انتشارات متخصصان

اورندا

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

کتاب اورندا آخرین اثر نویسنده‌ى کانادایى جوزف بویدن، خالق رمان‌هاى جاده‌ى سه روزه و از میان صنوبرهاى سیاه است. این رمان که در سال ٢٠١٣ منتشر شد در کمتر از سه ماه توانست جوایز بسیارى را از آن خود کند و تحسین منتقدان را برانگیخت.

مترجم اثر، در پیشگفتار اشاره مى‌کند که:

حضور در «مرکز بین المللى ترجمه‌ى ادبى بَنف» کانادا در سال ١٣٩٣، به منظور ترجمه‌ى رمان اورندا در کنار نویسنده، سبب شد درک و شناخت کاملى از دیدگاه و سبک نوشتارى جوزف و فضاى رمان پیدا کنم. این مرکز هر سال میزبان پانزده مترجم ادبى از سراسر جهان است تا به همراه نویسندگان رمان‌هایى که در حال ترجمه‌شان هستند، در مورد مشکلات و چالش‌هاى پیش رو صحبت کنند و تبادل نظر داشته باشند.

اورندا همانند آثار دیگر بویدن، حال و هواى سرخپوستى دارد.

کتاب‌های جوزف بویدن که در کافه‌بوک معرفی شده‌اند:

  1. رمان جاده‌ی سه روزه
  2. رمان از میان صنوبرهای سیاه
  3. رمان چانی ونجک

اورندا

کتاب اورندا

داستان این رمان به گونه‌اى روایتگر ماجراهایى است که در قرن هفده میلادى براى اجداد شخصیت‌هاى سه گانه‌ى برد اتفاق مى‌افتد. حضور فرانسوى‌ها و انگلیسى‌ها در سرزمین‌هاى سرخپوستان، تاراجِ بخش عظیمى از سنت‌ها، عقاید، سرمایه‌هاى بومى، زیستى و فرهنگى آنها، سبب ایجاد چالشى جدید براى مردمان سرخ شد؛ حال آنها مى‌بایست بر سر دو راهى ماندن در دنیاى قدیم و یا رفتن به سوى دروازه‌هاى دنیاى نوین (نیوفرانس) یکى را انتخاب کنند. نیاز جدید آنها به تسلیحات نوظهور جهت مقابله با دشمن و زرق و برقِ کالاهاى شگفت انگیز مردمان سفیدپوست وسوسه‌اى است در جهتِ انتخابِ راهى که ردِ فرهنگ و عقاید سرخپوستى را مى‌شوید و از بین مى‌برد.

حضور چندین راوى، ترفند همیشگى بویدن براى ایجاد چندین زاویه‌ى دید براى مخاطب است که همانند تماشاى فیلمى پرکشش، لذت خواندن رمان‌هایش را دو چندان مى‌کند.

در اورندا هم حوادث از زبان سه راوى بیان مى‌شود؛ «پرنده»، که رییس قبیله است، «کلاغ»، کشیشى که از فرانسه به میان سرخپوستان آمده و «دانه‌ى برف» که حوادث داستان، زندگیش را بسیار دستخوش تغییر مى‌کند.

دریچه‌ى اول پرنده است؛ «پرنده» که در مقام رییس قبیله قصد دارد توازنى بین خواست‌هاى فردى و امنیت قبیله‌اش برقرار کند سعى مى‌کند آتشِ زخمى که از قبیله‌ى دشمن خورده را با انتقام فرونشاند و از سویى دیگر همین خواسته سبب ایجاد درگیرى‌هاى بیشتر با دشمن و شدت گرفتنِ نیاز آنها به مردمان سفید مى‌شود.

دریچه‌ى دیگرى که به روى مخاطب گشوده مى‌شود از چشمان دخترى است که زندگى‌اش فراز و نشیب بسیار دارد؛ «دانه برف» به عنوان غنیمتى جنگى که حالا سعى مى‌کند زندگى جدیدى را در پیش بگیرد از نگاه یک زخم خورده حوادث را روایت مى‌کند. نمایش جزییاتِ شخصیتىِ او و نحوه‌ى شکل گیرى شخصیت اجتماعى‌اش در دل قبیله‌ى دشمن یکى از نقاط قوت رمان به حساب مى‌آید.

و اما بى‌شک شگفت‌انگیزترین نگاه از آنِ مردىِ همچون مسیح است که با وجود تمام سختى‌ها به میان مردمِ به دور از تمدنِ سرخ مى‌آید تا بهشت موعود را به آنها ارزانى دارد. مردى که با وجود تمامِ سختى‌ها، بر سر اعتقاداتش مى‌ماند و تا پاى جان براى حراست از عقایدش مى‌جنگد. گرچه شخصیت او به عنوان یک مهاجم فرهنگى مى‌تواند براى خواننده‌ى دوستدارِ فرهنگ کهن، مذموم باشد اما بیانِ احوالات و شیوه‌ى زندگى مردم هیورون از زبان یک بیگانه بخوبى توانسته جزییاتى دقیق را به داستان اضافه کند. نکته‌ى حایز اهمیت این است که نویسنده بى جانبدارى، هر سه دیدگاه را به صورت کاملا موازى عرضه مى‌کند تا خواننده خود بتواند به تحلیلِ مسایل بپردازد.

در کل، اورندا به عنوان اثرى فاخر مى‌تواند خواننده را با خود همراه کرده و تا مدتى پس از تمام شدن کتاب ذهن را درگیر کند.

[ لینک: رمان بینوایان ]

کتاب اورندا

جملاتی از متن کتاب اورندا

دهکده کنار رودخانه‌اى است که اگر فقط کمى در امتدادش راه بروى تو را به دریاچه‌اى بزرگ مى‌رساند و به نظر مى‌رسد وسعتش، گذشتن از آن را غیرممکن کرده باشد. روى یخ راه مى‌روم و به ناله‌هایش گوش مى‌دهم، حدس مى‌زنم با فصلى که در حال آمدن است صحبت مى‌کند. آن قدر جلو مى‌روم که پاهایم از حرکت امتناع کند و به رودخانه‌ى سیاهى نگاه مى‌کنم که به شکل مارپیچ از میان دریاچه به جایى که باید جریات قوى‌ترى باشد، مى‌خزد. رودخانه هر روز پهن‌تر مى‌شود، به یخ برخورد مى‌کند و گاهى با چنان صداى بلندى مى‌شکند که از جا مى‌پرم. با آب صحبت مى‌کنم و از او مى‌پرسم از من مى‌خواهد داخلش بروم؟ وقتى بچه بودم پدرم به من مى‌گفت این کار را نکنم، چون روحِ آب صدایم را مى‌شنود و مى‌خواهد من را ملاقات کند و اگر چنین اتفاقى بیفتد، خب، من تمام خواهم شد! اما به هرحال این کار را مى‌کنم، اگر قرار باشد این دنیا را به مقصد دنیاى دیگرى ترک کنم، نمى‌توانم تصور کنم آن جا بدتر باشد.

توضیح داد اگر بخواهم بر این زبان مسلط شوم، باید طبیعت اطراف را درک کنم. لوک مى‌گفت مردم هیورون خود را نه بالاتر از طبیعت که به عنوان بخشى از آن مى‌دانند. کلید یادگیرى زبان آنها برقرارى ارتباط میان انسان و طبیعت است. این حرفش را مسخره کردم. هیچ زبانى وجود ندارد که نتوان آن را با تمرین و تکرار یاد گرفت.

از لحاظ اعتقاد به روح، این وحشى‌ها باور دارند همه‌ى ما در درون خود نیروى حیات داریم که بسیار شبیه اعتقاد کاتولیکى ما به روح است. آنها این نیروى زندگى را اورندا مى‌نامند. این قسمت جذاب ماجراست. چیزى که من را به وحشت مى‌اندازد، این است که این موجودات بیچاره‌ى گمراه اعتقاد دارند اورندا فقط مربوط به آدم ها نیست، بلکه حیوان‌ها، درخت‌ها، رودخانه‌ها، دریاها، اقیانوس‌ها و حتى صخره‌هاى روى زمین نیز اورندا دارند. در حقیقت هرچیزى در دنیاى آنها روحى مختص به خود دارد.

هر احمقى مى‌فهمد وقتى تغییرهاى بزرگ مى‌آید، اراده‌هاى سست و ضعیف به رنج مى‌افتد. اما متمدن شده‌ها به زندگى ادامه مى‌دهند.

مرک این حیوان، خوشایند نبوده است. اما کم کم متوجه مى‌شوم شاید هیچ مرگى این طور نباشد. چه طور مى‌تواند باشد؟ اما باید اتفاق بیفتد، اینطور نیست؟ صدایم را مى‌شنوى پدر؟ چیزى که آن زن، بچه غاز، گفت قبول دارى؟ که مرگ تو باعث مرگ‌هاى زیاد دیگرى مى‌شود؟ عادلانه نیست. در این دنیا عدالت وجود ندارد.

گاهى به دست نیاوردن چیزى که مى‌خواهیم مهم‌ترین درس‌ها را به ما مى‌دهد.

مردم هیورون اعتقاد دارند هر بدن دو روح یا اُکى دارد. یک روح اتصال بیشترى با بدن دارد و همراهش در گورستان مى‌ماند و براى ابد از آن مراقبت مى‌کند، مگر آن که کسى دوباره او را به صورت کودک به دنیا بیاورد. وقتى از او دلیل چنین اعتقادى را پرسیدم به عنوان اثبات انتقال روح از یک بدن به بدن دیگر به شباهت شگفت انگیز بعضى از مردم به مردگان اشاره کرد. به گفته‌ى او اُکى دوم، بدن را ترک و سفر پرمشقتى را به دهکده‌ى ارواح آغاز مى‌کند که بسیار شبیه دهکده‌ى زنده‌هاست. در وراى آن، روح بدنهاد و پلیدى که به او شکافنده‌ى جمجمه مى‌گویند، مغزهاى مردگان را بیرون مى‌کشد و بعد آنها باید روى تنه‌ى درخت نامتعادل از رودخانه عبور کنند که سگى از آن نگهبانى مى‌کند و به طرف‌شان مى‌پرد و بسیارى از آنها را از روى تنه به جریان تند زیرپایشان مى‌اندازد.

این مردم سرخپوست مثل هم هستند. فرزندانشان را نه تنبیه مى کنند و نه حتى سرزنش!

دنیا باید تغییر کند. این راز نیست. شرایط مدت زیادى به یک شکل نمى‌ماند. هر دختربچه‌اى که در خانه‌ى جمعى و یک قوم متولد شود، هر پیرمردى که بمیرد و در محل استخوان‌ها دفن شود، بخشى از دنیاى قدیمى از هم مى‌پاشد و دنیاى جدید ساخته مى‌شود.

“وامپوم تو (انجیل) مى‌گوید همه چیز در این دنیا براى منفعت انسان به وجود آمده است. وامپوم تو مى‌گوید انسان ارباب است و تمام حیوانات براى خدمت به او متولد شده اند.”
مى‌پرسم: “این درست نیست؟”
با لبخند سرش را تکان مى‌دهد: “دنیاى ما با دنیاى شما فرق دارد. حیوانات جنگل فقط در صورتى خودشان را به ما تسلیم مى‌کنند که بدانند کارشان ارزش دارد.”
“پس ادعا میکنى حیوانات منطق دارند؟ وجدان دارند؟”
“من مى‌گویم در این دنیا، انسان‌ها تنها موجوداتى هستند که به همه چیز احتیاج دارند. اما هیچ چیز در این دنیا وجود ندارد که براى زنده ماندن به ما محتاج باشد. ما اربابان دنیا نیستیم، ما خدمتگزاران آن هستیم.”

اورندا اثر جوزف بویدن

مشخصات کتاب

  • رمان اورندا
  • نویسنده: جوزف بویدن
  • ترجمه: محمد جوادی
  • انتشارات: مروارید
  • تعداد صفحات: ۵۹۲
  • قیمت: ۲۹۰۰۰ تومان

نویسنده مطلب: مهشید موسوی

نظر شما در مورد کتاب اورندا چیست؟ آیا به کتاب‌های سرخپوستى علاقه دارید؟ لطفا نظرات خود را با کافه‌بوک به اشتراک بگذارید.


چند کتاب دیگر از نشر مروارید:

  1. گزارش محرمانه
  2. کمی قبل از خوشبختی
  3. هنر عشق ورزیدند