کتاب نان سالهای جوانی بیشتر از آنکه یک رمان عاشقانه باشد یک رمان ضدجنگ است. رمانی که مسائل دوران پس از جنگ را بیان میکند و از تاثیر قحطی و جنگ بر انسانها می گوید. گرسنگی را به تصویر میکشد و از تلاش آدمها برای بقا میگوید. نان در کتاب هاینریش بل فقط یک عنصر نمادین نیست، نان در این کتاب شخصیت و هویت دارد.
هاینریش بل در سال ۱۹۷۲ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. موسسه نوبل در وصف آثار او چنین مینویسد:
«به خاطر نوشتههایش که ترکیبی از جهان بینی گسترده زمانه خود و مهارت حساس او در کاراکترسازی است و به تجدید حیات ادبیات آلمان کمک کردهاست.»
پشت جلد کتاب نان سالهای جوانی قسمتی از متن کتاب به چشم میخورد:
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان عدالت – ادبیات آلمان ]
کتاب نان سالهای جوانی
نان سالهای جوانی داستان والتر فندریچ جوان است که از ۱۶ سالگی به شهر آمده تا برای خود کاری دستوپا کند. او که در دوران قحطی ناشی از جنگ بزرگ شده و طعم گرسنگی را تا مغز استخوان احساس کرده، با اینکه سالهاست شغل ثابتی دارد و درآمد قابل قبولی کسب کرده و زندگی متوسط و مطمئنی را میگذراند اما هنوز هم طعم گرسنگی و وحشت آن بر او و زندگیاش سایه میاندازد. تا آنجا که در مواجهه با مغازه نانفروشی نمیتواند بر حرص بیشازحدش برای خرید نان فائق آید.
پدر فندریج معلم مدرسهشان است و مادرش به دلیل بیماری ریوی در بیمارستان بستری است و در روند داستان از بین میرود. آنها گاهی برای دریافت نان رایگان به مغازه پدر شاگرد تنبل کلاس سر میزنند اما بعد از مدتی نانوا به آنها غضب میکند و از آن به بعد دیگر از نان رایگان خبری نیست. او که طاقت گرسنگی را ندارد کتابهای پدر را مخفیانه بلند میکند و به بهای نیم قرص نان یا حتا کمتر میفروشد. اما با دیدن یک دختر، متوجه میشود آن دختر تنها چیزی ست که آن را بیشتر از نان میخواهد و…
داستان کتاب نان سالهای جوانی فقط یک روز از زندگی پسری جوان به نام فندریچ را پس از جنگ جهانی دوم روایت میکند و با همین یک روز تمامی زندگی پسر جوان را مقابل چشمان خواننده به تصویر میآورد و با یادآوری روزهای سخت و تلخ گذشته و ترکیب و تاثیر آن در زمان حال، خواننده را در جریان سرگذشت پسر جوان قرار میدهد.
هاینریش بل، در این داستان، مثل اکثر کارهایش، روزهای تلخ و تیره و سختیهای درماندگان و بازماندگان جنگ را به تصویر میکشد. درونمایه اصلی آثار بُل، دفاع از انسان و زندگی انسانی است و نفی تمام چیزهایی که به انسان و انسانیت لطمه میزند و باعث ویرانی و معنا باختگی آن میشود.
در اینجا نیز، فندریچ، شخصیت اصلی داستان، جنگ را از نگاه خودش به ما میفهماند و با تمام کشمکشهای درونش و نگاهش به دنیای بیرون، ما را به دل ماجرا میبرد. این کتاب شباهت زیادی به کتاب گرسنگی اثر کنوت هامسون دارد، اما میتوان گفت شخصیت اصلی کتاب و فرم داستان شبیه به همان شخصیت دلقک در کتاب عقاید یک دلقک است و بدبختیهای شخصیت اصلی کتاب نان سالهای جوانی نیز از همان جنس است. این تکرارها، آزاردهنده است. چرا که مخاطب در هر اثر، موضوعی واحد و تکراری را میبیند و این از جذابیت اثر میکاهد و نیز در این اثر زمان زیادی بیهوده روی یک شخصیت و عقایدش، ذهنیتش و مواجه او با مسائل مختلف صرف میشود و توضیحات و تداعیهای بیش از حدی که به معنای اخص کلمه، کسالتآور است و خستگی مخاطبین را در پی دارد.
هاینریش بل وارث ادبیات کلاسیک آلمان است، برای همین در اکثر کارهایش، توضیحات زیادی راجع به شخصیتها و ذهنیتشان و چگونگی رفتارشان، گذشته، حال و آینده نگریهایشان، حدیث نفسهای طولانی و زمان بر دارد. با این حال ویژگی ممتاز آثار بل کهنه نشدن آنهاست. در هر دوره و زمانهای میتوان کتابهای او را به دست گرفت و خواند. خود را به جای شخصیتها گذاشت و اندیشید. بل در داستانهایش به روشنی بیان میکند که همیشه چیزهای مهمتر از نیازهای اولیه هم هست.
نویسنده در آثارش مردمانی ساده و بی غل و غش را به تصویر میکشد که در عین تیره روزی، هاینریش بل آنها را قهرمان میداند. او در آثارش پول و مقام را استهزا و انسانی کامل را پیش روی خواننده مجسم میکند.
جملاتی از متن رمان نان سالهای جوانی
آن وقتها پدرم همیشه مینوشت که یکبار برای دیدنم خواهد آمد تا ببیند من چگونه زندگی میکنم؛ اما او نیامد. هر وقت که به خانهمان میرفتم از من میپرسید که شهر چگونه است و من میبایستی برایش از بازار سیاه تعریف میکردم، از خوابگاه کارآموزان، از کارم و او مات و مبهوت سرش را تکان میداد، و وقتی من از گرسنگیام حرف میزدم – خیلی در این باره صحبت نمیکردم، اما بعضی مواقع از دهنم در میرفت – آن وقت پدر با عجله به آشپزخانه میرفت و برایم هرچه خوردنی بود میآورد: سیب، نان، مارگارین، و بعضی وقتها هم سیبزمینی میبرید و در ماهیتابه میگذاشت تا سیبزمینی سرخ کرده درست کند.
گفتم: «من در تمام این سالها به آن فکر نکردهام، قضیه طور دیگری است. شاید الان و این جا به فکرم رسیده: تو رنگ قرمز را به چشمهای میریزی تا بفهمی تا کجا خواهد رفت، اما ممکن است سالهای زیادی طول بکشد تا این که تو جایی را که اصلاً فکرش را هم نمیکردی، آب قرمز رنگ را پیدا کنی. امروز از برکهها خون جاری شده، من تازه امروز میفهمم که رنگ سرخ من کجا مانده است.»
آن وقتها، وقتی در خانهی خودمان زندگی میکردم، کتابهای پدرم را بلند میکردم تا نان بخرم. کتابهایی که او خیلی به آن@ها علاقه داشت. کتابهایی که در زمانِ تحصیلش به خاطرشان، گرسنگی را تحمّل کرده بود. کتابهایی که بابتشان پولِ بیست عدد نان را پرداخته بود، من به قیمتِ نصفِ نان، میفروختم. من کتابها را بدونِ انتخاب، برمیداشتم، معیارِ انتخابِ من، تنها، قطرِ آنها بود؛ پدرم آنقدر کتاب زیاد داشت که فکر میکردم کسی متوجه نخواهد شد. تازه بعدا فهمیدم که او، تک تکِ کتابهایش را همچون چوپانی که گلهی گوسفندانش را میشناسد، میشناخت و یکی از این کتابها، خیلی کوچک و کهنه و زشت بود. من آن را به قیمتِ یک قوطی کبریت فروختم. امّا بعدا اطلاع پیدا کردم که ارزشِ آن، یک واگن پر از نان بوده است. بعدها، پدرم از من تقاضا کرد که برنامهی فروشِ کتابها را به او واگذار کنم. او با گفتنِ این جمله، از شرمِ صورتش سرخ شد و به این ترتیب، خودش کتابها را میفروخت و پول را برایم پست میکرد و من با آن، برای خودم نان میخریدم.
ترس در من از بین رفته بود، چون میدانستم که هرگز از کنار او دور نمیشدم و لحظهای ترکش نمیکردم، نه امروز و نه هیچ روز دیگر در آیندهای که در پی خواهد بود و به مجموع آن زندگی میگویند.
برای من اهمیتی نداشت که ولف مرا پسر خوبی بداند، بلکه برایم مهم این بود که او مرا به ناحق چنین انسانی تصوّر نکند.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب نان سالهای جوانی
- نویسنده: هاینریش بل
- ترجمه: محمد اسماعیل زاده
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۱۳۶
- قیمت چاپ شانزدهم – سال ۱۳۹۸: ۲۳۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب نان سالهای جوانی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. اگر این کتاب را نخواندهاید، آیا به مطالعه آن علاقهمند شدید؟
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر چشمه: