش را به رخ میکشد و در معنایی عمیقتر جایگاه انسان مدرن و تنهایی او را در جامعهای که هرج و مرج بر آن حکمفرمانی میکند، نشان میدهد. پیشنهاد میکنیم اگر به ادبیات پلیسی – جنایی علاقه دارید، مطالعه این کتاب را حتماً در برنامه خود قرار دهید.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان عدالت – اثر فریدریش دورنمات ]
جملاتی از متن کتاب
از آدمی که همان اول میگوید هوای خودش را دارد خوشم میآید. همه داریم، نداریم؟ من به آدمی که میگوید هوای خودش را ندارد اعتماد نمیکنم و از همه بیشتر به کسی بیاعتمادم که وقتی میگوید هوای خودش را ندارد راستش را بگوید، چون او الاغ است، الاغی که خلاف قوانین طبیعت عمل میکند.
خب، آقا! بهترین خداحافظی کوتاهترینشان است. بدرود.
چیزی که مضطربش میکرد کشف این مسئله بود که او با تنظیم منطقی کارهایش با زندگی ناسازگار شده بود، نه سازگار. گفت هنوز پنج شش متر از تیرآهن فاصله نگرفته بود که فهمید تا وقتی خود را با این چشمانداز از زندگی هماهنگ نکند، دیگر هرگز روی آرامش را نخواهد دید.
دختر نجوا کرد: «خودت میدانی که دوستم داری یا نداری.» – ندارم. آدم راحت میتواند دیوانهٔ تو شود. مشتاقانه از سر زلف تا پاها و بعد دوباره تا چشمهایش را ورانداز کرد. – ولی نمیدانم به کجا میرسد. مگر کسی میداند؟ اما فرض کن عاشقت باشم. که چی؟ شاید ماه بعد نباشم. قبلاً هم تجربهاش کردهام… آنموقع همینقدر طول کشید. بعدش چی؟ بعد به این فکر میکنم که خام حرفهات شدهام و اگر این کار را بکنم و بیفتم توی هچل، آنوقت مطمئن میشوم که خرم کردهای.
اصلاً… به من اهمیت نمیدادی؟ دوستم… نداشتی… نداری؟ اسپید گفت: «فکر کنم داشته باشم. چه فرقی میکند؟» عضلاتی که لبخندش را سر جایش نگه میداشتند مثل جای شلّاق بیرون زدند. – من ترزبی نیستم. جاکوبی نیستم. با حرفهات خر نمیشوم.
گفت: «میخواهم تحویلت بدهم. احتمالش زیاد است که برایت حبس ابد ببرند. معنیاش این است که بیست سال بعد آزاد میشوی. تو فرشتهای. منتظرت میمانم.» گلویش را صاف کرد. – اگر دارت بزنند همیشه به یادت خواهم بود.
اسپید با لحنی پرمهر گفت: «فرشته! خب، اگر بخت یارت باشد تا بیست سال دیگر از زندان سانکوئنتین بیرون میآیی و آنوقت میتوانی برگردی پیشم.» دختر گونهاش را از گونهٔ اسپید دور کرد، سرش را عقب برد تا بیآنکه او را درک کند به چهرهاش خیره شود. اسپید رنگپریده بود. با لحنی پرمهر گفت: «از خدا میخواهم طناب دار را دور گردن قشنگت نیندازند، عزیزم!» دستهایش را به بالا سُراند تا گلویش را نوازش کند. دختر در یک آن خود را از آغوشش بیرون انداخت، نیمخیز و با هر دو دست روی گلویش برگشت کنار میز. صورتش وحشتزده و تکیده بود. دهان خشکش باز و بسته شد. با صدایی نازک و سرد گفت: «تو نمی…»
تو دل ترزبی را به دست آورده بودی و خودت این را میدانستی. او دیوانهٔ زنها بود. سوابقش این را نشان میدهد؛ هرجا گیر افتاده بهخاطر زنها بوده و کسی که یک بار خر شود، همیشه خر میشود. شاید تو از سوابقش بیخبر بودهای، اما خودت فهمیده بودی که توی مشتت است.
گاتمن با حالتی محبتآمیز به او لبخند زد و گفت: «خب، ویلمر! من خیلی متأسفم که تو را از دست میدهم و میخواهم بدانی که اگر پسر خودم هم بودی همینقدر به تو علاقه داشتم، ولی خب، به خدا اگر آدم پسری را از دست بدهد میتواند یکی دیگر به دست بیاورد، اما فقط یک شاهین مالت وجود دارد.»
اسپید خندید. خندهاش کوتاه و تا حدی تلخ بود. گفت: «خوب است، بهخصوص از جانب شما. جز پول چهچیزی به من دادهاید؟ از اعتمادتان چیزی به من دادهاید؟ از حقیقت؟ برای اینکه کمکتان کنم، کمکم کردهاید؟ غیر از این بوده که فقط با پول و نه چیزی دیگر سعی کردهاید وفاداریام را بخرید؟ خب، اگر قرار به فروش باشد، چرا نباید آن را در ازای بالاترین مبلغ بفروشم؟» – من تمام پولی را که داشتم به شما دادهام.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب شاهین مالت
- نویسنده: دشیل همت
- ترجمه: محمود گودرزی
- انتشارات: برج
- تعداد صفحات: ۲۸۰
- قیمت چاپ سوم – سال ۱۴۰۲: ۲۵۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب شاهین مالت چیست؟ لطفاً اگر این کتاب را خواندهاید، نظرات و تفکرات خود را پیرامون کتاب با ما در قسمت کامنتهای همین معرفی کتاب با ما به اشتراک بگذارید. با صحبت کردن پیرامون کتاب، درک و فهم خود را از کتاب بیشتر خواهیم کرد.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب خوب دیگر با ترجمه محمود گودرزی: