نشانک

نقد کتاب جنایت و مکافات

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ایده بوک

رمان جنایت و مکافات اثر نویسنده بزرگ روس، فیودور داستایفسکی است. نویسنده‌ای که شاهکارهای بزرگی در طول زندگی‌اش خلق کرده و بدون شک جنایت و مکافات یکی از این شاهکارهاست. عده کمی از منتقدان این رمان را برترین اثر داستایفسکی نیز می‌دانند اما دیگر منتقدان اعتقاد دارند که بزرگی رمان برادران کارامازوف به حدی است که جنایت و مکافات در برابر آن حرف کمی برای گفتن دارد. در این مطلب قصد داریم به نقد کتاب جنایت و مکافات بپردازیم و آن را از جنبه‌های مختلف بررسی کنیم.

*توجه: در این مطلب به نقد کتاب جنایت و مکافات می‌پردازیم و هسته اصلی داستان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم. بنابراین اگر هنوز این رمان را نخوانده‌اید و روی افشا شدن داستان حساس هستید، پیشنهاد می‌کنیم مطالعه این مطلب را به بعد از خواندن رمان موکول کنید. در رابطه با رمان جنایت و مکافات (که معرفی آن در سایت کافه‌بوک همراه با اینفوگرافیک رمان است)، ترجمه رمان جنایت و مکافات و به طور کلی مطالعه رمان‌های داستایفسکی، شاید مطالب زیر به شما کمک کند:

نقد کتاب جنایت و مکافات

پی‌رنگ اصلی رمان جنایت و مکافات مملو از وضعیت‌های روحی مختلف است. به همین دلیل به راحتی می‌توان متوجه شد که محرک اصلی بسیاری از شخصیت‌های داستان نیروهای درونی است. زاویه دید داستان متکی بر خلق و خوی شخصیتی این افراد و خصیصه‌های فردی آن‌هاست. به نظر می‌رسد در رفتار این شخصیت‌ها عدم قطعیت و ابهام به شکل قابل توجهی دیده می‌شود.

  • راسکولنیکاف از اسکیزوفرنی رنج می‌برد و جنون دارد. او هم قادر به انجام کارهای خوب است هم بد.
  • سویدریگایلف یک قهرمان بایرونی* و یک شّر گوتیک است.
  • سونیا دختری خوش‌قلب است که به علت مشکلات اقتصادی و اجتماعی به فاحشگی کشیده شده است.
  • مارمالادوف یک کارمند متمدن است که به علت مشکلات  و شرایط زندگی‌اش، بد شده و در نهایت هم می‌میرد.
  • لوژین (نامزد دونیا) یک متقلب محاسبه‌گر است که می‌داند چه موقع از قربانیان بی‌نوایش سوءاستفاده کند.
  • آلیونا شخصیتی اهریمنی دارد که اوج فساد و استثمار جامعه‌ای است که راسکولنیکاف علیه آن عصیان می‌کند.

* قهرمان بایرونی: نوعی شخصیت خودپسند، زیرک، باهوش، جذاب، بیزار از زندگی، درون‌گرا، خودپسند و … که اولین بار لرد بایرون شاعر آن را خلق کرد.


فیودور داستایفسکی در کتاب جنایت و مکافات به بحث درباره مساله آزادی انتخاب می‌پردازد، انتخابی که در این مورد به یک مرد تحمیل شده است. رمان به دنبال این است که پیامدهای آزادی انتخاب افسار گسیخته در یک جامعه را به نمایش گذاشته و در عین حال، نیرویی برای مهار این آزادی انتخاب پیدا کند. این مساله از طریق قهرمانی مطرح می‌شود که آسیب‌های روحی بر روی زندگی‌اش سایه انداخته‌اند. او در نهایت به گناهش اعتراف می‌کند، گناهی که از نظر او با هدف جلب رضایت جامعه و حل مشکلات مالی خودش صورت گرفته است.

در قسمتی از متن کتاب جنایت و مکافات چنین می‌خوانیم:

از آن طرف هم هرجا سرت را می‌چرخانی زندگی و شادابی هزاران‌هزار جوان کم‌سن‌وسالی که کسی کمک و حمایتشان نمی‌کند، دارد هدر می‌رود! با پولی که برای آن صومعه گذاشته صدتا و شاید هزارتا کار نیک را می‌شود عملی کرد! می‌شود صدها و شاید هزاران نفر را به راه راست هدایت کرد، چندین‌وچند خانواده را از گدایی و جدایی و فساد و بدبختی نجات داد تا عاقبتشان به بیمارستان‌های امراض مقاربتی نکشد… همه این کارها را با پول این پیززنه می‌شود انجام داد! خداوکیلی طرف را بکشی و پولش را برداری و وقف خدمت به بنی‌بشر و کارهای عام‌المنفعه کنی. نظرت چیه؟ یعنی هزارتا کار خیر و درست نمی‌تواند یک جنایت ناچیز را بشورد؟ بله خوب، یک زندگی از دست می‌رود، ولی هزاران زندگی دیگر از نابودی نجات پیدا می‌کند. یک مرگ و به ازایش زندگی دوباره هزاران نفر! یک دودوتا چهارتای ساده‌ست! به هر حالش زندگیِ این انگل پیر کثیف احمق در کل کائنات چه ارزشی دارد؟ در حد زندگی یک شپشی، سوسکی، چیزی؛ بیشتر که نیست. حتی آن‌قدر هم ارزش ندارد، بس که این زنکه بیرحم است. بابا، طرف خام‌خام می‌خوردت. (جنایت و مکافات – ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب – جلد اول – صفحه ۱۲۳)

راسکولنیکاف را می‌توان یاغی نیچه‌ای متافیزیکی در نظر گرفت که همه‌چیز را تا یک مرز پوچ گرایانه پیش می‌برد. از نظر نیچه، ابرانسان با هدف ارضاء نفس، مرتکب جنایت می‌شود نه به امید کمک به بشریت. راسکولنیکاف با دنیایی بدون ترحم، ایمان، امید، محبت، عدالت یا هدف مواجه است. همچون دیگر قهرمانان متافیزیکی، او هستی خودش را، رنج کشیدن‌های بی‌جهت را، این تضاد بی‌معنی میان حس عدالت و اخلاقیات درونی و بی‌عدالتی جهان بیرون را به چالش می‌کشد. راسکولنیکاف اما به جای این که افرادی از طبقه خودش بردارد و به مبارزه با بی‌عدالتی غیرقابل پذیرش این سیستم بپردازد، خودش به تنهایی این کار را انجام می‌دهد و در نهایت، نیروهای درونی و بیرونی که فراتر از قدرت کنترل او هستند، او را پایین می‌کشند.

بدون تردید، سرنوشت راسکولنیکاف که به علت فقر و دیگرهای نیازهای زندگی از دانشگاه بیرون رفته است، شبیه سرنوشت بسیاری از روسی‌هایی است که در آن زمان و مکان در طبقه پایین جامعه می‌زیسته‌اند، ولی آن را همچنین می‌توان سرنوشت مردم طبقه پایین دیگر نقاط جهان هم در نظر گرفت.

راسکولنیکاف دو رو دارد: یک روی انسانی و گرم که سونیا و حتی خواهرش دونیا آن را به نمایش می‌گذارند، و یک روی متفکر و خودخواه که سویدریگایلف و لوژین آشکار می‌کنند. سونیا مهربان است و حتی برای خوشحال کردن بقیه حاضر است رنج بکشد. به همین دلیل شغل او فاحشگی است. او اگرچه تنها هجده سال دارد، ولی از نظر عقلی تفاوتی با یک زن جوان ندارد. تک تک اجزا خانه‌ی او نمایان‌گر فقرش هستند. او قلب مهربانی دارد، و همیشه نگران آسایش خانواده و مردمانی است که به دیدنش می‌آیند. شخصیت او آرام و ساکت است، ولی عشقی شدید به راسکولنیکاف با خود دارد.

دونیا، علی‌رغم این که معتقد است راسکولنیکاف خودخواه، تندخو و بی‌رحم است؛ برای رضایت او هر کاری انجام می‌دهد. او در خانه سویدریگایلف برای حفظ خانواده‌اش هر نوع حقارتی را تحمل کرده است. او برای رضایت راسکولنیکاف حتی حاضر است لوژین را رها کند. در واقع هدف اصلی ازدواج او با لوژین این بود که برادرش هم از این ماجرا سودی ببرد.

سویدریگایلف نمایان‌گر آن جنبه از شخصیت راسکولنیکاف است که هر کاری را نه از سر انسانیت بلکه برای رضایت خودش انجام می‌دهد. حتی پولی که به سونیا می‌دهد را هم نمی‌توان اقدامی مهربانانه در نظر گرفت، بلکه او با این کار به نوعی لذت می‌رسد. لوژین یک متقلب محاسبه‌گر است. او بسیار گستاخ است و در مورد قربانی‌های بی‌نوا روی قدرت خودش بیش از حد حساب کرده است. پولخیریا، مادر راسکولنیکاف، لوژین را فردی سرسخت و مغرور و حتی بی‌ادب توصیف می‌کند. لوژین تهی مغز، سرد، حساب‌گر و بی‌نزاکت است. او جزء طبقه استثمارگر است و اعتنایی به طبقه‌های زیر دست خود نمی‌کند.

[ معرفی کتاب: کتاب فلسفه داستایفسکی ]

نقد کتاب جنایت و مکافات

این نکته را باید در نظر داشت که حتی پیش از ارتکاب جنایت، راسکولنیکاف از همان ابتدا شخصیتی به نظر می‌آید که فاقد قدرت تصمیم‌گیری است. او آرزومند، انزواطلب و مبتلا به اسکیزوفرنی و روان‌پریشی است. این ویژگی‌ها ریشه در وضعیت اجتماعی – اقتصادی دارند که او برای آن زاده نشده است.

او کم کم با هدف کنار زدن دغدغه‌های هستی‌شناسانه به مشتری دائمی میخانه‌ها تبدیل می‌شود. در جریان یکی از همین می خواری‌هاست که او با شهروندی به نام مارمالادوف آشنا می‌شود. مارمالادوف هم با هدف فرار از رنج‌هایش به میخانه آمده است. مارمالادوف به راسکولنیکاف می‌گوید:

تو چهره شما هم اندوه خاصی می‌بینم، جوان. پاتان را که گذاشتید تو، این را از چهره‌تان خواندم و همین شد که سر حرف را باهاتان باز کردم. (جنایت و مکافات – ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب – جلد اول – صفحه ۲۸)

در رمان به واسطه شخصیت‌هایی چون راسکولنیکاف، رازومیخین (دوست راسکولنیکاف)، مارمالادوف و سوفیا می‌توانیم تهیدستی و فقر ویران‌گر و عمیقی را حس کنیم که نشان می‌دهد این جماعت تفاله جامعه‌ای هستند که زیر دست افراد طبقه بالاتری چون ایوانونا و لوژین قرار می‌گیرند.

با وجود تلاش نافرجام راسکولنیکاف برای به چالش کشیدن جامعه، ذهنیت واحد او برای به قتل رساندن پیرزن، عملی است که باعث بروز یک دشمنی آشتی‌ناپذیر بین سرکوب‌شده و سرکوب‌گر می‌شود. به این ترتیب، رمان جنایت و مکافات به نظم موجود اعتراض می‌کند. اعتراضی که اگرچه عذاب‌آور است، ولی با امید دست‌یابی به جامعه‌ای تازه و شخصیتی تازه صورت می‌گیرد.


در رمان جنایت و مکافات، راسکولنیکاف یک تصور مشخص و صریح از آدم حقیر و آدم‌های برتر دارد. برترها آن‌هایی هستند که عزمشان را جزم کرده که کارشان را انجام دهند و برنامه خود را پیش ببرند. اسکندر، سزار یا ناپلئون از جمله شخصیت‌های مورد علاقه راسکولنیکاف هستند (ناپلئون الگوی راسکولنیکاف است) که بدون توجه به ملاحظه‌های اخلاقی؛ وظیفه والای خود را انجام می‌دهند. دو خط فکری و دو خلق و خوی شخصیتی در داستان وجود دارد: فردگرایی راسکولنیکاف و عشق داشتن و رضایتمندی سونیا. رویه اخلاقی راسکولنیکاف که ریشه در خدا ناباوری او دارد، به او اجازه می‌دهد که از هنجارهای جامعه تخطی کرده و خودش را حامل تفکرات تازه‌ای تصور کند که باید بر ضد قوانین موجود به مقابله بپردازد. راسکولنیکاف به حدی در معرض فردگرایی شدید و جنون ناشی از آن قرار گرفته که از نظر روحی بسیار آسیب دیده است. سونیا اما فرد مطیعی است و این اطاعت به واسطه کارهایش مشخص می‌شود. او فقر، رنج، گرسنگی، تحقیر و استهزا را با خودداری تحمل می‌کند.

فردگرایی راسکولنیکاف و سویدریگایلف، این دو شخصیت را همچون افرادی به تصویر می‌کشد که تحت تسلط عقل نیستند. آن‌ها تمرکز ندارند. راسکولنیکاف به عنوان یک شخصیت دمدمی‌مزاج در موقعیت‌های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می‌دهد. او می‌خواهد از «راسکولنیکاف» دیگری که ریشه در لایه سرکوب شده (ضمیر نیمه هوشیار) آگاهی‌اش دارد متنفر باشد تا به این ترتیب، با تصور واقعی خودش مقابله کند. او همیشه با خودش حرف می‌زند. به همین دلیل طبیعی است که از جامعه فاصله بگیرد، انزواطلب و تنها باشد و نتواند روابط گرم و صمیمانه و اجتماعی برقرار کند. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی تفکرات، ارتباطات و رفتارهای عجیبی دارند. آن‌ها از انواع توهمات رنج می‌برند. به نظر می‌رسد راسکولنیکاف از اختلال شخصیتی رنج می‌برد.

از ابتدای داستان تا جایی که راسکولنیکاف نزد پتروویچ اعتراف می‌کند، شخصیت روان آشفته‌ای به نظر می‌رسد که مرتب در حالت‌های روحی مختلف قرار می‌گیرد. ارتکاب جنایت این سردرگمی و اختلال شخصیتی را تشدید می‌کند. توصیف روانشناختی شخصیت‌های رمان به داستایفسکی امکان می‌دهد که ماهیت درونی ضمیر نیمه هوشیار را هم شرح دهد. ضریب نیمه هوشیار در رویا خودش را به رخ می‌کشد و به جایگاه ویژه‌ای می‌رسد. آن طور که فروید می‌گوید: «در روانکاوی رویاها جایگاه ویژه‌ای دارند. آن‌ها اجتناب‌ناپذیر هستند. این رویا است که به صورت نمادین توجه ما را به سمت معنای داستان جلب می‌کند.»

رویاها معمولا بیانگر ضمیر ناخودآگاه شخص هستند. در این رمان هم رویا نقش مهمی ایفا می‌کند. واکنش راسکولنیکاف به رویای ترسناک کتک خوردن مادیان این مساله را به خوبی نشان می‌دهد. محور اصلی رویای او ریشه در خاطره‌ای در دوران کودکی دارد. ولی او خیلی سریع به معنای اصلی این رویا پی می‌برد:

خدایا! یعنی واقعا من، واقعا من تبر را برمی‌دارم و می‌کوبم به سر آن زنک؟ یعنی واقعا پام را می‌گذارم تو خون داغ یارو، قفل آن صندوق را به‌زور باز می‌کنم، دزدی می‌کنم، می‌لرزم و قایم می‌شوم، آن هم غرق خون و… تبر به دست؟ خدایا، خداوندا، یعنی واقعا ازم برمی‌آید؟ (جنایت و مکافات – ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب – جلد اول – صفحه ۱۱۲)

در رمان، راسکولنیکاف چهار رویا دارد، سه‌تای آن‌ها توسط راوی بیان می‌شوند، تنها یک رویا را خودش توصیف می‌کند و جنبه نمادین ندارد. محور اصلی سه رویای اول را خشونت تشکیل می‌دهد، هر رویا باعث روشن شدن رویای دیگر می‌شود. رویاها نشان دهنده گذشته، آینده و باطن او هستند. راسکولنیکاف که از قبل به جنایت فکر کرده، ناخودآگاه به خودش هشدار می‌دهد که این کار را نکند. کتک زدن وحشیانه مادیان در رویای او خبر از قتل پیرزن نزول‌خوار و خواهرش توسط راسکولنیکاف با تبر می‌دهند.

[ معرفی کتاب: کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان ]

نقد کتاب جنایت و مکافات اثر داستایفسکی

از طریق افکار و تصورات راسکولنیکاف می‌توان به ضمیر خودآگاه او هم پی برد. شاید به همین دلیل داستایفسکی از تک گویی‌های درونی و جریان سیال ذهن استفاده می‌کند. نویسنده با تک گویی‌های درونی، به بررسی روانشناختی شخصیت‌های مختلفی می‌پردازد. با این کار ما به درک بهتری از شخصیت‌ها می‌رسیم و متوجه می‌شویم که چرا آن‌ها این کارها را انجام می‌دهند. استفاده از تک گویی درونی نشان دهنده شکسته شدن روح و شخصیت قهرمان است. به نظر می‌رسد داستایفسکی شخصیت‌ها را عامدانه به کارهای غیرمنتظره‌ای وا می‌دارد تا آن‌ها به این ترتیب زندگی آدم‌های اطراف خود را نابود کنند. هر شخصیت یک سرشت وجودی فردی دارد که در گوشه‌های تاریک و مخفی شخصیت او جا خوش کرده است و بالاخره یک روز عملا سر باز می‌کند. شخصیت‌های رمان شبیه موجوداتی از جهان‌های مختلف به نظر می‌رسند که همه در یک دنیای واحد گرد هم جمع شده‌اند.

در ادامه داستان و با اتفاق‌هایی که رخ می‌دهد، ما به بار سنگینی که در باطن این شخصیت‌ها جاری است پی می‌بریم. سویدریگایلف خودش را به قتل می‌رساند. دونیا حاضر است به خاطر برادرش فداکاری کرده و خود را به لوژین بسپارد. سونیا حاضر است برای تامین مایحتاج خانواده‌اش خود را در اختیار مردان مختلف قرار دهد.

کتاب جنایت و مکافات ترکیبی است از رمانی روانشناختی، کشف و شهود، رمانی شخصیت محور، رمانی فلسفی و… . تفکرات مختلفی نیز در کتاب جاری است: تفکرات اگزیستانسیالیستی، تفکرات مارکسیستی، تفکرات فرویدی و تفکرات مسیحی. تفکر فلسفی و اگزیستانسیالیستی آن هم‌سو هستند. گویی نویسنده می‌خواهد بگوید که دنیا هم بی‌معنی است و هم پر است از بی‌عدالتی، استثمار و دیگر نابرابری‌ها.


👤 مطلبی که تحت عنوان نقد کتاب جنایت و مکافات مطالعه کردید ترجمه‌ای از نقد شیجیوکه اواسمبا – استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه اوبافمی آولوو – بود که توسط سایت نقد روز انجام شده است.

نظر شما در مورد نقد کتاب جنایت و مکافات چیست؟ لطفا اگر این رمان را خوانده‌اید حتما نظرات خود را پیرامون کتاب و فلسفه راسکولنیکاف با ما در میان بگذارید.

» معرفی چند کتاب دیگر از داستایفسکی:

  1. کتاب شیاطین
  2. کتاب یادداشتهای زیرزمینی
  3. کتاب بیچارگان
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 204
دوست نداشتم: 96
میانگین امتیازات: 2.13

چاپ کتاب

10 دیدگاه در “نقد کتاب جنایت و مکافات

سلام به همه
به نظر من بدیهی ترین برداشتی که میشه از این داستان داشت ، آثار فقره . فقری که تو جامعه ی ما خیلی وقتا قشنگ جلوه داده میشه ، اون هم توسط افرادی که شاید تنها برخوردشون با فقر خوندن داستان هایی با این موضوع در کتاب های مختلف هست .
اما داستایوفسکی به دلیل تجربیاتش در زندگی شخصیش خیلی خوب این چهره اصلی و واقعی فقر در جامعه رو نشون میده، اینکه برای تسلط حداکثری رو زندگی باید حداقل شرایط لازم فراهم باشه.
به نظرم یکی از نکاتی که به طور کلی در جوامع وجود داره و تو ویژگی های شخصیت های این داستان به خوبی نشون داده شده، تاثیر بسیار زیاد محیط بر افراد هست، راسکلنیکف با توجه به شرایط و زندگی ای که داره و اصلا اون زندگی ای که میخواسته نبوده ، همش در حال جدال با خودش هست (چیزی که الان تو جامعه ی ما به شدت دیده)، اون تصمیم نگرفته که قاتل باشه ، تصمیم نگرفته که درگیر این همه مسائل مختلف بشه ، اما انتخاب هایی که پیش رو داره محدوده برای فرار از این فکر ها به میخونه ها پناه میبره ( انتخاب های دیگه ای که تو اون شرایط داره چیه ؟) و ایده قتل هم همینجوری و در زمان گوش کردن به صحبت های آدم های دیگه به ذهنش خطور میکنه .

آدمی که شرایط خوبی نداره و در حال کلنجار با خودش هست با چه آدمهای جدیدی آشنا میشه؟ مارمالادوف، که صرفا هم صحبتی باهاش راسکلنیکف رو وارد یه ماجرای تلخ و درگیری های دیگه میکنه، لوژین، که صرفا همین فقر و شرایط دلیل اون برای ازدواج با دونیا هست و باز هم این موضوع راسکلنیکف رو وارد یه ماجرای و درگیری دیگه میکنه .
سویدریگایلف، که دیدنش و صحبتش باز هم درگیری های دیگه ای برای راسکلنیکف ایجاد میکنه .
بحث سر توجیه رفتار اشتباه نیست، سر اینه که هر چقدر افراد از حداقل های لازم برای زندگی دور بشن، انتخاب های محدود تری خواهند داشت و طبعا به سمت رفتار های پرمخاطره آمیز سوق داده میشن . و این بخوبی با قلم داستایوسکی نشون داده شده . متاسفانه نمود های عینی زیادی در جامعه ی ما هم وجود داره.
شاید یکی از نرمال ترین افراد نزدیک به راسکلنیکف، رازومیخین باشه که نسبتا از همه ی افراد دور و برش زندگی نرمال تری داره .

نکته ی دیگه دیدی هست که افراد تو این شرایط به زندگی دارن و روابطشون . آدم ها تو این وضع به ارتباطات به چشم معامله نگاه میکنن ، مثلا ازدواج رو یک معامله میدونن، دونیا برای ازدواج با لوژین از نظر خودش دلیل های خوبی داشته اما زمانی این ازدواج رو بهم میزنه و مصمم روبروی لوژین می ایسته که راسکلنیکف خبر رسیدن پول از سویدریگایلف رو بهش میده، خود سویدریگایلف دقیق توضیح میده که ازدواجش صرفا یک معامله بوده ، اما باز هم در زمان پولدار شدن سراغ یک خانواده ی فقیر میره تو دختر کوچکی رو به همسری بگیره و در واقع معامله ی دیگه ای رو انجام بده، چون خانواده ای که فقیره انتخاب های محدودتری داره و در واقع دست پایین رو داره و تو این معامله برد با طرفی هست که دست بالارو داره .

در مجموع با توجه به شرایط فعلی جامعه ی ما خوندن این کتاب بسیار متاثرم کرد و شاید یکی از بدترین و دردناک ترین قسمت ها ، صحبت های سویدریگایلف درباره ی نامزد خردسالش بود که موقع خوندنش خیلی از داستان های و تصویر هایی که این روزا تو این مملکت جریان داره جلوی چشمم اومد.

قطعا این رمان ، رمانی هست که چند بار باید خونده بشه ، اما من دفعه ی بعد که بخوام برم سراغ این رمان ، زمانی خواهد بود که هم خودم حال خوبی داشته باشم ، هم شرایط محیطی و جامعه ای که توش زندگی میکنم نرمال تر باشه .

با تشکر از سایت خوب شما

این کتاب رو ۳روزه تمام کردم
روایت تز راوی شخص سوم رو دوست نداشتم
ومحتوا به نظر من یا میتونه انسان تحت تاثیرش از قتل دوری کنه.یا برعکس میتونه این انگیزه رو بده که میشه قتلی انجام داد و کسی نفهمید به شرط کنترل احساسات کتاب اموزنده ای برای ارتکاب به قتله برنگشتن به صحنه ی جرم .تمرکز به ارامش .پرت کردن حواس با تمرکز روی حواشی زندگی خودت و اطرافیان .

کاری بی نظیر از داستایفسکی که به زیبایی هر چه تمام تر فقر و نداری بیشترین افراد جامعه خود را به تصویر می‌کشد و پیامد های این فقر و منحرف شدن افکار شخصیت اصلی که در برابر قانون خود را برتر حس کرده و دست به کشتن پیرزن ربا خوار می زند ولی ای کاش نویسنده زیاد از بحث اصلی که همان جنایت بود دور نمیشد در این ۸۰۰ صفحه قریب به ۲۰۰ صفحه مربوط به جنایت بود بقیه خارج از بحث اصلی داستان بود

میشه بگید تا حالا چه تیراژی از جنایت و مکافات در جهان به فروش رفته؟

از نظر من کتاب جنایت و مکافات بسیار زیبا بود شخصیت پردازی ها و داستان سرائی نویسنده از لایه های درونی انسان ها که شاید در چند قدمی ما زندگی می کنند موشکافانه بررسی شده این رمان زیبا حاوی هشدارهائی در مورد فقر و فحشا و خودخواهی و گاها از خودگذشتگی رو نشون میده که ما در جامعه با اون دست به گریبان هستیم داستانی کاملا گیرا جذاب و روان شناسانه که در بعضی موارد انسان رو درگیر میکنه و بعضی وقت ها منزجر از فردیت خویش، به هر حال خواندن این کتاب که بی شک یکی از آثار بزرگ و فاخر ادبیات روسیه هست خالی از لطف نیست اون هم از نویسنده بزرگی مثل داستایوفسکی …

جنایات و مکافات رو همین امروز تموم کردم.از نظر داستایفکی یه قاتل و یه فاحشه سیاه مطلق نیستن،شروع میکنه به باز کردن لایه های درونی شخصیت ها و نشون میده اونی که تونسته یک انسان رو به قتل برسونه میتونه تمام پولش رو خرج کفن و دفن ادمی کنه که فقط تو میخونه باهاش اشنا شده و این در حالی که خودش پول اجاره خونش رو هم نداره.رنگ کتاباش خاکستریه هیچ چیزی براش مطلق نیست…

به نظر میرسه شخصیتهای مختلف داستان زوایای مختلف روحی قهرمان داستان رو نشون میده به نظر میاد که قهرمان داستان حتی قبل از قتل مبتلا به روان پریشی بوده
در این کتاب به عواقب آزادی های افسار گسیخته هم اشاره میشه و این که در پایان کتاب یک عشق زمینی میتونه سبب نجات قهرمان داستان بشه

کتاب جنایت و مکافات کتابی فلسفی و در عین حال پیچیده است. در لابلای داستان خود را می یابی و در اندیشه فرو میروی. شخصیتها و خصوصیات اخلاقی و رفتاری کاراکترها تضادهای فکری انها را به تصویر میکشد که درون هر شخصی به وضوح پیدا میشود. داستایفسکی در این رمان به خوبی توانسته است بگوید که هر کس و هر شخصی میتواند در آن واحد مجموعه ای از خصوصیات و رفتارهای شر و خیر باشند. قهرمان داستان این کتاب هم شخصی خیر و مهربانی است که تمام دارایی ناچیز خود را به نیازمندان میبخشد و هم از همه و از خود گریزان است و هم به راحتی تصمیم به قتل میگیرد و ان را عملی میکند. داستایفسکی در ابتدا یک روانکاو است و بعد متفکری جامعه شناس و سپس ادیب و نویسنده ای چیره دست.

جنایت ومکافات رو دارم میخونم
روانکاوی انسانها در قالب اندیشه و ایدئولوژی آنها بسیار جالب ودر عین حال پیچیده است
یه جایی راسکولنیکف میگه : میخواستم ببینم از عهده این کار بر میایم یا نه ؟ واقعا مرز ببین عقل وجنون باریک است ……

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *