هریسون یازده ساله است و با مادر و خواهرش، حدود دو ماه است که به انگلستان مهاجرت کردهاند. محلهای که در آن به سر میبرند سرشار از خشونت، بیرحمی و جرم و جنایت است. در کتاب کبوتر انگلیسی هری با سن و سال کم، دنیای خشن پیرامونش را به زبان کودکانه و با نگاه کنجکاو خود به تصویر میکشد. نگاهی که گاه شوخ و گاه تند و بیرحم است، همچون جهانی که او را در برگرفته و او در این میان برای زنده ماندن چارهای ندارد جز اینکه همرنگ اطرافیانش شود.
درختچهها توی قفس هستن. حصاری دور درخت کشیدن تا کسی اونها رو ندزده. قسم میخورم اینکار خیلی مسخره ست. مگه کسی درخت میدزده؟ (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۱۶)
کبوتر انگلیسی که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد و همان سال در فهرست نهایی جایزهی بوکر قرار گرفت. از جمله دیگر افتخارات این رمان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- نامزد دریافت جایزهی ادبی ایمپک دابلین سال ۲۰۱۳
- نامزد نهایی جایزهی بوکر سال ۲۰۱۱
- نامزد نهایی جایزهی کتاب اول گاردین سال ۲۰۱۱
- نامزد دریافت جایزهی ادبی دزموند اِلیوت سال ۲۰۱۱
- نامزد دریافت جایزهی ادبی گلکسی نشنالبوک سال ۲۰۱۱
[ معرفی کتاب: رمان دمیان – نشر افق ]
کتاب کبوتر انگلیسی
هریسون پسرکی رنگینپوست از دل غنا پا به محلهای خشن در جنوب لندن میگذارد. پدر، مادربزرگ و خواهر چندماههاش در غنا ماندهاند چون پول لازم برای خرید بلیت را نداشتهاند. هری با دنیایی مواجه میشود که شلوغ و متفاوت است. آدمهای جدید که هر یک داستانی دارند و دوستانی که در کسری از ثانیه به دشمن بدل میشوند.
در ابتدای داستان هری با صحنهی قتل مواجه میشود. پسرکی که چاقوخورده و در خون خود غلتیده است. تصویری که تا انتهای داستان در ناخودآگاه هری و خواننده میماند. این خشنترین انتخاب برای مواجههی ابتدایی خواننده با جو داستان است. اما محیطی که کلمان قصد ترسیم آن را داشته تا همین حد خشن و بیرحم است.
پسر مرده که از ابتدا تا انتهای داستان با همین عنوان یاد میشود به دغدغهی بچههای محله تبدیل میشود. هری و دین، دوست صمیمیاش تلاش میکنند تا همانند کارآگاهان از راز قتل او پرده بردارند. باند خلافکار مدرسه در تب و تاب است و منتظر تا کسی نکتهای را نزد پلیس افشا کند. افشاگر همان ضربهای را میخورد که به پسر مرده وارد شد.
طنز ملموسی که گاه با بازیهای کلامی، دیرفهمی هری از اصطلاحات و عبارات چندوجهی زبان انگلیسی، و نگاه بازیگوش او در کلام نویسنده جریان یافته، در تضاد با دنیای تاریک حاکم بر داستان، جنبش و زندگی را به روح داستان بخشیده است.
آقای فریمپانگ اونقدر پیره که تو گوشهاش عنکبوت داره. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۲۰)
امیدوارم بهشت دروازههایی با تور داشته باشه تا مجبور نباشی هر دفعه که گل میزنی، کیلومترها بدویی تا توپ رو بیاری. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۲۷)
آقای استین اونقدر چاقه که نمیتونه توی نیروی دریایی بوده باشه، غرق مىشه و میره ته آب. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۱۹۸)
درک دیگرگونهی کودک از فضای پرالتهاب اطراف و در اختیار داشتن ابزارهایی جهت ارضای عصبانیت و خشم، نشان از دنیای نامتعارف، خشن و سختگیری دارد که با جسم و جان لطیف و نحیف او در تضاد است و او علاوه بر سازگاری با محیط جدید میبایست راه و رسم زنده ماندن در این وادی خوف را بیاموزد. نگاه تک محوری او به مسایل که جهتیافته از اتفاقات پیرامون است او را بر آن میدارد تا به هنگام مواجهه با مشکلی کوچک همان واکنشی را ابراز کند که در اطرافیان میبیند. اینجاست که مرگ و کشتن همچون واقعیتی ملموس، نفس به نفس کودک در کوچهها میدود و اولین انتخاب او میگردد.
استفاده هوشمندانه نویسنده از نمادها و ترکیب آنها با روح حاکم بر جامعه بر جذابیت داستان افزوده است. در مواجههی ابتدایی با داستان، در همان چند سطر اول که کشته شدن پسری را گزارش میدهد، ما با کبوتری روبرو میشویم که در خون پسرک قدم میزند. و به طور ضمنی عنوان میشود که قاتل او را برای ساندویچ مرغ سوخاریاش کشته است. همهچیز به پرندگان و بصورت ویژه جوجه (اشاره به کم سن بودن این کودکان) برمیگردد. بعدها کبوتر و پرندگان نقشی قوی و پرقدرت در نمایش روح پرواز، جدایی و بیقیدی در داستان برعهده دارند. در اواسط کتاب وقتی نشانهها به خواننده میگویند که اتفاقی ناگوار در راه است، کبوتر به همچون فرشتهای، منجی هری میشود.
[ معرفی رمان: کتاب اعترافات ]
وقتی هری و خانوادهاش برای خاکسپاری پسر مرده راهی گورستان میشوند، هری خاطرهی تابوتهایی که در غنا دیده بود را به یاد میآورد و میگوید آنجا هرکس در تابوتی به شکل چیزی که بیش از همه دوستش داشت به خاک سپرده میشد. و در انتها بیان میکند که دوست دارد در یک تابوت به شکل هواپیما دفن شود. هواپیما همچون نمادی برای پرواز و رهایی، مترادفی تصنعی برای پرنده و نمادی دیگر از جامعه بالدار است که در جای جای کتاب به صورت نمادین از آنها یاد شده: کبوتر، مرغابی، مرغهای پرکنده، هواپیما ، ساندویچ مرغ و… .
مرغابی هم نبود. بچههای کوچیکتر اونها رو با پیچگوشتی کشته بودن. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۵۹)
موضوع شایانذکر دیگر، هویت فردی و اجتماعی مهاجران است که در بخشهایی از کتاب بصورت ضمنی اشاراتی به آن شده. تاکید مدام نویسنده بر «اثر انگشت» میتواند راهنمای خوبی برای پیگیری رد این اندیشه باشد که هویت یک فرد سیاهپوست مهاجر تا چه اندازه نیاز به حمایتهای روانشناسی و سازمانهای اجتماعی دارد. تاکید مستقیم این موضوع را میتوان در بخشی از داستان شاهد بود که هری انگشتهای سوختهی خالهاش را توصیف میکند. انگشتهایی که برای گرفتن تابعیت اثر رویشان سوزانده شده است.
تلاش نویسنده برای نمایش تضادهای فرهنگی، محیط خشن و پر جنایت جنوب لندن، بیتفاوتی پلیس و نهادها در کنترل خشونت حاکم بر محیط، دغدغههای مهاجران و در نهایت اتفاقاتی که میتواند روح و جان نوجوانان را مورد تهدید قرار دهد، قابل ستایش است.
[ معرفی کتاب: کتاب داستانهای ماشینتحریر – نشر افق ]
جملاتی از کتاب کبوتر انگلیسی
یه مردهی واقعی دیدم. جایی که قبلا زندگی میکردم دیدمش، توی بازار توی کانِشای. یه خانم پرتقال فروش با یه ون مسافرکش تصادف کرد، هیچکس اومدنش رو ندید. انگار همهی پرتقالهایی که به اطراف میغلتیدن خاطرههای خوب اون خانم بودن که دنبال آدم جدیدی میگشتن تا بهش بچسبن و الکی هدر نرن. پسرهای واکسی سعی کردن تعدادی از پرتقالهایی رو که مونده بود بدزدن، ولی بابا و یه مرد دیگه اونها رو مجبور کردن پرتقالها رو توی سبد بذارن. پسرهای واکسی باید بدونن نباید از مرده چیزی بدزدن. وظیفهی آدمهای درستکاره که به آدمهای بیدین راه درست رو نشون بدن. هروقت میتونی باید بهشون کمک کنی، حتی اگه خودشون نخوان. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۱۹)
الان دیگه کارآگاههای واقعی هستیم. این یه ماموریت خصوصیه. یه بار که ولگردهاذبه خاطر پوشیدن شلوار پاچهکوتاه من رو هو میکردن، پسر مرده بهشون گفت ولم کنن. حتی ازش نخواستم دوستم باشه، ولی قبل از اینکه دوستیمون شکل بگیره کشته شد. برای همینه که حالا باید بهش کمک کنم. اون دوستم بود؛ حتی اگه خودش هم چیزی از این موضوع نمیدونست. اولین دوستم بود که کشته شد و فراموش کردنش خیلی دردآوره. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۵۹)
توی این فکر بودم که بهشت چه شکلیه؟ یعنی بهشتِ بچهها با بزرگترها فرق داره؟ مثلا اون جا کسی هست که وقتی هوا خیلی تاریک شد بهت بگه بسه دیگه، فوتبال بازی نکن، بیا تو؟ خدا کنه توی بهشت حیوونها هم حرف بزنن تا بتونن بهت بگن خوشحالن و مجبور نباشی حدس بزنی. معمولا از چشمهاشون میتونی بفهمی، ولی فقط در مورد حیوونهای بزرگتر جواب میده، نه در مورد کبوترها یا پشهها. چشمهاشون ناراحت بهنظر میرسه. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۱۸۱)
نمیدونم چرا قبل از اینکه بخوای بری بهشت، باید بمیری؟ اونجا باید دری میذاشتن که بتونی ازش رد شی بری تو. بعدش هروقت که میخواستی، میتونستی برگردی. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۱۸۴)
آدمها چیزی نیستن جز یه تیکه گوشت که دور یه ستارهی دنبالهدار پیچیده شدن. با تموم شدن عمر و وقتی این پوشش باز میشه سوگواری نمیکنیم. بلکه آزاد شدن ستاره رو جشن میگیریم. (کتاب کبوتر انگلیسی – صفحه ۲۵۷)
مشخصات کتاب
- کتاب کبوتر انگلیسی
- نویسنده: استفن کلمان
- ترجمه: محمد جوادی
- انتشارات: نشر افق
- تعداد صفحات: ۲۸۷
- قیمت چاپ اول – سال ۱۳۹۲: ۱۳۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: مهشید موسوی
نظر شما در مورد کتاب کبوتر انگلیسی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند رمان دیگر: