کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم مجموعه داستانی از هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی است. موراکامی جزو نویسندههای معروف جهان است که جوایز متعددی دریافت کرده و کتابهای او به زبانهای مختلف ترجمه شده، و در ایران هم استقبال خوبی از کتابهای او شده است. کتابهایی که خواننده را رها نمیکند، داستانهایی که خواننده از سادگی و عمق آنها، دغدغه شخصیتها را پیدا میکند و پی به مهارت نویسندگی و جادوی کلمات همیشگی او میشوند.
پشت جلد کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم آمده است:
یک شاعر در بیست و یک سالگی میمیرد، یک انقلابی یا یک ستارهی راک در بیستوچهارسالگی. اما بعد از گذشتن از آن سن، فکر میکنی همه چیز روبهراه است. فکر میکنی توانستهای از «منحنی مرگ انسان» بگذری و از تونل بیرون بیایی. حالا در یک بزرگراه شش بانده مستقیم به سوی مقصد خود در سفر هستی. چه بخواهی باشی، چه نخواهی. موهایت را کوتاه میکنی؛ هر روز صبح صورتت را اصلاح میکنی، دیگر یک شاعر نیستی، یا یک انقلابی و یا یک ستارهی راک. در باجههای تلفن از مستی بیهوش نمیشوی یا صدای «دورز» را ساعت چهار صبح بلند نمیکنی. در عوض، از شرکت دوستت بیمه عمر میخری، در بار هتلها مینوشی و صورتحسابهای دندانپزشکی را برای خدمات درمانی نگهمیداری.
این کارها در بیست و هشت سالگی طبیعی است. اما دقیقا آن وقت بود که کشتار غیرمنتظره در زندگی ما شروع شد.
مترجم – بزرگمهر شرفالدین – در ابتدای کتاب نوشته است:
هاروکی موراکامی نویسندهی معروف ژاپنی در سال ۱۹۴۹ در کیوتو، در ژاپن به دنیا آمد. اما در کوب بزرگ شد. پدربزرگش یک روحانی بودایی بود و پدرش معلم ادبیات ژاپنی. موراکامی از همان ابتدا مجبور بود علیه این فرهنگ سنتی، که او را احاطه کرده بود، بایستد. از نوجوانی به سراغ بالزاک و داستایوسفکی و دیکنز رفت. «اگر ادبیات ژاپنی می خواندم، مجبور بودم با پدرم دربارهاش صحبت کنم که اصلا حوصلهاش را نداشتم.»
اولین باری که تصمیم به نوشتن میگیرد، یک بعد از ظهر دلگیر است. نشسته است و به بازی بیس بال نگاه میکند. کسی به او میگوید که یک رمان بنویسد. نمیداند کیست. شاید باد بوده: به آواز باد گوش بسپار.
[ لینک: کتاب به آواز باد گوش بسپار ]
کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم
قهرمانهای داستانهای موراکامی افرادی ساده، گاهاً منزوی و کم حرفاند. آدمهایی که در سکوت هم شما را درگیر ماجراجویی میکنند و تا زمانی که همراه با خیالات و افکار آنها به دنبال آرامش ذهنیشان نروید، آرام نخواهید گرفت.
کجا ممکن است پیدایش کنم شامل ۵ داستان کوتاه از موراکامی است که شباهت داستانهایش به کامو و کارور غیر قابل انکار هست. داستانهای این کتاب به انتخاب و ترجمهی آقای شرفالدین بوده، که با مهارت و ظرافت آدمهای داستان را در ذهن شما میپروراند.
داستانها ساده و باور پذیر هستند اما درک آنها به سادگی روایت آن نیست. به طور مثال در داستان بیخوابی خواننده با زنی خانهدار و ساده مواجه است. زنی که در پیچش افکار خود فرو رفته و ممکن است بعد از خواندن داستان این سوال پیش بیاید که خواب، زن را در حصار گرفته و یا زن، خواب را.
ابتدای هر داستان نویسنده میخ محکمی در ذهن و روح ما میزند، چیزی که به عنوان یک خواننده ممکن است برای شروع درک داستان را سخت و در عین حال شما را لا به لای کلمات غرق کند.
مجموعه داستانهای کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم عبارتند از:
- فاجعهی معدن در نیویورک: مرد از خاطرات خود و دوستانش میگوید.
- کجا ممکن است پیدایش کنم: داستان دربارهی مردی است که یک روز صبح به خانهی مادرش میرود و ناپدید میشود و همسر او به دنبالش است.
- سگ کوچولوی آن زن در زمین: مردی برای تعطیلات به هتل میرود و با زن جوانی آشنا میشود.
- راه دیگری برای مردن: دربارهی دامپزشکی که در محل اطراق خود با مردان نظامی درگیر میشود.
- خواب: دربارهی زن خانهداری است که با بیخوابی مواجه میشود.
به نظرم صرف نظر از پایان قصهها، همهی داستانها، برای آشنایی با دنیای موراکامی انتخابهای فوقالعادهای هستند که با پس زمینههای وهم و خیال شما را به دنیای دیگری گره میزند. اما بعد از خواندن داستان «خواب» ساعتها به این فکر میکردم که دنیای بدون کتاب شبیه دنیای بدون هوا ست.
[ لینک: رمان کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی ]
جملاتی از متن کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم
از داستان خواب:
من، سی سالهام . وقتی سی ساله میشوی، میفهمی دنیا به آخر نرسیده. من بطور خاص از پیرشدن خوشم نمیآید؛ اما هرچه سن میگذرد، بعضی امور هم آسانتر میشود. مهم این است که چطور با آن برخورد کنی. اما یک چیز را خوب میدانم: اگر یک زن سی ساله بدنش را دوست داشته باشد و مصمم باشد آن را آنطور که شایسته است نگه دارد، باید حسابی تلاش کند. من این را از مادرم یاد گرفتم. او قبلا زنی لاغر و دوستداشتنی بود، اما دیگر نیست. نمیخواهم من هم به سرنوشت او دچار شوم. (کجا ممکن است پیدایش کنم – صفحه ۱۳۰)
بههرحال، به کاناپه بازگشتم و کتاب را باز کردم. چند سال از آخرین باری که اینگونه با خیال راحت نشسته بودم و کتاب خوانده بودم، گذشته بود؟ درست است. من معمولا در نیم ساعت یا یک ساعت بعدازظهرهای تنهاییام کتاب در دست میگیرم. اما نمیشود اسم آن را کتاب خواندن گذاشت. همیشه غرق در فکرهای دیگر میشوم – پسرم، خرید منزل، اینکه فریزر باید تعمیر شود، اینکه در عروسی فلان آشنا چه لباسی باید بپوشم، عمل معدهی پدرم در ماه گذشته. این قبیل چیزها به درون ذهن من نفوذ میکنند، بزرگ میشوند و در میلیونها جهت پراکنده میگردند. بعد از مدتی متوجه میشوم که تنها چیزی که پیش رفته، زمان است و من حتی یک صفحه هم ورق نزدهام.
من بیآنکه متوجه شوم، به این شیوهی زندگی بدون کتاب عادت کرده بودم. حالا که فکر میکنم، میبینم چهقدر عجیب است؛ وقتی جوان بودم کتاب خواندن محور زندگی من بود. من همه کتابهای کتابخانه دبستان را خوانده بودم و تقریبا همه پول توجیبیهایم صرف خرید کتاب میشد. حتی در خوردن ناهار صرفهجویی میکردم تا کتابهایی را که میخواستم بخوانم، بخرم. این در راهنمایی و دبیرستان هم ادامه داشت. هیچکس به اندازهی من کتاب نمیخواند. میان پنج فرزند خانواده من بچه وسطی بودم، پدر و مادرم شاغل بودند و هیچکس توجه زیادی به من نمیکرد. میتوانستم تنهایی، هرچه میخواهم کتاب بخوانم. همیشه در مسابقههای کتابخوانی شرکت میکردم تا برندهی بنهای کتاب شوم. معمولا هم برنده میشدم…. (کجا ممکن است پیدایش کنم – صفحه ۱۳۹)
[ لینک: رمان چوب نروژی اثر هاروکی موراکامی ]
مشخصات کتاب
- عنوان: کجا ممکن است پیدایش کنم
- نویسنده: هاروکی موراکامی
- ترجمه: بزرگمهر شرفالدین
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۱۶۶
- قیمت چاپ هشتم: ۱۵۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: سعیده سلطانپور
نظر شما در مورد کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم چیست؟ آیا شما هم تحت تاثیر جادوی کلمات هاروکی موراکامی قرار گرفتهاید؟ کدام اثر موراکامی را بیشتر دوست دارید؟ لطفا نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
[ لینک: اینستاگرام کافهبوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر: