داستان نویسی

کتاب وداع با اسلحه

https://www.iranketab.ir/

ارنست همینگوی، نویسنده کتاب وداع با اسلحه در دنیای ادبیات و مخصوصا در آمریکا بسیار ستایش می‌شود. منتقدان و سایر نویسندگان بزرگ، همینگوی و آثارش را آنچنان دوست دارند که هرخواننده‌ای را به مطالعه کتاب‌هایش علاقه‌مند می‌کنند. اما انتخاب کتاب‌های این نویسنده که با خودکشی به زندگی خودش پایان داد، کار راحتی نیست و برای کسی که هنوز کتابی از این نویسنده نخوانده است، کتاب وداع با اسلحه انتخاب مناسبی نیست.

از دید بسیاری از خوانندگان عوام، کتاب‌های همینگوی عادی هستند و فاصله زیادی با تعریفاتی که از آن می‌شود دارد. اما به قول نجف دریابندرى – مترجم کتاب – آدم‌هاى داستان‌هاى همینگوى نقش بازى نمی‌کنند، بخاطر خواننده حرف‌هاى نمایشى نمی‌زنند و زور نمی‌زنند که با قهرمان نشان دادنِ خود، خواننده را راضى کنند. آن‌ها مشغول زندگى کاملا معمولى خودشان‌اند. این ماییم که به زندگى آن‌ها سرک می‌کشیم. و آن‌ها آنقدر واقعى هستند که خودمان را بخشی از زندگی آن‌ها احساس کنیم. به همین خاطر باید در نظر داشته باشیم که سبک همینگوی به کل متفاوت است و انتظار از کتاب‌های او نیز متفاوت است. ما نیز پیشنهاد می‌کنیم با احتیاط به سراغ کتاب‌های همینگوی بروید.

کتاب وداع با اسلحه که پس از جنگ جهانی اول و براساس تجربه‌های واقعی نویسنده که در ارتش ایتالیا خدمت می‌کرد به نگارش درآمده است. ارنست همینگوی نیز همانند هنری شخصیت اصلی داستان در جنگ جهانی اول داوطلبانه به جنگ رفت اما به دلیل ضعف بینایی مجبور به بازگشت شد و به عنوان راننده آمبولانس در صلیب سرخ مشغول به خدمت‌رسانی شد. ثمره این تجربه جنگی همینگوی، رمان وداع با اسلحه است. توصیفات او از جنگ فراموش نشدنی است: ترس، همدلی، رشادت و مردان و زنانی باایمان و ثابت قدم در ایتالیا. اما رمان وداع با اسلحه، فقط یک رمان جنگی نیست و نویسنده اثر، یک داستان عاشقانه عمیق و پرشور و حرارت را نیز در آن به مخاطب ارائه می‌کند.

به گفته همینگوی این کتاب ۳۶ پایان گوناگون را پشت سر گذاشته است تا در نهایت به این شکل درآمد است. عنوان کتاب نیز از شعری برگرفته شده که جرج پیل در سده ۱۶ میلادی آن را سروده‌ است. در این اثر جنگ از نقطه‌ای کوچک و دور از کانون اصلی جنگ از شهر کوچکی در ایتالیا رصد می‌شود.

[ » معرفی کتاب: کتاب پیرمرد و دریا – اثر برجسته ارنست همینگوی – همراه با اینفوگرافی ]

کتاب وداع با اسلحه

داستان این کتاب، نبرد کشورهای اتریش و آلمان در برابر ایتالیا در زمان جنگ جهانی اول را به تصویر می‌کشد که در سال ۱۹۱۷ اتفاق افتاد و ایتالیا مجبور به عقب‌نشینی گسترده‌ای شد. شخصیت اصلی داستان مردی جوان به نام «ستوان فردریک هنری» است که در شهر کوچکی در شمال ایتالیا مشغول خدمت در بخش آمبولانس‌های جبهه‌ی این کشور است. هنری به عنوان راننده آمبولانس فعالیت می‌کند و در روزهای ابتدایی که جبهه جنگ نسبتاً آرام می‌گذرد، از زندگی در تالار ناهارخوری لذت می‌برد.

هنرى ناخواسته واردِ جنگ شده و هیچ اعتقادى به جنگ و خون ریزى ندارد، از قهرمان بازى خوشش نمى‌آید و از کلمات جلوه‌گر و توخالى مثل افتخار، شرف، مدال و تقدس بیزار است. از دید او تمام این کلمات به ظاهر قشنگ، در فضاى کثیف و واقعى جنگ به‌کلى دچار معناباختگى می‌شوند. هنرى را نمی‌توان یک قهرمان خواند، او خودش است، یک انسان کاملا عادى مانند دیگر سربازان، که دایٔماً از کثافتِ جنگ به گوشه‌اى از زندگى می‌خزد.

جنگ طوری آرام است که حتی با مرخصی او برای تمام زمستان موافقت می‌شود. زمانی‌که هنری از مرخصی به جبهه بازمی‌گردد اوضاع به کل دگرگون می‌شود و در جبهه جنگ زخمی می‌شود. به دنبال این اتفاق به بیمارستان می‌رود و در آنجاست که با با پرستاری به نام «کاترین بارکلی» آشنا می‌شود. اما در این بین شعله‌های جنگ دوباره روشن شده است. «هنری» دوباره به جبهه‌ی نبرد اعزام می‌شود. جنگ هر روز شدیدتر می‌شود و «هنری» در صحبت با هم‌رَزمانش می‌فهمد که همگی تا چه حد از جنگ بیزار هستند.

کتاب وداع با اسلحه در ابتدا شروعی کسالت‌بار دارد. هر خواننده‌ای از پس آن برنمی‌آید که صفحات ابتدایی کتاب را تحمل کند! اما اگر صد صفحه اول کتاب را بخوانید، به مرور کتاب شما را در آغوش می‌گیرد و دیگر بعید است آن را نیمه‌کاره رها کنید.

نقطه عطف داستان نیز، فصل بیست‌وهشت تا سی آن است. یعنی درست جایی که مردم در حال عقب‌نشینی بودند. روستاها متروکه و در کلبه‌ها هیچ‌چیز نبود جز شراب. انگار عمدی در جاگذاری‌اش باشد. انگار فکر کرده باشند این سربازان کوفته، چیزی نمی‌خواهند جز شرابی که فکرشان را از تلخی جنگ به سمت آغوش پرمهری بکشاند. دردشان را فراموش کنند و بتوانند ادامه دهند. که پس از نوشیدن تصمیم بگیرند تسلیم شوند، یا با پای تاول‌زده ادامه دهند، یا خودشان را در رودخانه بیندازند تا به مقصدی برسند. در سایه توپ‌های فلزی بخوابند و رویای هم‌آغوشی با زنی را در سر زنده کنند. در جایی سر کنند که پهن گاوها خوش‌بو می‌شود و طبیعت و رودخانه و دشت، نفرت‌انگیز. خواب و گرسنگی را فراموش کنند و فقط جان را دریابند. به خلسه‌ای بی‌جان می‌رسند و حتی اگر لشگری فریاد بکشد، جنگ تمام شده و اسلحه بیندازند، خنثی و خسته نگاهشان می‌کنند و می‌گویند، نه گمان نمی‌کنم.

خواندن این رمان تا انتها، دل و جرئت می‌خواهد چرا که با یک تراژدی تمام عیار روبه‌رو هستید. همینگوِی در این کتاب مفاهیمی را کنار هم قرار داده است که در تضاد با یکدیگر هستند: عشق و جنگ که مساوی است با مرگ در هر لحظه و هر مکان. همینگوی، شخصیت اصلی را درست مانند دو مفهوم متضاد مطرح شده، متناقض ارائه می‌دهد. شخصیتی که نیمی از آن درگیر جنگ و نیمه دیگر نیز درگیر عشق است. نویسنده در کتاب وداع با اسلحه معتقد است که جنگ بالاخره روزی تمام می‌شود و روزی با اسلحه وداع خواهد شد. ولی آثار جنگ تا نسل‌ها باقی می‌ماند و گریزی از آثار جنگ نیست.

در دوره‌ای که وداع با اسلحه منتشر شد، کتاب در جبهه غرب خبری نیست هم وارد بازار شد. اما وداع با اسلحه بود که شهرت جهانی پیدا کرد. علت این موضوع نیز، افقی تازه از صلح بود که توسط همینگوی ارائه شد، که در کتاب‌های دیگر با موضوعِ مشابه، دیده نمی‌شد. همینگوی این کتاب را با دو تراژدی تمام عیار به پایان می‌رساند تا نشان دهد جنگ چطور تا سالیان سال، همدمِ زندگیِ انسان‌هاست. ولی در طول کتاب، با دیالوگ‌ها و شخصیت‌پردازی فوق‌العاده کاترین، نمادی از صلح، روشنی و شفافیت را به مخاطبانش عرضه می‌کند.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان هـ هـ ـحـ هـ  – ماجرای ترور افسر ارشد نازی در جنگ جهانی دوم ]

کتاب وداع با اسلحه

ارنست همینگوی درباره کتاب وداع با اسلحه می‌نویسد:

این که کتاب در این حد غم‌انگیز بود، مرا ناراحت نمی‌کرد. چرا که معتقدم زندگی اساساً یک تراژدی است و می‌دانستم تنها یک مسیر برای به پایان رساندن این داستان وجود دارد. ولی مسئله مهم این بود که تو موفق شده بودی چنین چیزی بنویسی، اثری خلق کنی که خودت هم هنگام خواندنش احساس رضایت داشته باشی و مهم‌تر این که تو می‌توانستی هر روز این کار لذت‌بخش را انجام دهی. این باعث می‌شد من بیش‌تر از همیشه از کار خود لذت ببرم و به بقیه مسائل توجهی نکنم.

جملاتی از متن رمان

مرد غالبا دلش می‌خواهد که تنها باشد و زن هم دلش می‌خواهد تنها باشد و اگر همدیگر را دوست بدارند در این موضوع به همدیگر حسادت می‌کنند، ولی من به راستی می‌توانم بگویم که هرگز چنین احساسی نکردیم. وقتی هم که با هم بودیم می‌توانستیم احساس تنهایی بکنیم – تنهایی در برابر دیگران. فقط یک بار برای من این طور پیش آمده است. من با بسیاری از زنان احساس تنهایی کرده‌ام. این طریقی است که آدم می‌تواند بیش از هر وقت خود را غریب و تنها احساس کند. اما وقتی ما با هم بودیم هرگز تنها و غریب نبودیم و هرگز نمی‌ترسیدیم.

من می‌دانم که شب مثل روز نیست؛ می‌دانم که همه چیز فرق می‌کند، موضوع‌های شب را نمی‌توان در روز بیان کرد، برای این که دیگر وجود ندارند، و شب ممکن است برای مردمانِ تنها، همین که تنهایی‌شان آغاز شد، وحشتناک باشد. اما با او که بودم شب تقریبا فرقی نداشت، جز این که بهتر بود. اگر مردم در این دنیا این قدر شجاعت از خودشان نشان دهند، دنیا باید آن‌ها را بکُشد تا در هم بشکنند؛ پس حتما آن‌ها را می‌کُشد. دنیا همه را در هم می‌شکند، ولی پس از آن خیلی‌ها جای شکستگی‌شان قوی‌تر می‌شود. آن‌هایی که در هم نمی‌شکنند کشته می‌شوند. دنیا مردم بسیار خوب و بسیار مهربان و بسیار شجاع را به یک‌سان می‌کُشد. اگر از این مردمان نباشی یقین بدان که تو را هم خواهد کشت، چیزی که هست چندان شتابی نخواهد داشت.

شرح می‌دادم که چه طور ما کارهایی که می‌خواهیم بکنیم نمی‌کنیم و بعد دیگر هرگز آن کارها را نمی‌کنیم.

اگر آدم تپانچه‌اش را آشکار به کمر نمی‌بست، ممکن بود بازداشت شود. او جلد تپانچه‌اش را پر از کاغذ توالت کرده بود و به کمر می‌بست.

بعضی از زخمی‌ها سر و صدا می‌کردند، ولی بیشترشان خاموش بودند.

می‌گفت: «ما هم قهرمان داریم، ولی قهرمان‌های ما، عزیزم، معمولا این قد سر و صدا نمی‌کنند.»

هیچ فکر نمی‌کنم. به خدا، اصلا فکر نمی‌کنم. عمل می‌کنم.

همیشه از کلمات مقدس، پرافتخار، ایثار، و اصطلاحات بیهوده جا می‌خوردم. این کلمه‌ها را شنیده بودیم: گاهی زیر باران، کمابیش بیرون از صدارس ناطق ایستاده بودیم؛ به طوری که فقط کلمه‌هایی را که با فریاد گفته می‌شد می‌شنیدیم. و این کلمه‌ها را خوانده بودیم: در اعلامیه‌هایی که روی اعلامیه‌های دیگر چسبانده می‌شد. اکنون مدتی گذشته بود و من هیچ چیز مقدسی ندیده بودم و چیزهایی که پرافتخار بودند افتخاری نداشتند و ایثارگران مانند گاو و گوسفند کشتارگاه شیکاگو بودند، گیرم با این لاشه‌های گوشت کاری نمی‌کردند جز این که دفن‌شان می‌کردند. کلمه‌های بسیاری بود که آدم دیگر طاقت شنیدن‌شان را نداشت و سرانجام فقط اسم جاها آبرویی داشتند. بعضی اعداد و بعضی تاریخ‌ها هم همین جور بودند، و این‌ها و اسم جاها تنها کلماتی بودند که آدم می‌توانست به کار ببرد و معنایی هم داشته باشند. کلمات مجرد، مانند افتخار و شرف و شهامت، یا مقدس، در کنار نام‌های دهکده‌ها، شماره‌ی جاده‌ها، شماره‌ی فوج‌ها، و تاریخ‌ها، بی‌آبرو شده بودند.

مغز مال خودم بود، اما نه برای به کار بردن، نه برای فکر کردن؛ فقط برای به یاد آوردن، و نه زیاد به یاد آوردن.

مشخصات کتاب
  • عنوان: کتاب وداع با اسلحه
  • نویسنده: ارنست همینگوی
  • ترجمه: نجف دریابندری
  • انتشارات: نیلوفر
  • تعداد صفحات: ۴۲۳
  • قیمت چاپ نوزدهم – سال ۱۴۰۲: ۳۸۵۰۰۰ تومان

شما در مورد کتاب وداع با اسلحه چه فکری می‌کنید؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافه‌بوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نیلوفر:

  1. رمان زن در ریگ روان
  2. کتاب اعترافات
  3. رمان قهرمانان و گورها
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 24
دوست نداشتم: 20
میانگین امتیازات: 1.2

انتشارات متخصصان

2 دیدگاه در “کتاب وداع با اسلحه

آدمای کتاب های همینگوی مثل خودمونن و خیلی خوب میشه باهاشون همزادپنداری کرد.
یکی از چیزهایی که دوست دارم در موردشون اینه که بعضی وقتا آشفتگی های ذهنیشون رو نشون میدن و تو فکر خودشون با خودشون صحبت میکنن
کتاب های «پیرمرد و دریا» و «زنگ ها برای که به صدا در می آیند» رو خوندم و هر دو عالی بودند.
این کتاب هم تو لیست کتاب هام هست.

پ.ن: خطاب به کافه بوک
گاهی وقتا میام تو سایتتون و میبینم زمان زیادی گذشته و من همچنان دنبال کتاب میگردم و از خوندن بررسی ها لذت میبرم
بی شک منبع اول من (یه جورایی تنها منبع من) برای خوندن بررسی ها هستین

سلام – در مورد همینگوی کاملاً درست اشاره کردید. در آثار همینگوی خواننده ممکن است با خودش فکر کنه که خب این داستان خیلی عادیه، کارها، افکار و کلاً فلسفه شخصیت‌ها هم چیز عجیب غریبی نیست! شاید چون به خواندن کتاب‌هایی با شخصیت‌های عجیب و کارهای عجیب خو گرفته باشیم. اما هنر همینگوی در همین داستان پردازی عالی با استفاده از شخصیت‌های روزمره است.
در نهایت ممنونیم از نگاه پر از محبت شما به کافه بوک – کتابخوان بمونید.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *