کتاب پاتوقها اثر جومپا لاهیری، نویسنده هندیتبار است که داستانی ظریف و چندلایه درباره هویت، غربت خانه و جستجوی معنا در زندگی روزمره دارد. در این کتاب جومپا لاهیری با دقت و اشاره به جزییات نشان میدهد محیطهای کوچیک، مانند هتل، پارک، خیابانهای شلوغ و حتی لوازمالتحریر میتونند بستر اتفاقات بزرگ احساسی و فکری باشد که برای همیشه در ذهن انسان ماندگار شوند.
لاهیری در رمان پاتوقها از دریچهای تازهای به زندگی روزمره نگاه میکند و نشان میدهد که آدمی را میشود از روی پاتوقهایش و جاهایی شناخت که مرتب به آنها سر میزند. او درعینحال سربسته میگوید که گاهی بد نیست زمین بازی را عوض کنیم، دل به دریا بزنیم و به مکانهایی ناشناخته پا بگذاری تا زندگیات رنگوبو و جان تازهای بگیرد.
جومپا لاهیری تاکنون جوایز گوناگی دریافت کرده است که از میان آنها میتوان به جایزه پولیتزر، جایزه قلم همینگوی و جایزه داستان کوتاه فرانک اکانر اشاره کرد. کتاب پاتوقها که برای اولین بار در سال ۲۰۱۸ به ایتالیایی منتشر شد، در ۲۰۲۱ نیز با ترجمه خودش به انگلیسی نیز منتشر شد. لاهیری اکنون در آمریکا زندگی میکند و مشغول نویسندگی و تدریس ادبیات خلاق در دانشگاه پرینستون است.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: مترجم دردها – اثر جومپا لاهیری ]
کتاب پاتوقها
کتاب «پاتوقها» یا نام دیگر «همین حوالی» رمانی است که راوی بی نام آن، که زنی مجرد و میانسال است، زندگی آرامی را در شهری در ایتالیا پشت سر میگذارد. او در کافهها، مغازهها و مهمانیها در کنار دوستانش وقت میگذراند و همچنین به عنوان نویسنده و معلم کار میکند. اما ظاهر آرام زندگی او، آشوبی عمیقتر را پنهان کرده است: رابطهای سرد و نه چندان دوستانه با مادرش، روابط عاشقانهای که به جایی نمیرسند، و تردیدهایی همیشگی نسبت به انتخابهایش در زندگی پردغدغهاش.
کتاب پاتوقها تصویری جذاب و شاعرانه از زندگی یک انسان در گذار است و به شکلی به یاد ماندنی، از امیدها، استیصالها و نیازهای برآمده از تنهایی و به یاد آوردن خاطرات، سخن میگوید. شخصیت اصلی داستان به دوستانش سر میزند، به یاد ماجراهای عاشقانهاش و لحظات خوب زندگیاش میافتد و گاه به گاه هم سری به گذشته و زندگی خانوادگیاش میزند. این همهی داستان کتاب است. لابهلای این اتفاقهای روزمره و اشارات معمولی است که زن را میشناسیم و داستان زندگیاش را میخوانیم.
در این کتاب لاهیزی نیز، باز هم همان دغدغههای آشنای لاهیری در فرمی تازهتر و باشخصیتی دیگر به چشم میآید و بازگشت به گذشته، ذهن خاطرهباز، خیالباف و سرشار از دردها و حسرتهای نوستالژیک، مایهی اصلی کار هستند. خواندن رمان کوتاه پاتوقها همراه شدن با تجربه نوشتاری زنی نویسنده است که میان فرهنگهای مختلف مسیرهایی را طی کرده و داستانی نوشته که تا مدتها تأثیر آن در خوانندهاش میماند.
این رمان به ما میگوید که همه ما در درون خود تنها هستیم ولی حتی تنهاترین آدمها هم پاتوقهایی دارند که هر روز به آنها سر میزنند و انسانهایی وجود دارند که آنها را در آن مکانها ملاقات میکنند. شاید یکی از برجستهترین فصلهای کتاب، فصل «در سرم بود» بود، یعنی قفسه فکر و ذهن ما هم از نظر نویسنده یک پاتوق به حساب میآید که پس سفر کردن میتواند حتی بدون تکان خوردن از جایمان هم اتفاق بیفتد.
موضوعی که کتاب پاتوقها را برجسته و خواندنی میکند، علاوه بر اینکه نویسنده از تجربیات شخصی خود در داستان استفاده میکند، توانایی او در نشان دادن پیوندهای نامرئی بین آدمهاست. در واقع این کتاب خواننده را دعوت میکند تا به فضاهای اطرافش با دقت بیشتری نگاه کند و به ما یادآوری کند که هویت نه تنها از درون ما، بلکه از مکانهایی که انتخاب میکنیم شکل میگیرد.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان دختر پنهانم – اثر النا فرانته ]
جملاتی از متن کتاب
در رشتهای صاحبنظر است: فردی سردرگریبان و جدا از پیرامونش، غرقه در چیزی. لاغر است و موی پُرپشت و مجعد سفید دارد. برداشتم این است که با خودش در صلح است و با دنیا درگیر؛ از آندست آدمهاست که در هر چیز، بیشازحد غور میکند. چشمهای درشت او اما مهربان است و یک پرده غم دارد.
هیچوقت یک جا قرار نگرفتهام، پیوسته در حرکت بودهام، همیشه کارم همین بوده. دائم چشمانتظار بودهام به جایی بروم یا از جایی بازگردم، یا بگریزم. همیشه چمدان کوچکم دمدستم بوده، در حال پُروخالی شدن. کیفدستیام روی دامن، کمی پول در آن است با کتابی برای خواندن. آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟
همیشه به این درک رسیدهام که تنهاییْ حسابوکتاب دقیق میطلبد. باید حسابش را داشته باشی، عین پول توی کیفت: باید بدانی چهقدر وقت برای تلف کردن در بساطت هست، تا پیش از شام چهقدر وقت داری، چهقدر مانده تا وقت خواب.
همهٔ ضربههای زندگی را در بهار خوردهام. هر زخمِ نیشِ ماندگاری. همین است که از سرسبزی درختها، هلوهای نوبرانهٔ بازارچه، دامنهای سبک موجداری که روزبهروز بیشتر تن زنان محله میبینم، غصهام میگیرد. همهٔ اینها برایم فقط یادآور صدمههایی است که خوردهام. از دست دادن، خیانت، ناامیدی. بیزارم از بیدار شدن، از اینکه حس کنم بهزور هلم میدهند جلو. ولی امروز، شنبه، لزومی ندارد از خانه بیرون بزنم. میتوانم بیدار شوم ولی از تخت درنیایم. چی بهتر از این؟
همین شکاف بین ما، طعم واقعیِ تنهایی را به من چشانده.
آقایی موقر است در اتاق مجاور. در رشتهای صاحبنظر است: فردی سردرگریبان و جدا از پیرامونش، غرقه در چیزی. لاغر است و موی پُرپشت و مجعد سفید دارد. برداشتم این است که با خودش در صلح است و با دنیا درگیر؛ از آندست آدمهاست که در هر چیز، بیشازحد غور میکند. چشمهای درشت او اما مهربان است و یک پرده غم دارد. هر وقت مرا میبیند به جای اینکه سلام کند، لبخند میزند. در مدتی که با هم انتظار آسانسور را میکشیم و آمادهایم تا هر دو با هم روزمان را شروع کنیم، با محبت نگاهم میکند ولی در همین حد، و پا را از مرزی فراتر نمیگذارد. فقط انگار نگاه خیرهٔ محتاطش میخواهد بگوید سینیورا، میدانم که بهات سخت میگذرد. سعی نمیکند سرِ حالم بیاورد، فقط میخواهد بفهماند که مشخصاً درکم میکند.
پس از لحظهای، وحشتزده، از شعلهٔ مهیب به سایهها میگریزم؛ بیم دارم شعله مرا ببلعد، در چنگم بگیرد و مرا به عنصری در این زمین فروبکاهد ناچیزتر از خودم؛ کرمی یا گیاهی… فکرم کار نمیکند، همهچیز عبث مینماید، زندگی در نظرم بیشازحد ناچیز میآید، دیگر چه باک اگر کسی به من فکر نکند، اگر کسی برایم نامه ننویسد.
کسی شریک زندگیام نیست ولی به یک بغلِ محکم هم راضیام.
نمیتوانم به بیعرضگی خودم فکر نکنم. همانطور که میخندم غصهام میگیرد: به سن او اصلاً نمیدانستم عشق چیست. عوضش چهکار میکردم؟ کتاب میخواندم، درس میخواندم. گوشبهفرمانِ پدرومادرم بودم. هر کاری میگفتند میکردم ولی آخرسر، هیچوقت از دستم راضی نبودند. خودم را دوست نداشتم، و ته دلم میدانستم که سرانجامی جز تنهایی ندارم.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب پاتوقها
- نویسنده: جومپا لاهیری
- ترجمه: امیرمهدی حقیقت
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۱۰۹
- قیمت چاپ ششم – سال ۱۴۰۳: ۱۶۵۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب پاتوقها چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن درباره کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر چشمه: