داستان کتاب پسر با سوختنِ باغِ عموى راوى، و ترک زنش آغاز میشود. و این دو پیوندِ گسسته شده، راهی را برای خرده روایتهای راوى باز میکنند. اما این کتاب، در نگاهِ کلی، توجه ویژهای به روابطِ عقیم مانده پدر و پسری دارد. از این دید کاملاً تداعیگر ادبیاتِ روس است.
در بخشى از کتاب میخوانیم:
از هراسهایمان میفهمیم چیزی که بیش از همه میترساندمان، یعنی پدر، در اعماق وجود ماست. تمام زندگیمان در حال فرار از هیئت پدریم و هیچوقت هم، حتی وقتی که مرده، در عمل از پسش بر نمیاییم. عاقبت میمیریم، به این امید که مرگ از دست او رهایمان کند.
این بخش، بیش از هرچیز، یادآورِ جملهای معروف از داستایفسکى است که میگوید:
کیست که آرزوى مرگ پدر خود را نداشته باشد؟
آندرى نیکولایدیس زاده کشور بوسنى که در سال ١٩٧۴ به دنیا آمد، مقیمِ مونته نگرو است . او از سال ۱۹۹۲ که جنگ بوسنى شروع شد با خانوادهاش به اولسین، شهر زادگاه پدرش در مونته نگرو آمد و هنوز هم ساکن آنجاست. فعال ضد جنگ است و مدافع حقوق بشر مخصوصاً حقوق اقلیتها میباشد. نظررات روشنگرانه و گاه تند و تیزش در برنامههای تلویزیونی و ستوننویسىهای مطبوعاتیاش تاکنون جنجالهای بسیاری برانگیخته است.
نیکولایدیس نویسندهای تمام وقت است. داستان مینویسد و تحلیلگر سیاسى و ستوننویس روزنامهها و نشریات منطقه بالکان است. بسیاری او را از بزرگان موج نوی ادبیات بالکان و متاثر از سبک و نگاه ادبى توماس برنهارد، نویسنده تلخ اندیش آلمانی زبان میدانند.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان برادران کارامازوف – ادبیات روس ]
کتاب پسر
راوى، که نامش را نمیدانیم، ضدقهرمانی صریح، ابزورد، بدبین، منفعل و بیتعارف است. کسى که زنش او را ترک کرده، باغِ اجدادىاش در مقابل چشم او دارد در آتش میسوزد و او بدونِ هیچ حرکت فعالانهاى، صرفاً مشغول تماشاست و با تکگوییهایش به گذشته گریز میزند.
رابطه راوى با پدرش یک رابطه عقیم مانده است. و این شکاف و نفرت، از کودکىاش نشأت میگیرد. یعنی درست زمانى که باعثِ مرگِ برادرش شده، اما بعد از این اتفاق، درحالى که عمیقاً انتظارِ «مجازات» را میکشیده، پدرش او را «بخشیده» است! در واقع کتاب پسر شرح میدهد که میلِ به مجازات، نیازِ روح براى سبک شدنِ بارى است که بهخاطر گناه تحمل میکند. و بخشیده شدن، لطفى تحمیلی است که رنج و تقصیر را در تعلیقى ابدى نگه میدارد.
در واقع تمامِ میلى که راسکولنیکف را در کتاب جنایت و مکافات بعد از جنایت به سمت رستگارى هدایت میکند، همان میلِ به مجازاتى درونى است. و نیکولایدیس هم سعی دارد همین میل غریب به مجازات را شرح دهد.
راوی داستان، نه صرفاً با پدر، که حتی با مادرش هم رابطه سالم و درستى ندارد. گویا رابطه ناسالم او در کودکی با پدر، تمامِ روابط او را تا بزرگسالی، تحت تاثیر قرار داده است. او دائماً مشغولِ آزارِ عزیزانش است. در بخشى از داستان، وقتى مادرِ او در تخت بیمارستان در حال مرگ است، او به جای همدردى با او، تلخترین جملاتى را که میتواند، نثارِ مادرش میکند، تا مادرش در آخرین لحظات در اوج رنج و به دور از آسودگی بمیرد. و در ادامه او اعتراف میکند که:
ریشه روابط راوى، کاملا از بین رفته و همین باعث میشود نتواند با کسى رابطه احساسى عمیقى را تجربه کند. تا حدى که زنش هم، تابِ تحمل او را ندارد. و این در حالی است که او منفعلانه، تماشاگرِ این طرد شدنهاست. میشود گفت در اکثر موضوعات، شخصیتِ او در میانه ماجرا قرار دارد. او نه عقاید چپ دارد نه راست. چرا که به هردوی آنها میتازد. نه از وضعیتِ موجود راضى است، نه میخواهد حرکت فعالانهای برای بهتر شدنِ وضعیت انجام دهد. بنابراین او را میتوان به یک تماشاگر یا صرفاً تحلیلگر، تقلیل داد.
کتاب از این منظر به شر میپردازد که ما صرفِ اینکه وجود داریم کافیست تا شرور باشیم. انسان دائماً میانِ آزار دیدن و آزار رساندن در نوسان است. اگر به قربانى فرصتِ کافى براى زیستن داده شود، حتما در موقعیتى دیگر، جاىِ جلاد قرار میگیرد. و برعکس، حتما جلاد در موقعیتى دیگر، قربانى بوده است.
علاوه بر شر، مساله موردِ توجه دیگر، رنج است. که از دیگر اشتراکاتِ همیشگی نوع بشر به حساب میآید. انسانها تا لحظه مرگ رنج میکشند. تنها تفاوت این است که بعضىها از آن فرار میکنند و بعضىها پذیرایش میشوند. طبق همین دیدگاه، نیکولایدیس در این کتاب پسر تصویرى جهان شمول خلق میکند؛ از خودش که با فلوتی غمگین مشغول ساز زدن است و جمعیتِ رنج دیدهای از انسانها که پشت سر او صف کشیدهاند. و امیدوار است که صدای آنها، به تمامِ رنج دیدههاى جهان برسد، تا بدانند که تنها نیستند. به عقیده او، بشر در دریایی از اندوهِ ناتمام جلو میرود. راه چارهای نیست جز اینکه گاهی سرش را از این گرداب بیرون بیاورد تا کمی اطراف و دیگران را ببیند. اما کاری از او ساخته نیست، چون کاملا غرق شده است و اندوه طوری او را میبلعد که گویی هرگز وجود نداشته است.
و تنها کاری که میتواند برای آرامشش در این مسیر انجام دهد این است که به جای تقلا و دست و پا زدن در این باتلاق، کمی شل بگیرد تا با آسودگی غرق شود. اما این اندوهِ مشترک، به تنهایی کافی است تا ما انسانهای رنجور را در میان این دریای پرمهیب به هم پیوند دهد.
در خلال داستان، و طى خرده روایتها و ماجراهایی که راوى از سر میگذراند، ما شاهد کمى پیشروى و کنش از سمت او هستیم. که نیرومحرکهاش را از همان رنجِ مشترک بشر میگیرد. آنچه موجبِ نفرتِ اوست، انسان است، و آنچه در انتها باز او را به سمتِ کنش میکشاند، انسان است. میتوان گفت غرق شدن در این رنج مشترک، او را مجدد به بشر پیوند میزند. و باعث میشود بخواهد باز به سمتِ ریشه خودش، که همان پدر است، بازگردد. فارغ از اینکه دستش به چیزی میرسد یا نه. بنابراین، ما شاهدِ نوعی روایتِ دایرهوار از نظر فرمی هستیم. ابتدای داستان، شکایت و گله گذاری از پدر است، و در آخر، این رنج، باز روایت را به ابتدای راه، و همان پدر میرساند.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان پدران و پسران – ادبیات روسیه ]
جملاتی از متن کتاب
انسانها موجوداتى اجتماعىاند: تا پا به دنیا میگذارند جمع میشوند. سربازی میروند گله تشکیل میدهند، یاد میگیرند چهطور آدمهای دیگر را بکشند، میروند سراغِ هم تا جفت شوند و ازدواج کنند، آخرش هم وقتى میخواهند همدیگر را بخورند باز دور هم جمع میشوند.
اوضاع نه به خاطر من هیچوقت خراب شد، نه به لطفِ من هیچوقت خوب. اتفاقها همیشه میافتند و من تنها تماشاچىام. فقط خودم را باشان وفق میدهم.
آخر سر هم زنم اعلام کرد «دیگه نمیتونم این وضع رو تحمل کنم.» و رفت. من هم میتوانستم این حرف را بزنم ولى نزدم؛ او زد چون قوىتر از من بود.
هنوز هم نمیتوانستم درست فکر کنم ببینم کدامشان شریرتر است: طبیعت یا روشهایی که آدمها براى تسلط بر آن به کار میگیرند.
در واقع هرکسى را تا کمى بهتر میشناسى برایت غیرقابل تحمل میشود.
بهترین حرفى که آدم میتواند دربارهى کسى بزند این است که بالاخره او هم یک روز میمیرد و شرش را از سرمان کم میکند.
اگر کسى میتوانست همه سیاهیهای روحِ فقط یک انسان را مثل جوهر از ماهی مرکب بیرون بکشد، جهان در تیرگی ناپدید میشد. فقط اذهان دیوانه میتوانند اتمها را بشکافند و با میکروسکوپ دنبالِ این سلاحِ بینقص بگردند؛ فقط کافى است دقیق به روح بشر نگاه کنى تا هر چه براى نابودى کامل حیات بر زمین لازم است در آن ببینى.
پذیرشِ هر ایدهاى خودش دقیقا به این معنیه که ما به قدر کافى بهش فکر نکردهایم، چون هرچیزی رو به محض این که دو بار بهش فکر کنی برات غیرقابل پذیرش میشه.
چقدر همهچیز بینهایت غمبار است؛ از جمله خودمان و دیگران، همه. فقط دریای اندوه است که نه میتوان رویاش قایقی راند نه راهی پیمود؛ مجال معجزتی نیست. تنها دریای اندوهی است که داخلاش غرق شدهایم. دست و پا میزنیم، گاهی در همان هول و ولا سر از آب بیرون میآوریم، گاهی حتی فکر میکنیم داریم جلو میرویم. ولی اشتباه میکنیم. با خودم گفتم در نهایت غرق میشویم مثل تمام آنهایی که قبل از ما غرق شدهاند و بعد از ما غرق خواهند شد. غرق شدهایم، اندوه میبلعدمان و طوری در برمان میگیرد که انگار اصلاً نبودهایم، تازه وقتی به آرامش میرسیم که دست از تقلا برمیداریم و مقاومت مسخرهمان را تمام میکنیم. میبایست غرق شویم تا عاقبت به آرامش برسیم.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب پسر
- نویسنده: آندری نیکولایدس
- ترجمه: محمدرضا فرزاد
- انتشارات: نشر چشمه
- تعداد صفحات: ۱۳۵
- قیمت چاپ سوم – سال ۱۴۰۲: ۱۲۰۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد کتاب پسر چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر چشمه: