نشانک

مغز اندرو

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

مغز اندرو آخرین اثر ادگار لارنس دکتروف، نویسنده‌ى سرشناس آمریکایى است که دقیقا یکسال پیش از مرگش در سال ٢٠١۴ منتشر شد. این رمان برخلاف رمان‌هاى معروف قبلى دکتروف، پس زمینه‌ی تاریخى ندارد و در قالب یک گفتگوى دونفره‌ى جذاب شکل مى‌گیرد.

در بخشى از مقدمه‌ى مترجم میخوانیم:

کتاب پر است از غافلگیرى‌هایى که کشفشان تنها از یک ذهن خلاق و پویا برمى آید. مغز اندرو رمانى کوتاه، اما جذاب همراه با نکاتى است که شما را به دنیاى درون مغز مى‌برد و کارى مى‌کند که با خواندن هر جمله‌اش به ما به ازاهاى آن در مغز خود فکر کنید.

قسمتی از متن کتاب مغز اندرو :

“پس مى‌دانى چرا این جا هستم؟”
“بله، مى‌دانم. “
“مثل یک جور زندان است، زندان مغز. خدا این مغزهاى یک و نیم کیلویى اسرارآمیز را به ما داده و ما را با آن ها زندانى کرده.”
“یعنى الان توى زندانى؟”
” الان چند وقته چنین احساسى دارم. از دیگران فرارى ام.”

[ لینک: معرفی کتاب جز از کل ]

مغز اندرو

داستان کتاب مغز اندرو

شخصیت اصلى داستان،”اندرو” یک متخصص رشته‌ى روانشناسى شناختى است که در حال گفت و گو با روانکاوش، بخشى از زندگى‌اش را مرور مى‌کند. بیان جز به جز ادراکات و احساسات اندرو، کتاب را به یک دفترچه‌ى خاطرات تبدیل کرده است.

برخلاف آنچه که کسوتِ اندرو به عنوان یک استاد دانشگاه به ذهن متبادر مى‌کند، او فردى است که شکست‌ها و مصایب بسیارى را به زندگى خود و دیگران تحمیل کرده است. فردى شکست خورده در عشق، زندگى عاطفى و اجتماعى، و کار. مردى که خواسته یا ناخواسته ارمغان آورِ دردسر است. همین دردسرساز بودن است که او را بر آن میدارد تا درون مغزش را بکاود شاید بتواند براى این دومینوى بهمن‌وار حوادث علتى بیابد.

هم اندیشى با شخصیت اصلى کتاب، همذات پندارى با او و درگیر شدن با سوالاتى که مطرح مى‌کند، مسائلى که درگیرشان است، از لذت هاى وصف‌ناشدنى کتاب است.

دکتروف استادانه و با ظرافت توانسته از پس پردازش داستان و موشکافىِ مغزِ پرتلاطم اندرو بربیاید. او در توصیف شخصیت اندرو چنین گفته:

مردى به اندازه ى بى رحم ترین قاتل هاى دنیا: خوش نیت، نجیب، مهربان و بى عرضه!

اندرو دقیقا یک بى‌عرضه و دست پاچلفتى به تمام معنا است. این را به وضوح مى‌توانید وقتى بینید که از خاطرات حوادث ناخواسته‌ى نوجوانى و جوانى‌اش پرده برمیدارد: عینک دوستش را مى‌شکند، فک استاد دانشگاهى را خرد مى‌کند و سیر این حوادث ادامه پیدا مى‌کند تا وقتى که فاجعه‌ى زندگى‌اش اتفاق مى‌افتد که…

همین موضوع تلنگرى مى‌شود براى افتادن اولین دومینو و آبشارى که در پس آن اتفاق مى افتد و…

حالا باید مغزش را کالبدشکافى کنیم تا ببینیم این عقده‌ى بى عرضگى از کجا با تالاموسِ اندرو گره خورده است؟

اى ال دکتروف رمان نویس، ویراستار و استاد دانشگاه، که با نوشتن رمان‌هاى بزرگى نظیر “رگتایم” ، “بیلى باتگیت” و “مارس” که اکثرا پیرنگى تاریخى دارند، جوایز بسیارى را از آن خود کرده این بار در آخرین رمانش، برخلاف سایر آثارش مغزِ اندرو را مى کاود.

[ لینک: معرفی کتاب عامه پسند

کتاب مغز اندرو

قسمت‌هایی از متن کتاب مغز اندرو

“آى آکروبات باز عزیزم! ممکن است ما هستى هاى لایزالى در وجود خود، جریاناتى محض در اقیانوس مولکول هاى خود باشیم. اما امیدوار باش! بگذار امیال وحشى ات تو را به زمین، به فرهنگ، به تمدن، به نیازهاى جسمانى ات، به من بازگردانند. چیزهاى زیادى براى آموختن به تو در سر دارم! و عشق، همان ضربه ى ناغافلى است که ما را نسبت به ناامیدى و یاس بى شعور مى کند.”

“چطور مى توانم به مغزم فکر کنم در حالى که این مغزم است که عمل فکر کردن رو انجام مى ده؟ پس این مغزمه که وانمود مى کنه این منم که فکر مى کنم؟ این روزها دیگر نمى توانم به کسى اعتماد کنم، به خصوص به خودم. به طرز عجیبى هوشیارم، و یکى از میلیاردها هوشیار بودن خوشحالم نمى کند.”

تصور کنید در دنیا کامپیوترى وجود داشت که مى توانست کردار، افکار و احساسات تمام انسان هاى روى زمین را در هر هزارم ثانیه ثبت کند. منظورم این است که کل هستى داده هاى این کامپیوتر را تشکیل مى داد.انگار که آن کامپیوتر مخزن تمام کارهایى است که تابحال از خاطره ها گذشته اند و هر احساسىکه در انسان ها جوانه زده اند. و از آن جا که مغز انسان ظرف خاطرات است، طبعا این کامپیوتر قادر بود آن ها را ثبت کند، پس بازگشت به گذشته از طریق خاطرات، به رغم این که خود زمان از طریق اکنون پیش مى رود، میسر و شدنى مى شود.”

مى خواهم چیزى را به شما بگویم که ممکن است ندانید: ژنوم هر سلولِ انسان حافظه دارد. مى دانید این یعنى چه؟ ما انسان ها، به عنوانِ موجوداتِ تکامل یافته، در ژن هایمان خاطراتى از گذشته هاى دور ، از نسل هاى خیلى قبل تر و تجربیاتى که متعلق به خودمان نیست را حمل مى کنیم.”

جهان چیزى جز یک ذهن سرگردان در مسیرى بى هدف در ابدیت نیست.

چقدر مزخرف است، بخش عمده ى زندگى صرف بیهوده ى زمان بوده، نه زیستنى شجاعانه یا به سر بردن در سیاره ى لذت ها، روى کوه هاى یخى در حال ترک خوردن، سونامى هایى که سواحل را در مى نوردند، خشکسالى هایى که مزارع ذرت را نابود مى کنند یا حتى بر فرار کوه ها یا در دل دریاها، بلکه نشستن در واگن مترو وسط مشتى مترو نشین یا دویدن زیر چتر براى رسیدن به تاکسى یا رفتن به سالن سینما با گوش دادن به آثار گوستاو مالر یا خواندن اخبار و دست روى دست گذاشتن.

خوشبختى، در واقع زندگى کردن در زمان است و این که ندانى چقدر خوشحالى. سعادت واقعى از بى اطلاعى از خوشبختى مى آید، این یک ارامش جسمانى است، چیزى بین رضایت و خوشى و ثبات ناشى از احساس تعلق به جهان هستى. آن وقت که فقط به معشوقت عشق نمى ورزى بلکه عاشق دنیایى مى شوى که او به تو هدیه کرده است.

[ لینک: معرفی کتاب ساندویچ ژامبون ]

معرفی کتاب مغز اندرو

مشخصات کتاب

  • مغز اندرو
  • نویسنده: ادگار لارنس دکتروف
  • ترجمه: سید سعید کلاتى
  • انتشارات: هیرمند
  • تعداد صفحات: ۱۵۹
  • قیمت: ۱۲۰۰۰ تومان

نویسنده مطلب: مهشید موسوی

نظر شما در مورد کتاب مغز اندرو چیست؟


معرفی چند رمان خارجی دیگر: