کتاب هویت نوشته میلان کوندار، نویسنده اهل چک است که در ایران او را بیشتر به واسطه رمان شناختهشده بار هستی میشناسند. رمانی فلسفی که از سنگین بودن بار هستی بر دوش انسان صحبت میکند، اما رمان هویت نیز چیزی از برادر بزرگتر خود کم ندارد و کتابی بسیار عمیق است. سیمین دانشور نیز درباره کتاب و ترجمه آن – جا دارد در همینجا اشاره کنیم که پیشنهاد ما مطالعه کتاب با همین ترجمهای است که معرفی میشود – چنین نوشته است:
از خواندن آخرین رمان کوندرا بازهم شگفتزده شدم، مرز رویا و واقعیت بهراستی کجاست؟ انسان معاصر چقدر بیپناه و تنهاست؟ نثر شفاف، روان و دقیق مترجم را نیز در خور اندیشه و زیباییشناسی نویسنده میدانم و آن را میستایم.
میلان کوندرا دوست دارد که رمانهایش همچون سمفونی باشند و درونمایههای وجودی انسان را به ترنم درآورند. بهترین رمانهای او را میتوان سمفونی هستی نامید و زیبایی و بیکرانگی هنر رمان را در آثار او ستود. چه خوب بود اگر میتوانستیم خود را در فضای رمان رها سازیم، فضایی آزاد، شفاف، آکنده از تخیل و خلاقیت، سرشار از صدها حقیقت نسبی متضاد و ناهمگون. و چه خوب بود اگر میتوانستیم جهان رمان را به راستی دریابیم.
برخی رمانها و کتابهای ماندگار میلان کوندرا که به فارسی ترجمه شدهاند عبارتند از:
- جاودانگی
- شوخی
- بار هستی
- هنر رمان
در رمان هویت وضع و موقع انسان معاصر به زیر ذرهبین گذاشته میشود و سرگشتگی و التهاب جان و روان او به نمایش در میآید. شخصیتهای رمان از چگونگی تحول جهان خرسند نیستند، مشارکت در قیل و قال «این آشفته بازار بیارزش» را برنمیتابند. و بلاهت «درمان ناپذیرش» را جدی نمیگیرند. افکار و احساسات شانتال و ژان مارک خواننده را به هیجان میآورد و ذهن او را به افقهای دوردست تفکر و تخیل میکشاند. آنان با حسرت به ارزشهای متعالی از دست رفته میاندیشند، درباره موقعیت کنونی زندگی بشر سخن میگویند، و برای نجات خویش به عشق پناه میبرند.
کتاب هویت
ماجرای زندگی شانتال و ژان مارک زمینه رمان هویت است. این زن و شوهر یکدیگر را دوست دارند، شریک زندگی یکدیگرند، و جهانی را که نمیپسندند تنها در پرتو عشق خویش تاب میآورند. شانتال به واقع یگانه پیوند عاطفی ژان مارک با جهان است، هیچکس به جز شانتال نمیتواند او را از حالت بیاعتنایی برهاند. و تنها به واسطه اوست و به خاطر اوست که به جهان مینگرد.
شانتال نیز، از نخستین لحظه دیدار، شیفته ژان مارک شده است. اما روزی شانتال بیآنکه درست مفهوم آنرا بداند، چیزی میگوید که میتوان از آن به عنوان نقطه عطف داستان نام برد:
مردها دیگر برای دیدن من سر برنمیگردانند.
و ژان مارک، ناراحت و شگفتزده، میکوشد تا احساس و اندیشه شانتال را دریابد. هرچند در آغاز احساس حسادت به او دست میدهد اما سرانجام، عشقش چیره میشود. به نظرش میرسد که شانتال از غم و اندوه پیرشدن سخن میگوید. بنابراین برای اینکه او را از افسردگی برهاند، زیر نقاب یک نفر بیگانه برایش نامه مینویسد. نامههایی که میتوانید حدس بزنید موضوع آن چیست! اما قسمت حساس ماجرا در اینجاست که واکنش شانتال بسیار متفاوتتر از چیزی است که انتظار میرفت.
نامههای ناشناس همسر، رفتهرفته شانتال را به زندگی بازمیگرداند به حدی که ژان، رفتار متفاوت و کشفنشدهای از شانتال میبیند. این تغییر به رفتار ختم نمیشود و انگار هویت شانتال بهکل دستخوش تحول شده است. حتی میتوان گفت این نامههای ناشناس کاری با شانتال کرده که او دیگر از خود بی خود میشود و در دنیای واقعی به دنبال نویسنده نامهها میگردد. او نه تنها ژان را فراموش میکند بلکه در این میان خودش را نیز از یاد میبرد. و اینجا دقیقاً جایی است که خواننده متوجه میشود انسان چقدر در شناخت خود و دیگران با مشکل مواجه است.
درونمایه محوری و مضمون فکری و اساسی کتاب هویت، نوعی تقلای ذهنی و تقابل کم و بیش فلسفی است با ناپایداری هستی و زندگی اما رمان هویت نسبت به دیگر آثار کوندرا از پیچیدگیهای کمتری برخوردار است و به همان نسبت شخصیتها هم کمتر هستند. هویت روایتی است فلسفی از سوءتفاهماتی که ریشه در عدم شناخت دقیق انسانها از یکدیگر دارد و میتواند بزرگترین عشقها را به سادگی ببلعد و ویران کند. جدایی و غربتی که در هر حال ما را در بر گرفته و مانع وحدت روح انسانی است. و صداقت محض، بال رهایی از این تنهاییست.
درباره کتاب هویت زیاد میتوان نوشت و صحبت کرد. جدا از مسائل فلسفی مهم وجودی که در کتاب مطرح شده است، میتوان گفت، عشق پایههای اصلی کتاب است. عشقی که هم میتواند شما را از این جهان پوچ و بیمعنی نجات دهد و جان دوباره برای ادامه دادن به شما بدهد و هم میتواند بسیار ویرانگر و دردناک باشد.. درمان از این حیث که در پناهش تمام دردها و رنجها تسکین پیدا میکنند و درد از این لحاظ که بیحد و مرز بودنش، گاه باعث سوءتفاهم و پدید آمدن مسائل بزرگتری میشود. و یا حتی باعث ترس میشود، ترس از دست دادن، بیاعتنا شدن و در نهایت، ترس از اشتباه فکر کردن درباره هویت فردی که دلیل نفس کشیدنت است.
در آخر اشاره کنیم که، مثل بیشتر کتابها، کتاب هویت نیز شامل مقدمهای از مترجم است. اما مترجم محترم تقریبا تمام داستان کتاب را در مقدمه شرح داده است. بنابراین توصیه میکنیم به هنگام مطالعه کتاب از مقدمه چشم پوشی کنید و در انتهای کتاب آن را بخوانید.
[ » معرفی کتاب: رمان تنهایی پرهیاهو ]
جملاتی از متن رمان
مأموری را صدا کرد و از او پرسید چگونه میتواند از آنجا (قطار) بیرون رود؛ مأمور به او توضیح داد که دیگر ممکن نیست؛ هنگامی که سوار این قطار شوید دیگر، به دلایل امنیتی، نمیتوانید از آن بیرون روید.
چیزی که شانتال به آن نیاز دارد، نه نگاه عشق، که سیل نگاههای ناشناس، خشن و لذتطلبانه است. نگاههایی که ناگزیر و به گونهای اجتنابناپذیر، بدون احساس همدلی، بدون انتخاب، و بدون مهربانی و ادب، بر او میافتد. این نگاهها او را در جامعه انسانها نگه میدارد.
آزادی؟ شما در این زندگی میتوانید خوشبخت یا بدبخت باشید. آزادی شما مبتنی بر این انتخاب است. شما آزادید تا در کورهی جماعت، با احساس سرخوشی، فردیت خود را ذوب کنید. خانم عزیز من، سرخوشی انتخاب ماست.
احساسات وجود دارند و از دست هرگونه عیبجویی میگریزند. میتوان خود را از کاری، یا از به زبان آوردن سخنی سرزنش کرد اما نمیتوان خود را به سبب داشتن فلان یا بهمان احساس مورد سرزنش قرار داد، ولو به این دلیل ساده که هیچ نوع تسلطی بر آن نداریم.
برای آنکه من کوچک نگردد، برای آنکه حجمش حفظ شود، باید خاطرات را، همچون گلهای درون گلدان، آبیاری کرد، و این مستلزم تماس منظم با شاهدان گذشته، یعنی دوستان، است. آنان آینهٔ ما هستند، حافظهٔ ما هستند؛ از آنان هیچچیز خواسته نمیشود، مگر آنکه گاهبهگاه این آینه را برق اندازند تا بتوانیم خود را در آن ببینیم.
رؤیاها دورههای متفاوت زندگی آدمی را یکسان، و همهٔ حوادثی را که از سرگذرانده است همزمان، مینمایانند. رؤیاها اعتبار زمان حال را، با انکار موقعیت ممتازش، ازمیان میبرند.
شانتال دید که ژانمارک مدتی طولانی و بهطور جدی به او مینگرد، و احساس کرد که این نگاه در اعماق بدنش آتشی میافزود. این آتش به سرعت در درونش گسترش یافت، در سینهاش بالا رفت، گونههایش را سوزاند و صدای ژان مارک را شنید که، به تبعیت از حرف او، تکرار میکرد: «مردها دیگر برای دیدن تو سر بر نمیگردانند. واقعا برای این است که غمگینی؟» شانتال احساس میکرد که همچون جسمی مشتعل میسوزد و عرق بر پوستش جاری میشود؛ میدانست که این سرخی به جملهاش اهمیتی بیشاز اندازه میدهد؛ ژان مارک بایستی باور کرده باشد که شانتال با این کلمات (اوه، چقدر ملایم و بی آزار!) راز خود را فاش ساخته و تمایلات مخفیاش را به او نشان داده است، و اکنون به سبب این تمایلات است که از شرم سرخ میشود؛ این سوءتفاهم است، اما نمیتواند ان را برای ژانمارک توضیح دهد، زیرا اکنون مدتی است که بر این التهاب درونی وقوف دارد، گرچه همواره از دادن نام حقیقیاش به آن ابا کرده است. اما، اینبار، دیگر دربارهی معنای آن تردیدی ندارد و به همین دلیل هم نه میخواهد و نه میتواند از آن سخن بگوید.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب هویت
- نویسنده: میلان کوندرا
- برگردان: پرویز همایون پور
- انتشارات: قطره
- تعداد صفحه: ۱۶۳
- قیمت چاپ بیست و هفتم – سال ۱۴۰۲: ۷۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب هویت چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. اگر این کتاب را نخواندهاید، آیا به مطالعه آن علاقهمند شدید؟
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر: