کتاب مرگ خوش را آلبر کامو قبل از کتاب بیگانه نوشته است. گویا خور آلبر کامو قصد انتشارش را نداشته است ولی این کتاب هفده سال بعد از مرگش منتشر میشود. میتوان گفت این کتاب، پیشنویسی برای خلق بیگانه بوده است. شخصیت اصلی داستان، همان مورسو است، با همان بیگانگی. ولی انگار مورسوی بیگانه، مورسوی کامل شده کتاب مرگ خوش است. ما به راحتی با تفاوت این دو اثر و مسیری که مرگ خوش برای کامل شدن و رسیدن به بیگانه طی کرده است روبرو میشویم.
برای مثال در رمان مرگ خوش، نویسنده سعی دارد با خلقِ شرایط متفاوت، مانند توصیف مراسم تدفین و بیتفاوتی مورسو، بیگانگیاش نسبت به دنیا و مسائل پیرامون آن را به مخاطب نشان دهد. ولی اگر رمان بیگانه را خوانده باشید، میدانید داستان با چنین جملهای اغاز میشود:
مادرم امروز مرد، شاید هم دیروز، نمیدانم!
در واقع ما در رمان بیگانه با اولین خط آن که یک جمله کوتاه و ساده است، از همان ابتدا به راحتی متوجه عمق فاجعه بیگانگی شخصیت داستان میشویم. این خودش به عنوان کوچکترین مثال، میتواند برای درک تفاوت پختگی قلم کامو از مرگ خوش تا بیگانه کافی باشد.
مترجم کتاب در مقدمه خود نوشته است:
[ مطلب مرتبط: سوء تفاهم اثر آلبر کامو ]
خلاصه کتاب مرگ خوش
در مرگ خوش مورسو یک افلیج به نام زاگرو را به قتل میرساند. و با برداشتنِ پولهای او به سمت خوشبختیاش میرود.
او این قتل را کاملا منفعلانه انجام میدهد و بعد از آن هم به نظر نمیآید که اندک حسِ عذاب وجدانی او را درگیر کند. بلکه به سمتِ سفر کردن، تجربه زندگی، لذت بردن، و خوشبخت ساختنِ خودش پیش میرود.
البته ما در طول داستان متوجه میشویم که این قتل بنوعی توافقی بین زاگرو مورسو بوده است.
کتاب مرگ خوش در دو فصل نوشته شده است:
- مرگ طبیعی
- مرگ عمدی
درباره کتاب مرگ خوش
زاگرویی که خودش شخصیتِ قوی و تاثیر گذار داستان است و در گذشته، زندگی موفق و ازادانهای را پیش گرفته بود، گویی دیگر تاب و تحمل به دوش کشیدن چنین باری را ندارد. و نمیخواهد باقی عمرش را افلیج باقی بماند. در واقع زاگرو کسی است که به مورسو میفهماند در زندگی تنها چیزی که اهمیت دارد خوشبخت شدن است. و ثروت، لازمه این خوشبختیست. زاگرو به مورسو میگوید بدبختی تو از این است که هنوز در مقابل فقر تسلیم هستی. و در واقع، او را به سمت عصیانی هل میدهد که به خوشبختیاش منجر شود. در این مابین دیالوگهای جالبی میان این دو نفر رد و بدل میشود که اشارهای به بخشی از آن میکنم:
مورسو از کودکیاش تا این لحظه از زندگی تسلیم فقر بوده است. اما این نقطهای است که میایستد، مقابل فقرش میگوید «نه» و به زندگی «آری» میگوید. این همان عصیانِ زیباست. حالا به هر قیمتی که میخواهد باشد! درواقع مورسو که از پوچی و بیتفاوتیهایش گذر کرده، حالا دست به کاری میزند که خوشبختیاش را با دستان خودش بسازد.
این کتاب تاکید زیادی بر اراده معطوف به خوشبختی دارد. طبق این عقیده، میل و اراده به خوشبختی، بزرگترین دارایی انسان است و این اراده میتواند هر عملی را توجیه کند. انسان باید با ازادی انتخاب و ارادهاش، خوشبختی خود را بسازد. و گویا این تنها حقیست که ما از این زندگیِ سراسر جبر داریم.
در بخشهای میانی کتاب، بیشتر به توصیفاتِ سفرهای مورسو پرداخته شده است که انچنان هم ربطی به موضوع و دغدغه اصلی رمان ندارند. و به نظر من حتی با حذف بعضی از این پردازشها و توصیفات، هیچ لطمیای به موضوع داستان وارد نمیشود.
مورسو بعد از قتل، سمت خوشبختیاش میرود، آن را میسازد و سپس گام به گام به مرگ خویش نزدیک میشود. درواقع کتاب در دو فصل، دو نوع مرگ را به تصویر میکشد. فصل اول، «مرگ طبیعی» نام دارد. که همان مرگ زاگرو است. مرگی که سلبِ اراده او و تسلیم بودنش در مقابل زندگی و در نتیجه در مقابل مرگش را نشان میدهد.
فصل دوم که نامش «مرگ عمدی» است، نشانگر اراده معطوف به خوشبختی از دید مورسو است. مرگی که به اندازه کافی از زندگیاش تغذیه کرده. این مرگ به نوعی ارادی و عمدی است، چراکه از زندگی کاملا ارادی و خوشبختی خودساخته نشات میگیرد.
مرگ برای کسانی رعبآور است که زندگی نکردهاند. کسانی که تسلیم تقدیرند و کوچکترین قدمی برای خوشبختی خود برنداشتهاند. ولی مورسو دِین خود را به زندگی ادا کرده است. او از زوال و پوچی خود گذر کرده، و سپس با آگاهی و اراده سمت خوشبخت ساختنِ خود پیش رفته است. پس با نهایت رضایت، اماده ترکِ نه تنها این جهان، بلکه ترکِ خودش است. چرا که خوشبختی خودساخته، مرگ خوش را در پی دارد.
او خوشبخت می میرد، چرا که خوشبخت زندگی کرده است.
در نهایت اینکه ترجمه کتاب به نظر من خوب نبود. اشکالات ترجمه پیچیدگی متن را چندین برابر کرده بود. اگر تصمیم به تهیه کتاب مرگ خوش گرفتید، گویا ترجمه دکتر قاسم کبیری از انتشارات جامی مناسبتر است. (کافهبوک به دلیل در اختیار نداشتن ترجمههای مختلف کتاب از مقایسه ترجمهها معذور است.)
[ لینک: رمان هزار پیشه – انتشارات نگاه ]
جملاتی از متن کتاب مرگ خوش
شکوفایی هوا و لقاح آسمانها چنان مینموندند که گویی تنها وظیفهی آدمی زندگی کردن و خوشبخت بودن است. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۱۵)
اشتیاق به آزادی و استقلال، فقط در مردی به وجود میآید که همواره با امید زندگی میکند. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۳۲)
وقتی به زندگیم و رنگهای مرموزش نگاه میکنم دلم میخواد زیر گریه بزنم. مثل همین آسمون، ظهر آفتابیه، بعد از ظهر بارونیه. زاگرو! الان به لبهایی که بوسیدمشون و به بچگی نکبت بار خودم، به شور و شوقم به زندگی و جاه طلبیای که گاهی من رو از خود به در میبره فکر میکنم. در عین حال، مطمئنم روزی میرسه که اصلا من رو نمیشناسی. گرفتار بدبختی و افراط در شادی: نمیتونم به زبون بیارم. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۴۵)
من خارج از زندگی خودم تجربهای به دست نمیآرم: من تجربه ی زندگی خودم خواهم بود. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۴۵)
مورسو! بیست و پنج سالم که بود، از پیش میدونستم هر آدمی که احساس و اراده و شوق به خوشبختی داشته باشه، مستحق اینه که ثروتمند باشه. به نظرم شوق به خوشبختی باارزشترین چیزیه که تو قلب آدمی نهفتهس. من فکر میکنم این همه چیز رو توجیه میکنه. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۴۷)
«مورسو، زندگیای که حقم بود و بعدها بدون هیچ تصادفی پاهام رو ازم گرفت. توانش رو نداشتم دست از این زندگی بکشم… و حالا افتادم این جا. میفهمی: باید هم بفهمی که نمیخواستم دیگه به این زندگی حقیر ادامه بدم. بیست ساله که پولای من همین جا کنارم مونده. با صرفه جویی زندگیم رو گذروندم و به ندرت دست به سرمایه زدم.» کف هر دو دستش را به ابروهایش کشید و به نرمی گفت: «هرگز نباید زندگی با بوسههای یک افلیج آلوده بشه.» (کتاب مرگ خوش – صفحه ۴۸)
فکر نکن میگم پول خوشبختی میآره. فقط منظورم اینه که برای قشر خاصی از آدمها خوشبخت بودن امکان پذیره، به شرطی که زمان رو تصاحب کنن و این که داشتن پول راهیه برای رهایی از پول. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۴۹)
بیست سال نتونستم چیز خاصی رو از خوشبختی تجربه کنم. این زندگی رو که من رو میبلعه کامل نشناخته بودم. و چیزی که من رو از مرگ میترسونه اینه که یقین دارم زندگی، بدون من سپری خواهد شد. متوجهی؟ خندهی یه مرد جوون اگه تحولی نداشته باشه تا از دل تاریکی برخیزه… مورسو! این یعنی من توی این وضعیت، در درونم هنوز امیدوارم. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۵۰)
هیچ چیزی رو به اندازهی خوشبختی جدی نگیر. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۵۰)
همانطور که اغلب اوقات پیش میآید بهترین چیزهای زندگی در پیرامون بدترینها تبلور مییابد. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۸۰)
اگر در روزهای خوب به زندگی اعتماد کنی، زندگی مجبور میشه به آدم جواب بده. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۹۷)
هیچ وقت تسلیم نشو. خیلی چیزها رو در درونت داری و نجیبترین شون احساس خوشبختیه. فقط منتظر مردی نباش که باهات کنار بیاد. این اشتباهیه که خیلی از زنها دچارش میشن. تو خودت خوشبختی رو پیدا کن. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۱۰۳)
لازمهی خوشبختی، انتخاب و در آن انتخاب، ارادهی قوی و تمایل هوشمندانه است. مورسو قادر بود صدای زاگرو را بشنود: «نه ارادهی ترک، بلکه اراده به خوشبختی.» (کتاب مرگ خوش – صفحه ۱۱۱)
نمیخواست مانند انسانی بیمار بمیرد. نمیخواست بیماریاش از نوعی باشد که اغلب رایج است: سبک شدن و بعد مرگ. در واقع آنچه او میخواست ایستادن در میان زندگی، زندگی سرشار از خون و تندرستی، و مرگ بود. (کتاب مرگ خوش – صفحه ۱۳۴)
مشخصات کتاب
- کتاب مرگ خوش
- نویسنده: آلبر کامو
- ترجمه: احسان لامع
- انتشارات: نگاه
- تعداد صفحات: ۱۴۴
- قیمت چاپ چهارم – سال ۹۵: ۱۰۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد کتاب مرگ خوش چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
» معرفی چند رمان دیگر: