نشانک

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ایده بوک

در این مطلب از وب‌سایت معرفی کتاب کافه‌بوک، تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی را با شما کاربران گرامی به اشتراک می‌گذاریم که در گذشته معرفی آن‌ها را نیز در وب‌سایت انجام داده‌ایم؛ به این معنا که اگر خواننده‌ای به دنبال مشخصات دقیق‌تر کتاب بود، می‌تواند معرفی کامل کتاب را در سایت مطالعه کند.

ما امیدواریم با خواندن این جملات و پاراگراف‌ها، کنجکاوی شما را نسبت به کتاب‌ها برانگیزیم. در ادامه نیز با قرار دادن لینک معرفی آن کتاب شما را به مطالعه مفصل‌تر معرفی کتاب دعوت می‌کنیم. (کافی است روی اسم کتاب که به شکل آبی‌رنگ است کلیک کنید!) این مطلب به صورت مرتب به روز رسانی خواهد شد و برشی از میان کتاب‌ها به شکل هفتگی اضافه می‌شود. در نظر داشته باشید که مطالب تازه‌تر در قسمت بالاتر نشان داده خواهد شد.

برخی از مطالب قدیمی‌تر را که رویکردی مشابه دارند، می‌توانید از طریق لینک‌های زیر دنبال کنید:


تکه‌ای از کتاب شب‌های روشن اثر داستایفسکی: «دیشب سومین شب ملاقات ما بود. سومین شب روشن ما. وای که چقدر شادی و شیرین‌کامی انسان را خوشرو و زیبا می‌کند. عشق در دل می‌جوشد و آدم می‌خواهد که هرچه در دل دارد در دل دیگری خالی کند. می‌خواهد همه شادمان باشند، همه بخندند، و این شادی بسیار مسری است. دیشب حرف‌هایش به من چه نرم و شیرین بود! دلش نسبت به من چقدر مهربان بود!»

شب های روشن

تکه‌ای از کتاب قربانی اثر کورتزیو مالاپارته: «وقتی صدای قهقه‌ی خنده‌ها فرونشست، فرانک ادامه داد: «حالا صرف‌نظر از مشت‌ها، اگر مسیح آلمانی بود، دنیا با عزت و افتخار اداره می‌شد.»
گفتم: «من ترجیح می‌دهم دنیا با رحم و مروت اداره شود.»

بخشی از کتاب قربانی

تکه‌ای از کتاب کافه اروپا اثر اسلاونکا دراکولیچ: «زندگی در اروپای شرقی تحت حکومت کمونیست‌ها به ما یاد داده بود که خودمان را با آنهایی مقایسه کنیم که ندارتر از ما بودند و نه داراترها؛ با آنهایی که وضع نابسامان‌تری داشتند و نه هرگز با آنهایی که اوضاعشان بسامان‌تر و روبه‌راه‌تر بود. مقایسه خودمان با کسانی که در زندگی از رفاه و آزادی بیشتری برخوردار بودند، خطرناک بود – ممکن بود شروع کنیم به سوال کردن، یا شاید حتی طلب‌کردن همان چیزها برای خودمان. ما آزاد نبودیم، ما ثروتمند نبودیم، اما تسلی خاطرِ راحتی و رفاه نسبی‌مان، دلمان را قرص می‌کرد.»

کتاب کافه اروپا

تکه‌ای از کتاب آیشمن در اورشلیم اثر هانا آرنت: «اگر نازی‌ها برنده‌ی جنگ بودند، آیا حتی یک نفر از آن‌ها دچار عذاب وجدان می‌شد؟»

آیشمن در اورشلیم

تکه‌ای از کتاب پدران و پسران اثر ایوان سرگی‌یویچ تورگنیف: «آدینسووا نگاه سریعی به بازارف کرد و گفت: «ما گویا راجع به سعادت بحث می‌کردیم. من برای شما از خودم صحبت می‌کردم. راستی من اکنون کلمۀ سعادت را به زبان آوردم. به من بگویید چرا هنگامی که ما مثلاً از یک شب زیبا یا یک نوای موسیقی خوب و یا از مباحثه با شخصی که از او خوشمان می‌آید محظوظ می‌شویم، همۀ این خوشی‌ها به نظرمان سایه‌ای از یک سعادت بی‌حد و حصر است که باید در یک جای نامعلوم موجود باشد و هرگز به فکر نمی‌افتیم که این عین سعادت است که نصیب ما شده است؟ چرا چنین است؟ اما، شاید شما چنین چیزی را احساس نکنید.»

رمان پدران و پسران

تکه‌ای از کتاب سوختن در آب غرق شدن در آتش اثر چارلز بوکفسکی:

«پرنده‌ای آبی در قلبم است که
می‌خواهد بیرون بیاید
ولی من باهوش‌تر از آنم که فکر می‌کنید
فقط شب‌ها به او اجازه‌ی بیرون آمدن می‌دهم
وقتی همه خواب‌اند
به او می‌گویم: می‌دانم که آن‌جایی، پس ناراحت نباش
بعد دوباره سر جایش می‌گذارم
ولی وقتی در قلبم است کمتر می‌خواند
هنوز نگذاشته‌ام کاملاً بمیرد
راز پنهان‌مان را باهم به رخت‌خواب می‌بریم
و این برای گریاندن یک مرد بس است
اما من گریه نمی‌کنم
شما چه‌طور؟»

کتاب سوختن در آب غرق شدن در آتش

تکه‌ای از کتاب جهش اجتماعی اثر ویلیام فون هیپل: «پس هدف شادکامی چیست؟ همان‌طور که می‌بینید، این پرسش پاسخ یگانه‌ای ندارد. شادکامی ما را به کارهایی برمی‌انگیزد که به بقا و تولید مثلمان کمک می‌کنند، اما شادکامی به‌خودی‌خود و فی‌نفسه غایت نیست. تکامل اغلب شادکامی ما را در راه اهداف دیگر قربانی می‌کند؛ کسانی که نمی‌توانند درد و اندوه را احساس کنند در یادگیری نحوۀ اجتناب از افراد و موقعیت‌ها و اندیشه‌های بد با محدودیت‌های بسیار جدی مواجه‌اند. در واقع احساس‌های منفی به اندازۀ احساس‌های مثبت (و چه بسا بیش از آن) اهمیت دارند، زیرا هزینه‌های شکست طرح و برنامه‌هایمان ممکن است بسیار بیش از فواید موفقیتشان باشد.»

جهش اجتماعی

تکه‌ای از کتاب جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ: «اغلب مرغ‌های دریایی دغدغه‌شان فقط این است که ابتدایی‌ترین شیوه‌های پرواز را یاد بگیرند: چگونه خود را از کرانه به خوراک برسانند و برگردند. برای اغلب مرغ‌های دریایی، سیر کردن شکم بر اشتیاق به پرواز می‌چربد. اما برای این مرغ دریاییِ خاص، خوردن مهم نبود، بلکه به پرواز اهمیت می‌داد. بیش از هر چیز دیگر در دنیا. جاناتان لیوینگستون شیفته‌ی پرواز بود.»

تکه‌ای از کتاب البته که عصبانی هستم اثر دوبراوکا اوگرشیچ: «کتاب‌فروشی‌ها پرِ کتاب‌اند؛ کتاب‌فروشی‌های زنجیره‌ای یادآور سوپرمارکت‌ها هستند، کتاب‌های ترجمه از قبل بیشترند؛ جوایز ادبی از قبل بیشترند؛ جشنواره‌های ادبی به‌ناگاه جایگاهی کلیدی در محبوبیت کتاب‌ها پیدا کرده‌اند؛ نویسندگانی هستند که مثل ستاره‌های پاپ ستایش می‌شوند – که همه‌ی این‌ها یعنی اوضاع برای نوشتن هیچ وقت بهتر از این نبوده ولی فرهنگ ادبیات، به‌عنوان یک قالب، رو به افول است. فضایی که در مطبوعات به نقد اختصاص داده می‌شد، درست مثل خود مطبوعات، روبه ناپدید شدن است.»

کتاب البته که عصبانی هستم

تکه‌ای از کتاب وقتی نیچه گریست اثر اروین یالوم: «آنان که در پی حقیقتند، باید آرامش ذهن را ترک گویند و زندگی‌شان را وقف پرسش‌ها کنند.»

وقتی نیچه گریست

تکه‌ای از کتاب مغازه خودکشی اثر ژان تولی: «خیلی از مردم آماتورند. می‌دونید، از هر صد و پنجاه هزار نفری که دست به خودکشی می‌زنند، صد و سی و هشت هزار نفر شکست می‌خورند. اغلب‌شون علیل می‌شن و می‌افتند روی ویلچر، از ریخت‌وقیافه می‌افتند، ولی ما… این‌طوری نیستیم. ما خودکشی رو تضمین می‌کنیم. اگر نمُردید، پول‌تون رو پس می‌دیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمی‌شید. ورزشکاری مثل شما! فقط یه نفس عمیق بکشید و برید سمت هدف‌تون. در ضمن همون‌طور که همیشه می‌گم، «شما فقط یک‌بار می‌میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش‌نشدنی باشه.»

ژان تولی

تکه‌ای از کتاب اعتقاد بدون تعصب اثر پیتر برگر و آنتون زایدرولد: «افراد متعصب به‌ندرت بذله‌گو هستند. در واقع، آنها طنز را تهدیدی برای یقین‌های خودشان می‌دانند. طنز عموماً از یک سو قطعیت را به سخره می‌گیرد و از سوی دیگر پشتیبان کسانی است که با افراد متعصب مخالفند. برای همین است که بازار جوک عمدتاً در شرایط سرکوب سیاسی گرم می‌شود. اتحاد شوروی و اقمارش بستری مناسب برای انبوه جوک‌هایی بودند که هم رژیم‌های مختلف کمونیست را به سخره می‌گرفتند و هم حامی مخالفین این رژیم‌ها بودند.»

تکه‌ای از کتاب قدرت بی‌قدرتان اثر واتسلاف هاول: «یک نظام بهتر خودبه‌خود تضمینی برای یک زندگی بهتر نیست. درواقع برعکس: فقط با ایجاد یک زندگی بهتر است که یک نظام بهتر پرورانده می‌شود.»

تکه‌ای از کتاب سرشت شر اثر دارل کوئن: «دقیقاً همان‌طور که از راه هشیاری به بیداری می‌رسیم، با اندیشه‌ورزی نیز اندیشمند و اهل فکر می‌شویم. فکر کردن خود کلید آگاهی است و هیچ‌کس جز خودِ ما نمی‌تواند ما را به فکر کردن وا دارد.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی خارجی

تکه‌ای از کتاب همسر و نقد همسر اثر آنتون چخوف: «آنهایی که تا حالا عاشق نشده‌اند، از زندگی چه فهمیده‌اند! به‌نظرم هیچ‌کس هنوز نتوانسته عشق را درست توصیف کند و اصلاً مشکل بشود این حس شادی‌بخش، لطیف و در عین حال دردناک را توصیف کرد. هرکس یک‌بار تجربه‌اش کند، هرگز حاضر نمی‌شود با کلماتِ عاجز و ناتوان بیانش کند.»

تکه‌ای از کتاب‌های معروف چخوف

تکه‌ای از کتاب دریاس و جسدها اثر بختیار علی: «اما هیچ‌جا از جنگ دور نیست، دلیلش هم این بود که انسان نمی‌تواند خیالات و خرافات را از ذهنش بزداید. انسان قربانی خوش‌باوری و سادگی خود است. خوی درندگی انسان‌ها، از خوش‌باوری و سادگی و ساده‌لوحی است. دروغی کوچک و بی‌معنا را باور می‌کنند و به خاطرش دنیا را به آتش می‌کشند.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی بختیار علی

تکه‌ای از کتاب وجدان زنو اثر ایتالو اسووو: «تصور می‌کنم همۀ ما، چه در روح و چه در جسم خودمان، محل‌های پنهانی و آسیب‌پذیری داریم که شرم و حیای ما نمی‌خواهد چشم نامحرم به این محل‌ها بیفتد. انسان به‌درستی نمی‌داند این محل‌ها کجاست ولی اطمینان دارد که وجود دارند.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی ایتالیایی

تکه‌ای از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم اثر نادر ابراهیمی: «هلیا! تحمل تنهایی از گذایی دوست‌داشتن آسان‌تر است. تحمل اندوه از گدایی همه‌ی شادی‌ها آسان‌تر است. سهل است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدی حیات برخیزد. چه‌چیز مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی، آتش طلب می‌کند؟ مگر پوزش، فرزند فروتن انحراف نیست؟ نه هلیا… بگذار که انتظار، فرسودگی بیافریند؛ زیرا تنها مجرمان التماس خواهند کرد.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی نادر ابراهیمی

تکه‌ای از کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو: «از لحاظ سیاسی در عالم جز یک اصل وجود ندارد و آن عبارت است از سلطنت آدمی نسبت به خویشتن. این سلطنت که من نسبت به خودم دارم، آزادی نامیده می‌شود.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی هوگو

تکه‌ای از کتاب بوف کور اثر صادق هدایت: «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.
این دردها را نمی‌شود بکسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به‌توسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیله افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و به‌جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می‌افزاید.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی هدایت

تکه‌ای از کتاب خانواده تیبو اثر روژه مارتن دوگار: «هر وقت که زنی سنش را فاش کند یعنی دیگر پا به سن گذاشته است.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی دوگار

تکه‌ای از کتاب چشم‌انتظار در خاک رفتگان اثر میگل آنخل آستوریاس: «رفقا، من خیال می‌کنم شما حساب یه چیز رو نمی‌کنین. یادتون باشه که ما کارگرای تیکیساته از بابت آخرین اعتراض به بچه‌های باریوس و بانانزا بدهکاریم، همون باری که خیلی از میوه‌کشا روی اسکله با تیر سربازا جون دادن یا افتادن توی دریا و خوراک کوسه‌ها شدن. اون‌موقع ما این‌جا راحت نشستیم و از جامون جنب نخوردیم. اما اگه کسی بگه از ترس صدامون درنیومد، دروغ گفته. نه، ما نمی‌ترسیم، فقط متشکل نبودیم، اتحاد نداشتیم. حتی اگه یه کرور هم باشیم، وقتی متحد نباشیم تنهاییم. دست‌تنها هم هیچ کاری نمی‌شه کرد. من حالا فقط یه چیز می‌خوام بگم. می‌خوام پیشنهاد کنم همین الان اون رفقایی که پشت میز نشسته‌ن بشن نامزد هیئت‌مدیره‌ی موقت اتحادیه‌ی کارگرای تیکیساته…»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی استوریاس

تکه‌ای از کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو: «شب، پیش از خفتن، باز گفت: هرگز نه از دزدان بترسیم، نه از آدمکشان. این‌ها خطرات بیرونی‌اند، خطرات کوچکند. از خودمان بترسیم. دزدان واقعی، پیش‌داوری‌های ما هستند؛ آدم‌کشان واقعی نادرستی‌های ما هستند. مهالک بزرگ در درون مایند. چه اهمیت دارد آنچه سرهای ما را، یا کیسۀ پولمان را تهدید می‌کند! نیندیشیم جز در آنچه که روحمان را تهدید می‌کند.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی ویکتور هوگو

تکه‌ای از کتاب طرف خانه سوان اثر مارسل پروست: «در همۀ زمانی که از ژیلبرت دور بودم به دیدنش نیاز داشتم، چون آن قدر پیاپی می‌کوشیدم چهره‌اش را در نظر آورم که رفته رفته به این کار ناتوان می‌شدم و دیگر به دقت نمی‌دانستم عشقم چه مفهومی دارد.»

تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی مارسل پروست

هدف ما از انتشار تکه‌ای از کتاب‌های خواندنی و در ادامه معرفی آن کتاب، علاقه‌مند کردن شما به تحقیق در مورد کتاب و مطالعه آن است. لطفا با به اشتراک گذاشتن نظرات خود در مورد این مطلب، و با بیان انتقادات و پیشنهادات خود، ما را در این مسیر راهنمایی کنید.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]