نشانک

نقد کتاب ملت عشق

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ملت عشق رمانی است که تنها در ترکیه بیش از ۵۰۰ بار به چاپ رسیده و موفق شده است عنوان پرفروش‌ترین کتاب تاریخ ترکیه را به دست آورد. این رمان در ایران هم با استقبال خوبی روبه‌رو شده و تنها یک ترجمه از آن تا به حال بیشتر از ۵۰ بار تجدید چاپ شده است. ترجمه‌های مختلفی از این رمان ارائه شده است که یکی از ترجمه‌های خوب آن، ترجمه ارسلان فصیحی از نشر ققنوس است. در این مطلب نیز نقد کتاب ملت عشق را مطالعه خواهید کرد.

در ابتدا باید اشاره کنیم که واکنش‌ها نسبت به این کتاب بسیار متفاوت است. برخی ملت عشق را بهترین کتابی می‌دانند که تا به حال خوانده‌اند و برخی آن را صرفا یک کتاب معمولی و یا حتی سطح پایین می‌دانند. شما می‌توانید معرفی کتاب ملت عشق را در کافه‌بوک از طریق لینک زیر مطالعه کنید:

» ملت عشق

نکته دیگری که در مورد کتاب ملت عشق وجود دارد قواعد خواندنی شمس تبریزی است که در کتاب آمده است. این قاعده‌ها با نام چهل قاعده عشق و یا چهل قاعده شمس تبریزی نیز شناخته می‌شود. این چهل قاعده را نیز می‌توانید از طریق لینک زیر در سایت کافه‌بوک بخوانید:

» چهل قاعده شمس

*توجه: در این مطلب نقد کتاب ملت عشق منتشر خواهد شد و قسمت‌های مختلف رمان ممکن است مورد بررسی قرار گیرد و شاید بخش‌های اصلی کتاب فاش شود. بنابراین اگر این رمان را نخوانده‌اید و یا روی افشای داستان حساس هستید، خواندن این نقد را بعد از مطالعه کتاب انجام دهید.

[ لینک: معرفی کتاب‌ ]

نقد کتاب ملت عشق

کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک – Elif Shafak – نویسنده فرانسه‌ای ترک‌تبار است. او یکی از شجاع‌ترین و شناخته‌شده‌ترین نویسنده‌ها و فمینیست‌های ترکیه است. کتاب ملت عشق یکی از کتاب‌های پرفروش این نویسنده است.

ملت عشق شامل دو داستان است که به شکل موازی روایت می‌شود. روایت معاصر آن مربوط به زنی متاهل یهودی خانه‌دار و غمگین به اسم اللا است که در نورث همپتون ماساچوست زندگی می‌کند. اللا برای یک انتشاراتی شروع به کار می‌کند و به تازگی کتابی به اسم شکنجه شیرین – Sweet Blasphemy – نوشته نویسنده‌ای به اسم عزیز زاهارا به او داده‌اند تا بخواند. (کتابی که به اللا داده شده است در ترجمه فارسی، ملت عشق ترجمه شده است.) او از طریق همین کتاب با تصوف آشنا شده و زندگی‌اش دچار تحول می‌شود. ملت عشق روایت دوم این رمان است.

ملت عشق داستانی مربوط به قرن سیزدهم است. داستان درویش فارس و اهل تصوف به نام شمس تبریزی و رابطه‌ الهام‌بخش او را با مولانا بزرگترین شاعر طریقت تصوف روایت می‌کند. نهایتا مولانا از طریق عشقش به شمس متحول می‌شود و همین عشق منشا الهامی برای نوشتن مثنوی می‌شود، اثری کلیدی از تصوف که تحلیل‌هایی قرآنی را در قالب شعر، داستان‌های روزمره، افسانه‌ها و معجزات بیان می‌کند. این آغاز طریقت تصوف مولوی بوده که از طریق شعر موسیقی و سما صورت می‌گرفته است.

شمس تبریزی در ابتدای کتاب تصویر مرگش را می‌بینید و می‌داند که می‌بایست کسی را پیدا کند تا بتواند دانشش را به او منتقل کند. به همین منظور از سمرقند به سوی بغداد سفر می‌کند، در آن جا از طریق یک صوفی با محقق مشهوری در آن زمان یعنی جلاالدین رومی آشنا می‌شود.

 شمس به قونیه سفر می‌کند، شهری که مولانا در آن ساکن است. داستان و جریان دوستی‌شان روایت می‌شود و این که چگونه مولانا دچار تحول می‌شود و مردم و خانوده مولانا از شمس متنفر می‌شوند. از طرفی هم اللا بسیار تحت تاثیر کتاب ملت عشق قرار گرفته و با نویسنده آن عزیز زاهارا از طریق ایمیل مکاتبه می‌کند. کم کم متوجه می‌شود که حاضر است تمام زندگی، فرزندان و همسرش را رها کند.

ملت عشق به طریقت تصوف نمایی تصویری می‌بخشد. پیوندی می‌شود میان جستجوی اللا برای یافتن عشق و جستجوی شمس و مولانا به دنبال رستگاری از طریق مودت و دوستی. روایت شمس و مولانا توسط شخصیت‌های مختلفی همچون همسر و پسران مولانا روایت می‌شود که یکی از آن‌ها قصد داشت شمس را به قتل برساند.

در رمان شاهد روایتی مهیج به صورت اول شخص از طریق ایمیل هستیم. روایتی از عرفان شمس که از طریق چهل قانون او در عشق بیان می‌شود. الیف شافاک بیشتر به تفسیری عوام گرایانه از تصوف می‌پردازد تا این که به تفسیری تخصصی بپردازد و مقدمه‌ای قابل درک و قوی از اندیشه‌های تصوف را ارائه دهد.

در روایت‌های این رمان با اینکه ملت عشق واقعا جذاب و گیرا است اما روایت اللا اندکی در روایت رمان ضعف ایجاد کرده است. نویسنده در روایت ملت عشق از زوایای دید مختلفی برای روایت استفاده کرده است، گاهی از زاویه دید شمس، گاهی یک گدا، گاهی روسپی و گاهی هم مولانا و یا حتی از خانواده‌اش او بهره برده است. به این ترتیب عشق مولانا به شمس و تنفر مردم شهر و خانواده مولانا نسبت به شمس به وضوح به تصویر می‌آید. اما روایت اللا این چندگانگی در زاویه دید را ندارد و تنها از زاویه دید اللا روایت می‌شود. شاید اگر روایت او هم از زاویه دید عزیز یا فرزندان اللا بود، خواننده می‌توانست داستان اللا را بسیار روشن‌تر درک کند.

ملت عشق یکی از کتاب‌های پرفروش بود که جزئیات قابل توجهی هم در آن می‌بینیم. هر فصل با حرف B شروع می‌شود. برای عارفان اهل تصوف رمز قرآن در سوره فاتحه نهفته است که ماهیت و ذات آن در واژه بسم الله الرحمن الرحیم (به نام خداوند بخشنده مهربان) است که اصل و جوهر آن در نقطه پایین اولین حرف عربی آن نهفته است، نقطه‌ای که کل جهان هستی را در بر می‌گیرد. شمس به چندین قرائت از قرآن و شافاک به دو ترجمه کاملا متضاد دوران معاصر از سوره نساء می‌پردازد، سوره‌ای از قرآن که محمد حبیب شاکر آن را به عنوان توجیهی از کنترل مرد بر زن تفسیر می‌کند، در حالی که احمد علی آن را به عنوان سوره‌ای وصف می‌کند که احترام و جایگاه زن را بالا می‌برد.

هر دوی دختران محجب حزب عدالت و توسعه  حزب اسلامی در حکومت ترکیه، و نتیجه سکولار رژیم‌های کمالیسم گذشته از طرفداران رمان‌های شافاک هستند. دیدگاه و نگاه گیرای او از مسیر تصوفی بی‌طرفانه و لطیف در اسلام که بنیادگرایی مذهبی را رد می‌کند، و برای همگان در دسترس است، از مست‌های قرون وسطی و روسپیان قرن ۲۱ رانندگان اسکاتلندی و زنان خانه‌دار آمریکایی، باعث شده این رمان ترکی به کتابی پرفروش تبدیل شود.

با به چالش کشیدن بدیهیات اسلام بنیادگرایانه شرقی و یهودی-مسیحیان غربی، این رمان طریقت تصوف را به عنوان مسیری برای جستجو در روح پیشنهاد می‌دهد، مسیری که می‌تواند خلا موجود در قلب هر دو طرف را پر کند. شافاک نویسنده‌ای غیرقابل پیش بینی و اغلب جدال‌برانگیز است، اما آیا لازم است که همچنان همین مسیر را ادامه دهد. شکی نیست که می‌تواند از نظر وسعت کارهایش با پائلو کوئلیو رقابت کند. با پیام و حس خوب و متناسب با زمان که در رمان ملت عشق پیداست، این رمان واقعا شایسته دست یافتن به انتشاری در سطح جهانی است.

[ لینک: پیشنهاد رمان برای مطالعه ]

نقد کتاب ملت عشق

نقد کتاب ملت عشق که در این مطلب مطالعه کردید ترجمه‌ای از نقد Alev Adil در ایندیپندنت و همچنین نقد گاردین درباره این رمان بود که و توسط سایت نقد روز ترجمه شده است.

مشخصات کتاب

  • کتاب ملت عشق
  • نویسنده: الیف شافاک
  • مترجم: ارسلان فصیحی
  • انتشارات: ققنوس
  • تعداد صفحات: ۵۱۱
  • قیمت چاپ نوزدهم: ۳۳۰۰۰ تومان

نظر شما درباره نقد کتاب ملت عشق چیست؟ لطفا اگر شما هم این کتاب را خوانده‌اید، نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. کامنت دوستانی که تحلیل شایسته‌ای از این کتاب ارائه کنند در متن مقاله با اسم خود آن‌ها قرار خواهد گرفت. همچنین برای کامنت گذاشتن نیازی به وارد کردن ایمیل و یا شماره موبایل نیست، صرفا با وارد کردن نام و نظر خود می‌توانید برای ما کامنت بنویسید.

» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ققنوس:

  1. رمان سال بلوا اثر عباس معروفی
  2. کتاب روح گریان من
  3. کتاب رهبر عزیز
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 869
دوست نداشتم: 425
میانگین امتیازات: 2.04

چاپ کتاب

296 دیدگاه در “نقد کتاب ملت عشق

از دیگاه من فقط چهل قاعده ای که در متن کتاب اومده ارزشمند هست بقیه مطالب بیشتر مارا از اصل قضیه دور می کند و خیانت را با رویه و شکلی زیبا تفسیر و به اصطلاح توجیه می کند نویسنده این کتاب برای اینکه کتاب پرفروش شود یکسری مطالب را درقالب رمان امروزی جذاب درآورده و اگر هدف نویسنده کتاب واقعا شناساندن احوالات و تفکرات شمس و مولانا بوده در جهت تحقق این هدف شکست خورده است و باعث تنزل درجه این بزرگان از طریق نگارش این مطالب شده گرچه از نظر من کسی یا پیامبری میتواند بعنوان الگوی بشر باشد که در برگیرنده همه نیاز های انسان چه دنیوی و چه اخروی باشد و بر قراری تعادل بین نیازهای جسمی و روحی شرط تعالی و رسیدن به قرب الهی و خرسندی و آرامش درونی است .

بنظرم جوهره و مفهوم اصلی کتاب شناخت خدا و رازهای کائنات و اینکه هر انسانی در وجود خودش خدا رو داره هست.مابقی رمان هر چی که هست برای جذابتر شدن داستناهه.اسمش روشه “رمان” و قرار نیست که صددرصد براساس واقعیات باشه.بنظر من مقصود نویسنده انتقال این ۴۰ قانون شمس در قالب داستان به خواننده هستش و به شخصه لذت و ارامش زیادی از خوندنشون بهم دست داد .شمس هم یک انسان بود و هر انسانی هر از اشتباه و خطا مبرا نیست و این چیزی از ارزشها و درسهایی که به ما داده کم نمیکنه.

سلام.کتاب رو خوندم.به نظرم با اینکه بسیار ستوده شده اما ایرادات جدی برآن وارده.نویسنده سعی کرده که چهل قانون ملت عشق رو به خواننده بشناسانه اما در همون معرفی کردن باقی مونده.خواننده هرگز نمیتونه به درستی درک کنه که هر قانون دقیقا چی گفته.انگار خود نویسنده هم حتی شناخت و درک درستی از چیزی که میخواد بگه نداره و نمیتونه به درستی مطلب رو انتقال بده.در آخر وقتی که کتاب تموم میشه تنها سردرگمی برای خواننده باقی میمونه.احساس میکنم نویسنده به عمق مطلبی که میخواد بیان کنه نرسیده و در بیان الکنه

بعد از کلی تعریف و به به و چه چه های فراوانی که از این کتاب شنیدم بالاخره موفق شدم بخونمش، ولی به شددددددت پشیمونم از خوندنش . واقعا رابطه ی شمس با خدا، رابطه ی شمس با مولانا ، و رابطه ی شمس با کیمیا هییچ جوره دو مخم نمیره . کلی تلاش کردم که داستانو از دید یک صوفی که مثلا به شدت به خدا نزدیکه بخونمتا شاید درکش برام راحت تر بشه اما بعضی قسمت های داستان یکجوری پیش میرفت که بیشتر شبیه کفر بود تا اینکه عشق به خدا.
و تا ابد من قسمت ارتباط شمس و کیمیا و کاری که با کیمیا کرد رو فراموش نمیکنم و چقدر دوس دارم بدونم که هدف نویسنده از اون قسمت داستان چی بوده!!!!!!!!؟؟؟ چیو میخواسته بگه، ؟؟؟؟؟!!!!!!!

خیلی جالبه که اللا بعد خوندن اشعار مولوی به همسر خائن و فرزندان بی گناهش خیانت میکنه زاهارا مسلمان صوفی مسلک هم که راه شمسی که به کیمیا کاری نداشت رو پیش گرفته اللا رو تشویق به خیانت میکنه و میاد دنبالش؟! این ملت خیانت بود نه عشق! هم خیانت اللا و زاهارا و بقیه شخصیتهای داستان هم خیانت نویسنده
من از عشق به همسر و فرزندم لحظه به لحظه عاشق خدا میشم

چرا ملت عشق کتاب خوبی است؟
روشن فکران ما مثل پیرزن های دعا نویس( صادق هدایت، صادق چوبک، در اثار خود فقط ناامیدی وحشت ترس مرگ پوچی نیستی رو القا کرده اند. جوان امروزی حق داره ملت عشق بخونه. پس بره بوف کور بخونه؟ سرشار از ناامیدی و پوچی. بره برادران کارامازوف بخونه؟ که با فرهنگ ایران اصلا همخوانی و قرابت نداره. فقط چون فروید گفته پس باید همه برن کارامازوف بخوانند؟ حتی یه ترجمه درست و حسابی از زبان روسی از این کتاب وجود نداره. انسان امروزی مجبوره بره ملت عشق بخونه.

چیزی که برام جالب بود اینکه همه دوستان ب نوعی این کتاب رو نقد کردند اما اگه تمامی افرادی ک کتاب رو خوندند متفق القول از نویسنده شاکی میشدند که چرا مولانا رو ترکیه ای دونسته قطعا بین مردم ایران انقدر این کتاب محبوب نمیشد یاد خلیج پارس افتادم ک خلیج عربی هم میگن بهش

کتاب را یک بار خواندم به نظرم باید بیشتر بخوانم اما کم و کاست کتاب را من نمیتوانم نظر بدهم چون معتقدم هر کسی نظری دارد ونویسنده محترم هرچه توانش بوده نوشته من که نمیتوانم طلبکار باشم من فقط میتوانم به جهات مثبت کتاب نگاه کنم وبه چیزهایی که ازش یاد گرفتم حس های قشنگی که گرفتم واما دوستانی که ناراحت هستند ازاینکه چرا در کتاب به ایرانی بودن مولانا اشاره نشده باید بگویم با توجه به اسم مولانا جلادین بلخی ایشون اهل شهری به اسم بلخ که در افغانستان میباشد هست وبنابر این ایشان افغانستانی میباشد

سلام.
به نظرم در فرستادن نقد قبلی یکی دو مطلب کوچک جامانده که تکمیل شده آنرا می فرستم.
مثل معروفی داریم که (مرغ همسایه غاز است).خیلی صریح خلاصه ای ترجمه(ملت عشق*) را برایتان شرح میدهم تا شما با این اثر که نمیدانم آنرا رمان ..داستان…من روایت ..چند داستان کوتاه.. نقدی فلسفه..سیری در تصوف. .بخشی از تاریخ گمشده ..یا چه بنامم آشنا کنم.
۱ـ ادبیات این کتاب در غالب موارد کم نقص است اما، یک زبانی است. بطوری که وقتی نقل داستانی را (حسن گدا)ی جذامی میگوید، با نوشتار (خنثا)ی پا انداز و (گل کویر ) روسپی و خانم (اللا) ی آمریکایی، فارغ التحصیل ادبیات که در این داستان ویراستار و خانه دار است و حتی آنجا که خود نویسند وارد داستان میشود با هم تفاوتی ندارد. و اما بر عکس وقتی (شمس) راوی بخشی از داستان می شود، گاه نازلترین شکل ادبی ( شاید منظور امروزی ترین شکل). حرفش را بیان می کند و این بیان کوچه بازاری ناگهان در بیان قواعد (عرفان) شکلی بسیار متکلف و غامض بخود می گیرد. بطوری که ناشر مجبور شده این کلمات را با حروف درشت تری چاپ کند.
۲ـ کتاب با روایت نویسنده (شافاک)، از قول ویراستاری (اللا)که نوشته عزیز نامی را به نام «ملت عشق» با داستانهای مجعول و بر گرفته از تخیلات و اشاراتی به زمان اواخر دوره حیات شمس (اوایل دهه چهل قرن هفتم هجری) نوشته شروع شده و پیش می رود. آدمهای داستان (نه آنها که در بوستون آمریکا و در قرن بیست و یکم اند) بیشتر به قهرمانان قصه سند باد می خورند، آن هم با نقالی مادر بزرگ های قدیم. مثلا قونیه در این کتاب آنقدر کوچک است که وقتی شمس وارد آن می شود، عطار و نانوا و رزاز و شعبده باز و کشتی گیران و مسافران تازه از راه رسیده و معرکه گیران و چوپانان و گله هاشان و راهیان به سمت مسجد و خیلی چیزهای دیگر را در آن واحد می بیند. برای اینکه فاحشه خانه شهر را ببیند کافیست بجای اینوری آن وری برود. برخوردهای آدمهایی که در معرفی شمس نقش دارند، مثل «شاگرد مو قرمز»، «حسن گدای جذامی»، «سلیمان»، «گل کویر روسپی» و خیلی های دیگر آنقدر اتفاقی است که فقط در فیلم های هندی نظیرشان اتفاق می افتد.و هنگامی که هر کدام از ایشان لب به سخن می گشایند، هر کدام فیلسوفی اند که فقط امکان بروز دانسته هایشان را ندارند.
۳ـ داستان با بیان راوی نخست که خود را قاتل شمس تبریزی معرفی می کند شروع می شود. از آنجا که تا پیش از کشف مقالات شمس اطلاع دقیقی از زندگی او در دست نبوده و آنچه بعدها بدست آمده در «ابتدا نامه» سلطان ولد و بعد ها از روایات مریدان شمس در دیوان وی معلوم شده، نویسنده به خود اجازه داده تا روایت من درآوردی ناجالبی از زندگی این عارف بزرگ سر هم کند. البته قبلا هم اشاره کرده ام که این کتاب در کمال ظرافت با ادبیاتی در نوع خود جذاب نوشته شده است چرا که غیر از این تحویل بخشهای زیادی از این داستان به خواننده ممکن نبود. غذایی بی مزه در ظرفی زیبا (چو دزدی با چراغ آید…).
۴ـ تحت تاثیر قرار گرفتن شخصیت اصلی زنده کتاب یعنی اللای آمریکایی که بخاطر خیانت های مکرر شوهر دندانپزشک اش مغبون و سرخورده است، با خواندن فقط چند بخش از کتاب ملت عشق که اثری از عشق ندارد، باور نکردنی است. این تاثیر تا آنجا پیش می رود که در جایی، اللا روبنشیتاین از عزیر می پرسد «تو خودت شمس هستی؟» آگاهی خانم تحصیلکرده و حالا ویراستار کتاب ملت عشق قابل توجه است (آدم یاد گاو «مش حسن» در فیلم گاو می اوفتد).
البته کتاب پر از اراجیف است که برای مثال یک از دهها نمونه آنرا برایتان می نویسم.
وقتی به شب زفاف شمس با (کیمیا) میرسیم، از تعجب شاخ در میآوریم. چرا که شمس را جوانمردی ابله می یابیم که با کمال حماقت و نادانی اقدام به ازدواج کرده. و حالا در برابر صحنه (حجله)، مجبور میشور با کاردی که معلوم نیست در اتاق خواب چه می کند؟؟کف دست خود را ببرد و .. مگر نزدیکی به همسر شرعی و قانونی جرم، خلاف یا گناه است و یا این کار به دور از دایره جوانمردی و یا باور اهل تصوف است؟ شاید عزیز میخواسته به ما بقبولاند که آدمهائی با اخلاق شمس از طریق گرده افشانی تولید مثل می کردند!!
مگر می شود با میخ تخیل، تابلوی آرزو ها را بر دیوار تاریخ کوبید؟ مگر می شود خانم اللا کتاب ویرایش نشده(عشق) را خوانده و نخوانده تعبیر و تفسیر کند و بخصوص در مدت زمانی کمتر از یکماه (تاریخهای اشاره شده این را نشان میدهند) یک زن سوپر مدرن آمریکائی تحت تاثیر نوشته کسی که مدتی است از حیطه هولناک اعتیاد گریخته( به گفته خود ز. زاهار) منقلب شود. بطوری که برای دیدار (عزیز) سینه چاک بشود!چطور نویسنده در نویسنده کتاب یعنی ز.زاهار، به خودش اجازه می دهد که محاوره های شمس علاء الدین و کمیا و گل کویر و کرا و که و که را مثل دیالوگ سریالهای تلویزیونی، بنویسد. راستی بد نیست این جمله را از ص ۴۶۲کتاب برایتان بنویسم که هم خنده هم گریا تان بگیرد.(گل کویرـ قونیه ـ ۶۴۵)..
ــ ((با هم به بازار رفتیم،(با کیمیا دختر خوانده مولوی)،به دکانی که از قدیم مشتری آن بودم.برایش لباسهای حریر و لباس های زیر خریدم…)).
یادمان باشد که تا همین چند سال پیش زنهای ما برای تهیه لباس زیر که خودشان یا خیاطهای زنانه میدوختند از پارچه های نخی استفاده میکردند. حالا در قونیه قرن هفتم هجری فروشنده لباس زیر زنانه چی می کرده، الله اعلم.
سریال (حریم سلطان) را دیده اید؟ترکها در این فیلم لباسهائی را به تن زنان حرمسرای سلطان کرده اند که در قرن بیستم هم خیلی جاها آنها را نمی پوشیدند. البته آن کار برای جلب تماشاچی بود و الا زنان سلطان سلیمان از زنان حرمسرای فتحعلیشاه قاجار خوش پوش تر نبودند!!
البته گاهی دیدن عباراتی مثل «نبینم این طرفها «مخ» کسی را کار بگیری» از افاضات پا انداز نجیب خانه قرن هفتم هم جالب است.

دبستان که می رفتیم «اولیور توئیست» را از کتابخانه کوچک مدرسه قرض می گرفتیم، (آوای وحش و سپید دندان) و گهگاه کتاب »جیبی هفته» را و خواندن این قصه ها برایمان خیلی ساده تر از کتاب هایی بود که از متن آنها برایمان دیکته می گفتند. چقدر سخت بود نوشتن (قسطنطنیه)که نمی دانستیم چرا هر دو ط آن دسته دار است. نوجوان که شدیم، «صادق چوبک» را شناختیم و («هدایت» را و بعد ها «رسول پرویزی» و «خسرو شاهانی» و «مجابی» را. خواندن یک کتاب با قیمت بیست و چند ریال هزینه کمتر و سرگرمی بیشتری از رفتن به سینما و تفریح های گرانتر آن روزگار داشت. دستمان که به دهنمان رسید خود به خود شیفته «هوگو»، «کازانتاکیس» و «داستایوفسکی» و «چخوف» و «الکس هیلی» و «تواین» و «ویرژیل گورگیو»، «هاینریش بل» و خیلی از دیگران شدیم و همراه قصه های آنان با دنیای بی انتها و مواج کلمات و جملات زیبا که برایمان طنین و پژواک داشت، آشنا شدیم. شاید خیلی از ما هنوز «جنایات و مکافات» و یا «به دار آویختگان» را تمام نکرده باشیم. شاید «دن آرام» را مثل کتاب درسی سالی یکبار می خوانیم و به مردان سخت کوشی که برای ترجمه آثار این بزرگان دود چراغ خورده اند، درود می فرستیم… و اما «روزگار غریبی است نازنین!»
بعد از اینکه بخاطر جنگ تحمیلی دستمان از کالاهای آمریکایی و اروپایی و ژاپنی و کره ای و مونتاژهای قابل قبول وطنی کوتاه شد و خودمان هم درگیر هیولای جنگ شدیم، خیلی زود به بازار پر منفعت اجناس ترکیه ای تبدیل شدیم که جای قصه اش اینجا نیست. بالاخره پارچه می پوسد و پاره میشود و بلور هم یک روز می شکند و از بین می رود… اما چه کنیم با بازار کتابهای ترجمه شده ترکی که بخصوص در باره ملت عشق آفتی است که نه می پوسد و نه می شکند. کتاب ملت عشق همانطور که در قسمت اول (نظر) نوشتم، قبل از هر چیز از نظر دسته بندی برای هر کتابخانه ای مشکل دارد. نمی دانم ناشر این کتاب آنرا رمان می داند، داستان می پندارد، فلسفه اش می داند، داستان کوتاه یا چند مقاله تکه پاره و… می شماردش؟ مجموعه ای از من روایت و نقل قول است که کمتر مبنای صحیح تاریخی دارد. بافته چهل تکه ای است که سر هر تکه اش به نقلی گاه رمال گونه پیوست خورده است. حوادثی خیالی که گویا کسی که بر حسب اتفاق از عالم سفلی به علوی رسیده آنها را نگاشته است. درباره جعل تاریخ البته حتما نویسنده قصد نوشتن تاریخ نداشته است، همانطور که قصه هم نمی خواسته بگوید. جائی خواندم که «شافاک آموزه های مولانا را به زبان امروزی بیان کرده است». خاک بر سر من که باید بجای فیل داستان مولانا، خرطوم نه که فقط سایه آنرا ببینم. دوست عزیز، هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد. مگر می شود روح القوانین را به زبان ساده گفت یا گلستان و کلیله و مرزبان نامه و هفت اورنگ را با ادبیات کودکانه نوشت؟ لابد آنها که فلسفه و منطق و ریاضی را در مقطع تحصیلات عالی جای داده اند، عقلشان نمی رسیده که باید این دروس را در دوره دبستان خواند… این به آن می ماند که در وبلاگ خصوصی افراد با قصه هایی که تنها تراوش مغزی مقطعی خاص از آنها است، به نوشته های سخیفی به اسم داستان بر می خوریم که صد البته به زبان امروزی نوشته شده است. در زبان محاوره ای ملت عشق، این فقط شمس است که چیزی نمانده بگوید «اینقدر گیر نده» و الا عوام در این وادی از بیان ادبی ای متوسط به بالا برخوردارند…
کتابی را که عزیز زاهار برای نشر به بوستون ( اونهم یهوویی) فرستاده، اسمش (ملت عشق ) است، درست. آیا آدمهای خانواده روینشتاین هم جزو شخصیت های قرن هفتم هجری هستند؟ اگر نیستند پس چرا کتاب حاضر هم اسمش (ملت عشق) است؟ آیا (اللا) روبنشتاین و شوهر و بچه هایش و حتی خود (عزیز) جز ملت عشقند؟ آیا کل داستانی را که خانم (شفق) نوشته ملت عشق است؟ یا ایشان شرح کتاب ملت عشق و ویراستار آنرا نوشته اند؟ اینها چیزهائیست که شاید هیچکس به آنها به عنوان ایراد نگاه نمی کند. ولی همه اینها نشان می دهد که اساس کار بر پایه های اصلاح نشده ای ریخته شده است. ضمنا ما در نوشته بزرگانی چون (دکتر زرین کوب ) و شمس الدین ربیعی یا دیگران نمی بینیم که در اولین ملاقات، (شمس) اسب مولانا را با ورد و جادو رام کرده باشد…
ترسم از این است که، برای کسانی که از طریق کتاب ملت عشق با محمدابن محمدبن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی (مولوی) شاعر پارسی گوی ایرانی تبار، و محمدبن علی ابن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین صوفی مسلمان قرن هفتم آشنا میشوند، برداشت وارونه ای از این دو چهره همیشه جاوید عالم شعر و ادب عرفان ایران پیدا کنند. بقول یکی از دوستان، (تار) مان را آذربایجانی ها صاحب شدند، ( نوروز ) را تاجیکی ها و لابد (مولانا جلال الدین) و شمس تبریزی را هم ترکها خواهند دزدید که صد البته نردبان این دزدی را مترجمانی که با ترجمه آثاری این چنین آب به آسیاب دشمن میریزند بر گُرده نگه می دارند.
راستی به عوامل نشر این کتاب پیشنهاد می کنم یکبار با دقت به اتفاقاتی که ظاهرا در(مثلا) هفتم جمادی الاول ۶۴۲ اتفاق میوفتد فکر کنند. البته شاید خود نویسنده هم حواسش نبوده که قصه اش به داستان سوپر من خیلی بیشتر نزدیک است تا …توضیح درباره پرفروش بودن این کتاب در ترکیه .به نظر من دلیل پرفروش بودن این کتاب در کشور ترکیه،تزریق این نظر مغرضانه نویسنده است که میخواهد ثابت کند که (مولانا) اسطوره ای است متعلق به مرذم ترکیه. آنقدر کلمه (قونیه) و متعاقب آن شمس یا مولانا را در کتاب می بینیم که این القاء غلط به یک باور تبدیل می شود.بوستون، قونیه ، بوستون ، قونیه.. یعنی مولوی دنیای قدیم مترادف است با قونیه، و همزاد او(از نظر «اللا») ـ عزیزـ همراه است با بوستن. معلوم است که این اثر به مذاق ترکها خوش میاِید.چرا که آنهائی را که در پی تصاحب خیالی بزرگ عارف ایران زمین هستند، ارضاء می کند .اینجاست که ترجمه این اثر را آب در آسیاب دشمن ریختن می دانم..
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو میروی به ترکستان است.

گر تو قرآن بر این نمط خوانی ببری رونق مسلمانی سعدی

سلام چند کتاب عالی معرفی کن استاد

درباره کتاب (ملت عشق )
سلام.
مثل معروفی داریم که (مرغ همسایه غاز است).خیلی صریح خلاصه ای (ملت عشق*) را برایتان شرح میدهم تا شما با این اثر که نمیدانم آنرا رمان ..داستان…من روایت ..چند داستان کوتاه.. نقدی فلسفه..سیری در تصوف..بخشی از تاریخ گمشده ..یا چه بنامم آشنا کنم.
۱ـ ادبیات این کتاب در غالب موارد بی نقص است اما، یکدست. بطوری که وقتی نقل داستانی را (حسن گدا)ی جذامی میگوید، با نوشتار (خنثا)ی پا انداز و (گل کویر ) روسپی و خانم (اللا) ی آمریکایی، فارغ التحصیل ادبیات که در این داستان ویراستار و خانه دار است و حتی آنجا که خود نویسند وارد داستان میشود با هم تفاوتی ندارد. و اما بر عکس وقتی (شمس) راوی بخشی از داستان می شود، گاه نازلترین شکل ادبی ( شاید منظور امروزی ترین شکل). حرفش را بیان می کند و این بیان کوچه بازاری ناگهان در بیان قواعد (عرفان) شکلی بسیار متکلف و غامض بخود می گیرد. بطوری که ناشر مجبور شده این کلمات را با حروف درشت تری چاپ کند.
۲ـ کتاب با روایت نویسنده (شافاک)، از قول ویراستاری (اللا)که نوشته عزیز نامی را به نام «ملت عشق» با داستانهای مجعول و بر گرفته از تخیلات و اشاراتی به زمان اواخر دوره حیات شمس (اوایل دهه چهل قرن هفتم هجری) نوشته شروع شده و پیش می رود. آدمهای داستان (نه آنها که در بوستون آمریکا و در قرن بیست و یکم اند) بیشتر به قهرمانان قصه سند باد می خورند، آن هم با نقالی مادر بزرگ های قدیم. مثلا قونیه در این کتاب آنقدر کوچک است که وقتی شمس وارد آن می شود، عطار و نانوا و رزاز و شعبده باز و کشتی گیران و مسافران تازه از راه رسیده و معرکه گیران و چوپانان و گله هاشان و راهیان به سمت مسجد و خیلی چیزهای دیگر را در آن واحد می بیند. برای اینکه فاحشه خانه شهر را ببیند کافیست بجای اینوری آن وری برود. برخوردهای آدمهایی که در معرفی شمس نقش دارند، مثل «شاگرد مو قرمز»، «حسن گدای جذامی»، «سلیمان»، «گل کویر روسپی» و خیلی های دیگر آنقدر اتفاقی است که فقط در فیلم های هندی نظیرشان اتفاق می افتد.
۳ـ داستان با بیان راوی نخست که خود را قاتل شمس تبریزی معرفی می کند شروع می شود. از آنجا که تا پیش از کشف مقالات شمس اطلاع دقیقی از زندگی او در دست نبوده و آنچه بعدها بدست آمده در «ابتدا نامه» سلطان ولد و بعد ها از روایات مریدان شمس در دیوان وی معلوم شده، نویسنده به خود اجازه داده تا روایت من درآوردی ناجالبی از زندگی این عارف بزرگ سر هم کند. البته قبلا هم اشاره کرده ام که این کتاب در کمال ظرافت با ادبیاتی در نوع خود جذاب نوشته شده است چرا که غیر از این تحویل بخشهای زیادی از این داستان به خواننده ممکن نبود. غذایی بی مزه در ظرفی زیبا (چو دزدی با چراغ آید…).
۴ـ تحت تاثیر قرار گرفتن شخصیت اصلی زنده کتاب یعنی اللای آمریکایی که بخاطر خیانت های مکرر شوهر دندانپزشک اش مغبون و سرخورده است، با خواندن فقط چند بخش از کتاب ملت عشق که اثری از عشق ندارد، باور نکردنی است. این تاثیر تا آنجا پیش می رود که در جایی، اللا روبنشیتاین از عزیر می پرسد «تو خودت شمس هستی؟» آگاهی خانم تحصیلکرده و حالا ویراستار کتاب ملت عشق قابل توجه است (آدم یاد گاو «مش حسن» در فیلم گاو می اوفتد).
البته گاهی دیدن عباراتی مثل «نبینم این طرفها «مخ» کسی را کار بگیری» از افاضات پا انداز نجیب خانه قرن هفتم هم جالب است.

دبستان که می رفتیم «اولیور توئیست» را از کتابخانه کوچک مدرسه قرض می گرفتیم، (آوای وحش و سپید دندان) و گهگاه کتاب »جیبی هفته» را و خواندن این قصه ها برایمان خیلی ساده تر از کتاب هایی بود که از متن آنها برایمان دیکته می گفتند. چقدر سخت بود نوشتن (قسطنطنیه)که نمی دانستیم چرا هر دو ط آن دسته دار است. نوجوان که شدیم، «صادق چوبک» را شناختیم و («هدایت» را و بعد ها «رسول پرویزی» و «خسرو شاهانی» و «مجابی» را. خواندن یک کتاب با قیمت بیست و چند ریال هزینه کمتر و سرگرمی بیشتری از رفتن به سینما و تفریح های گرانتر آن روزگار داشت. دستمان که به دهنمان رسید خود به خود شیفته «هوگو»، «کازانتاکیس» و «داستایوفسکی» و «چخوف» و «الکس هیلی» و «تواین» و «ویرژیل گورگیو»، «هاینریش بل» و خیلی از دیگران شدیم و همراه قصه های آنان با دنیای بی انتها و مواج کلمات و جملات زیبا که برایمان طنین و پژواک داشت، آشنا شدیم. شاید خیلی از ما هنوز «جنایات و مکافات» و یا «به دار آویختگان» را تمام نکرده باشیم. شاید «دن آرام» را مثل کتاب درسی سالی یکبار می خوانیم و به مردان سخت کوشی که برای ترجمه آثار این بزرگان دود چراغ خورده اند، درود می فرستیم… و اما «روزگار غریبی است نازنین!»
بعد از اینکه بخاطر جنگ تحمیلی دستمان از کالاهای آمریکایی و اروپایی و ژاپنی و کره ای و مونتاژهای قابل قبول وطنی کوتاه شد و خودمان هم درگیر هیولای جنگ شدیم، خیلی زود به بازار پر منفعت اجناس ترکیه ای تبدیل شدیم که جای قصه اش اینجا نیست. بالاخره پارچه می پوسد و پاره میشود و بلور هم یک روز می شکند و از بین می رود… اما چه کنیم با بازار کتابهای ترجمه شده ترکی که بخصوص در باره ملت عشق آفتی است که نه می پوسد و نه می شکند. کتاب ملت عشق همانطور که در قسمت اول (نظر) نوشتم، قبل از هر چیز از نظر دسته بندی برای هر کتابخانه ای مشکل دارد. نمی دانم ناشر این کتاب آنرا رمان می داند، داستان می پندارد، فلسفه اش می داند، داستان کوتاه یا چند مقاله تکه پاره و… می شماردش؟ مجموعه ای از من روایت و نقل قول است که کمتر مبنای صحیح تاریخی دارد. بافته چهل تکه ای است که سر هر تکه اش به نقلی گاه رمال گونه پیوست خورده است. حوادثی خیالی که گویا کسی که بر حسب اتفاق از عالم سفلی به علوی رسیده آنها را نگاشته است. درباره جعل تاریخ البته حتما نویسنده قصد نوشتن تاریخ نداشته است، همانطور که قصه هم نمی خواسته بگوید. جائی خواندم که «شافاک آموزه های مولانا را به زبان امروزی بیان کرده است». خاک بر سر من که باید بجای فیل داستان مولانا، خرطوم نه که فقط سایه آنرا ببینم. دوست عزیز، هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد. مگر می شود روح القوانین را به زبان ساده گفت یا گلستان و کلیله و مرزبان نامه و هفت اورنگ را با ادبیات کودکانه نوشت؟ لابد آنها که فلسفه و منطق و ریاضی را در مقطع تحصیلات عالی جای داده اند، عقلشان نمی رسیده که باید این دروس را در دوره دبستان خواند… این به آن می ماند که در وبلاگ خصوصی افراد با قصه هایی که تنها تراوش مغزی مقطعی خاص از آنها است، به نوشته های سخیفی به اسم داستان بر می خوریم که صد البته به زبان امروزی نوشته شده است. در زبان محاوره ای ملت عشق، این فقط شمس است که چیزی نمانده بگوید «اینقدر گیر نده» و الا عوام در این وادی از بیان ادبی ای متوسط به بالا برخوردارند…
کتابی را که عزیز زاهار برای نشر به بوستون ( اونهم یهوویی) فرستاده، اسمش (ملت عشق ) است، درست. آیا آدمهای خانواده روینشتاین هم جزو شخصیت های قرن هفتم هجری هستند؟ اگر نیستند پس چرا کتاب حاضر هم اسمش (ملت عشق) است؟ آیا (اللا) روبنشتاین و شوهر و بچه هایش و حتی خود (عزیز) جز ملت عشقند؟ آیا کل داستانی را که خانم (شفق) نوشته ملت عشق است؟ یا ایشان شرح کتاب ملت عشق و ویراستار آنرا نوشته اند؟ اینها چیزهائیست که شاید هیچکس به آنها به عنوان ایراد نگاه نمی کند. ولی همه اینها نشان می دهد که اساس کار بر پایه های اصلاح نشده ای ریخته شده است. ضمنا ما در نوشته بزرگانی چون (دکتر زرین کوب ) و شمس الدین ربیعی یا دیگران نمی بینیم که در اولین ملاقات، (شمس) اسب مولانا را با ورد و جادو رام کرده باشد…
ترسم از این است که، برای کسانی که از طریق کتاب ملت عشق با محمدابن محمدبن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی (مولوی) شاعر پارسی گوی ایرانی تبار، و محمدبن علی ابن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین صوفی مسلمان قرن هفتم آشنا میشوند، برداشت وارونه ای از این دو چهره همیشه جاوید عالم شعر و ادب عرفان ایران پیدا کنند. بقول یکی از دوستان، (تار) مان را آذربایجانی ها صاحب شدند، ( نوروز ) را تاجیکی ها و لابد (مولانا جلال الدین) و شمس تبریزی را هم ترکها خواهند دزدید که صد البته نردبان این دزدی را مترجمانی که با ترجمه آثاری این چنین آب به آسیاب دشمن میریزند بر گُرده نگه می دارند.
راستی به عوامل نشر این کتاب پیشنهاد می کنم یکبار با دقت به اتفاقاتی که ظاهرا در(مثلا) هفتم جمادی الاول ۶۴۲ اتفاق میوفتد فکر کنند. البته شاید خود نویسنده هم حواسش نبوده که قصه اش به داستان سوپر من خیلی بیشتر نزدیک است تا ..توضیح درباره پرفروش بودن این کتاب در ترکیه .به نظر من دلیل پرفروش بودن این کتاب در کشور ترکیه،تزریق این نظر مغرضانه نویسنده است که میخواهد ثابت کند که (مولانا) اسطوره ای است متعلق به مرذم ترکیه. آنقدر کلمه (قونیه) و متعاقب آن شمس یا مولانا را در کتاب می بینیم که این القاء غلط به یک باور تبدیل می شود.بوستون، قونیه ، بوستون ، قونیه.. یعنی مولوی دنیای قدیم مترادف است با قونیه، و همزاد او(از نظر «اللا») ـ عزیزـ همراه است با بوستن. معلوم است که این اثر به مذاق ترکها خوش میاِید.چرا که آنهائی را که در پی تصاحب خیالی بزرگ عارف ایران زمین هستند، ارضاء می کند .اینجاست که ترجمه این اثر را آب در آسیاب دشمن ریختن می دانم..
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو میروی به ترکستان است.
گر تو قرآن بر این نمط خوانی ببری رونق مسلمانی سعدی
شاید وقتی دیگر….

دوستان،نظراتتان رو خواندم و فقط یک چیز در ذهنم آشکار شد،هنوز هم قضاوت،هنوز هم قسمت‌بندی،هنوز هم خوب یا بد های مرز بندی و دیکته شده،چه خوب میبود اگر با بینش مرحله ی ۲ به نوشته ها دقت‌میکردید،نیاز به قضاوت در مورد نویسنده،غلو کردن یا تخیلی بودن ،یا …. نبود،فقط ۴۰ قاعده را با بینش عمیق تر میخواندید،برای یک لحظه که شده ذهنتان را آرام کنید،ساکن،و فقط جدا از داستان یا هرچیز دیگه ،تنها قاعده هارا مطالعه‌کنید،من‌مطعنم حالتان خیلی بهتر خواهد شد،دوست دار شما…پریسان

شاید نویسنده نتونست عماق شمس و مولانا رو ببینه که کار بسیار دشواری هست اما تونست روزنه ای باز کنه به چهل قانون بسیار کاربردی وخوانند راغب بشه به دنبال کردن آخر ماجرا هر چند معنی عشق رو نتونست برسونه ولی پندهای زیاد داشت ودر کل کتابی هست که ارزش خواندن داشته باشه

ورود عزیز به زندگی اللا مانند ورود شمس به زندگی مولانا بود. در هردو مورد عزیز و شمس می میرند. اللا و مولانا از خانواده دور میشوند. یعنی آنقدر غرق در سخصیت ع یز و شمس میشوند که خانواده برایشان بی اهمیت می شود. مولانا کیمیا را شوهر می دهد و اللا نسبت به ازدواج فرزندش بی اهمیت.
تارک دنیا شدن و بی توجهی به خانواده در تصوفی که در کتاب معنی شده باهم در تضادن و خودخواهی محسوب میشه.
نکته منفی دیگه رابطه زن شوهر دار با عزیز هستش که قابا توجیه نیست.
اینکه مولانا سالهای سال مریدانی داسته و اونارو راهنمایی میکرد و با اومدن شمس کارهایی میکرد که دیگران براشون قابل هضم نبود یه جور گناه از سوی مولانا درحق مریدانش بود.
جابجایی شخصیتها و راویان در رمان از نقاط قوت رمان بود اما در نهایت جمعبندی خواننده از این داستان با علتمت سوال و تعجبهای فراوانی همراه هستش که از مولانا و شمس انتظارش نمی رفت. عشق در ادبیات شمس و مولانا بنوعی هتک حرمت و خوخودخواهی رو بهمراه داره. دل شکستن و بیتوجهی به اطرافیان و خیانت با تصورات ذهنی خواننده از مولانا و شمس مطابقت نداره

سلام،من در ادامه ی ملت عشق امروز شروع به نوشتن داستانی حقیقی از داستانی به نام کلبه ی عشق کردم,بعداز ۳۷سال درد ورنج و هنوز نرسیده به مقصود، حس این دارم که در درونم امروز شمسی دیگر متولد شده است و میخواهم داستان واقعی کلبه ی عشق را بنویسم تا درک داستان ملت عشق حقیقی تر به نظر بیاد،نظرات را خواندم در آن ها هیچ درکی از عشق نبود بعضی ها ملت عشق را تقسیم بندی کرده اند و بر اساس جریانات این دنیا قضاوت کرده اند.میخواهم از شما بپرسم آیا نویسنده ملت عشق هنوز زنده است؟یا مرده؟واین رابگویم ملت عشق بخش بخش نیست هر کلمه ی آن سری ست در درون خود، که جز افرادی که در درونشان شیخ رسوخ نکرده است نخواهند فهمید،داستان کلبه ی عشق یک داستان واقعی ست که امروزه در این ساعت ودر این مکان جریان دارد،شاید زمانش رسیده که آن رابنویسم و شاید بتوانم عشق را تفسیر کنم،نه اینکه بگویم خود به عشق واقعی رسیده ام نه….هر کس که بگوید رسیده ام دروغی بیش نیست،همانگونه که شمس ومولانا نرسیدن فقط سو سوی نور عشق را دیده بودند و هنگام دیدن نتوانستن طاقت بیارن و دل از این دنیا کندن و خداوند با دیدن آن همه کلافه بودنشان آن ها راحت کرد وبه سوی خود برد،شاید کلبه ی عشق بتواند تعریفی از عشق برای افرادی که عاشق هستن یا ادعای عاشقی میکنند چه زمینی و چه آسمانی…داشته باشد ،نمیدانم چون امروز شروع به نوشتن کردم،شاید خنده دار باشد که بگویم چند روزی ست که دولت عشق راخوانده ام اما چندین سال ست که در عشفی مشکوک فرو رفته ام و همین امروز باقلبی شکسته بیدار شدم ….داستانی که راویش من هستم و حس درونیم که با من است فردی به نام شیخ است که بعد از خواندن ملت عشق ۲روز نتوانستم غذا بخورم و مردم و صبحی دیگر با جانی نداشته بیدار شدم،نه میخواهم مرید باشم ونه میخواهم مرید داشته باشم نه صوفی هستم نه کافر ونه مسلمانی که درک از مسلمانی خود دارد،انسانی هستم که در درد ورنج بسر میبرد ودر کلبه ی عشق خود پذیرای هر فرد عاشقیست،کلبه ی عشق اسم خانه ی من است.نمیدانم چرا اینجا مینویسم شاید کسی باشد که راهنماییم کند که از کجا و چگونه شروع کنم،شاید دیر شده باشد وشاید هنوز زود است ولی هر چه بادآباد من مینویسم.ممنون میشوم هر کسی که این نامه رامی خواند عاشقانه جوابم دهد.

کلبه عشق؟

سلام . امیدوارم در نوشتن رمان کلبه عشق موفق بشی و بدون الهام و تاثیر پذیری از رمان ملت عشق این مهم را به سر انجام برسونی ، این خیلی خوب است که عشق را بدور از تخیلات شاعرانه توصیف کنی و داستانی قابل لمس و منطبق با زمان و زبان امروزی از آب در آید در هر صورت برایتان آرزوی موفقیت میکنم . پیروز باشید

سلام بنویس بنویس هر ذهنی میتونه کلی حرفای قشنگ برای گفتن داشته باشه فقط سعی کن هدفتو مشخص کنی متنی که مینویسی مشخص باشه چه ژانری داره اگه اسم بزرگان رو میاری نباید دروغی بهشون ببندی یا با تخیلت ذهنارو منحرف کنی مشخص باشه رویا پردازی خودته یا روایت زندگی شخصی حقیقی …..در رابطه با عشق شخصا دوست دارم حرفای منطقی بشنوم یا داستان عاشقی را بخونم که شخص عاشق آزارش به حتی موری نرسه اونم کسی که عاشق خداست

با سلام هیچ زمان واسه نوشتن دیر نیست و نخواهد بود.مهم این است که به نجوای درونی خود گوش داده.و آنچه در افکار و قلب خود دارید رو به رشته تحریر در آورید.مهم ترین مطلب این است که شما با تمام وجود آمادگی بدست گرفتن قلم و به رشته تحریر در آوردن مطالب و الهامات قلبی خود هستید.پس شک و تردید را کنار گذاشته و شروع به نوشتن کنید.بی شک اثر و کتابی بسیار زیبا را به رشته تحریر در خواهی آورد.به امید روزی که کتاب شما چاپ شود و اینجانب اولین نسخه کتاب شما را خوام خواند.

با آرزوی بهترین ها برای شما

به نظر من نام کتاب سرکوب عشق بود نه ملت عشق .هیچ عشقی بدون بذری داخل زمین شروع نمیشه و بارور نمیشه و به افلاک نمیره.در این داستان فقط به یک بعد از دلدادگی اشاره میشه و این نقص داستان بود که اذهان را نسبت به جناب شمس مکدر می‌کنه .داستان جوری برای من بیان شد که گویا آدمی یا باید غرق در دنیا باشد یا باید دست از زندگی و خانواده بکشد و ماهها در اتاقی تنها با معشوقه ی معنوی خود سر کند و هیچ حد وسطی نداشت در آن یا باید روسپی گونه بود یا سلیمان دائم الخمر و یابیبرس و ..در طرف دیگر شمس و رومی یعنی حد وسط مثل کرا،کیمیا،سلطان ولد و…باید زجر فراق دیگران را بکشند گناه آنها چیست که عاشق اند.وقتی رومی و شمس توجه ای به عشق آنها نمیکنن چه گونه عاشقی را درک می‌کنند.
و مسئله دوم چرا الا بعد از یکسال بودن با عزیز تازه روز مرگ عزیز صدای اذان را برای اولین بار شنید .این کتاب در خور حق جناب شمس تبریزی و مولوی نبود .

همه فقط الا رو میبینن با این که اون بیگناه بود
بارها زجر کشیده و بخاطر بچه‌اش جلوی خیانت های دیوید ‌ایستاده و درد کشیده حق داشته عشق رو تجربه کنه
بعدشم دیوید همچی رو می دونست
این کتاب از همه نظر جذاب بود و حتی کسی که خدا اعتقاد نداره هم به سمت خدا میاره
ولی فقط تو باید درک کنی تا بتونی بخونی
شاید یه دختر ۱۳ساله درکنه ولی یه زنه ۳۰ ساله درک نکنه
بعدشم اون از بچه‌اش نگذشت فقط از شوهرش گذشت
این کتاب زیبای خاصی داشت که فقط کسی که بخواهد میفهمد

سلام
کتاب ملت عشق فهمیدنش برای کسانی هست ک اهل حال باشند نه اهل قال
اهل حال و عشق باید بود تا به عشق حقیق برسی

سلام وقتتون بخیر ببخشید میتونید بهم جمله های خود شناسی رمان رو بگید

سلام دوستان خوب .من این کتاب رو همین الان تموم کردم میخوام یچیزی درمورد اون برداشتی که شمس از عرفان داره بگم نمیدونم ولی من به شدت مخالف اینم که خدا این عرفانو دوست داشته باشه یعنی خدا بنده ای رو که دل بندگانشو بشکنه از مقربین درگاهش بدونه هم دل شکست و حلال خدا رو به همسرش حرام کرد ولی قبل ازدواج به صورت همون دختر ۱۵ ساله دست کشیدو دستشو فشرد و گویی اغفالش کرد اینجوریه که شمس این رمان دوست داشتنی نیست(ذکر میکنم شمس این داستان تخیلی) شمس این قصه از لحاظی به مشکلات روانی خاصی دچاره و اینکه انسان محبوبی رو(مولانا)به رفتاری تشویق کرد که حق الناس رو ضایع میکرد چیزی که از نظر خدا وعلما بخشودنی نیست .شنیدیم که دراسلام تاکید میکنن از رفتاری که باعث سوضن میشه پرهیز کنید مثلا دراین داستان میخانه رفتن .بست نشستن بایه مرد و رابطه ای فراتر از یه دوستی ساده و مردانه و دوری از همسر ومورد تهمت قرار گرفتن که واقعا حق مردم بود چنین تهمت هایی .وهمه ی این ها به بهانه ی رها کردن تعقلات دنیوی و شهرت بود ولی وابستگی به شمس جای انها رو گرفت وعاشق شمس شد تاحدی که بیمار دوریش شد.بنظرم مولوی گول خورد و ازشغل انبیا و اموزش های زیبایی که حتی یه زن مفسد و مرد شراب خواره ای رو به پای منبر میکشوند دور کرد.رفتن و برگشتن بامنت شمس جای سوال دارد.مولوی به پدر کیمیا به عنوان یه امانت خیانت کرد و به عقد مردی هم سن پدرش دراوورد…..یکم از الا بگم کسی که رفتار وخیانت شوهرش رو بد میدونست ولی همون رفتارو کرد وعزیز که مسلمان بود و تن به رابطه با زن شوهر دار کرد البته این کتاب بخاطر همین چیزا در ترکیه محبوبه مثل سریال هاشون.تنها نکته مثبت کتاب برگشت گل کویر به زندگی سالم بود و نکته های مثبت ریز کمی داشت.
ملت عشق عجب نامی و چه اسم گرانی
به کدام کعبه معتکفی دل میشکانی
به خدا میرسی از خواری بنده!
منکه اخر کتاب مردم از خنده
(این دوبیتم یهو به ذهنم رسید)ارادتمندتان : عادله محلاتی
۱۴۰۱/۳/۵

خیلی نظرتون دوست داشتم…دقیقا منم همین دیدگاه رو نسبت به این رمان دارم. به نظرم اصلا درخور این همه تعریف و شهرت نبود.

افرین دقیقا منم فکر میکردم چه اثر شاهکاریه، ولی خیلییییی مزخرف بود 😤

دقیقا همه این نقد ها به این کتاب وارده نه اینکه زنی شوهردار و زندگی دور میکنه و خیانت میکنه و از طرفی دخترک طفل معصوم رو به مرگ میکشونه

خیلی حرفاتون درست بود منم به همینا رسیدم و به اینم رسیدم که شاید شمس مثل یک شیطانی بوده که در کالبد انسان اومده تا مولانا رو که مردم رو به راه درست میرسونده اغفال کنه . و مولانا رو از مسیر درست خارج کنه

تمام چیزهایی که میخواستم بنویسم شماگفتی

لایک داری
فک میکنم اگر یکی اون ورد دنیا که نمیدونه اسلام چیه اینو‌بخونه.فک میکنه مسلمونا این طورین مث مولانا و شمس.با خوندن این کتاب آدم بیشتر میترسه و‌گوشه گیر میشه تا اسلام و دوست داشته باشه
خداییش من بعضی جاهاش ذهنم درگیر میشد که این دوتا مدت های طولانی چی میگن باهم تو اتاق
خداییش اسلام تارک دنیا شدن نیست.یه شاخه هایی به اسلام درست شدن که بیشتر ادم و از زندگی بیزار میکنن تا عاشق خدا و زندگی کنن

با احترام به نظر عزیزانی که دیدگاه خود را بیان کرده اند. بنده در مورد ارزش و قدرت ادبی رمان نظری ندارم چون در تخصصم نیست‌. اما تاریخ زندگی مولانا و شمس کارشناسانه نبوده و با حقایق تاریخی سازگار نیست و شاید بگویم حاصل تخیلات نویسنده است، گزاف نگفته ام. اما مهمترین ایراد رمان که نه با منطق مولانا سازگار است و نه شمس حتی با دیدگاهی که نویسنده از شمس و مولانا دارد؛ این کتاب مرزهای ازدواج و عقد و محرمیت و عاشق شدن به مرد دیگر در عین داشتن همسر را از بین برده است. ما نمی گوییم فرد حق ندارد در عین تاهل عاشق بشود اما حق اظهار ان را ندارد و در احادیث هم هست که اگر چنین فردی در درد چنین عشقی بمیرد شهید از دنیا رفته. البته نمی گویم این احادیث حتما صحیحند اما این یک ایده عقلانی است که یا باید از همسر خود جدا شود و دنبال عشق خود برود و یا هم نبایستی چنین عشقی در دل داشت علنی کند.

خیلی از نظرات در مورد رمان ملت عشق حول این موضوع بود که چرا شمس با کیمیا چنین برخوردی کرد،نظر شخصی من در مورد شمس و کیمیا،با سوال شروع میکنم،
۱)چرا شمس بعد از ازدواج با کیمیا از اتاق خارج شد و پیش خودش اظهار پشیمانی کرد از این ازدواج؟
۲)چرا کیمیا برای رسیدن به خواستش از رز کویر کمک‌ خواست؟
طبق رمان کیمیا دختر خاص و با استعدادی بود و با تلاش به پیشرفت میرسید ولی به نظر من اشتباهش از اونجا شروع شد که بعد از عشق به شمس و تصمیم ازدواجش در جواب سوال کرا که تو از تصمیمت اطمینان داری و شمس مرد خاصی،کیمیا پاسخ داد من میتونم با عشق و محبت شمس را تغییر بدم و عاشق زن و خانواده کنم،در حالی که این اشتباه خیلی دختر ها قبل ازدواج هست و در رمان هم به اون اشاره شده،اینکه قبل از ازدواج نباید به این امید که هر شخصیت و رفتاری از طرف مقابل مورد پسند ما نیست میتونیم با عشق و محبت تغییر بدیم،چه مرد و چه زن دارای شخصیت های متفاوتی هستیم که بعضی مورد پسند ما و بعضی نیستن،قبل از اینکه یک نفر رو برای ازدواج انتخاب کنیم باید با تمام رفتار و شخصیتش کنار بیاییم و بعد تصمیم به ازدواج بگیریم و این فقط با عشق ممکن میشه اما نه عشق و محبت برای تغییر اون شخص،
اشتباه دوم کیمیا این بود که وقتی دید شمس میخواد از اتاق خارج بشه ناراحت شد،اما نه به دلیل خواسته قلبی خودش ،فقط به این دلیل که نظر مردم خیلی مهم تر از خواستش بود و به شمس گفت که اگر الان بری آبروی من پیش مردم میره و همه فکر میکنن من دختر باکره ای نبودم،و وقتی شمس متوجه این موضوع شد دستش رو برید و گفت دیگه نگران ابروت نباش،به همین خاطر هم بعد از خارج شدن از اتاق از ازدواجش با کیمیا پشیمان شد ولی نا امید نشد و روزهایی که با کیمیا بود برایش از داستان ها و حکایت های مختلف لیلی و مجنون و … تعریف میکرد ولی کیمیا باز هم راه اشتباه را در پیش گرفت و از رزکویر کمک خواست و با اینکه رز به او تذکر داد که تصاحب قلب یک مرد،گاه به قیمت فراموش کردن خودت تمام می شود، بی توجه پاسخ داد اهمیتی ندارد، من اماده ام هر کاری بکنم.
و همین شد که کیمیا بعد از اراستن خود به کمک رز و رفتن به اتاق شمس و برخلاف تمام افکارش که نه تنها خواسته قلبی خود باشد بلکه نیازی بود که فقط میخواست با رسیدن به ان خودش را به مردم ثابت کند، شمس این رو خوب میدانست و به کیمیا گفت :تو فکر میکنی مرا میخواهی.فقط تصور میکنی.ولی در واقع تنها چیزی که میخواهی،سیراب کردن نفس سرکوب شده خودت است.از تو نا امید شدم کیمیا.

میتونم بپرسم سرگذشت واقعی مولانا و شمس رو از چه منبعی میشه خوند؟

سلام.
نظر من با دیگر دوستان کمی متفاوت است.
شاکله اصلی داستان رو زندگی اللا تشکیل می دهد شافاک در پس داستان شمس و مولانا می خواد حقیقتی رو فاش کند.
شافاک در اصل ترک تبار است و احتمالا مسلمان زاده
می خواهد بر روی یک سری خطوط قرمز خط بطلان بکشد می خواهد بین تعصبات پوچ و خرافه با افکار دنیای قرن ۲۱ ام مرز بندی ایجاد کند.عشق چیزیست که درگیر زمان گذشته و حال نیست بوده و هست.
نویسنده می خواهد بگوید که تصمیم با تو خواننده
دنبال چه عشقی هستی اما تهش اونچه را که بشر با آن مواجه میشود عشق زمینی و مجازیست.می گوید که در هر سن و سالی که هستی برای ادامه حیات و لذت زندگی می بایست عاشق باشی و قطعا عاشق جنس مخالفت
عشق مجرد و متاهل نمی شناسد پیر و جوان زن و مرد و…

خوشحالم ک قبل از ۴۰ سالگی کتاب ملت عشقو مطالعه کردم ،عمیقا تو وجودم احساس خلا میکنم ،انگار کم کرده ای دارم ،باید ب درونم رجوع کنم،اما در مورد کلبه ی عشق شما حتم دارم قلم زیبایی دارید نهراسید قدم بردارید

اصن ذهن نویسنده مریضه، چرا همچین آدمی باید ازش تقدیر بشه😒

ارزش یکبار مطالعه کردن را دارد.
با وجود که غلو و افراد نویسنده خیلی بیشتر است.

سلام دوستان
منم دیشب این‌ کتاب‌ رو بعد از سه روز خوندن تمام کردم.
بنظرم این داستان شمس و مولوی که اشاره شده شاید حدود ۲۰ درصدش درست بوده و بقیه ای اون تخیل نویسنده بوده
و بجز چهل قانون شمس که هر کدوم رو میخونی مشتاق میشی بقیه رو بخونی تا برسی به قانون بعدی جذابیت زیادی نداشت.
قصه‌ی اللا هم خیلی کلیشه ای و تکراری بود و تهش بدون هیچ صحبتی باهمسرش دیوید و جدا شدنی میره با یه مرد غریبه همراه میشه واقعا حال من رو بد کرد..چه تصویر بدی از عشق رو در میان این دو به نمایش گذاشته. به شخصه اصلا دوست نداشتم قسمت های مربوط به اللا رو بخونم ولی بخاطر اینکه خط داستان رو از دست ندهم تا آخر خواندم.
و اینکه خیلی مبهم بود کتاب
آدم با خوندن هر بخش از قسمت های تاریخی با هزاران سوال در ذهن رها میشد و براحتی بر میگشت به زمان حال..و دوباره تکرار و تکرار
بنظرم ضعف اصلی مربوط به داستان زنی هست که به رمان اضافه شده بعلاوه بخش های که از زبان مولانا گفته شده خیلی خیلی کم هستن.

باسلام.فقط چهل قانون شمس برای من جذاب بود کتاب درسطح خیلی معمولی بود داستان شمس ومولانا که بیشتر تخیلات نویسنده بودودورازواقعیت وداستان الا هم که بااون پایان اصلا جای صحبت راجبش نیست درکل برای تازه کتاب خونا کتاب خوبیه

یه جاهایی خیلی خوب و عمیق بود یه جاهایی خوب نتونست تصویر کنه و منظور رو برسونه

سلام
به نظر من این کتاب در مورد عشق بود ولی آخر داستان به پوچی رسید. چرا هیچ صحبتی از تحول اللا بعد از مرگ عزیز نشد فقط در مورد آینده اش صحبت شد و چرا عشقی به خدا در وجودش زنده نشد. شاید بهتر بود چند سال آینده بعد از مرگ شمس و تحول اللا تصویر می شد مثل تحول مولوی بعد از مرگ شمس. و این شمس چرا باید با کیمیا این طور رفتار کنه. اون که انقدر کامل و پخته است و از آینده با خبر چرا بعد از ازدواج باید بفهمه اشتباه کرده و رابطه با کیمیا چرا براش خسران داره. البته می خواست بگه کیمیا در این عشق پخته شد و به حد اعلای کمال رسید که خوب تصویر نشد و بی معنی بود. می تونست طور دیگه ای این پختگی نشون داده بشه.این شمس یه جاهایی از دین عقب افتاده بود یه جاهایی جلو زده بود معلوم هم نبود چرا مثلا نماز نخوندن که اشاره شده بود و بهد رابطه نداشتن با زن عقدی با اسم خسران من خیلی جا های داستان رو نپسندیدم نمی تونست اون عمق رو که می‌خواد نشون بده رو خوب تصویر بکشه

در مورد اینکه چرا شمس با کیمیا رابطه برقرار نکرد، عزیزم تو چ بخوای چ نخوای شمس آدم ازدواج نبود. ادمی نبود که شب به شب از کیمیا تمکین بخواد و تهشم یه پدر خوب شه. شمس آدم لیلی مجنون خوندن بود، ک تو کتابم بهش اشاره شد، آدم سفر، بیرون رفتن، پیشرفت، دانش و.. نه زن و زندگی… من‌ کاملا حق میدم.

به نظر من کتاب خوبی بود و تعریف ساده ای از تصوف داشت کمبودی های خودش را هم داشت که توجه نکردن به نظام خانواده و حقوق زن و زوجه مثلا بی تفاوتی مولانا به زنش، شهر اللا به اللا، شمس به کیمیا و غیره و همچنین نویسنده کوشش کرده که زندگی در کودکی و زادگاه مولانا را بیان نکندو درین راستا میخواسته عامدانه سرقت داشته باشد مثلا هیچ یادی از بلخ زادگاه مولانا در افغانستان و مقیم شدن مولانا با پدرش در نیشابور ایران نکرده و فقط از زمانی شروع کرده که مولانا در قونیه مدرس خبره ای بوده

رفتار شمس به عنوان یک سالک و عارف بزرگ با کیمیا اصلا منطقی و عقلانی بنظر نمیرسه مگه هر دو قران نمیخوندن پس چرا به دستوراتی که برای حفظ حیا بین زن و مرد در قران اورده شده عمل نمیکردن؟؟؟؟؟؟ این طرز نگارش در این مورد خواننده رو خیلی مایوس میکنه که ایا ادامه کتاب ارزش خوندن داره یا نه

کتاب ملت عشق اگر از دید یاد گیری نگاه کنیم فوق العاده بود ….اما دلیل نویسنده برای استفذاه از شخصیت مولانا و شمس چی بوده ؟ آیا به دلیل ارادتی که به اون ها داشته یا صرفا به دلیل چاب بیشتر و درامد ؟ از پایان غم انکیز کتاب ناراحت نیستم جون پیش بینی کرده بودم اما دلیل زندگی الا بعد از عزیز چه بود ؟ عزیز مگر مسلمان نبود چرا به این رابطه تن داد ؟

کسایی که گفتن کتاب ضعیف بود و تخیلی بود و از این حرفا…خب باشه….چه اشکالی داره….میدونم که کتاب از لحاظ ادبی با یه شاهکار خیلی فاصله داشت ولی اگه به راز نهفته در این کتاب پی ببرید براتون تقدس پیدا میکنه….این کتاب درس زندگی داره….راستش فکر میکنم ضعیف بودن داستان (که البته من همچین عقیده‌ای ندارم طبق بقیه کامنت ها میگم) باعث شده افراد ظاهربین و پیشداور فورا به کتاب ضربدر قرمز بدن و این خیلی خوبه چون همچین افرادی دیگه مجبور نیستن یک ذهن درگیر رو که شیفته عشق (با تفاصیر این کتاب) تحمل کنه….کسی که بدونه اصل حرف کتاب چیه، دیگه اهمیتی نمیده که داستان الا بیخوده بوده یا نه…اهمیتی نمیده که سیر داستان و اتفاقات تخیلی باشه و مطابق با تاریخ نباشه…اصلا اهمیتی نداره که نویسنده ذکر نکرده شمس و مولانا ایرانی بودن….اینا همه لباسه داستانه….داستان میتونست در مورد دو زن در چین باشه…تا وقتی محتوا یکیه جزئیات ظاهری و تعصبات باعث میشه نفهمیم اصل قضیه چیه….این کتاب زندگی منو تغییر داده چطور میتونیم بگیم کتاب بدیه؟…..اگه کتابو نمیفهمید….باز برید بخونیدش….نه به چشم یک رمان که خیلی سر و صدا کرده و پرقروش بوده….به چشم یک کتاب مقدس که قراره ازش چیز یاد بگیرید….یک عزیزی میگفت تو چه مثنوی بخونی چه قرآن و چه اشعار نیچه….اون کتاب برای تو مقدسه چون ازش چیز یاد گرفتی….کسی که مسلمان نیست میتونه دچار پیش داوری و تعص بشه به راحتی قرآن رو رد کنه اما همون ادم میتونه تعصبات رو کنار بزاره و باهاش مواجه بشه و اونموقع است که میفهمه قرار نییت چون قرآن کتاب اسلامه و اون مسلمون نیست قبولش نداشته باشه…قراره چیز یادبگیره…اونوقت به جای این که به قرآن بد و بیراه بگه همون قرآن براش میشه مثل هرکتاب انگیزشی و روانشناسی و موفقیتی که تاالان خونده و ازش چیز یاد گرفته….اینارو گفتم که بگم ظاهر یک کتاب…اسم و شخصیت ها و قدرت نویسنده جیزی نیست که بخوایم نکته نفهته در کتاب رو براش قربانی کنیم

چقدر خوب بود نظرت

دقیقا منم به نکاتی که باعث تحولم میشه همیشه فکر میکنم و عکس میگیرم ازشون یا یادداشت میکنم، بقیش آرایش ظاهریه کتابه. صفرتاصد نمیتونم بگیرم کتاب خوب یا بدیه، سعی کنیم از هرکتاب نکات ارزندشو که مناسب شخص خودمونه جستجو کنیم و برداریم

آیی دمت گرم حرفای دلمو زدی

دقیقا با نظرت موافقم من نگاه نکردم ک چقدر ب واقعیت نزدیکه یا نه مرام و قوانین صوفیان برام خیلی درس‌اموز بود ؛
۴۰قانون که واقعا زندگی بود

“فقط یک راه برای تولد مجدد وجود دارد:قبل از مرگ بمیری”

کتاب ملت عشق رو امروز تموم کردم ،به عنوان یک فرد که گاها می نویسم در مورد ملت عشق باید اذعان کرد نویسنده از تکنیک جالبی بهره گرفته بود ،روایت از زبان شخصیت های فرعی ما بین داستان ،به نوعی نویسنده با این تکنیک یک پیوند عمیق ذهنی بین تمام آدمها ایجاد کرد ،این تکنیک مزیت عالی دیگه ای که داشت انگیزه دنبال کردن داستان برای مخاطب رو دو چندان میکرد و خواننده منتظر بود که شخصیت های فرعی دیگر. چه روایتی و بیانی دارند در واقع این تکنیک به اهمیت زنجیره ای فرعی و اصلی نه فقط اصلی اشاره میکرد این رمان همچنین به دلیل پیوند دو زمانی مختلف دنیای گذشته و مدرن و اشتراک مفهوم عشق همچنین خط زمانی برای تعیین حوادث جالب پیش رفته بود این دو مزیت باعث شده تا رمان با وجود کاستی خوانندنش لذت بخش باشه و تکنیک و مهارت جالب دیگر نویسنده پیوند حوادث و جریان داستانی با مفهوم قواعد یا چهل قاعده شمس ، اما در باب نقد رمان باید گفت نویسنده در تعیین خط فکری شخصیت ها و ارتباطات و وقایع میتوانست بهتر از این عمل کنه و جذابیت داستان رو با معیارهای واقع بینانه همچنین متناسب با شخصیت ها دو چندان کنه ،چنانکه در قضیه ازدواج شمس به صورت گره وار به یکباره مسله عروسی صورت میگیره یا جریان آیین برگزاری سماع شمس و مولوی برای مردم بدون توضیح و شرح علنی شدن فقط بازگو میشه و موارد دیگر که در حوصله کامنت کنونی نیست .
موفق باشید
یوسف یاراحمدزهی

سلام
اونچیزی که تو این رمان منو به خودش جذب کرد اول شخصیت پردازی و تصویرسازی نویسندست که هم قدرت نویسندگی رو به رخ میکشه و هم کار عالیه مترجم رو نشون.
و تصویری که از شمس نشون میده در واقع یک ابرانسانه چیزی که نیچه بدنبالشه،و مولوی که انسانی تشنه به دنبال آب گمشده در عدم به دنبال هستی،و بحث برانگیزترین شخصیت کتاب یعنی کیمیا که خیلیها از جفای شمس در حقش میگن اما عشقی که کیمیا به شمس داشت دانه شنی بود از در ساحل دریای عشق شمس به هستی،در جایی که کیمیا عشق رو به تن خودش،محدود میکنه شمس سعی میکنه عشق واقعی رو بهش بفهمونه و این تلاش در آخر به این شکل جواب میده،اگر مرگ رو پایان کار ببینیم اشتباهی بزرگ مرتکب شدیم،اگر بخواهیم از هر شخصیت این کتاب سخن بگیم باید،برای هر کدوم ی کتاب جدا بنویسیم،باید به دنبال این شخصیت ها در خودمون بگردیم،مقداری گل کویر،کله شغال،علاالدین،بیبریس و کیمیا و شمس و مولوی در همه ما هست.
و من معتقدم نقطه قوت اصلیه داستان داستان تک بعدیه اللا است،چون رمان رو کاملا از ابعاد زمان و مکان رها میکنه،گرچه شاید،از نظر روایی این قسمت ضعف هایی داشته باشه اما وجودش الزامیهـ.
این رمان رو بخوانید و به کسانی که دوستشان دارید توصیه کنید.

درود فراوان برشما،از خوندن نقطه نظرتون لذت بردم بتون تبریک میگم ک چنین بینشی نسبت ب زندگی دارید

راستش به نظر من کتاب خوبی بود. اما ای کاش مبتنی بر واقعیت و تاریخ نوشته میشد. اگرچه رمان جذاب و زیبایی بود اما دارای ایراد ها و نقاط ضعفی هم بود. اول اینکه رفتار شمس با کیمیا در این کتاب واقعا غیر قابل باور هستش. چون شمس واقعا انسان بزرگی بوده و نمیشه ازش توقع چنین رفتاری رو داشت. دوم اینکه بیشتر اتفاقاتی که در داستان می افتن تصورات نویسنده هستن و قطعا اگر این کتاب بر مبنای واقعیت و تاریخ نوشته میشد، جذاب تر هم میشد. در کل کتاب جالبی بود.

بنظر من اکثرا چون اسمش رمان فک میکنین باید یه داستان خوب داشته باشه اما در واقع مفهوم این کتاب تو ۴۰قاعده شمس بود من واقعا از این قاعده ها چیزای زیادی یاد گرفتم درسته داستان ایراداتی داشت اما همین که مخاطب روجذب میکنه یعنی کتاب خوبیه و به قول خیلیا باعث شد حداقل راجع به زندگی و شمس بریم یه چیزایی بخونیم و بشناسیمشون.بنظر من ارزش خوندن داره

به نظر من به طور کلی کتاب قشنگیه و ارزش خوندن داره اما من یک سری جاهارو واقعا نمیتونم درک کنم اینکه شمس گناه نابخشودنی رو درحق کیمیا خاتون انجام داد؛ دوم اینکه اللا و عزیز هرچقدر هم که عاشق هم بودن بازم اللا نباید اصول اخلاقی رو زیرپا میذاشت و بهش خیانت میکرد .عشق خیلی خوبه ولی به چه قیمتی ؟؟.عزیز که خودش صوفی بود چرا تن به همچین کاری داد .ولی خوب درکل از قاعده های شمس خوشم اومد یه جورایی جایگاه ما ادمارو تو این دنیا بهمون یاداوری میکنه و به فکر وادارمون میکنه

آفرین منم بانظرشماموافقم

سلام
نظرت در باره ی اللا و عزیز خوندم.
در جایگاه اللا و زنهایی که در جامعه همسرهاشون هیچ اعتنایی و توجهی بهشون نمی کنن ، نیستیم و شوهر اللا بهش خیانت می کرد. حفظ اصول اخلاقی فقط برای زن هست ؟؟ مگه زن از جنس آهن … یا برده هست… الللا خودش رو لایق عشق و احترام می دونست

من کتاب را در عرض دو روز خواندم. خیلی مشتاق بودم ببینم نویسنده با عشق چطور می خواهد برخورد کند و پایان بدهد. خیلی جالب بود که دو زمان محتلف را با هم جلو می برد. از جایی به بعد تعریف نویسنده از عشق به دنیای واقعی برگشت. به مثال‌های واقعی. شاید همه دوست داشتیم که پایان متفاوتی می داشت. مثلا اللا بعد از آشنا شدن با مفهوم ارتباط با خدا به خانوداه خودش برمی‌گشت و انجا دنبال عشق میشگت. و ارتباطش را تمام می‌کرد. شاید بهتر بود که عزیز هرگز دومین ایمیل او را چنان احساسی جواب نمی‌داد. چون مسلمان بود و می دانست که اللا زن متاهلی است.
فکر میکنم نویسنده شاهد داستان‌های واقعی زیادی بوده که انسان‌ها هر کدام دنبال این هستند که خلأهای خودشان را پر کنند. عزیز یک صوفی خداپرست خلا تنهایی و نا امیدی را با هر قیمتی شده حتی بهم زدن زندگی یک فرد دیگر پر می‌کند. و اللا خلا تنهایی و پوچی و روزمرگی را به قیمت دادن حس بد و تعریف نادرست از مادر به فرزندانش و به خیال خود یافتن عشق پر می کند. شمس برای اینکه خودش را ثابت کند با خانواده مولانا مقابله می کند.و…
همه ما بنظرم دنبال پر کردن نداشته هایمان هستیم. ولی باید ببینیم با چه ارزشی آنرا پر می کنیم.
برای هر خانم و آقایی خواندن این کتاب را توصیه می کنم. چون عزیز ضعیف النفس می تونه خودش را به شکل‌های مختلف در زندگیمون نشون بده و ما رو از مسیر درست دور کنه.

این کتاب واقعا کتاب قابل تعقلی بود ولی بر اساس و پایه یک رمان خوب نوشته شده نه بر اساس یک داستان مستند تاریخی و بیشترین دروغ درمورد کیمیا اطلاق شده و تمام سعی نویسنده این بوده که اسمی از ایران برده نشه و مولانا شخصیت انحصاری ترک باقی بمونه و تحریف واقعیت درش واقعا مشهوده به نظر من قبل از خوندن این رمان کتاب کیمیا خاتون سعیده قدس رو مطالعه کنید و از نگاه نو و جدیدش و صحت وقایع لذت ببرین

سلام دوستان درست زمانی که همه ما خوابیم و تلاش نمیکنیم از مشاهیر ما استفاده میشه و نویسنده به شهرت میرسه این کتاب به ما تلنگر میزنه ک ایران خیلی تمدن بزرگی داره چون ما تلاش نمیکنیم براش دیگران از ما سبقت میگیرن و پیروزی نصیب آنها میشه ای کاش یک ایرانی نوشته بود اینو .تبعیض نژادی هم نیست فقط افسوسه

به یه ایرانی مجوز چاپ چنین کتابی رو نمیدن

اگه به دید یه شاهکار به ملت عشق نگاه کنی قطعا خیلی ضعیفه ولی به عنوان یه رمان معمولی کتاب خوبیه.داستان هایی که توش اورده شده زایده ذهن نویسنده هست و واسه همین نباید به چشم تاریخی بهش نگاه کرد بلکه یه رمانه.در کل کیفیت متوسطی داشت و همه گول اسم و آوازه کتابو میخورن وگرنه که رمانای شاهکار ایرانی زیادی داریم که بسیار جالب تر از این کتاب میتونن باشن.به نظرم از اسم مولانا و شمس استفاده کرده تا کتاب بیشتر تو چشم بیاد که موفق هم شده.

سلام دوستان برای اینکه بهتر با شخصیت مولانا آشنا بشین بنظرم سخنرانی های دکتر عبدالکریم سروش رو گوش بدین

با همه خوبی ها و کاستیهایی که داره به نظرم کتاب خوبی بود. ولی یکی از نکاتی که ذهنمو درگیر کرد اصرار نویسنده به نام نبردن از ایرانه و اگرم جایی اسم ایرانو اورد از سر ناچاری بود

کتاب معمولی و حتی سطح پایینی بود. نویسنده از یک شخصیت واقعی برای داستانی تخیلی استفاده کرده بود، ماجراها اصلا سندیت تاریخی نداشت و زاییده تخیل نویسنده بود. اصلا چرا نویسنده از اسم مولانا و شمس که شخصیت هایی واقعی بودند برای داستان تخیلی ش استفاده کرده بود برای من قابل درک نبود. ماجراهای جسته گریخته ای داشت که در پایان به صورت کلیشه ای و مانند رمان های دم دستی پایان گرفت.

آخ آخ… بالاخره یکی در مورد این رمان با من هم نظر بود.
جالبیش اینه که مردمی که عاشق این رمان بودن بهشون توهم مولاناشناسی دست داده!!! در حالی‌که این کتاب رفرنسی برای شناخت مولانا یا شمس نیست و در مقابل کتاب تفسیر مثنوی علامه جعفری اصلا حرفی برای گفتن نداره… در کل بیش‌تر افرادی که مطالعه‌های عمیقی نداشتن و بهترین آثار ادبی رو مطالعه نکردن تحت تاثیر این رمان بودن…

این کتاب نه تنها استاندارهای یک کتاب معمولی رو نداره، بلکه کتابی است در سطحی پایین و پر از دروغ های تاریخی. دلیل استفاده از یک شخصیت واقعی برای یک داستان تخیلی برای من اصلا قابل درک نبود به علاوه اینکه نویسنده برای نوشتن آن حتی تحقیق تاریخی هم نکرده و به جز کلیت کتاب، کتاب کاملا غیر واقعی است. من تصور می کنم هدف نویسنده سو استفاده از نام های شخصیت های تاریخی و معروف بوده است چه بسا اگر به جای نام مولانا یک اسم دیگر را روی شخصیت اول کتاب می نهاد، فروش مناسبی پیدا نمی کرد.

به نظر من نقطه قوت این رمان این بود که از زاویه های دید مختلف بود اینکه تو ذهن هر کی چی میگذره و فرد با توجه به شرایط زندگیش دنیا رو چطور میبینه
کسایی که میگن این ترویج خیانته ، بیشتر دقت کنن که هدف اینه که برای ازدواج فردی رو انتخاب کنید که بعد ها رابطتتون به خیانت نرسه حتی شده خیلی صبر کنید داره میگه ی مادر پاسوز بچه هاش شده در حالی که دیگه علاقه ای به همسرش نداره ،خب مردای خیلی زیادی هم بودن و هستن که خانواده و فرزندشون رو رها کردن … اگه فرد درست رو انتخاب نکنی ، تو اینه زندگی افراد بیشتری رو تحت تاثیر قرار میدی …
قسمت رفتار شمس با کیمیا هم باید ترجمه های دیگرم بخونم یا به زبان دیگه چون به نظرم ی جای کار میلنگید .

من این رمان و خیلی وقت پیش خوندم و زیاد از تصوف و عرفان سر در نمیارم ولی یه چیزای سطحی ای ازش می‌دونستم. رمان قشنگیه ولی ایرادات ریزی داره مثلا همین که گفتن از دید چند نفر بیان می‌شه، این برای من زیاد جالب نبود. ولی قسمتی که شخص متعصب حرف می‌زد و دوست داشتم. با این‌حال رمان می‌تونست خیلی قشنگ‌تر باشه، از دید ادبی و ماجرا می‌گم نه از نظر پیام اصلی. توی زندگی شمس و مولانا چون واقعیت بود نمی شد تغییری ایجاد کرد و بهش پیچ و تاب داد؛ ولی زندگی اللا می تونست با پیچ و خم های زیادتری رو به رو شه که جذاب‌ترش کنه. ولی در کل قشنگ بود

من این کتاب رو یکسال پیش خوندم و با خوندنش چنان جذبش شدم که فقط موقع کارهای ضروری کنارش میذاشتم. قلم نویسنده با مخاطب ارتباط خیلی خوبی برقرار میکنه و چون از دید شخصیت های گوناگون نوشته شده آدم میتونه در ذهنش خودش رو در شرایط هر کدوم قرار بده. اما بنظرم مظلوم ترین شخص این داستان کیمیا بود واقعا من نفهمیدم خب اگه شمس نمی‌خواست باهاش رابطه ای برقرار کنه چرا باهاش ازدواج کرد؟ و پیامی که من از داستان گرفتم این بود که انسان با حرف مردم بزرگ نمیشه انسان زمانی بزرگ میشه که از خودش به خدا برسه مولانا قبل شمس عارفی بود کل جامعه بهش احترام میذاشت به خودش مغرور شده بود و نمی‌دونست تمام این آبرویی که در چشم مردم جمع شده یک شبه میتونه نابود شه اما آبرویی که آدم در محضر خدا بدست بیاره فانی نیست. من در این داستان انتظار نداشتم الاا همسرش رو ترک کنه چون تعهد و پایبندی در ازدواج زیر سوال میره اما نکته ای که داره اینه که آدم باید شخصی رو انتخاب کنه که بتونه درکش کنه تا موجب خیانت نشه در آینده. من انتظار داشتم الاا تلاششوبکنه برای بهبود زندگیش با خونواده خودش 🧡در کل رمان دلنشینی بود.

تازه دیشب این کتابو تموم کردم . قشنگ بود اما کمی گیج کننده. میخواستم امروز ایمیل نویسنده رو پیدا کنم و در مورد الا بپرسم ، اینکه آیا واقعی هست یا نه ؟؟ و اگر واقعیت داره ، ببینم که از مسیری که پیش گرفت راضی ست یا پشیمان ؟؟
اما با خوندن کامنت ها متوجه شدم که متاسفانه این رمان برپایه ی واقعیات نوشته نشده.

درسته. خیلی ها عشق وعرفان رو اشتباه فهمیدن درحالی که تعهد و مسوولیت هم از اصول عرفان هستش مه الا خیلی راحت از زیر بار مسولیتش به عنوان یک مادر فرار کرد

اکنون آنچه بطور پراکنده در قاعده ها در باره عشق گفته شده است کنار هم میگذاریم عشق میگوید خودت را رها کن بگذار برود عشق سفر است ومسافر سر تا پا عوض میشود عاشق حقیقی خدا میخانه ونماز خانه برایش یکی است مپرس که آیاباید در عشق اِللهی باشم یاعشق مجازی یا عشق زمینی یا عشق آسمانی یا عشق جسمانی ( مهم نیت است نه صورت) پازل تکمیل میشود عمری که بی عشق بگذرد بیهوده گذشته است نتیجه قرار نیست که عاشق حتما مجنون یا فرهاد باشد هم جنس گراها عاشق هم هستند وباعشق زندگی میکنند همچون زنان که اخیرا پیدا شده اند وزندگانی را باعشق سپری میکنند واز درد زایمان‌و بچه داری مانند مردان خلاص میشوند ( نیت مهم است نه صورت ) .توجه داشته باشیم کتاب رمان نوعی گرته برداری از روابط مولانا وشمس حدود هفتصد سال قبل بروایت امروزی است ونویسنده آن زن(شافاک ) فمینیست و طرفدار و پیگیر حقوق زنان است .
اما آنطورکه نویسنده رمان عشق خانم (شافاک )گفته آرزومند بوده است که رمانی در باره عشق بنویسد وباتوجه باینکه عاشق مظهر عشق است بدنبال بدیل عاشق رفته وروابط مولانا وشمس رابرای این رمان وتخیل درآن باره انتخاب کرده است میدانیم که رمان داستان بلند خیالی است ( ادامه بحث درباره آن دراینجا مخل و موجب اطاله کلام است که از آن در میگذریم) .نویسنده رمان میتواند با بال خیال بهر جا که دلش میخواهد مانند شافاک سفرکند ومکنونات قلبی وایده ها ورویاهایش را درباره موضوع ودیده هایش را بنویسد وحتی قانون ومقررات وضع کند که البته جایز نیست ( واین کار منتقدین است که بآن توجه کنند وبنویسند وتذکر بدهند) اما ازانجاکه نوشته خیر وشر مطلق نیست خوب وبظاهر بدش طرفدار خاص خودش را دارد وهر طایفه میتواند بنوعی برمان دلبستگی پیدا وآنرا توجیه کند .
در اینجا میبایست بچچند مورد اشاره کرد وآن اینکه برای عشق تعریف جامع ومانعی وجود ندارد مولانا میفرماید عشق را از من مپرس از کس مپرس از عشق پرس یا اینکه گویند عشق چیست بگو ترک اختیار هر کو زاختیار نرست اختیار نیست معنا کردن این بیت کار آسانی نیست میفرماید عشق ترک اختیار است بدین معنا که در عشق اختیار انتخاب وچیز دیگر وجود ندارد وهر عاشق که نتواند خودرا از این امر یعنی اختیار رها سازد آورا اختیار نیست پس باید ابتدا اگر اختیار دارد از اختیارش درعشق برای رها ئی از آن اتخاذ تصمیم وبی اختیاری اختیار کند.ضمنا عشق در هر قلمرو یگانه است عشق بازاری وجسمانی واز این قبیل وجود ندارد میفرماید عقل بازاری بدید تاجری آغاز کرد عشق دید از سوی بازار او بازارها ومضمونهای دیگر که مخصوصا بامفهوم قاعده ۴۰ سازگار نیست .
آنچه گذشت ودر بخشها آمد که جملگی مضامین غزلهای خاص دیوان شمس و اشعار مثنوی است عیان میسازد که عشق وعاشقی عوالمی هستند که دست یابی بآنها کار دل است وکار گل نیست واین کار دل معلوم نمی کند که چه باید کرد که عاشق شد .ایا دست دعا و ندای ثنا بدرگاه پروردگار بلند کردن وهمیشه در پای سجاده بتسبیح وخداوندی خدا پرداختن میشود عاشق خدا شد یا در مثال موسی وشبان سرگشته وشیفته بود وبرای جانان از هیچ کاری دریغ نکرد نه کارهائی که عقل آنهارا مجاز دانسته یا پرورانده است.در آغاز قاعده ۴۱ بیتی از حافظ نقل کردم که ‌میفرماید بشوی دفتر اگر همدرس مائی که علم عشق در دفتر نباشد اما چرا حافظ از کلمه علم استفاده کرده است چون برای هر علمی وورود بآن مقدماتی وجود دارد که بدون دانستن آن مقدمات راهیابی بآن علوم غیر ممکن است ولی عشق علمی است که مقدمات آن در‌ دفتر نیست وبگفته مولانا نشانه آن زاری دل است وبی سبب نیست که از هر زبانی که گفته شود نا مکرر است وآنطور که حافظ میفرماید یک قصه بیش نیست غم عشق واین عجب کز هر زبان که میشنوم نامکرراست .
و ختم کلام …
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

سلام . اینقدر تعریف از این کتاب شنیده بودم که خیلی دلم میخواست بخونم ولی موقعیت زندگیم اجازه نمی‌داد . تا اینکه بالاخره زمان مناسبش رسید و من خوندمش . نه مولانا اون بود که می شناختم نه شمس همون شمس بود ، شاید چون ترجمه رو خوندم اینطور بود . ولی واقعیت رو بگم ، از نویسنده دلخور شدم . آخه عزیزم تو که این بزرگان رو خوب نمی شناسی چرا درباره شون می نویسی ، اینا آدمای کوچکی نیستن ،ولی کتاب ارزش ی بار خواندن رو داره ،

ملت عشق اصلا استانداردهای لازم به عنوان یک کتاب خوب یا حتی متوسط را ندارد. نه تنها مبتنی بر واقعیت نیست و زاییده ذهن و شاید عقاید شخصی نویسنده است، بلکه با سوء استفاده از یک شخصیت جهانی به نوعی تحریف در تاریخ و واقعیت دست زده.

من تازه این کتابو خوندم کتاب قشنگیه اما تنها جایی از کتاب که واقعا درکش نمیکنم رفتار شمس با کیمیا اس چون اصلا این رفتار به شخصیت شمس نمیخوره و اینکه اگر کسی دلیل این کار شمس رو فهمیده میشه به من دلیلشو بگه ممنون میشم چون واقعا ذهنم درگیر شده

دوست عزیز
درست می‌فرماید همچین رفتاری از شمس بعید بود چون هرچه که خواندی زاییدهٔ ذهن نویسنده است!!!!

من به شخصه هر کتابی که می خونم با این دیدگاه می خونم که حداقل یه پاراگراف که برام معنا و مفهوم داره در ذهنم پایدار باشه و بهش عمل کنم
من از کتاب ملت عشق لذت بردم سوای کم و کاستی ها و علامت سوال های که در ذهنم ایجاد کرد یک حسی از آرامش برام به ارمغان داشت
ولی از اونجایی که چند سال پیش کتاب کیمیا خاتون نوشته سعیده قدس رو خونده بودم بسیار در مورد یک سری از اتفاقات بین شمس و کیمیا دچار شک شدم و نمی دونم کدام واقعیت هست
به نظرم ای کاش زمان چاپ و ویرایش کتاب ها واقعا به حوادث تاریخی که نمی دونن درست یا غلط توجه کنن و افراد و دچار سردر گمی و برداشت متفاوت از شخصیت ها نکنن جایی شمس و کوبیدن جای دیگر در مقام بالاتر …. کلا ضد و نقیض های زیادی در این کتاب ها به چشم میاد

شمس عاشق خدا بود او او تمام زندگی خود را وقف خدا کرده بود با این حال نمی شود آدم همه احساس و عشق و وابستگی خود ره به مای هر کس و چند نفر بریزد
اول نت جه نشد وقتی ازدواج کرد دانست ک چه اشتباهی مرتکب شده و هرگز نخواست عشق خود را بجر خدا به کسی دیگر هدیه ببخشد.
و ماند موضوع زناشویی ک او هم دلایلی داشت بخصوص خودش .

سلام منم اینو قبول دارم اما واقعا فضای جالب و عرفانی داره که ادم رو میگره مثلا اونجایی که مولوی وارد میدان شهر برا رقص سمماع شد من داشت گریم می گرفت…

دوست عزیز شمس که از روی عشق و عاشقی و تمایلات دیگر با کیمیا ازدواج نکرد بلکه اون گوهر حقیقی وجود کیمیا رو می دید اینکه او چقدر استعداد دارد و در عرفان میتواند سیر کند اما متاسفانه ظرف وجودی کیمیا به اندازه کافی گنجایش نداشت و نتوانست پا در راهی که شمس چراغ هایش را برای او روشن کرده بود بگذارد و در نتیجه از مسیر اصلی منحرف گشت. مخصوصا قسمتیکه کیمیا خودش را برای شمس آراسته میکند و شمس او را از خود می راند و می گوید از او ناامید شده من هم دقیقا همین حس را نسبت به کیمیا داشتم اینکه او میتوانست وارد مسیری عرفانی بشود و چقدر توانایی داشت اما از مسیر منحرف شد

سلام من این کتاب تاوسط خوندم وهنوز دارم میخونم نکته های داره برای خودم جالب بود ولی نمیودنم سند تاریخی داره یانه اینم تخصیر محققا وتاریخ دانهاو علمای ما هستش من مطمئنم چندوقت دیگه یه عده تلاش میکنن فیلمشم بسارن ولی اونجور که اونا دلشون میخواد همین طور که خانم شافاک این کارو کرده وقتی آدم میخواد یه حرف غلط یادرست رو تو فیلم یا کتاب بیاره اون حرف لای صدتا حرف درست غلط می پیچه چون به دلم نشست که نباید قبول یارد کنم اگر کتاب بادقت بخونیم می تونینم همه جواب ها تون رو از توش بفهمید فقط باید تعصب کناربزاریم خود کتاب مشتش باز میشه وهدف نویسنده معلوم میشه علت پور فروشیشم توکتاب اومده اونجاکه میگه مردم دنبال معنویت بدون خدا هستن راست میگه شیعه بود مسلمون واقعی بودن دردداره چون عملکرد میخوادوگرنه من همرو دوستدارم عاشق خداهستم که شیطانم همین وگفت .به خاک سجده نمیکنم ولی دعوض یک سجده ای کنم بیاوببین خواهر برادر مواظب باش شیطان دقیقا از او نجایی وارد میشه که تو قبول دار .یا علی

اون یه درویش و درویش هیچ وقت ازدواج نمیکنه و اگه متاهل بشه هیچ وقت وارد رابطه نمیشه چون فقط عشق خدا رو در دلش داره.

به نظر من کتاب ملت عشق خیلی کتاب خوبیه و علی رغم ضعف های که داره مثل کوتاهی شمس در عشق کیمیا و عدم مسئولیت پذیری در زندگی مشترک … مطالب آموزنده زیادی داره مهم ترینش تشویق به شناخت اعماق وجود خود و یادآوری اینکه ما در جایگاهی نیستیم که دیگران رو قضاوت کنیم و خیلی متن رمان جالبه و آدمو ترغیب می‌کنه به خوندن بیشتر از اون کتابایی که دوست دارم دوباره بخونم داستان شمس و مولانا و ۴۰ قاعده عالی بود و کلا بسته که شخصیت هر کس این کتاب برداشت ها و تاثیر های مختلفی روی خواننده کتاب داره
ولی کتابیه که برای بیشتر اشخاص مفیده

این کتاب من را به مطالعه واداشت جالب شد داستان واقعی شمس و مولانا را بخونم اگر کسی کتابی داره که داستان حقیقی بهم معرفی کنه اولش شخصیت شمس قابل ستایشه ولی بعدش ولی اخر کتاب عشق کیمیا که را نادیده میگیره وناجوان مردی میکنه توی مثنوی از شمسی که مولانا یاد میکنه همچین کاری بعیده بعدشم این بابا عزیز بعداز نعشه بازی حالا شده بود صوفی هیچ وقت یه انسان عاشق واقعی یا صوفی واقعی یه زن متعهد رو به انحراف نمی کشونه این که نشد عشق هم در مورد شمس وکیما مراحل عشق اولش از مخلوق به مخلوق شروع میشه در صورتی که عشق کیمیا نادیده گرفته شد حالا الا که همین جورش افسرده بود چی کار کنه چه امیزه ای را دنبال کنه یعنی انسان فقط به نفس خودش عشق بورزه ازبزرگان تصوف حسن حلاج با جزامیها غذا خورد در صورتی که روزه بود گفت من روزه میشکنم دلی را نمی شکنم کی این جوری بودن اینا من از دوستان می پرسم چه پیام اموزنده داشت این کتاب !!!!!

در کل کتاب دوست داشتنی بود و نویسنده با قلم خوبی که داشت با آدم ارتباط برقرار می کرد منتها ایراد هایی در اش وارد بود که بیشترش رو دوستان گفتند….و چیزی که من اصلا انتظارش رو نداشتم رفتار سرد شمس با کیمیا و نادیده گرفتن اون بعد از ازدواجشون بود که با شخصیت خوبی که تا اینجای داستان از شمس در ذهن ما ساخته بود در تضاد بود….منتها اینکه داستان رو از دید شخصیت های مختلف تعریف می کرد جالب بود و همینطور چهل قاعده عشق که بی نظیر بود…در کل کتاب خیلی خوبی بود از این لحاظ که نویسنده قلم قوی داشت و داستان مولانا و شمس رو برای نوشتن انتخاب کرده بود.

سلام به نظرم کتاب نقطه ضعف هایی داشت اینکه عشق کیمیا به شمس و نادیدە گرفتن اون از طرف شمس و همچنین نحوه ی مردن کیمیا خیلی ساده و فرمالیته سر و تهش رو هم اورده بودن و شخصیت مولانا را انگونه که بود نشان نداد ممنون از شما

طبق قاعده ی چهلم شمس عشق جسمانی عشق بدی نمی باشد اما در حقیقت و حتی در خود آثار مولوی عشق های جسمانی ننگ می باشد
عشقی که از پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق زلیخا به یوسف نیز زمانی که از جسمانی به عرفانی و معنوی ترفیع پیدا کرد دارای ارج شد
نکته ی دوم این است که نویسنده سعی داشته مولوی را یک صوفی بسیار عمیق نشان دهد در حالی که مولوی به صراحت تمام از بعضی از اعمال اهل تصوف ایراد می گیرد رجوع شود به آثار دکتر عبدالحسین زرین کوب
در نهایت توصیه می کنم به جای خواندن این کتاب خود مثنوی را بخوانید

ملت عشق را نخواندم و فقط نظرات خوانندگان را مرور کردم. نظرتان جالب بود.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
ممنون

دیدگاه زیبایی از زندگی شمس و رابطه ی آن با مولوی داشت همین طور عقاید و سبک زندگی اهل تصوف
اما همش تخیل نویسنده بود ایکاش حقیقت داشت ایکاش…

اولش ک این رمان رو خوندم انقدر برام جذاب و فریبنده بود ک دلم نمیومد سریع تمومش کنم رو هر خطش چند دقیقه فکر میکردم خیلی ب تصوف علاقمند شدم و تحقیقاتی دربارش انجام دادم ک دیدم تمام ائمه و پیامبر ،صوفیان فلسفه و تصوف را کاملا رد کرده و ان را انحراف کامل و فریب دادن مردم با نشان دادن جلوه دیگری از دین است ک مخالف دستورات اسلام است.
عزیز زاهارا به ظاهر فکر کرد ک راه خود را پیدا کرده ولی درواقع ان هم به گونه ای منحرف شده بود …اگر خودتون تحقیق کنید درباره صوفی و…میبینید برخلاف ان ظاهر عرفانی و زیبایی ک بعضی ها ان را راه رسیدن ب خدا و عرفان …میدانند نیست پر از اشتباه و بیشترش زاییده ذهن انهاست.

نمی تونم باور کنم کسی که در عشق به خدا غرق نسبت به کسی که اینقدر عاشقه بی تفاوت باشه
در واقع شمس عشق به مخلوق رو مانع رسیدن به عشق الهی میدوند در حالیکه داشتن عشق زمینی نه تنها مانع نیست بلکه پله ای برای رسیدن به عشق آسمانی
البته که درصد بسیار زیادی از کتاب ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است
به دور از ایراداتی که به کتاب وارده خوبیش این بود که ما رو پیگیر زندگینامه ی این دو عزیز کرد

ترس و لرز اثر سورن کی ئر کگارد رو حتما بخونین. ابراهیم برای رسیدن به خدا اسحاق رو قربانی کرد. سورن، رگینه اولسن رو و شمس …

ملت عشق رو بخونید و تاثیر نپذیرید!…

من این کتاب رو خوندم و به نظرم کتاب فوقالعاده ای هست. و نویسنده اون خیلی قلم خوبی داشته.
من خیلی از اون بخشی که اللا خانوادش رو بخاطر علاقش رها میکنه نه بدم اومد نه جالب بود.
بهر حال به نظرم اون کتاب فوق العادس و پیشنهاد میکنم حتما اون رو بخونید.

سلام دوستان ممنون از نقد های بسیار زیبا که با بیشترش موافقم
بیشترین چیزی که نظر من رو جلب کرد این بود که نویسنده کلا مولانا رو ترک کرد در حالی که اشعار مولانا همه به فارسی
از این که نویسنده این همه اراجیف رو به زیبا ترین شکل ممکن بیان کرده واقعا در حیرتم
کتاب بسیار جذاب نوشته شده
از خوندن کتاب میشه فهمید ۸۰ درصد نوشته ها زاییده ذهن نویسنده هست و به دور از واقعیت
نگه میشه کسی در عشق به خدا غرق باشه و با کیمیا چنین کاری بکنه
ولی از اینکه نویسنده به (ب ) بسم الله و نقطه زیر آن اشاره کرده و آون رو به امام علی ربط داده خوش اومد
دوستان اگر کتابی در رابطه با شمس یا مولانا سراغ دارید پیشنهاد بدید البته امیدوار بر اساس واقعیت باشه
خوبی ملت عشق این بود که افتادیم دنبال زندگینامه ی مفاخرمون

سلام لیدا جان، اگر به زندگی شمس و مولانا علاقه دارین به نظرم کتاب های ملک گرسنه و عارف جان سوخته رو بخونین. این کتاب ها بر اساس واقعیت هستن. البته کتاب های دیگه هم هستن که واقعیت داشته باشن اما من تاحالا اینهارو خوندم

سلام . افرا

به نظر من مفهومی که کتاب سعی دارد به خوانندگان انتقال دهد بسیار مهم تر از موضوعات و داستان زندگی الا هست. اینکه خوانندگان باز هم ظاهر امور را ملاک قرار داده اند و شروع به قضاوت کردند، بسیار شبیه داستانهای کوچک داخل کتاب است. هدف اصلی کتاب توجه به چهل قانون مولانا بوده و سعی میکند ما را از گرفتار شدن در ظاهر امور نجات دهد و به نظر من باز هم ما دچار همان اشتباهاتی میشویم که افراد ظاهر بین زمان مولانا و شمس بودند .

خب کتاب ملت عشق
راستش کتاب رو از اون جایی که از زاویه دید های مختلفی داستان شمس و مولانا رو دنبال میکرد دوست دارم کتاب از ابتدای داستان و حتی تا اواسطش شروع خیلی قشنگ و داستانش هیجان برانگیز بود اما آخر داستان خیلی تعریفی نبود دید نویسنده به اینکه خدا رو چجوری باید دید رو خیلی دوس دارم و اون داستانی که از حضرت موسی تعریف شد که درش حضرت موسی به یه چوپان میگه تو نباید اینجوری خدا رو عبادت کنی و … این قسمت رو خیلی دوست داشتم .
شخصیت شمس خیلی به دلم نشست اما وقتی که با کیمیا برخورد میکرد کلا ازش انتظار این حرکات رو واقعا نداشتم مردی که از همه چیز و از حتی فکر آدم ها خبر داشت چطوری به خودش اجازه میداد یه زن رو وسیله قرار بده و اصلا به احساس و عواطف کیمیا توجهی نکنه….
و اینکه شخصیت اللا و کاری هایی که میکرد کاملا برازنده ی شخصیتش بود خب زنی بی اراده کسی که تا به حال هیچ کاری رو و هیچ مشکلی رو تو زندگیش حل نکرده بود زنی که حتی میتونم بگم عرق دنیای خودش بود و از اطرافش بی خبر خب به نظرم یه زن نه بهتره بگیم یه مادر هیچ وقت بچه هاشو بلاتکلیف حداقل میتونم بگم تو کشور خودمون اینطوری رها نمیکنه به نظرم اصلا ایده ی فمنیسم اینجوری نیست در واقع این قسمت داستان اینو نشون میداد که اللا از همه جیز فرار میکنه حتی از روبهرو شدن با عواقب کارهاش و اینکه تو داستان عزیز و اللا کلا هیچ کدوم از رفتار عزیز به نظرم عرفانی نبود عشق رو باید تو وجود خودت و اون عشق رو نسبت به خدای خودت پیدا کنی نه اینکه با یه آدم از طریق ایمیل آشنا بشی و باهاش درددل کنی و اوت راهنماییت کنه کلا این قسمتش خیلی به نظرم چرت اومد اینکه یه زن امریکایی اینقدر ساده و بی کس و کار و در عیل حال بی اراده باشه در اوایل داستان شاهد این بودیم که اللا و دیوی کلا با تلاش خودشون زندگیشون رو ساختن اونوقت چرا باید یه زن که از ابتدای داستان اینقدر قوی ظاهر شده در اواسط داستان این قدر شخصیتش ضعیف نشون داده بشه کلا چیزی که به زندگی اللا مربوط بود تو این داستان اصلا هماهنگی نداشت و داستان رو اگه نویسنده فقط به زندگی شمس و مولانا و روایت این دو مربوط میشد توجه میکرد خیلی بهتر میشد .

منم با شما موافقم که بنظرم آوردن داستان الا از جذابیت کتاب کم کرده.

یکی ازبهترین کتابهایی که خوندم و کاش میتونستیم کمی ازقواعدرو رعایت کنیم ..آشنایی شمس و مولانا برای من بسیار جذاب بود و معنی واقعی عشق و دوستداشتن و شناخت آدم هارو نشون میداد …من امروز برای دومین بارخوندمش و جالبه باتمام اینکه آخرداستان برام ازقبل مشخصه اما بازهم باخوندش هربار چیز جدیدی پیدامیکنم و درواقع من با هربار خوندن این کتاب دچار ی حال غریبی هستم که تاچندین روز درسکوت کامل به سرمیبرم.اینم بگم که قابلیت چندبارخوندن دیگش روهم دارم👌🏻شمس و مولانا و البته بیشتر برای من شمس و حالت عصیان زده وسرکش رو کاملا درک میکنم

میشه از نقدتون برای یک کار کلاسی استفاده کنم

درد برشما
من هم با شما موافقم ‌‌شخصی عزیز اصلا عرفانی نبود

کتاب خیلی سطح پایینی بود واسه من.واسه تازه کتابخونهامناسبه

پس شما کتاب رو درست نخوندی و منیت و غرور در شما آشکاراس

دقیقا بنظر من هم یک کتاب خیلی معمولی بود. اینکه از نگاه افراد مختلف داستان روایت میشد جالب بود ولی در کل حالت شعارگونه ای داشت. با عشق قرمز میدم

دقیقا موافقم با تع تعریف هایی که ازش شنیده بودم انتظار یه شاهکار رو داشتم وای تو بهترین حالتش یه اثر متوسط بود واقعا تاثیر رسانه و شبکه اجتماعی فوق العادس

کاملا با شما موافقم،جسارت نباشه اما اونایی که تعریف زیاد و خارق العده ای از این کتاب کردن،صدرصد تازه کارن و مطالعه ی زیادی نداشتن

سلام. مختصر بگم. کتاب خیلی خوبی بود وجذاب وخیلی نکته های ظریف برای خودشناسی وخداشناسی داشت وبرای عزت نفس وتوجه به خود در مورد بخش زندگی مولانا وشمس خیللی جالب بود ودوست داشتم اطلاعات جدیدی برام داشت دوست داشتم در مورو رقص سمابیشتر توضیح داده میشد بخصوص که من رو یاد همین رقص که تو استانبول دیدم انداخت
نحوه برخورد شمس با کیمیا اصلا منطقی نبود از مردی مثل شمس که حتی پشت در را می دید خیلی بعید بود که تازه شب زفاف متوجه بشه در دام افتاده وکسی که از عشق وانسانیت میگه چنین برخوردی با دختری معصوم که عاشقش هست داشته باشه. ای کاش بعد از مرگ کیمیا هم از زبان شمس صحبت میشد
رمان باعث تغییرات خیلی خوبی در الا شد ولی درانتها راه به خطا رفت واز همه عجیب تر رفتار عزیز بود الا یهودی بود وچه قوانینی دارند نمی دونم ولی عزیز چطور تونست بازن متاهل که طلاق هم نگرفته همراه بشه وزندگی مشترک داشته باشن؟؟؟
درکل تا مرحله ازدواج کیمیا وشمس خیلی خوب پیش رفت ولی بقیه جالب نبود
ای کاش با این همه قواعد شمس هم کمی به خودش می اومد وهمینطور الا وعزیز می تونستن رفتار درست تری داشته باشن
موفق باشید

آفرین
من کاملا با خانم مینا موافقم

این کتاب دومین کتابی بود که خوندم و خب در این مسئله تازه کارم.کتابو دوست داشتم، تا چند روز بعد خوندنش فکر میکردم بهترین کتابه،ولی یه خورده که فکر کردم دیدم نه.مثلا الان نویسنده از زبان شخصیت های داستان و اون چیزی که تو دلشون بوده نوشته، ولی مگه میشه انقد دقیق باشه؟شمس که نیست بتونه دل ادمو بخونه اونم ادمی که هشتصد سال پیش زندگی کرده.پس تخیلی بوده و واقعی نیست.
ولی خب تنها فایده این کتاب برای من علاقه مند شدن به خواندن مثنوی و دیوان شمس وبقیه آثار مولاناست.
و یک نکته ی دیگه شمس و مولانا هردو ایرانین،پس بهتره یک نویسنده کاربلد و عاشق فرهنگ ایرانی بیاد و راجب رابطه این دو شخصیت کتاب بنویسه،قطعا یک فرد ایرانی بهتر از یک فرد ترک راجب این افراد توضیح میده.
(سنم کمه و تجربه ندارم،ولی خیلی کتاب دوست دارم مخصوصا تاریخ،شاید یه روزی خودم دست بکار نوشتن کتاب با شواهد و مدارک درست درباره شمس و مولانا بشم)

سلام.مینای عزیز
مشکل برخورد شمس نیست.شمس تبریزی عارف بزرگی بودند منتها نویسنده ی رمان که حتی مسلمان هم نیست یه سری چیزها رو درباره شمس سر هم کرده که اصلا واقعیت ندارند.خیلی جاها خوب بود اما بعضی جاها که شمس و کیمیا رو توصیف میکرد اصلا ساخته های ذهنی مناسبی برای رمانش نبود که برای شخصی چون شمس تبریزی به کار بگیره
به هرحال کتاب خوبی بود اما اینکه رومان غیرواقعی رو با شخصیتهای واقعی بنویسی خیلی بده مثلا خود بنده اول نفهمیدم رومانه و الکیه و نزدیک بود نظرم نسبت به شمس بد بشه اما فهمیدم اکثرش ساخته ذهن الیف شافاکه و غیرواقعی هست.تصمیم گرفتم برم کتاب مقالات شمس رو دانلود کنم و بخونم فعلا کمی ازش رو شروع کردم.برای شما هم پیشنهادش میکنم

در بالا گفته شده :(ملت عشق داستانی مربوط به قرن سیزدهم است) بنظرم اشتباهی پیش آمد و مولوی در قرن ۷ بوده است.تشکر

ملت عشق را خواندم . نظرات خوانندگانش را نیز
باید گفت:
هرکسی از ظن خود شد یارمن
از درون من نجست اسرار من…

قضاوت نکنید و در درونتان سیر و سلوک کنید
خرد یارتان

قرن میلادی با شمسی فرق داره دوست عزیز

ملت عشق را نخواندم و فقط نظرات خوانندگان را مرور کردم. نظرتان جالب بود.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
ممنون

با سلام. در کل داستان جذاب و گیرایی بود. و خواننده مثل تیکه های پاذل باید کنار هم میگذاشت. از طرفی داستان شمس و مولانا بسیار عمق و جذابیتش رو بیشتر میکرد.

ولی نقدی که هست، خیانت اللا هست و تشویق عمیق مخاطب به خیانت! میتونست جدا بشه از دیوید. و رفتار شمس با کیمیا واقعا ظالمانه بود. این رفتار با رفتارهای قبلی شمس متضاد بود. همچنین نویسنده بعضی شبهات قرآنی رو مطرح کرده ولی از پس جواب جامع و درستش بر نیومده.

سلام
کتاب بسیار جذابیه
دوست دارم یه بار دیگه بخونمش
ولی قطعا روایت زندگی معاصرش (اللا) رو حذف میکنم.
به نظرم اگر فقط قسمت شمس و مولانا رو روایت مرده بود جذابیت و همه گیری بیشتری داشت.

نمیدونم چرا هرچی کتاب انحرافش بیش تر باشه اینقدر استقبالش بیش تر….
دخترای مملکت ما البته نه همشون خیلی جوگیرند میان قیافه روشنفکری میگیرن این کتابارو میخونن فردا ده تا بدبختی بار میارن

بابا این کتاب چی داره که اینقدر ذوق کردین
نود درصد نظر درباره بخش اللا دادین این یعنی جالب بوده براتون…..
کتاب هزار تا چیز دیگه داره شما چسبیدیم به اون یه تیکه فقط

اینکه میگین دخترای مملکت ما این مدلی ان زیاد عبارت جالبی نیست!
دخترای مملکت ما نه؛ هر دختری که کتاب میخونه به آینده خودش کمک میکنه. شناختش از خودش رو بیشتر میکنه که به قول شما از همون ده تا بدبختی جلوگیری کنه. اینکه الان بانوان یا حتی زوج ها خیلیاشون مشکلاتشون بیش از اندازه زیاده یه بعدش هم مربوطه به کم مطالعه کردن! مطالعه نکردن کلا ذهن رو محدود میکنه و از پیشرفت جلوگیری میکنه و اینکه مثلا یکی راجب الا نظر داده یکی راجب شمس یکی راجب مولانا یکی راجب عزیز انتخابیه و به هیچ کس دیگه ای هم ربطی نداره. شاید الا نظرشون رو بیشتر جلب کرده و راجبش نوشتن.
کتاب چی داره؟؟؟
حتما با حواس پرتی این کتاب رو خوندین. عارف ترین شاعر ایران؛ مولانا توی این کتاب زندگیش به روایت کشیده شده. زندگی ای که سراسر پند و عبرته. اگر این کتاب چیزی نداشت مردم هم انقدر ازش استقبال نمیکردن. مطمئن باشید!

چرا دخترای سرزمینت رو با اللا مقایسه و تشبیه میکنی؟ اما مردای سرزمینو مثل دیوید نمیبینی, مگه دیوید اول خیانت نکرد, در پاسخ به خیانتای دیوید, کار اللا خیلی درست و بجا بود و راه خوشو انتخاب کرد

به چه قیمتی اللا این کار رو انجام داد؟ به قیمت از دست دادن بچه هاش؟ واقعا ارزشش رو داشت فقط بخاطر یه سال زندگی عاشقانه، بچه هاش رو از خودش برونه؟؟ شخصیت اللا خیلی بی مسئولیته، اون نسبت به بچه هاش مسئوله، وقتی اینحوری بچه هاش رو ترک کنه بخاطر یه مرد غریبه معلون نیس چه آینده ای در اناظار بچه هاشه
خیلی خیلی با نظر نویسنده مخالفم 😬😬

با سلام . رمان فوق العاده ای بود اول اینکه دیدگاه انسان رو به کل تغیر میده این که به همه انسان ها به یک دید نگاه بشه من یا شما یا هر مخلوق دیگه ای ساخته نشیم برای قضاوت . قضاوت فقط مختص خداست . با خوندن این رمان میشه خدا رو بیشتر شناخت میشه مرزها رو برداشت پیشتر رفت اون قسمتی که از نفس ها حرف زد از اماره لوامه مطمئنه و و تا رسیدن به خدا این رمان نمیخواد جایگاه یه زنی در آمریکا رو با جایگاه زنی مثله من در ایران رو مقایسه کنه میخواد این رو بگه یک زن به عنوان یک انسان حق داره که زندگی خودش رو فدا نکنه خوب زندگی کنه زندگی که درش عزت نفس داشته باشه این رو برداشت نکنید که یک زن میتونه در چهل سالگی عاشق بشه این برداشت رو بکنید که یک زن میتونه جسور باشه میتونه چیزی که عذابش میده رو حذف کنه تنها برای یک چیز کلمه ای به نام آرامش قسمت های زیبایی داشت قاعده ای که از مخملی شدن قلب حرف زد و زدودن سختی قلب این رمان به من خیلی کمک کرد این که داستان رو از چند زاویه بررسی میکرد عالی بود تقسیم کردن رمان به چند بخش زیباترش کرد و این که زبان اللا در داستان خودش به تنهایی برای تصور کردن کافی بود موفق باشید

اصلا شخصیت الا به شدت چرت بود
مگه زمان قاجار که این فرد پاسوز شوهرش شده اونم تو چه کشوری آمریکا!!!!!!!
این خانم میتونست سالها پیش طلاق بگیره نه بیاد خیانت کنه
این کتاب به شدت مضر مبتذل و ناهنجار است
فقط داستان شمس و مولانا قشنگ بود که تو اونم چندتا مورد داشت (مثلا لمس کردن صورت کیمیا)
دوستان اگه میخواید شمس و مولانا بشناسید چندین تا کتاب گردن کلفت است که ملت عشق عددی نیست پیش اونا

کتاب خوبی است ولی زندگی الا قابل قبول نیست در این سن و با وجوو سه فررند عاشق بشه به فرهنگ جامعه ما در تضاد است اصلا قابل قبول نیست هرچند سطح درک بنده از صوفی پایین است و نیاز سوادم

کتاب ملت عشق فقط و فقط برای متزلزل کردن بینان خانواده نوشته شد
داستان مولانا هم سرپوشی بود برای خیانت خانم داستان اول والسلام
مزخرف ترین کتاب تاریخ

کتاب بسیار جذاب بود/پیوند عجیبی از قرون مختلف ومهمتر پیوند عجیب ادیان و نژادها / موجب شناخت حداقل ابتدایی ازمسلک دراویش می‌شد /شناخت ۴۰ قاعده شمس/مطالب بسیار سنگین که با زبان محاوره بیان شده و همین باعث جذاب بودن کتابه/قسمت ازدواج کیمیا بسیار ناباورانه بود از شخصی با مسلک شمس بعید بود/و در مورد اللا اونها طلاق عاطفی گرفته بودن خیلی وقت بود دیوی اللا رو نمیدد نیازبه طلاق نداشت تا با عزیز بره عمر عزیز هم فرصت نمیداد و مهمتر عزیز تا جایی که شرایط اش رو بدون پنهان کاری به الا نگفت و تا از عشق اللا و ترس اللا نسبت به رابطه مطمن نشد اتفاقی بینشون رخ نداد درس بزرگ اینکه فدا کاری و گذشت کور کورانه بی چشمداشت کار اصلا عاقلانه ای نیست و درنهایت به ضرر خود شخص و عزیزانش هست

دوستان این نظر رو بدون هیچ تعصبی نوشتم. پس لطفا شما هم بدون تعصب بخونیدش.

به نظر من در این کتاب روایت های زمان قدیم و حال (اللا) اصلا موازی نبودند. چون عشقی که شمس ازش حرف می زد عرفانی و معنا دار بود و درکش کار هرکسی نیست. درحالی که روایت زمان حال از عشق به قول خودش چیزیه که الان هست و فردا نیست. همین ضعف بزرگیه برای این کتاب ولی با این حال چون اغلب افراد کشور های غربی درک خاصی از عشق به خدا و … ندارند این کتاب به درستی نقد نمیشه و به یکی از پرفروش ترین کتاب های دنیا تبدیل میشه.

هر کسی با یک دیدگاه این کتاب رو می خونه (فرامتن) و به یک شکل اونو درک می کنه. اما ایراداتی اساسی در داستان اللا وجود داره که قابل چشم پوشی نیست و از دیدگاه هرکسی پنهان نمی مونه.

کتاب ملت عشق واقعا یک شاهکار است ابتدای داستان ذهن خواننده را به سوی این مطلب سوق می دهد که نقش اول داستان خانمی بنام الا میباشد با فراز و نشیب های فراوان و آینده ای مبهم اما با خواندن تدریجی کتاب آنچه بیش از هر چیزی خواننده را به تفکر وا میدارد قوانین عاشقانه یا به نوعی قوانین عاقلانه شمس تبریزی میباشد که با تمثیل های معنوی زیبا قوانین را برای خواننده تشریح میکند البته نکته جالب توجه که در این کتاب وجود شخصیت های جالبی است که هرکدام به نوعی به جذابیت داستان می افزاید از کیما ،سلیمان مخمور ، رز کویر ، مرد گدا و نهایتا شخصیت های متفاوت پسران مولانا در برخورد با آتشی که شمس در خانوادشان به پا کرده بود ………

داستان اللا رانمیشه واقعاموازی با داستان شمس ومولاناقرارداد وازنظرمن نویسنده ممکنه حسب نوع زندگی واجتماع کنونی پیرامون خودش داستان اللارومطرح کرده باشه اما داستان مولانا روتقریبامشابهش درکتب دیگرهست ونمیتوان خیلی آن راتغییر داد.
اما زندگی وسرنوشت اللا نه باتصوف بود ونه به تصوف منتهی شد
درحالیکه سرنوشت تمام کسانیکه به شمس علاقه مند میشدند به یگانگی ویکی شدن برای خدا منتهی میشه نمونه گل کویر و…
ولی اللا دراخرداستان هم نشانه ای از رغبتش به علایق وصوفی بودن مثل عزیز وجود نداشت .وهمین دلیلی هست برای عدم موازی بودن دو داستان.
اللا درزندگیش بادیوید رویاهای خودش رو وعلایقش رو کاملا حذف کرده بود وهمچون عقده شده بودن براش و ضعف از نوع زندگی خودش بود وتنها باخواندن یک داستان به دنبال عشقی زمینی رفت وبه شوهرش خیانت کرد درحالیکه میتونست ابتدا ازشوهرش جدابشه و….
والبته بنده از برخورد شمس باکیمیا استقبال نکردم یعنی حرکتش رو ظلم دیدم به نظرم .نمیدونم چقدر محتوای داستان باواقعیت منطبق بوده

کلا کتاب…. سرگرم…… کننده ای بود تا شاهکار
ماباید توجه داشته باشیم که هر کتاب رمانی نقص هایی داره
به نظر من بخش.. اللا..اگر نبود کتاب به مراتب بهتر میشد این بخش کاملا طرز تفکر نویسنده است
این بخش کلا برای دختران مملکت ما ضرر دارد
بخش اللا به طول مستقیم به این اشاره داره که هر زن شوهرداری مخصوصا می‌تواند با مرد غریبه رابطه داشته باشد
ولی در کل کتاب خوبیه چون خودم به شدت عاشق شمس تبریزی شدم

به نظر من این کتاب بیشتر تالیف بود تا نگارشی برگرفته از روح یک نویسنده
ادبیات استفاده شده در چهل قانون شمس توسط نویسنده درک نشده بود فقط بیان شده بود و بهتر بود این قوانین به طور غیر مستقیم توسط نویسنده ای یا قلم قوی در داستان الا دیده شود.
البته از اینکه الیف شافاک آشنایی مختصری از زندگی صوفی ها برای خواننده ایجاد کرده بود جای سپاسگزاری را داشت

این کتاب بر خلاف شروع فوق العادیی که داشت پایان قوی ای رو بیان نکرد
این واقعیت که شما همه زندگی و بچه هاتون رو بدون هیچ آمادگی ای ترک کنید تصور وحشتناکی است
درسته که هر فرد باید در فرصت زندگی اش برای خودش زندگی کند اما بعضی تصمیمات مثل بچه دار شدن باعث پیش آمدن یک سری وظایف و مسئولیت هایی میشود که انسان نمی‌تواند به راحتی همه آنها را کنار بگذراد
برای من به شخصه الا نه تنها عاشق و قابل مقایسه با مولانا و شمس نبود بلکه شخصیتی ضعیف و پر از کمبود بود
بجای حل کردن مشکلات و مسائل او فقط صورت مسئله را پاک میکرد و یا خود را به بی‌خیالی میزد
در پایان داستان همچنین بر خلاف اوایل آن به سرعت همه چیز پیش می‌رفت از مرگ کیمیا کسی حرفی نزد حتی یک جمله از شمس راجبش گفته نشد
هیچ کجای داستان شمس حتی ابراز علاقه ای به او نکرد انگار که او حتی اجازه نداشت که با او ازدواج نکند
و حتی شخصیت کیمیا دختری بسیار سطحی و زود باور بیان شده بود
باور نمیکنم خانم الیف شافاک واقعا درکی از فمنیست داشته باشند بیانشان از این مسئله نه تنها کمکی نمیکند بلکه باعث نقد های زیادی میشود
بیان شخصیت زنانه به صورت سطحی زود باور و ضعیف از جمله چیز هاییست که به وفور در کتاب دیده میشد
از نقاط مثبت کتاب تشبیه ها و جمله های بسیار زیبا است و بیان شدن داستان از زبان چندین شخصیت و چندین دیدگاه ولی شخصیت پردازی ها بسیار ضعیف است بخصوص در مورد زنان

بنده کتاب را خواندم بنظرم کتابی از جانب قوم یهود برای منطقه خاورمیانه تا تزلزل ایجاد کند در نقش زن در خانواده و شانه خالی کردن از وظایف درمقابل فرزندان میخواهدبنیادخانواده را بصورت ناملموس گسسته کند . و متاسفانه بعضی از خانم های ایرانی هم بی جنبه هستند و با خواندن چند کتاب از این نویسنده و امثال ایشان کانون گرم خانواده رو با بهانه و رفتار های برگرفته از شخصیت های داستان های کتاب مورد تخریب و در برخی موارد با طلاق رو بروکنند .

این کتاب برای افراد مختلف، متفاوت درک میشه. چیزی که من از کتاب یاد گرفتم قضاوت نکردن از قبل بود، افراد رو با دیده دل نگاه کردن بود. ولی متاسفانه به نظر من نگاه شما به این کتاب خیلی سطحی است. باید بیشتر اندیشید؛ کتاب علی رغم ذکر موردی که شما فرمودید، بیشتر سعی در نفی این موضوع داشته. چون اگر واقعا کتاب رو خونده باشید در انتهای داستان خیلی حس خوبی نسبت به کار اللا نخواهید داشت و کاری که او انجام داده به نظرتان غیر منطقی می آید.

ولی با این حال اگر شما یا هر کس دیگری مسر هستید که این کتاب همچین هدفی داشته من به دیدگاه شما هم احترام می گذارم هر چند در اشتباه باشید!

بیان شبهات قرانی بدون مطرح کردن دلیل آنهاتوسط شمس و ضعفهایی که شخصیت زن را دربرمیگرفت نشان ازشناخت ضعیف نویسنده میتونه باشه ولی در کل داستان شمس ومولانا کاملاباداستان اللا هم ازنطرنوع عشق هم ازنطر نوع نگارش کاملا متفاوت بودند

من کتاب را خواندم بنظرم کتابی سفارشی است برای منطقه خاورمیانه تا تزلزل ایجاد کند در نقش زن در خانواده و شانه خالی کردن از وظایف درمقابل فرزندان میخواهدبنیادخانواده را بصورت ناملموس گسسته کند قسمت زندگی اللا‌ضعف کتاب است

۱۳۹۸/۵/۱۸

ملت عشق تمام شد

کتاب ملت عشق از طرف پسر عزیزتر از جانم به من هدیه شده بود. روز اول صفحه اول را نگاهی انداختم و جمله ای را که از شمس تبریزی نقل شده بود خواندم : در کودکی خدا را می دیدم و ….
کتاب را یک ماه کنار گذاشتم ولی فکر کنم تمام جریانات فکری پیرامونم ، مرا به خواندن کتاب ترغیب کرد.
زمانیکه بچه بودم حس می کردم قدرت پرواز کردن را دارم و آنقدر این تجسم قوی بود که همیشه مطمئن بودم هیچ آسیبی روی زمین خدا به من نخواهد رسید، چون من توانایی پرواز دارم …
این حس سبکبالی تا سالها با من بود ولی آن را گم کردم تا اینکه در میانه ی خواندن کتاب ملت عشق یکبار خواب دیدم دقیقا مثل کودکیم در حال پرواز هستم. آنقدر واقعی به نظرمی رسید که صبح باورم نمی شد که خواب دیده باشم.
چهل قانون عشق با تمام پیچیدگی های ظاهری که در کلام داشت ، مانند آب پاک زلال و صاف بود اما فهم کلام عشق ، کار عقل نیست.

زن معاصر داستان ؛الا یک زن درمانده و بی تجربه که قادر به تغییر سرنوشت خود نیست و توانایی روبرویی با هیچ خطری را ندارد و حتی بیشتر اوقات مایل است روی حقایق تلخ زندگیش سرپوش بگذارد ، یکباره باشکستن برخی قواعد عاشق می شود . عشقی بین آدم هایی که حتی در یک قاره هم زندگی نمی کنند، با دوشخصیت متفاوت ، پدیده غیر منتظره عشق بین دوانسان که فاصله ای به اندازه یک دره عمیق در کیفیت زندگیشان وجود دارد.
عشقی که از غیب آمد مثل تکه سنگی در یک برکه راکد (به قول کتاب) و زندگی الا را زیر و رو کرد.
به نظرم تمام جنبه های یک نظم اجتماعی باید بهم بریزد که مثلا مولانا ، مولانا بشود.

با آمدن شمس به زندگی رومی همه چیز به هم خورد ولی شعر و عشق و تحول اساسی در زندگی او پدید آمد و البته الا با بهم ریختن نظم عجیبی که به زندگی خود داده بود و البته از نظر خودش بی مفهوم شده بود نیز به عشق راستین رسید.

من از قبل با اشعارمولوی آشنا بودم و با این دید ب دنبال این کتاب رفتم.
اول: نه اون زهارا چیزی از تصوف فهمیده بود و نه الا از عشق و الا باوجود ضعف های شخصیتی بسیاری که داشت هوس یک مرد دیگرو کرد که اینم امروزه بسیار زیاد شده که افراد ب غلط صحبت از عشق میکننو تا چند سال ب هوس خودشون ادامه میدنو … بعدم طلاق اسمش هوسه ، عشق نیست و الا عشق رو درون خودش جستجو نکرد بلکه ب دنبال بیرون از خودش میگشت برخلاف مولانا و تازه خیانتی واضح رو هنگامی که با زهارا درون اتاق بودن انجام داد . در واقع الا اونقدر درمرتبه ضعیفی بود که اصلا حتی ابتدای راه عشق هم نیست!
گذشته از اینا ایرادات داستان هم کم نبود
شمس رواونقدر آدمی بی شعوری نشون میده که تازه بعد از بدبخت کردن کیمیاو اونقدر با روان و اعصاب دخترک بازی می‌کنه بعد شمس میگه من خودمو نشناخته بودم که نمیتونم تو یک شهر بمونم و فقط همین!!!
یکی دیگه از ده ها ایراد اینه که شمس بجای کامل کردن واعظ ها کلا با اونامخالفه. درصورتی که امثال واعظ فقط چند عیب دارن که باید اونا درست بشن مثل دست گدا رو گرفتن . فاحشه رو با چشم بد نگاه‌ نکردن . قضاوت نکردن و شاید عاشق شدن در عین شریعت که این کامل ترین حالته ! اما کسانی مثل شمس و صوفیان هم خالی از عیب نیستن مثل انزوا جستن و کناره گیری از همه‌چیز و پول درنیاوردن و گدایی کردن که برخلاف شیعه و حضرت علی است ایننوع رفتارها . بقیه ایرادات هم دیگه بماند که اینجاجاش نیست

من ایم ترجمه رو نخوندم ولی این کتاب باب طبع کتاب خون های حرفه ای نیست
شاید یک جاهایی آدم ناخودآگاه سعی می کنه با نوشته های کوئیلو مقایسه کنه اما اون کجا و این کجا
به نظر من این کتاب بیشتر شبیه ی پیش نویس کتاب بهتری باید باشه چون آموزه ها خیلی سطحیه ی کتاب کاملاً تجاری با استفاده از بعضی تکنیک های داستان نویسی و بهم زدن روال خطی داستان سعی در جذاب تر کردنش داشت که به نظر من اگر مثل قصه های یکی بود و یکی نبود شروع و تمام میشد خیلی دل نشین تر بود
گریز زدن هاش به زمان حال برای مخاطب های غربی کتاب شاید جالب باشه نه ما شرقی ها که با حافظ و مولانا و طوسی بزرگ شدیم شاید اگر کلاً الا و خانوادش و عزیز این وسط نبودند داستان خیلی بهتر می تونست با مخاطب رابطه برقرار کنه
جملات گاهی خیلی طولانی بودن به طوری که گاهی مخاطب تا به آخر جمله می رسید یادش می رفت اول جمله چی خونده
اگر بخوام سبک نوشتار رو تشبیه کنم شاید به جبران بیشتر شبیه باشه که از تخل محض برای توضیح واضحات استفاده می کنه
تخیل تو مسئله عرفان برای عده ای که مطالعه دقیق ندارن جالبه یا کسانی که از تک جمله های کوتاه لذت میبرن

سلام
کتاب ملت عشق کتابی فوق العلاده ای بود که خوندم. ولی به هر حال هر کتابی که چاپ میشه ایراد های خودشو داره.تا اینجا که داشتم نقد های دوستان رو می که این کتابو مییخوندم به این نتیجه رسیدم هر کسی که این کتابو میخومه به نحوی الای داستان رو قضاوت میکنه.ولی به نظر من باید به این قضیه با یک دیدگاه دیگه هم نگاه کنیم.رها کردن همه چیز یکی از شرط های صوفی.. شدن بود که شمس یاد مولانا میداد.ولی فرق مولانا و اللا در این بود که مولا هرزگاهیش.م حواسش به خانوادش بود ولی اللا به کل خانوادشو فراموش کرده بود به طوری که یکی از بچه هاش دچار مشکل درسی شده بود. ها به اون بچهها به خواسته خود

واقعا بعنوان یک ایرانی با خوندن این کتاب برای خودم متاسف شدم که این خانم نویسنده در کمال وقاحت هیچ اشارهای به ایرانی بودن مولانا وشمس نمیکنه کامل خیلل قبضه کردن مولانا رو داره وما هم بیکار نشستیم تا ترکیه مفاخر مارو بدزده تنها اشاره اش به ایران مست بودن تاجر ایرانیه وبس واقعا کسی ایمیل ایشون رو داره تا آگاهشون کنیم؟ضمنا من اونقدر که از کتاب تعریف شنیدم انتظارم خیلی بالا بود ولی اصلا توقعم رو برآورده نکرد بخصوص عشق عزیز و اللا خیلی غیر قابل باور ومسخره بود

از اونجایی که کتاب خون حرفه ای نیستم ضعف های این کتاب خیلی به چشمم نیومد ووقتی که نقدشو خوندم تازه متوجهش شدم. اما چیزی که دلم میخواد بگم اینه که دوستانی که حرکت اللا رو یه حرکت زشت و ناپسند میدونن به دلیل اینه که از زاویه عرفی که تو جامعه وجود داره به این قضیه نگاه میکنن. اما به نظر من کار اللا اشتباه نبود اونم مثل مولانا تعلقاتشو ترک کرد تا به عشق واقعی برسه.
و اینکه نمیخوام ادای فمنیست هارو دربیارم اما چیزی که من از خوندن کامنت های برخی دوستان فهمیدم اینه که بعضی ها اعتقاد دارن که زندگی مشترک هر چقدر هم که سخت باشه و زن هر چقدر هم که خیانت ببینه حق اینو نداره که بهعشق واقعی و یه زندگی تازه فکر کنه و باید تحت هر شرایطی بالا سر بچه هاش بمونه. به همین خاطر میگن هم کار اللا اشتباه بود و هم عزیز ادم اشتباهی بود ولی دیگاه من در لین مورد اینه که هر کسی حق زندگی کردن داره دلیل نمیشه یک زن چون مادره وظیفش این باشه که عمرشو فدای بچش کنه.

بنده نقد دوستان رو درمورد کتاب خوندم و مورد جدیدی واسه نقد داستان ندارم ،فقط این که بنظرم طراحی جلد کتاب اصلا مناسب نیست و تو نگاه اول اگه قصد داشته باشیم به یک آقا کتاب رو هدیه بدیم و یابرای خوندن معرفی کنیم ،شخص ممکنه کتاب براش یه کتاب خیلی خانومانه بنظر برسه و همین باعث بشه کتاب رو نخونه.

همه نظرات دوستان رو خوندم. اگرچه خودم را کتاب خوان نمیدونم اما به عنوان یه کتاب دوست باید بگم دوستش داشتم مثل یه دوست که به ضعف ها ش واقفی اما دوستش داری خلاصه بگم ۱نقاط قوت( نویسنده خوانش متفاوتی از اسلام ارایه داد که خب باتوجه به فرهنگ ترکیه بود و اعتراف میکنم در خیلی از موارد با هاش موافق بودم،یه سوال اساسی رو در مورد زنانی که مورد خیانت قرار میگیرند مطرح کرد خب ترسناکه ولی صادقانه اینه که هر تصمیم الا می گرفت بد بود دوسر زندگی با کسی که عاشقت نیست و تنها گذاشتن کسانی که عاشقشونی باخته شاید برای همه یه هشدار باشه،قضاوت نکردن دیگران،توجه به کسانی که سقوط کردن و….)
نقاط ضعف( بی توجهی به تعهد در داستان الا،شخصیت پردازی ضعیف داستان الا بخصوص دیویدوداستان برداری ضعیف داستان الا،اغراق در مورد صوفی گری،پردازش کم مایه داستان کیمیا،فمنیستی نگریستن به مفاهیمی فرا جنسی و پراکنده گویی در داستان مولانا و شمس و…)

این کتاب کاملا عامه پسنده و برای افرادی که اهل مطالعه و پیگیر حقایق هستند جایگاه قابل توجهی نداره. درصد زیادی از تصویرپردازی های این رمان درباره شخصیت مولانا و شمس واهی و غیر واقعی هست. حتی جاهایی وقایع تاریخی مربوط به اونها هم تحریف شده. جا داره این نکته هم گفته بشه که عده ای از منتقدان بر این باور هستند که نویسنده رمان اجازه دست بردن در وقایع عینی رو هم داره ولی واقعا جای بسی تاسف هست که شخصیت بزرگ و عمیق مولانا برای جوانان ایرانی با این رمان تخیلی و سطحی بخواد جا بیفته و اونها رو در انتهای یک بیراهه رها کنه.

بعد از خواندن ملت عشق خواستم نقدش را بخوانم اما نکتە قابل تامل این بود کەآنطور کە باید و شاید خوب آن را درک نکردەبودم، پس شروع کردم بە خواندن دوبارەآن ؛ملت عشق این بار چیزهای بیشتری برای گفتن داشت. نقدهای ملت عشق نقطە مقابل هم هستند ،بندە نە نقاد هستم نە یک کتاب خوان ریز بین ولی دوست دارم برداشتم از ملت عشق را بنویسم:
کتاب جنبە فاشیستی دارد و بە اصلیت ایرانی و اهل تسنن بودن مولانا اشارە نشدە و در واقع شخصیت های قرن سیزدهم کتاب ترک تبار معرفی شدەاند ماجرای عشق الا و عزیز گنگ و نامشخص بیان شدە و بە پایان می رسد و این تصور را ایجاد میکند کە هدف نویسندە ترویج طلاق و خیانت بودە درحالی کە هدف ارتباط دادن دنیای عرفانی قرن سیزدهم وبیست و یکم و زندە نگە داشتن عشق بودە و نمی توان گفت ناموفق یا کاملا موفق عمل کردەاست.
اینکە روایت داستان از زبان ۱۸راوی بیان شدە باعث میشود کە دیدگاەهای مختلف افراد را درک کنیم کە همین جذابیت کتاب را بیشترمیکند ، نویسندە قشر ضعیف جامعەرا کە مورد بی مهری و از اجتماع طرد شدەاند را بە ما یاداور می شود و در نهایت الیف شافاک یک دریچە کوچک از زندگی صوفی مسلکان و عارفان خصوصا شمس و مولوی را بە روی ما باز میکند کە این میتواند مقدمە ای برای آشنایی بیشترمان با این سبک زندگی باشد.
این شعر از شاعر بزرگوار عصارەای است از تمام کتاب
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر وی به سان دانه است
دانه ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

کتاب فوق العاده جذاب بود ولی نه برای فرهنگ ایرانی .فکر کنین هر زن ایرانی که جای الا باشه بخاد این کارو بکنه دیگه زتدگی واسه کسی نمی مونه .یه جای کتاب گفته بود که الا نمی دونست از وقتی شوهرش بهش خیانت میکنه الا دیگه به خودش اهمیت نمی ده یا از وقتی الا به خودش و ظاهرش اهمیت نمی ده شوهرش بهش خیانت می کنه. به نظر من جسارت الا خیلی کم بود . من هم یه زن ایرانی ام و همیشه فکر می کنم هیچ وقت برای دل خودم زندگی نکردم ولی رها کردن همسر و بچه هامم به هوای عاشقی مشکلی رو حل نمیکنه

سلام به یکایک بزرگواران. نقد همه دوستان در جای خود جالب و جذاب بود. اما آنچه در تحلیل گفتمان کتاب و لایه پنهان کتاب ممکنه وجود داشته باشه اینه که کشور ترکیه سعی داره با ایجاد آثار متفاوت و حتی در قالب رمان ، مولوی رو یک تُرک تمام عیار و بدونِ هر گونه وابستگی به کشور ایران معرفی کنه .بنده این کتاب رو ادامه سیاست های ترکیه در «مال خود کردنِ مولوی »میدونم .خواننده ایرانی که شناختی از زندگی و ریشه و اصالت مولانا نداره ، به راحتی میپذیره که مولوی یک تُرک بوده و از ابتدا به کشور ترکیه تعلق داشته بنابراین از این زاویه هم باید به کتاب نگریست. قابل تامله که کتاب درباره کودکی و ریشه خانوادگی همه شخصیت ها حتی بیبرس و آن روسپی که گل کویر نام داشت توضیح میده اما از کودکی ، خانواده و زادگاه مولوی گذری تعمدی داره . ضمن اینکه کتاب در روایت عشق الا اصلا نتوانسته در حد روایت مولوی موفق باشه و خواننده با عشق الا نسبت به خیانت او توجیه نمیشه . ضمن اینکه عزیز بیشترین تقصیر رو در این خیانت داشت و اون ایجاد امکان برای دیدار با الا بود . الا در این کتاب تصویری ناپخته از عشق و عزیز تصوری ناپخته از تصوف داشت. یک صوفی مسلمان چگونه با زنی شوهر دار در هتلی قرار ملاقات میگذارد؟ این کدام قاعده صوفیانه است؟ صوفی بودن به راه خدا رفتن است یا در پی خواسته دل رفتن؟

هدف این کتاب توجه به جوهره و بطن امور و کارهاست
نویسنده جوهره عرفان و معنویت رو عشق و انسانیت دانسته و از ما خواسته توجه ویژه به این مهم داشته باشیم و به عبارتی جزئی از ملت عشق باشیم.
عرف جامعه با عشق فاصله داره ممکنه کارهایی که مولانا یا اللا انجا دادن از دیدگاه ظاهری جامعه ناپسند باشه ولی نویسنده بسیار هنرمندانه اون رو گوش دادن به ندای دل و غرق شدن در دریای عشق میدونه.
خوندن کتاب هایی با این مضمون معمولا کشش کافی برای جذب مخاطب رو نداره ولی نویسنده بسیار زیبا و حرفه ای در قالب داستان و رمان مطلب رو برای خواننده متفاوت و با جذبه ارائه میکند.
اگر نگاهی عمیق به این رمان داشته باشیم حقیقتا قلم نویسنده بسیار تیزبینانه حق مطلب رو ادا کرده و قابل تحسین است.

با نظرتون موافقم داستان الا نسبت به زندگی و عاشقانه های مولانا و شمس خیلی ضعیف بود و درباره ی ریشه ی کودکی و اصل و نسب زندگی مولانا خیلی ننوشته بود و خیلی انگار اصرار داشت که ترک هستن در صورتی که ایشون ایرانی هستن کتاب بیشتر میخواست در حوضه ی عاشقی مولانا و شمس بپردازه اما به قول شما عشق این دو نفر کجا و عشق عزیز و الا کجا و خودم به شخصه انتظار داشتم عزیز یه حرکت خاص یه عشق ناب و یا یه اتفاق خیلی غیر منتظره انجام بده که منوط به این بشه که الا خانواده و دختر و پسر و حتی سایه رو ول کنه بره البته اینا در صورتی ممکن بود که الا یه دختر مجرد بود و اینجوری عاشق میشد اما صوفی و رابطه با یک زن متاهل ؟؟؟؟ این یکی از اون غیر ممکن های دنیا بود اما از یک طرف هم طبق گفته ی شمس در قاعده هایش مغز با احتیاط قدم بر میداره و می ترسه اما دل میگه رها کن و بکن از این زندگی . ولی در کل رمان خوبی بود نه عالی پیشنهاد میکنم کتاب رومی (جلال الدین محمد) نوشته ی بهمن شکوهر هم بخونید که زاویه های تاریک و مرموز زندگی مولانا رو به قلم در آورده خوشحال شدم از نقدتون پایدار باشید یلدا

سلام
من با خوندن این کتاب به شمس و مولانا ،و تا حدودی به طریقت تصوف که قبلا تقریبا هیچ چیز دربارش نمیدونستم علاقه مند شدم من هم نظراتی دارم که شاید گفتنش خالی از لطف نباشه
۱.رابطه ای که از یک طرف مورد خیانت واقع بشه یک رابطه تمام شدس و ادامه دادنش فقط یه ظاهرسازیه عبثه،بضی شاید بگن با کنار گذاشتن این رابطه توسط الا این عمل درواقع نماد ترویج خیانت محسوب میشه،خب تا خیانت رو چی در نظر بگیریم،این به طرز تفکر هرکس بستگی داره،در این مورد خاص برای این که میزانی رو در دست داشته باشیم برای سنجیدن اینکه این عمل واقعا ترویج خیانته یا نه باید به ذهنیت نویسنده که در کتاب نهفته شده اشنایی پیدا کنیم،از نظر خانم شافاک تمام کردن یه رابطه یک طرفه و رها کردن همه چیز(آموزه های طریقت تصوف نمونش مولانا بود که همه چیزش رو کنار گذاشت تا در راه عشق قدم بگذاره)برای رسیدن به عشق واقعی خیانت نیست،مگه مولانا با کنار گذاشتن مریدان و خانوادش دچار خیانت شد؟خب حداقل از نظر موافقان اون و البته خانم الیف شافاک نه،پس عمل الا از نظر خانم شافاک هرگز یک خیانت محسوب نمیشه و اتفاقا این یه کار بزرگ و قابل ستایشه،کسانی هم هستن که طرز تفکر دیگه ای دارن،اینکه هربلایی که به سر الا میومد بازم باید اون شرایط رو ادامه میداد،خب خوشبختانه اونها نویسنده کتاب نبودن چون اگر این طور بود قطعا الا با قدم گذاشتن به اتاق عزیز دچار خیانت شده بود و در صورتی که این عمل تقبیح نمیشد مطمئنا نماد ترویج خیانت بود ولی با این تفاصیل به نظر من عمل الا خیانت نبود
۲.نثر ساده و روان کتاب واقعا جذاب و به دور از حاشیه بود،و من خواندن این کتاب رو برای کسانی که با طریقت تصوف و شخصیت شمس و مولانا اشنایی ندارن بشدت توصیه میکنم،(البته فقط برای کسانی که اصصلا آشنایی ندارن و تازه میخوان شروع کنن کتاب خوبیه)
۳.متاسفانه هیچ اشاره ای در کتاب به ایران نشده درصورتی که مولانا و شمس هردو ایرانی بودن و در اصل خواتسگاه تصوف مولوی گرچه از قونیه شروع شد ولی بذرش در ایران کاشته شده بود،تنها جایی از کتاب که از ایران اسم برده شد مربوط به بخشی بود که یک تاجر ایرانی در میخانه با صدای ناهنجارش آواز میخوند(البته منظور من اصلا این نیست که این کار سیاه نمایی هست،تنها ایراد من این هست خانم شافاک به عنوان یک روشن فکر چرا به صورت خیلی ریز و زیر پوستی به طوری که اصلا مشخص نیست سعی در تعمیم دادن مولانا به کشور ترکیه داره)
۴.بعضی کاراکتر های موجود در رمان صرفا نقش راوی رو داشتن و فاقد عمل بودن،به این معنی که معلوم نبود نقششون در داستان چیه و در نتیجه هیچ تاثیری بر روند داستان نگذاشتن،برای مثال همون پسری که میخواست مرید شمس بشه و شمس قبول نکرد،تنها اتفاقی که ایفتاد این بود که ما فهمیدیم شمس هیچ کس رو به عنوان مرید قبول نمیکرد و اینکه هرکسی نمیتونه صوفی بشه ،و افتادن این مهره باعث افتادن هیچ مهره دیگه ای نشد و در کل بود و نبودش در داستان هیچ فرقی نمیکرد

متشکرم

سلام به دوست داران کتاب
“ملت عشق ” کتابی زیبا و درخور تامل بود که پیشنهاد خوندن اون رو برای کسانی که نخوندن،دارم.
بیشتر رو کار “اللا”که با خوندن کتاب عاشق نویسنده ش میشه تاکید می کنن،ولی نکته های بسیار تامل برانگیزی کتاب داشت که میشه روش زوم کرد؛زندگی صوفیان،افکار و عقاید صوفیان و یا این که هردینی باشی مهم این هست که همه شون در پی شناخت خدا هستن.
“شافاک”به عنوان نویسنده دیدگاهش رو در شکل رمان نوشت ما می تونیم نکته های تامل برانگیزی که کم هم نیست بهش توجه کنیم.
از کافه بوک خیلی ممنونم در معرفی کتاب های خوب

من نقد خواندن کتاب هایی که خوندم از طرف دیگران رو خیلی دوست دارم و زاویای مختلفی بجز ذهن نویسنده برام روشن میشه و اینم بگم که اگه ده تا کتاب فلسفه و عرفان جلوی من میذاشتن و میگفتن بخون برام خیلی دشوار بود ولی خوب این زبان روان الیف شافاک در توصیف صوفی گری منو ترغیب کرد که بیشترمطالعه کنم و بخاطر اینم ازش ممنونم .و راجع به اینکه اللا خیانت کرده یا به ندای دلش گوش داده هم نظری ندارم.باتشکر

کتاب خوندن خیلی خوبه ولی فکر می‌کنم اینکه یه درک درست از کتاب داشته باشیم مهم‌تره
قبل از اینکه کتاب رو تموم کنم خواستم به کسایی دیگه دست به دست بدم تا بخوننش ولی تا آخر که خوندم به نوعی منصرف شدم چون برداشت‌ها می‌تونه متفاوت و مخرب باشه….
ویه سوال از دوستان فرق اشتباه دیوید (البته حدس و گمان الا چون خیانت اون به خوانده کتاب ثابت نشده) و اشتباه الا چه بود؟ دوست دارم دوستان اگه فرصت دارن در این مورد بحث نمایند.

الا ادعای عشق راستین داشت و نویسنده برای خیانتش توجیه ساخته بود. ولی کار دیوید اسمش هوس بود

درود بر خوانندگان عزیز کتاب ملت عشق
۱٫این کتاب یک رمان است و نه یک گزارش و تحلیل واقعی و علمی. انتظار ارائه ی دقیق نظریه ی عرفانی مطابق مستندات تاریخی در این کتاب انتظاری عبث است. به عنوان نمونه این که ارتباط شمس و کیمیا در این اثر دقیقا شبیه آن چه که در بعضی آثار آمده، _ بر فرض صحتشان_ نیست چندان ایرادی محسوب نمی شود. نویسنده ی یک داستان حق دارد دیدگاههای خودش را نیز وارد کند و گرنه باید اسمش را مستند گذاشت نه رمان.
۲٫نویسنده با وارد کردن شخصیت الا در این داستان می خواهد این نکته ی مهم را بیان کند که مکتب عشق نه زمان می شناسد و نه مکان. بنابراین عشق مقدس، حتی در قرن بیست ویکم و در قلب کشور سرمایه داری یعنی آمریکا هم می تواند نجات دهنده و چون کیمیا، کمال بخش باشد.
۳٫ایران خصوصا خراسان، مهد تصوف عشق است و با آگاهی از اصول مکتب عشق در ادبیات فاخر ایران زمین ، می توان دریافت که نویسنده در تشریح نظریه ی عرفان عاشقانه، موفق عمل کرده است. خصوصا در تشریح این نکته که عشق مقدس و کمال دهنده، تاوان دارد و برای طی کردن مسیر آن باید از تمام دلبستگیها گذشت؛ این که چنین عشقی، جنسیت نمی شناسد؛ این که عاشق با قدم نهادن در این راه، باید از امتحانات سخت و مردشکن، سربلند بیرون آید؛ این که طالب چنین عشقی باید ملامت و سرزنش عموم مردم را به جان بخرد؛ این که عاشقان واقعی از درماندگان و بیچارگان جامعه غافل نیستند و … از جمله نکته هایی است که در جریان زندگی شمس و سپس مولانا در سراسر این رمان می توان شاهد بود و این، بیانگر آگاهی نسبتا عمیق نویسنده از اصول مکتب عشق است.
۴٫ایراد بزرگی که به ظاهر می توان از این کتاب گرفت، بخشی از شخصیت الا است. او سالهاست که از عشق شوهر خیانتکارش محروم است اما همچنان چراغ خانواده اش را فروزان نگه می دارد و با وجود دلزدگی از زندگی به سبب خیانت مداوم شوهرش و خسته شدن از زندگی تکراری، سعی می کند تمام و کمال، مراقب فرزندان و راهنمایشان باشد اما دخترش برای نخستین بار، افکار مادر را در ماجرای ازدواج با پسر مورد علاقه اش و مخالفت مادر با این ازدواج، به چالش می کشد و در مادرش تنش فکری ایجاد می کند.
در این اثنا او با مطالعه ی کتاب ملت عشق با اندیشه ی تصوف ایرانی_ مکتب عشق_ با محور آشنایی درویشی از فارس یعنی شمس با مولانا، شیفته ی این افکار و در ادامه، شیفته ی شخصیت نویسنده اش یعنی عزیز زاهار می شود که او هم نجات یافته ی اندیشه ی تصوف عشق است.
در نهایت، کارش به رها کردن خانواده و طلاق شوهرش دیوید می انجامد.
برای خواننده ی ایرانی که کانون خانواده فوق العاه برایش مهم است، طلاق الا و رها کردن دو فرزندش، نشانه ی سنگدلی و بی عاطفگی است و البته هر خواننده ای حق دارد که او را ملامت کند.
اما شاید بتوان از یک زاویه ی دیگر، از نویسنده دفاع کرد. الا، عزیز را همان شمس تبریزی و خود را مولانای دیگری می بیند و برای کمال شخصیت خود، باید مولانا وار از هر آن چه که سد راه اوست بگذرد حتی از دو فرزندش. مگر نه این که مولانا در دیدار با شمس، در را به روی همگان و حتی خانواده اش بست؟
همین عیب جویی و ملامت را تمامی هم روزگاران مولانا از او نیز داشتند:پشت کردن به خانواده و یاران و مریدان و … ، رقص و سماع صوفیانه که بدعتی بزرگ در شریعت بود و خصوصا بدتر از همه، آوردن سبوی شراب از محله ی جهودان به امر شمس و حال آن که مولانا بزرگترین شخصیت دینی روزگار خود بوده.
در مقام مقایسه اگر الا را مولانای دیگری بدانیم که دعوت عزیز_نماد شمس_ را پذیرفته، گناه او بسیار کمتر از گناه مولاناست. او راه نویی را انتخاب کرده و حاضر شده از تمام دلبستگی هایش بگذرد. بنابراین از ظاهر قصه باید به پیام و باطن آن توجه کرد و هدف نویسنده نه ترویج فرهنگ طلاق بلکه اثبات این نکته است که انتخاب مسیر نو در زندگی تاوانی سخت دارد و هر طالب کمالی باید ابراهیم وار که حتی به امر محبوبش کارد بر گلوی فرزندش گذاشت، از این گردنه بگذرد تا به وادی برتری وارد شود.
۵٫ توجه به سطح و ظاهر داستان، خصوصا طلاق الا، خواننده را به گمراهی خواهد کشاند و حال آن که باید دانست که قرار نیست که زن یا مرد خانواده با هر مانعی که در زندگی پیش می آید، دعوت هر ناشسته رویی را که سر راهش سبز می شود، بپذیرد و خانواده را رها کند.
مولانا به دعوت هر ناپخته ای خانواده و یاران و حتی ” شریعت” را رها نکرد بلکه شمس در نظر او “انسان کامل” روزگارش بود و چنان که گذر زمان اثبات کرد مولانا با پذیرش دعوت شمس و انتخاب “مسیر تازه” به درجه ای از کمال رسید که اندیشه ی بشری را تا قیامت سیراب خواهد کرد بنابراین از نظر نویسنده، تاریخ، تکرار می شود و برای او عزیز، ظهور شمس دیگری است و باید دانست که هر یک از ما نیز ممکن است با دعوت مرشد و محبوب و مرادمان و در یک کلمه “انسان کامل” نه تنها فرزندانمان بلکه جانمان را هم فدا کنیم. بنابراین در این داستان نباید به پوسته و ظاهر آن قناعت کرد و این ابیات مولوی، گویای همین مطلب است:
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر وی به سان دانه است
دانه ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
“پایان”

الا ادعای عشق راستین داشت و نویسنده برای خیانتش توجیه ساخته بود. ولی کار دیوید اسمش هوس بود…

اینکه این کتاب باعث افزایش طلاق و جدایی در سطح جوامع نشه،جمعا صلوات بفرستید
شافاک یک فمنیست است ،تعجبی ندارد،که بعد از چاپ این کتاب امار طلاق افزایش پیدا کند،

من با وجود دو تا بچه و هزار تا درگیری این کتاب جذبم کرد که تقریبا در طول ۱۲ ساعت خوندمش.شاید خودمو به الا نزدیک میدیدم که سرگذشت خیلی از ما زن ها رو بیان میکرد و باعث شد وسوسه بشم مثنوی رو بخونم و مروری بر زندگی صوفیان داشته باشم.
ولی خب کتاب های بهتر از اینم خوندم مثل سنگ صبور و مردی به نام اوه که تا چند روز تحت تاثیر بودم.
تاثیر پذیری بعد از اتمام کتاب روی من زیاد نبود.
ولی خوندنش تجربه جالبی بود.

مهمترین مسئله اینه که ما باید موضوع کتاب خواندن و فیلم دیدن رو جدی بگیریم،فیلم و کتاب یه جورایی خوراک روح ما محسوب میشن،صرف زیاد فیلم دیدن یا کتاب خوندن کافی نیست،درست خواندن و دیدن مهمه،تو انتخاب کتاب باید دقت کرد،هر کتابی که رو موج اقبال عمومی بره حتما خوب نیست،همانطوری که ممکنه هرفیلم گیشه پسند و هر غذای چرب و چیلی یا نوشیدنی گاز دار خوشمزه نه تنها خوب نباشه بلکه مضر هم باشه،
البته موضوع سلیقه و ذائقه هم مهمه،پس حداقل خوبه که یاد بگیریم هر کتابی که خوندیم و فیلمی که دیدیم،حتما حتما نقدش رو هم بخونیم،نقد منصفانه و تفکر محور نه مرض دار یا تعصب محور.
نقد کافه بوک و سایر دوستان رو خوندم،ضمن تشکر از همه اونایی که وقت گذاشتن و نظراتشون رو به اشتراک گذاشتن که این باعث ارتقا آگاهی هممون میشه،باید بگم من نقاد یا کتاب خون حرفه ای نیستم ولی با اجازتون نظرم رو در باره این کتاب میگم : ۱_ داستان عشق و سلوک شمس و مولوی یک داستان سطح پایین ، با الگو برداری ناقص از برخی داستانهای عرفانی مثل ، حضرت خضر و موسی و شخصیت پردازی افتضاح و پر تضاد از شمس و مولوی و رابطشون ،به طور مثال اهمیت دادن به گدا و روسپی و اقشار ضعیف جامعه و همزمان بی خیالی و گاها لجالت نسبت به خواست و نیاز اولیه همسر و فرزندان ،و ….
۲_چهل قاعده ای دروغین و در برخی از قواعد بسیار سطحی و آبکی.
۳_ تحمیل نظر نویسنده در به عرش بردن شیوه صوفیان و به فرش کشاندن سایر فرق و ادیان ،افراد مخالف صوفی داستان(شمس) یا متعصب بودن یا حسود.
۴_عدم آگاهی کافی نویسنده و البته خواننده در مورد شخصیت شمس و مولوی،داستان آشنایی و رفاقت و سلوک و جداییشان( منابع تاریخی معتبری وجود ندارد که به جزییات این داستان پرداخته باشد)، و داستان پردازی سطحی و بچه گانه از شخصیت این بزرگان و عرفان وسلوکشان.
۵_ صوفی معتاد و بی قید عصر جدید که ضمن اطلاع از متاهل بودن اللا ،تنها به روایت اللا از زندگی اش بسنده میکند و نه تنها کمکی به بهبود اوضاع زندگی و مشکلات او نمیکند،صرف داشتن رابطه های پنهانی دیوید(که البته خیانت بسیار زشت و نابخشودنی است ولی راه حل آن مقابله به مثل نیست که آن هم زشت و نابخشودنی است )،خود وارد رابطه عشقی با او میشود و از خانواده اش جدایش میکند و اگر مقاومت نمیکرد(تنها نکته مثبت ) اللا خواستار رابطه با او بود،که البته خودش اللا را تا آن مرحله کشانده بود،(زن سر خورده ازعشق و رابطه با همسر و مطلع از خیانت چندین باره او).
۶_بچه های اللا در این قصه چه گناهی داشته اند و چرا باید اینگونه مورد قهر و بی مهری مادر قرار گیرند ،مگر شریک جرم دیوید بوده اند،اینکه کمی ناسازگار و گاهی کمی بد اخلاق و لجباز باشن( خب همه اونایی که بچه دارن با این مسایل کم و بیش در گیرن و میدونن اینها جزیی از رشد و بلوغ بچه هاست)
۷_خب وقتی دین و مسلک و عشق مولوی و شمس اینقدر تحریف شده و سطحی و بچه گانه باشه،مجوز داده میشه که زاهار و اللا (زن شوهر و بچه دار)هم اینقدر راحت عاشق هم بشن ،البته اگه بشه اسم این رابطه رو عشق گذاشت،اونم عشق پاک و بدون خیانت(اللا و دیوید در زمان ملاقات زاهار و اللا در هتل هنوز زن و شوهر بودن).
۸_ البته که داستان نقاط عطف و زیبایی هم داشت،به شخصه من رو دوباره علاقه مند مطالعه مثنوی و شرح احوال شمس و مولوی و تحقیق بیشتر در این خصوص کرد.
۹_اینکه باید نگاهمون به آدما بدون پیش داوری باشه،اینکه با اقشار مختلف جامعه به خصوص طرد شده ها آشتی کنیم،اینکه فرصت جبران خطای آدما رو بهشون بدیم و اینکه خودمون رو بهتر بشناسیم.

به همین دلایله که عامه پسند شده‌. عنصره مبالغه و خیانت خوب مخاطب جذب می‌کنند . شاهنامه که همش مبالغه است یا هری پاتر و یا داستان عاشقی گنجانده شده در فیلم کشتی تایتانیک. اگر همه چیزش واقعی بود به نظر شما اونی که خسته و کوفته از وقایع و حقایق تکراری روزمره خسته میشد به کجا پناه می برد به یک سرگذشت واقعی خشک ؟ اصلا اگر استیفن هاوکینگ کتاب تاریخچه زمان و یا جهان درپوست گردو رابا فرمول‌های فیزیک و ریاضی بیان می‌کرد عامه ازآن استقبال میکردند؟ اصلا چراالکل خوردن به آدم آرامش وسرخوشی میده چون از واقعیات میگریزه . البته سلایق متفاوتند یکی از شرح حال خوشش میاد یکی از بیست هزار فرسنگ زیر دریا. امیدوارم منظورما رسونده باشم.

منم با این دیدگاه موافقم ودیگر موردی که اصلا نقد نشد رفتار شمس با کیمیا بود که من اصلا دلیلی پیدا نکردم برای این رفتار.

بسیار عالی
اونقدر ایرادات فاحش داره این کتاب ک هرچی بنویسیم کم است

احسنت. یکی حرف دل ما رو زد. ضمن اینکه بنظرم این کتاب در جهت تصرف نام مولوی (فارسی زبان ) برای ترکیه بود.

با تشکر از نقد زیبا .به نظر من ملت عشق کمی یک زنی که در آستانه ۴۰ سالگی هست را قلقلک میده که آیا من تا الان برای خودم زندگی کردم یا نه که این مسئله تا اینجا تو ایران کاملا به جا بود و صحیح .در مورد خیانت واقعا نمیتونم بگم چون جنبه نداشت اینکارو کرد کما اینکه همین حالا در ایران هستند کسانی بدون اینکه عاشق بشند ارتباط نادرست دارند.در زمان گذشته ارتباط شمس و مولوی رو در داستان جالب و غلو آمیز نوشته که این باعث شده از حالت خشک فلسفی و معنوی کتابهای معمول در بیاد.و من یکی رو کمی به خدا نزدیکتر کرد.برای من زندگی شمس و مولانا با اهمیت تر شد و دوست دارم بیشتر بدونم .این نظر من بود به همه نظرها احترام میزارم از نویسنده هم ممنونم

این کتاب ی روایت خیالی از شمس و مولانا رو بیان میکنه در ضمن خیانت رو هم رواج نمیده شوهر الا که خودش خیانتکار قهاری هست فقط میخواد بگه که هیچوقت برای رها کردن چیزایی که عذابت میدن و رفتن دنبال چیزی که واقعا میخوای دیر نیست،پیام هایی داشت این کتاب اما باید بگم اصلا خوشم نیمد و جذبش نشدم خصوصا اون بخش هایی که میخواست بگه شمس خیلی آدم عجیب غریبی بوده از ازدواجش و… بیشتر ازینکه آدم از شمس خوشش بیاد بدش میومد چیز دیگه ای هم که هست شمس معلوم نیست کشته شده یا به ایران برگشته اما ترک ها خیلی اصرار دارن بگن کشته شده که تو این کتابم نویسنده بازم اینکارو کرده کلا دنبال انحصار مولانا و شمس هستن

نویسنده در مورد زندگی اللا واقعیت رو گفته،واقعیتی که همیشه بوده هست و خواهد بود.زنانی که به جرم زنانگی و مادر بودن همیشه باید گذشت کنند و دم برنیاورن،چرا که اعتراضشون باعث میشه کانون ظاهری گرم خانواده به یکباره تبدیل به جهنم بشه.واقعیت اینه که همسرش بیست سال بهش خیانت کرده،چرا و به چه دلیل ؟دلیل هر چه بوده توجیحی نداره.میتونست از اللا جدا بشه و هر کاری که دوست داشت انجام بده.و اینکه این زن هیچ خیانتی نکرده .چرا که تعهد رو خود مرد با خیانتهاش از بین برد.بنابراین تعهدی باقی نمیمونه که خیانتی وجود داشته باشه.اللا زمانی خانه رو ترک کرد که تقاضای طلاقش رو داده بود.آنقدر مسئولیت بچه ها رو و خانه رو و همسر رو به دوش میکشید که مسئولیت خودش رو از یاد برده بود.اینکه به عنوان یک انسان آزاد و دارای اختیار حق زندگی دارد.نه بردگی….

بنده هم به نوبه خود از نقد بسیار عالی و متین خانم هاجر در خصوص این کتاب تشکر می کنم به نظرم هر چه که گفتنی بود ایشان گفتند به حقیقت من این کتاب را یک کتاب مضر حداقل در زمان فعلی و شرایط فعلی جامعه ایران دانسته و مصداق بارز تهاجم فرهنگی می دانم امید که با روش های خوب و کتاب هایش بهتر جامعه مان را به سوی سعادت رهنمون سازیم متشکرم حسین حسن نژاد

مطمعنا شهرت کتاب بیشتر بخاطر دهن ب دهن گشتنش باشه ک همه رو تحریک میکنه اونو مطالعه کنن وگرنه درون مایه نداره همونطوری ک من و اونایی ک میشناسم خوندیم و لذت نبردیم
و دقیقا مثل سریال های ترکی میمونه
تنها مزیتی ک برای من داشت این بود ک کنجکاو شدم زندگی مولانا و شعراشو بخونم

کتاب خوبی بود …ولی ایا این رابطع عشقی بین شمس و مولانا واقعیته…؟

با سلام
منم این کتاب رو خوندم و یه قسمت هاییش واقعا جذاب بود انسان دوستی و این چیزاش
ولی شک داشتم به واقعیت داستان درباره شمس و مولانا
هر چقدر هم سرچ میکنم مطلب کامل و درستی پیدا نمیکنم
کاش کتابی وجود داشت به زبان فارسی روان و توضیح میداد زندگی و رابطه واقعی این دو شخصیت بزرگ رو تا بفهمیم اصل ماجرا چی بوده

سلام من با خوندن این کتاب کلا با قهرمان داستان که الا باشه مشکل دارم کلا در این کتاب تعهد جایی نداره با تعریف هایی که از این کتاب میشد متنش چیزی غیر از این نشون میداد این کتاب رو نباید به هر کسی پیشنهاد خواندن داد

کاملا موافقم. من نفهمیدم چطور از داستان شمس و مولانا میشه الهام گرفت که به شوهرت و بچه هات خیانت کنی. اصلا داستان زمان جدیدش لازم نبود توی کتاب بیاد چون چیز خاصی برای ارایه دادن نداشت و خیلی روان و منطقی خیانت یه زن رو توجیه میکرد یا یه مرد صوفی مسلک خیلی راحت یه زن شوهر دار رو بر میداره با خودش میبره.به نظر من این توهین به صوفیان و داستان شمس و مولانا بود.

دقیقا .به تنها اصول اخلاقی یعنی تعهد هیچ توجهی نشده متاسفانه

این کتاب هم مثل فیلم های ترکیه ای در قالب گول زننده ای بنام عرفان و تصوف خیلی زیر پوستی افراد رو ترغیب به خیانت میکنه

عشق زمینی حاصل فرافکنی شخص میباشد چه مثبت و چه منفی

اللا هم بدلیل دلزدگی و دلمرده گی اش از زندگی خود ، دچار فرافکنی شده . خود را با عرفان و تصوف فرافکنی کرده

فرافکنی از هر نوعش که باشد نوعی فرار از خود است
که البته نوعی پیام است از خداوند به شخص اگر متوجه اش شود!!! به اینصورت که وقتی دچار فرافکنی میشوم از خود بپرسم چرا و چه چیزی باعث جذب من به این فرد و یا این موضوع شده که نهایتا باید پاسخ آن به خودشناسی خود فرد منتهی شود بدون هیچ توجیهی برای عملش

وقتی این کتاب را خواندم با خود گفتم ، اااا پس بنام عرفان و تصوف من اجازه دارم خوانواده ام را رها کنم و آنان را به حال بد دچار کنم و بروم دنبال خداااا؟؟!!!

مگر خدا جایی ست که من برای یافتنش باید نقل مکان و ترک خانواده کنم؟

خداوند نه مکان دارو و نه زمان شامل حالش میشود

اتفاقا خدا را میتوان در دل مشکلات پیدا کرد
اصلا تمامی حتلات بد ما و مشکلات ما از طرف زندگی ست که خداوند از طریق آن دارد به ما میگوید : ببین عزیرم درین موارد باید خودت را قوی کنی . اینها نقاط ضعف تو هستند. خدا داره با ما حرف میزنه ولی ما بجایش آن مشکل را نهی میکنیم و مسبب آن را در بیرون خود جستجو میکنیم و برای فرار از آن به بدترین نوع آن پناه میبریم. (فرار عرفانی)

خوبه دیگه اگر من کلاس عرفان برم و یا پی آدم عرفانی برم خودم و کسی ظن نمیبره که من دارم فرار میکنم.

ذهن ما بسیار شیاده و از طریقی ما رو از پرداختن به نقاط ضعفمان منع میکنه که برای اذهان عمومی و خود فرد ساده لوح قابل توجیه باشه

خلاصه ی عرض من اینه که از خودمان فرار نمکنیم که هرجا برویم آسمان همان رنگ است و من همان منم. هیچ کس و هیچ راهی نمیتواند من را عوض کند جز خودم
پس برای تغییر خود قرار نیست در بیرون از خود(زمین) جایی بروی بلکه در درون خود(آسمان) به جستجو و تلاش بپرداز که خدا از رگ گردن به تو نزدیک تر است

به نظرمن خیلی کتاب خوبی بود وواقها ادم را درخودش غرق میکرد منکر بعضی جاهاش که ضعف داشت یا درست نبد درمورد مولوی وشمس نمیشم ولی درکل خیلی عالی بود به ادم کمک میکرد به همه چیز بادید جدید نگاه کنه

چهل قاعده ای که به عنوان چهل قاعدۀ عرفان و تصوف به شمس نسبت داده است، دروغ محض است . این چهل قاعده در هیچ یک از کتابهای عرفان و تصوف از شمس تبریزی ذکر نشده است. خانم شافاک معلوم نیست از خودش ساخته یا از جای دیگر آورده است. در هر صورت چهل دروغ را به جناب شمس تبریزی نسبت داده است. اشکال دیگر کتاب این است که شمس و مولوی را آن گونه که خانم شافاک دوست داشته، معرفی کرده نه آن گونه که واقعا بوده اند. این گونه کتاب نوشتن در واقع تحریف شخصیت آن دو بزرگوار است. یک نویسنده باید امین باشد و حرفاهای خود را به دروغ از زبان دیگران نقل نکند.

یک کتاب بسیار سطحی… از ابتدا تا انتها انگار یه دختربچه با تحصیلات ابتدایی داشت تصوراتش راجع به شمس و مولانا رو بیان می کرد… این کتاب متاسفانه به حدی سطحی بود که گاهی احساس می کردم نویسنده داره باهامون شوخی میکنه… در کل اصلا ارزش خوندن نداره و به قول دوستمون برای پی بردن به راز شمس و مولانا، محققان و اندیشمندانی در طول تاریخ بوده اند که میشه به نوشته هاشون رجوع کرد.

تا به حال کتابی نخوانده بودم که اینجوری دچار تضاد باشد

به شدت دوگانگی رو در کتاب حس کردم
قسمتهایی از کتاب بسیار قوی و پرمغز است و در لایه لایه وجود آدم تاثیر گذار و به شدت آدم رو به وجد میاره
درسهایی از معرفت و عشق به خدا درسهایی از رفتار و حتی نوع فکر راجع به بقیه انسانها که واقعا درست و حسابی است
مثلا اینکه گفته بود زندگی مانند دایراه ای است و هر حرفی و عملی چه مثبت چه منفی نهایتا نتیجه اش به خودمان برمیگردد و صدها نکته زیبا و آموزنده دیگر

قسمتهایی از کتاب هم آنچنان سطحی و پرایراد است که باور نمی کنی همان نویسنده اینها را هم نوشته

و دیگر اینکه ایکاش به جای شمس و مولانا شخصیت های دیگری را قرار می داد ، ورود به دنیای این دو عارف به این آسانی ها نیست ، احساس میکنم نویسنده بدون توانایی لازم وارد حریم آنها شده

ولی به طور کل من جنبه مثبت و تاثیرگذار کتاب را در نظر میگیرم و سپاس گذارم از اینکه راهی پیش رویم گذاشته شده برای شناخت واقعی شمس و مولانا و در نهایت شناخت خودم و پیدا کردن راهم

ترجمه عبارت “شکنجه شیرین” از Sweet Blasphemy صحیح نیست. این لغت در زبان فارسی به معنای کفر است و نه شکنجه.
great disrespect shown to God or to something holy

فوق العاده ترین کتابی که خوندم ملت عشق بود.راستش با شخصیت مولانا و شمس تبریزی آشنایی زیادی نداشتم ولی با خوندنش به دنیای قشنگ و پر از عشق اونها وارد شدم.ممنون از نویسنده توانا💙

خانم هاجر نقدتون عالی بود متشکریم

* اسپویل

سلام. من این کتاب رو خوندم زندگی الا چندان به واقعیت نزدیک نبود. این حد از سکوت یک زن در برابر خیاتت همسرش را نمیشد درک کرد. و در مقابل مسولیت پذیری که داشت ناگهان قید بچه هایش را میزند قابل درک نبود
در کتاب نویسنده مخاطب را به جهتی سوق میداد که سمش را نپذیری. دهنیت انسان را از سمش خراب میکرد.
در کل کتاب خوبی بود ولی نه چنان که باید

در نوع خود بسیارقوی،تاثیر گذاری وبی نظیر هست ومن با اینکه ۱۲ سالمه لذت بردم

هشدار: متن یازده گانه دارای اسپویل است!!!
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند

بیشتر کتاب بخوانیم وسپس نقد کنیم و با هم به گفتگو بنشینیم.
قصد دارم در برابر سه راهی:۱- سکوت پیشه کردن و ۲-یا همرنگ جماعت، دمیدن به کوره‌ی تعریف‌وُتمجیدها
-۳و یا بی‌خیالِ انگ خوردن و حفظ پرستیژ خود، یعنی پنبه‌زنی برخی از فیلم‌ها وکتاب ها و آدم های کذایی!!، راه سوم را بروم.
درشروع نوشتارم، ازتشابه چهارگانه آدم ها و فیلم ها و کتاب ها وغذاها برایتان می نویسم.کتاب«ملت عشق»مانندبعضی از کتاب ها،اشتباهات زیادی دارد و مثل بعضی آدما بی خودی تبلیغ شده است وشبیه به دسته ای از فیلم هایی است که در وصفش می گویند برای ندیدن است!!…..و بالاخره مانند لیوان های سس و سالاد کلمی است که در فست فودها برای نخوردن سرو می شود!
شاید هم عیب از آن فاصله ی ما با دهل باشد که بگمانم ،این بارهم آوازش را از جای دوری شنیده ایم!
تا جایی که در توانم بوده؛همیشه از اغراق و بزرگ نمایی و یا زیاده روی در تحسین و تمجید و یا بالعکس انتقاد بیش از حد،سرکوب،نفی وطرد مطلق پدیده ها دوری کرده وسعی بر میانه روی داشته ام…. دیدگاه من در باره رمانی که عنوان پرفروش ترین کتاب کشور ،«ترکیه» را بخود اختصاص داده است ودر ایران هم بیشتر از چند ده بار چاپ شده و توانسته است طرفداران زیادی پیدا کند.
۱-ابتدا بگویم در جامعه ای با سرانه پایین مطالعه،می بایست از گرایش به کتابخوانی استقبال نمود….ولی سطح انتظار من خواننده و مخاطب بسیار بالا می رود وقتی با چنین عباراتی در وصف یک کتاب،روبرو می شوم:
{به نظر من (…)یک کتاب خوب و بسیار خواندنی محسوب می شود که داستان جذاب و گیرایی هم دارد. پیشنهاد می‌کنم مطالعه آن را به هیچ‌وجه از دست ندهید و حتی اگر مایل هستید کسی را به کتاب و کتاب خواندن علاقه‌مند کنید، رمان (….) را به او هدیه دهید}.
۲-آیا صرفا جمله «به نظر من» می تواند منبع مطمئنی باشد؟
و یا اگر خواسته باشیم فردیا افرادی را به کتاب خواندن،علاقمند نماییم،حتما و ضرورتا این کتاب را هدیه دهیم؟؟درست تر نبود که گفته می شد:کتاب های خوب بسیارند و این کتاب هم در زمره یکی از آن هاست!!
۳-اصطلاح «فیلم های گیشه پسند»،جایی آن دوردورها در یکی از کشوهای ذهنم،در انبوهی از واژه ها چمباته زده بود…که با تمام شدن این رمان، باردیگر برایم زنده شد وجان گرفت. به جرات می گویم این سری از کتاب ها،با داشتن عنوانی جذاب اما نامربوط، مصداق واقعی «خیانت در معنای واژه»برای طلب فروش بیشتر هستند.و حالا کتابی را که با تبلیغات زیاد وتحسین وتمجید های بیشمار دوست وآشنا در صفحات مجازی و شبکه های اجتماعی،مشتاق به خواندنش شدم،مرا وادار ساخت تا یک بار دیگر به این موضوع فکر کنم که انتخاب کتاب خوب یک مهارت است وپیشنهاد ومعرفی برای مطالعه کتاب،یک هنر.
۴-این کتاب در دو زمان متفاوت اتفاق می افتد. بخش مربوط به عرفان و صوفی گری،سوای از چهل قانون عشق و عباراتی که در متون دیگر نیزبه آن استناد گردیده،باقی اش، بیشتر زاییده تخیلات است. نویسنده اطلاعات زیادتری از یک شخص معمولی در مورد ارتباط شمس و مولوی نداشته است. شمس کارهای خارق العاده ای چون کتاب را خشک از آب در آوردن و …را اصلا انجام نداده و این داستان سرایی ها وانسان عجیبی ساختن هم تصنعی و دور از باور است.
۵- خط سیر داستان بیشتر از هر چیزی،به مسخره گرفتن روابط عاطفی و کم ارزش دانستن مفهوم خانواده.است.وکم اهمیت دانستن اعتراضات به حق و منطقی و قابل درک عزیزانی چون همسروفرزندان مولوی…ازدواج بدون اندیشه شمس با کیمیا خاتون ورفتار انسان گریز و عجیب و غریبش در مقابل همسر نگون بخت خود…
۶- یک سری جملات خوب و ناب درلابلای متن ودر بستری جهت دهی شده وجود دارد،از آنیما وآنیموس ونظریات روان شناسی یونگ و فروید تا ……که البته شکی نیست که به زیباترشدن رمان کمک فراوانی نموده است….ولی خواننده و مخاطب می بایست حق انتخاب داشته باشد نه اینکه نویسنده بخواهد و اصرار داشته باشد که فقط او درست می گوید.
۷-بخش دوم رمان در سال ۲۰۰۸ و توصیف همسر ومادری که خانه دار است ،دینش یهودی وساکن امریکا با سه فرزند…مدتی است از مسئله خیانت همسر دندانپزشک خود مطلع بوده و نقشی منفعلانه دارد….ایشان از گفتگو و مهارت ارتباطی و مراجعه به مشاور وروان شناس هیچ نمی داند و هرگز خدمات مشاوره و زوج درمانی را هم نشنیده است!!….صرفا از ایفای نقش مادری برای فرزندان و همسری،فقط به کلاس آشپزی دلخوش است.و همین درک نادرست از تعارضات زناشویی و راهکار گریز وفرار از وضعیت موجود و جواب «های،هوی است» وچشم در مقابل چشم و تلافی و انتقام در مقابل خیانت همسر و تساوی جنسیتی در حوزه روابط فرازناشویی و کم نیاوردن در برابر مردها،چنان رنگ ولعابی به داستان می دهد،آن سرش ناپیدا و نویسنده نیز آشکارا و عملا این رویه جدید وی را ستایش می کند.
۸-شخصیت پردازی افراد در هر دو بخش رمان،ضعیف و بخصوص در زمان حاضر،ضعیف تر است.گویی نویسنده به عمد می خواهد تمامی تقصیرها را به گردن همسر خیانت کار بیندازد وسهمی از بروز خطا را برای طرف دیگر ماجرا درنظر نگیرد.
۹- کوشش برای تحمیق خوانندگان .سال ها قبل رابرت استرنبرگ مفهوم عشق را به زیبایی تحلیل نمود،در سال ۱۹۸۷ وی نظریه‌ای ارائه داد که در آن عشق را به شکل یک مثلث تصور کرد. او می‌گوید که عشق مرکب ازسه بخش است: صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد.
متاسفانه این کتاب در بخش دوم ،بیشتر ازهم پاشیدگی خانواده رابه نام عشق ترویج میدهد. رها کردن یک کانون زندگی بیست ساله و رها کردن مسئولیت های عاطفی مادرانه در شرایط بحران جوانی یک دختر جوان و دو فرزند دیگر به بهانه خیانت شوهر که می تواند جنبه های آموزشی بد را به همراه داشته باشد… درست وقتی که دختر بزرگش یک شکست عشقی را تجربه کرده و دختر کوچکش دچار سوءتغذیه شده و به روان پزشک احتیاج دارد و پسرش دچار افت تحصیلی شده،رهایشان کرد به حال خودشان و رفت دنبال مردی که تابحال از نزدیک ندیده بود!
و اینکه «عزیز زاهارا» که آن قدر در کتاب از شخصیت و اخلاقش تعریف شده و خودش را صوفی می داند؛ چطور به خودش اجازه داد وقتی فقط شش ماه بیشتر زنده نیست یک خانم متاهل و بچه دار را از راه بدر کند و باعث از هم پاشیدگی زندگیشان بشود. مفهوم وکارکرد عشق فراگیر و شامل همه انسانها است زیرا در فضای آتشفشان عشق کسی نباید آسیب ببیند ،بخصوص در مورد فرزندان که دوست داشتن همراه با مسئولیت هست این قسمت داستان شاید تصمیم بلهوسانه ناشی از سرخوردگی همراه با انتقام جوئی باشد ….دلزدگی ای که بعد از سالها زندگی سراغ« اللا »آمد نتیجه طبیعی انتخاب های خودش و رفتارهای همسرش بود. راه حلش هم قطعا حتی اگر طلاق باشد، آن طور رها کردن فرزندانش نبوده. همه آثار سو رفتارها و انتخاب هایی را که می کنیم، نمی توان با عنوان “عشق” و “دگرگونی” توجیه کرد. قطعا نه آن همه سال منفعل بودن و چشم بستن به خیانت شوهر و چسبیدن به آشپزخانه و ندیده گرفتن خود و احساسات و نیازهای خود درست بوده، نه آن طور بی انصافانه (در قبال فرزندان و حتی خود) یک دفعه تمام کاسه کوزه را به هم ریختن.
۱۰-ایکاش بخش دوم کتاب نیز ازدیدراویان دیگر داستان هم به تصویر کشیده می شد…شاید اینگونه «اللا»
به چالش گرفته می شد…داستان از دید ژانت،دیوید و دوقلوهایش….تا مخاطب بهتر می توانست به پیامد رفتار نابخردانه و ناشیانه «اللا» پی ببرد،هرچند این روال،در تضاد با هدف اصلی نویسنده اثر می باشد که قصد داشته ترحم خوانندگان را به اللا جلب نماید و رفتارش را محق جلوه دهد.
۱۱-همه چیز مادی نیست. می دانیم همه چیز هم قرار نیست به پول تبدیل شود. مخاطب، وقت ارزشمندش را برای ما می‌گذارد. قاعدتاً بعدها مقایسه می‌کند. حتی اگر هرگز آگاهانه این کار را نکند. پس راست را آغشته با دروغ به وی تحمیل نکنیم.

هاجر مرادی دوست.پاییز نودوهفت

خواندن و گوش کردن کتاب صوتی ملت عشق رو چند دقیقه پیش تموم کردم و بعد بخاطر تعجبم از اقبال فراگیر به این کتاب خواستم نقدهای وارد شده رو بخونم، بعد حس بد بیهوده وقت گذاشتن برای خواندن و گوش سپردن به این کتاب، خوشحالم از خواندن این متن که یکی داره جمله به جمله حرف دل آدمو میزنه!! واقعا نمیفهمم چرا میگن این کتاب این همه خوبه! و بدتر از همه اینکه دوستی دارم که همسرش با الهام از این کتاب و تحولات حادث شده از اون در شخصیتش(!) از ایشون جدا شده و به قول خود همسرش از نو متولد شده! قصد قضاوت در باره اشخاص رو نداریم ولی برای اینکه کسی بخواهد با شخصیت مولانا و شمس آشنا بشه کافیه چند سخنرانی از دکتر سروش در باب مولوی و شمس گوش کنه و یا نوشته های دیگر اساتید مثنوی شناس و مولوی شناس رو مطالعه کنه تا به عمق کم و سطحی نگرانه از عشق پیش امده بین مولانا و شمس در این کتاب پی ببره!
و در نهایت کاملا درست فرمودن: انتخاب کتاب خوب مهارته ومعرفی کتاب خوب هنر…

خیلی از حرفها در این کتاب غیر طبیعی بنظر می رسید و گرایش به سمت صوفی گری را عالی ترین راه و روش هدایت نشان میداد..بعضی جملاتش خوب بود مثل چهل قانون ولی بقیه مطالبش و اینکه الا فرزندانش را ول کرد و رفت اصلا جالب نبود…

وااااای عااالیی بود خانم هاجر. نقد بسیار زیبایی بود، منتظر همچین متنی بودم واقعا!

خانم هاجر نقد بسیار عالی و بجایی بود.ممنون ازشما.من هم با شما هم عقیده هستم

واقعا ممنون.من درگیر خوندن این کتابم به عنوان اولین کتاب بالای ۱۰۰ صفحه در زندگی م.و میفهمیدم که درست نیست ولی عیبشو نمیفهمیدم.خیلی گیج شده بودم.واقعا ممنون بابت وقتی که گذاشتید.این کار شما قطعا کمک بزرگی به باز شدن ذهن میکنه

من ازاین کتاب اصلا خوشم نیومد مثلا اللا باوجوداینکه ازخیانت شوهرش مطلع بودچراحتی برای بقای زندگی مشترکشان حتی یک بارهم مشکلش راباشوهرش درمیان نگذاشته بود اگرواقعا به دنبال رهایی رفته بودچطوربعدازمرگ عزیز مایل بوددوباره به همان زندگی برگرده اما چون ازطرف شوهرش پذیرفته نمیشد ناچاربرنگشت پس رهایی هدف نبود واراینکه مولانا تعهدخودنسبت به خانواده اش رابرای رسیدن به رهایی خود ازیادببردانسانی نبود عقیده دوستتن محترم اما من محتوای کتاب رانپسندیدم

نیره سبزواری
کتابو همین حالا تموم کردم به شجاعت الا باید افرین گفت که از قعر چاهی که شوهرش براش ساخته بود به اوج عزت عشق پرواز کرد البته در عرف جامعه ماخلاف این موضوع رو‌به ما آموختن و اصرار بر این است که زن تمام رنج‌ها را به جان بخرد ولی فرزندانش را رها نکند البته که بنظر من چنین زنی دیگه چیزی براش نمیمونه تا بخواهد برای بچه هاش مادری کنه و حتما نابود میشه ‌فرزندانشم با خودش به نابودی میکشه
اما در مورد شمس بسیار بسیار کنجکاوم حقیقت شمس را بشناسم . دوست دارم منابعی مطمئن پیدا کنم تا شخصیت اونو برام تعریف کنند آیا یک سالک الی الله ته پیاله ای شراب مینوشه؟ آیا بدون رعایت حق همسرش بازم مرد خدا باقی میمونه؟ اسلام بهیچ وجه اجازه چنین رفتاری رو باکیمیا به شمس نمیده . میخام بدونم نویسنده مسلمان بوده؟ دوست دارم حقیقت واقعی شمس را بشناسم

سلام. خیلی سطحی بود و بالو پر زیادی بهش داده بودن

سلام
خیلی ازین کتاب تعریف شنیده بودم و حقیقتش خودمم خیلی مجذوبش شده بودم و حتی به خانوادم هم میگفتم که این کتاب رو حتما بخونید
ولی از زمان مرگ کیمیا و رفتن اللا از خانه اش دیگه از داستان خوشم نیومد
درسته که نظری هر فردی برای خودش محترمه ولی من وقتی که بعضی نظر ها رو میبینم واقعا تاسف میخورم که چجور به این میگن یک کتاب عالی
درسته نویسنده بسیار توانابوده و خلاقیت و قلم بسیار خوبی داشته اما داستان خیلی بد تر از حد تصور تموم شد
من کتاب رو تا قبل داستان مرگ کیمیا و رفتن اللا میپسندم
و ای کاش از اونجا به بعدشو دیگه اصلا نمیخوندم چون خیلی بد تموم شد

سلام دقیقا این دو نکته ای بود که منم هیچ وقت نمیتونم درکش کنم،به نظرم این خیانت و بی مسئولیتی هیچ توضیح قانع کننده ای نداره

کاش عشق باعث آزار اطرافیان نمیشد مولانا خانواده ش آزار دیدندشمس کیمیا رانابود کرد, الا هم فرزندانشو جا گذاشت !!!!

من این کتاب رو تازه تموم کردم و بعد اون مطالعات کوچیکی از رابطه مولانا و شمس خوندم تاریخ کتاب همچین هم تخیلات نیس گرچه بهش پر و بال داده شده تا تبدیل به رمان بشه یک نگاهی هم به کتاب “خط سوم” کردم. در کل ملت عشق در نظر من خیلی کتاب خوبی بود و خیلی تعجب میکنم که علی رغم عرفان شمس و نظریاتی که توی کتاب ادعا شده چطور بهش میگن کتاب سطحی!!!! خوندن اعتقادات شمس خیلی توجه منو جلب کرد و داستان بی اهمیت شد در نظرم. البته به نظر من اصلی ترین هدف کتاب معرفی شمس و اعتقادات و سلوکش بود تا یک داستان عاشقانه از طرف یک زن خیانت دیده.

من اصلا این کتاب رو دوست نداشتم،به نظرم کل روایتهای مربوط به شمس و مولانا زاییده ی تخیلات نویسنده است در عالم واقع نمیتونست چنین باشه ضمنا این کتاب در مقابل نویسندگان ایرانی چون محمود دولت آبادی،بزرگ علوی،سیمین دانشور یا حتی بزرگانی چون تولستوی و … هیچ حرفی برای گفتن نداره در عجبم از مشتاقان خواندن این دست کتابها چرا مستقیم دیوان شمس و یا مولانا رو مطالعه نمیکنند که کاملا عرفانی و تاثیر گذار هست؟

به نظرمن خیلی کتاب سطحی بود.این که شمس ومولانا واقعا تارک دنیابودن یانه بعدازخوندن این کتاب برام سؤال پیش اومد.قسمتی ازکتاب شمس تبریزی بادخترخوانده مولانا ازدواج میکنه وارن دخترعاشق شمس تبریزی بوده وبعدازازدواج شمس نگاه هم به زنش نمیکنه.واقعاشمس ومولانااین طوری بودن؟چون دراسلام تارک دنیاشدن گناه کبیره هست.

فمنیست بودن نویسنده در جای جای رمان پر رنگ و قابل لمس است
بر فرض اینکه جریانات احساسی بین شمس و مولانا که در این رمان نقل شده را درست بدانیم که صد البته کم مایه و سخیف می نماید ربط دادن این جریانات به کنش واکنشهای بین الا و عزیز کاملا نابجا و غیرقابل پذیرش می نماید. نویسنده با فمنیست بودن خود گرایشات فکری خود را به شدت درداستان دخالت داده و بنیان یک خانواده را به بهانه دست شستن از دنیا و ترک دنیای مادی نابود می کند.
پس سهم اخلاق و تعهد و وجدان مادرانه کجاست. شافاک اگر داستان الا را نیز همچون داستان مولوی از زبان چند راوی دیگر مثل شوهر الا و بچه هایش روایت می کرد به این راحتی نمی توانست گرایشات فمنیستی خود را سربلند نماید،

وقتی بار اول کتاب رو خوندم بنظرم جالب بود اما وقتی بار دوم بمنظور نقد کتاب رو خوندم خیلی ایرادات پیدا کردم و بنظرم این کتاب جدای چهل قانون های شمس بسیار بسیار سطحی بود… تمامی چهل قانون شمس در مورد عشق به خدا بودند نه حتی عشقی به مولانا اما از آنجایی که نویسنده خودش شناخت دقیقی از شخصیت شمس نداشت این عشق را زمینی به تصویر کشید و حتی سخیف تر از آن خیانت به همسر و بی مسئولیتی در برابر فرزندانش را نوعی عشق خواند… درکل ضد و نقیضهایی در گفته های شمس پیدا میشد مثلا در جایی شاگرد به شمس گفت که اگر گفتی شراب بخور فکر کردم داری مرا امتحان میکنی و شمس در پاسخ گفت ما که هستیم که بخواهیم بنده های خدا را قضاوت کنیم اما در جایی که مولانا را در خوردن شراب امتحان میکرد اجازه نداد مولانا شراب را بخرد و گفت نیازی نمیبینم که دیگر این آزمایش را ادامه دهیم…

کتاب جذابه تو جذابیتش حرفی نیست. ایده خوبی هم داشت و روایتها جالب بود هرچند ایراد داشت که راویا چرا داشتن روایتشون رو تعریف میکردن و برای کی?
شخصیتسازی که از شمس و مولوی شده بود سلیقه ای بود، هرچند بنظر من بعنوان رمان اینکار مجازه البته بهتره ذکر بشه ابتدا که داستان ترکیبی از واقعیت و تخیلات نویسنده هست. مثل رمان مردی در تبعید ابدی از نادرابراهیمی.
قسمت عشق کیمیا واقعا ازاردهنده و تلخ تموم شد هرچند گویا در واقعیت هم داستان تلخ رقم خورده. ولی اینکه نویسنده سعی کرد از شمس یه ابرقهرمان بسازه با این داستانک فروپاشید ایده الش.
و فاجعه بارترین قسمت ماجرا ، عشق اللا بود و شاید اوایلش قابل درک بود ولی از یه جایی ب بعد در حد عشق دبیرستانی و خیلی سخیف ادامه پیدا کرد و خصوصا از عزیز بعید بود با اون همه ادعا. زشتی خیانت رو نتونست لاپوشونی کنه. و خیلی زیبا میشد اگه با توجه به امادگی دیوید، اللا از عزیز چشم پوشی میکرد و زندگی جدیدی با دیوید و با شخصیتی استحاله یافته اغاز میکرد. واقعا عرفانی میشد حیییف

من خیلی این کتاب رو دوست داشتم و عاشق شخصیت بزرگ شمس تبریزی شدم و نه ۱بار چندین بار این کتاب رو خوندم

به زور تموم ش کردم، کتابی سطحی و مصنوعی بود، مثلا تاریخی بود اما بدون هیچ سندیتی، تخیلات نویسنده هم در مورد دو شخصیت مشهور واقعی من رو دچار تناقض کرد.
پر از زوایای عرفانی اما فقط در حد توصیف و نام بردن هر موضوع، بدون واکاوی ریشه یا تفکر پنهان شده در آن یا ارائه عمق یک موضوع.

این کتاب را تازه تمام کردم.بسیار زیبا و جذاب بود.علاقه مند به شعر های مولاناو شخصیت ایشان شدم و شروع به خواندن شهرهای مولانا وتفسیر اشاشعار ایشان کردم.

تولد دوباره اللا قابل تقدیر است نویسنده با قدرت تخیل فوق العاده ای این رویش در۴۰ سالگی را به تصویر می کشد

این کتاب واقعا یکی از بهترین کتابهایی بود که من مطالعه کردم و عمیقا احساس و عواطف هر شخصیتو دریافت می کردم . جاهایی بی نهایت هیجان زده می شدم و در خطوطی از کتاب هم اشکی می ریختم . داستان عشق پاک شمس و مولانا زیباتر از عشق عزیز و الا بود اما همین دوگانگی بین زمان حال در آمریکا و گذشته ای دور در قونیه زیبایی و جذابیت بسیاری داشت و توانایی قلم و اندیشه الیف شافاک رو نشون می داد
در کل من به شخصه خوندن این رمانو نه تنها یک بار که فکر می کنم خوندنش وظیفه هر انسان عاشق و دوست دار کتاب و تاریخه ، بلکه حتی هزاربار خوندن هم برای دریافت پیام قانون های شمس کافی نیست

بر ام غیر منتظره بود زنی در آمریکا نمیتونه از حقوقش دفاع کنه حتی با دیدن چندین بار خیانت و در آخر مجبوره بدون گرفتن حقوقش بعد از بیست سال خونه شو ترک کنه، اما درماجرای شمس و مولانا از مرد بزرگی مثل شمس بعید بود بین مولانا و همسرش و فرزندانش باعث جدایی بشه وقسمت کیمیا و شمس در هر صورت شمس مرد خدا بود می‌دونست ازدواج کردن مسئولیت داره و همچین ظلم بزرگی در حق کیمیا نمی‌کرد.

من تعریف های زیادی از ملت عشق شنیدم ولی من اصلا خوشم نیومد و جذبش نشدم

اول که کتاب رو شروع کردم زیاد جذبش نشدم ولی بعد از حدود ۶۰ صفحه جوری مجذوبش شدم که توی هر شرایطی دنبالم بود…داستان در قرن ۱۳ خیلی برام جذاب تر بود خصوصا شخصیت شمس و آزادی و وارستگی خاصی که در کلمات و رفتارش بود

این کتاب یکی از بهترین کتابایی بود که خوندم لحظه ها و نوشته های غیر منتظره ای توش بود که آدم رو به هیجان وا میداشت.از یه جهتم پیچیده بود و با جزئیات زیاد نوشته شده بود.به نظرم برای این که این کتاب به یادمونی بشه باید دوبار خونده شه تا جمله ها و نصیحتای عمیقشو بشه دریافت کرد👍

سلام کتاب قشنگیه..تنها ضعفش فقط وفقط کیمیاست که ضعف نویسنده رو نشون میده وقتی شخصیت شمس رو انقدر کامل بیان میکنه که ذهن رو میخونه و تقریبا از آینده باخبره و انسان خیرخواهیه که یه روسپی و نجات میده چطور میشه که یه دختر پاک ۱۵ ساله رو که مطالعه میکنه و تقریبا فعاله ومیتونه آینده عالی داشته باشه رو اینجوری با بی محلی ببخشید با بیشعوری از بین ببره شخصی مثله شمس مسعولیت پذیره که اشتباهی توکارش نیست اون هم اشتباه به این بزرگی!

من در عرض یک و روزو نصفی این کتاب رو تموم کردم.اول داستان برام خیلی خوشایند نبود چون با ماجرای اللا شروع میشد و موضوع خیانت رو میشد از اول داستان حدس زد اما رفته رفته که داستان پیش رفت اون سوی داستان که درباره شمس و مولوی بود برام خیلی جذاب شد و اینچنین شد که تا آخر کتاب رو بی وقفه خواندم. بنظرم هر کتابی رو هرکسی میتونه از دید خودش بخونه و این فهم خواننده هست که بجای فهم نویسنده مینشینه و اونو تفسیر میکنه به تعداد خوانده های یک کتاب تفسیرهای مختلف وجود داره ، میشه ماجرای اللا رو مسخره و بدآموزی دید و برعکس میشه به اون قسمت داستان توجه کرد که از وقتی که اللا عوض شد و عاشق شد ،شوهرش هم نظرش بهش متفاوت شد حتی جایی ذکر میکنه که زودتر به خانه برمی گشت تا بیشتر کنار اللا باشه،اللا سرخوردگی دیرینه ای داشت اما چرا خودش رو سرگرم کرد با کارهای روتین و خود را نفهم نشان دادن در برابر اسراری که از شوهرش میدانست ، به مانند همان برکه اول داستان بود که سنگی کوچک آن رو بهم ریخت یک توجه ، یک نامه ، حرفهایی که سالها دلش میخاست با کسی درمیان بگذار و …
و اینکه کار درستی کرد یا غلط مهم نیس درسی که باید از موضوع گرفت مهم است.
و اینکه اگر کسی بخواهد با چنین داستانهایی به انحراف کشید بشود همان بهتر که …
اما داستان شمس و مولانا برایم بسیار بسیار جذاب بود دیدگاه شمس در ایمان راستین و صدها نکته ظریفی که در دل داستان بود
و اما کیمیا و شمس بنظر نویسنده هم چنان موضوع پر اهمیتی بنظر نمیومد اینکه چرا شمس اون کار رو با کیمیا کرد برام چیزی نبود که بخوام روش تمرکز کنم و بگم چرا
شاید خود نویسنده هم دوس داشت این موضوع در هاله ای از ابهام بماند
و نباید این نکته رو فراموش کرد که همه به کیمیا گوشزد کرده بودند که شمس یک فرد عادی نیس و نباید بعنوان شوهر به او نگاه کرد.
و کیمیا این را پذیرفت و شاید باید او هم ،مثل شمس یک صوفی میشد دقیقا اشتباه کیمیا همینجا بود که فکر کرد با تغییر ظاهر خود میتواند شمس را مجذوب خود کند این در حالی هست که متوجه نشد شمس دیدگاهش مثل بقیه مردها نیس و چنین برخوردی از شمس کاملا دور از انتظار نبود…
در کل بنظرم شاید بتوان ساعت ها در مورد این کتاب صحبت کرد و بتوان به لایه های پنهان آن پی برد.
در گوشه ای از کتاب به ما یاد میده که درباره دیگران قضاوت نکنیم و اونها رو بخاطر کارهایی که از نظر ما گناهه، مذمت نکنیم ، بنظرم ما با محاکمه قرار دادن شخصیت های این داستان دقیقا داریم این عمل رو تکرار میکنیم.شاید نکته اصلی داستان همینه و ما ازش غافلیم…
ای کاش بتوانیم با خواندن یک کتاب ، یک شعر ، دیدن یک فیلم و یا هر چیز دیگری نکات مثبت آن را برای خودمان نگه داریم و اضافات آن را به دور بیندازیم.

با سلام خانم صبا. من نظر شما را خواندم و بسیار کامل و جامع بود. من هم مثل شما ملت عشق رو دارم میخونم و با نظر شما موافقم. موفق باشید

سلام .من دیشب این کتاب رو تمام کردم در کل جذاب بود اما سوالات زیادی برام پیش اومد.۱_چرا شمس که اینقدر صوفی بوده و می‌دانست ازدواج برایش ممکن نیست چرا تن به ازدواج داد و باعث مرگ کیمیا شد چنین بیرحمانه؟ ۲_چرا شمس که به همه چیز اشراف داشت شب حادثه خودش را از مرگ نجات نداد؟ ۳_آیا فقط چون اللا یهودی و آمریکایی بود همسر و فرزندانش را بخاطر مردی دیگر رها کرد و رفت؟ آیا نویسنده این پایان را برای اللا مغرضانه ننوشته؟ و سوالات دیگر….و اینکه داستان واقعی آشنایی شمس و مولوی را در چه کتابی میتونم بخونم .خیلی کنجکاو شدم . سپاسگزارم

بنظرمن کتابی که بتونه حتی یک کلمه به انسان یاد بده کتاب خوبیه من شخصا چیزهای زیادی از این کتاب یاد گرفتم واز خوندنش پشیمون نیستم درضمن در مورد کیمیا _نتیجه عشق یکطرفه نشان داده شده ودر مورد اللا موضوع زندگی های بی معنا و اجباری رو نشون میده
کتاب ضعفهایی داره ولی مهم اینه که چی چیزی از این کتاب یادمیگیریم بنظرم جالب بود
البته این نظر منه

سلام
من اتفاقی داشتم شازده کوچولو رو میخوندم بنظرم یجوری ای اومد بعد دنبال یه کتاب عجیبتر گشتم دنیای صوفی رو پیداکردم داشتم اونو میخوندم یهویی این کتاب رو پیداکردم خیلی عجیبه .حس کردم یه شمس تبریزی داره منو نگاه میکنه .کتاب قشنگیه ولی کاش اللا هم مث عزیز میشد یا ازش یاد میگرفت ادامه داستان ماجرای اونا میشد.و اینکه کاش دلیل بی تفاوتی شمس به کیمیا معلوم میشد.اصن گل کویر چیشد براچی اومد اونجا؟

بعد از مدتهای بسیار زیادی که کتاب نخونده بودم در اوایل دهه چهل زندگیم با این کتاب شروع به کتابخوانی کردم دقیقا مثل الا که چهل سالش بود. برای من نکات خیلی مفیدی در بخش شمس و مولوی وجود داشت که واقعا تاثیرگذار بود اما به نظر شخصیم بخش الا و عزیز خیلی بچه گانه و کاملا در تضاد با بخش شمس و مولوی بود که شاید هدف نویسنده هم همین است که تضاد بین عشق معنوی و مادی رو نشون بده چیزی که مولوی و شمس گرفتارش بودن عشق معنوی و چیزی که الا دنبالش بود عشق مادی که داستان هیچ تاثیری بروی الا نداشت فقط این وسط عزیز در سن ۵۵ سالگی با این همه سختی در زندگی و عارف شدن چطور گرفتار هوس و عشق مادی شد درحالی که میدونست داره میمیره به نظرم نویسنده خودش دنبال یک عزیز در چاله های روحیش میگرده وگرنه نیاز نبود یک همچین نقطه ضعفی رو وارد داستان کنه

سلام من فقط چند صفحه اول کتاب راخواندم وپایانش رابراحتی حدس زدم، بقیه کتاب رانخواندم، فقط فصل اخررا خواندم که فهمیدم حدسم درست بوده، خوشحالم که وقتم رابرای خواندن این بی بندوباری واین عدم تعهد به خانواده، ازدست ندادم، من ازاین کتاب خوشم نمیاد

این درسته که هرکتابی جنبه مثبت ومنفی میتونه داشته باشه اما بدور از هرگونه تعصب میتوان گفت که پیام اینگونه کتب نابودی اخلاق درجوامع اسلامی (شرقی )است. بعبارتی بنام تصوف وعرفان میتوان با احساسات پاک یک دختر جوان بازی کرد وآنرا به انزوا ونابودی کشاند (کیمیا) از طرفی بنام عشق وباچند بار مکاتبه الا عاشق عزیز میشود وباپشت پازدن به تمامی اخلاقیات وصرفا پس از یک بار ملاقات حاضر به هرخیانتی میشود ودر نهایت نیز ظاهرا همین کار را میکند ومصیبت بار ترین جای کتاب چند سطر آخر کتاب میباشد جایی که الا می گوید :زندگی بدون عشق ارزش زیست ندارد از خودت نپرس باید درپی چه عشقی باشی معنوی، ّجسمانی ، الهی یابشری …. بعبارتی هرجا که راحتی، هرجور که خوشتر میگذرد این نیجه اخلاقی کتاب ملت عشق است . متاسفم برای این مملکت که چنین کتابی چگونه اجازه انتشار میگیرد.

قسمتی ک در مورد شمس و مولاناس خوبه بخصوص اونجاها ک کتاباشو توی اب میندازه گدایی میکنه و یا میره واسه خریدن شراب، بعضی وقتا لازمه خودمون رو جای یکی دگ بزاریم پایین تر از خودمون . اخه فک میکنیم اونا جدان از ما … . اما خب داستان الا خوب نبود درواقع خیانت بود بنظر من مشکل از خودش بود ی زن محتاط منظم با برنامه ک هیچ وقت از چارچوبش خارج نمیشه اونو تبدیل ب ی شخصیت غیرقابل انعطاف و خشک میکنه و خب شاید همسرش ازش خسته شه ، توی زندگی باید چیزای دیگه ای هم باشه و البته تنوع ، ک اون زن نداشت ، عزیز هم کارش درست نبود میتونست ب الا یاد بده شادبودن رو و عاشقانه زندگی کردن رو ، ن عوض کردن ادم زندگیش و شکوندن دل بچه هاش ،ضمن اینکه ازدواج شمس و کیمیا خیلی الکی بود و کیمیا تباه شد

به نظر من نقطه قوت کتاب قدرت داستان پردازی نویسنده است و نویسنده داستان زندگی مولانا رو که در دو صفحه خلاصه میشه، به این زیبایی به رمان تبدیل کرده.
در مورد کیمیا نویسنده بی تقصیره!اتفاقی هست که واقعا افتاده و شمس در بازگشت مجددش باکیمیا ازدواج میکنه.حالا چی بینشون میگذره خدا میدونه و این موضوع خللی در شخصیت شمس ایجاد نمیکنه و لطمه ای به اعتبار تصوف نمیزنه.
به علاوه جملاتی که از زبان شمس زده میشه توی زندگی امروز ما بیشتر از زمان مولانا تاثیر داره. مثلا جایی که میگه باید به حرف مردم بی اعتنا بود.
و نکته آخر چند راوی بودن داستانه که خیلی زیبا کشمکشهای درونی افراد و احساسات اونها رو نشون میده.
نکته منفی کتاب هم داستان اللا است که متاسفانه از تصوف بی بهره میمونه و معنی درست تصوف و عرفان رو درک نمیکنه.اینجوری دختر فراریا بزرگان تصوف میشن!!! شاید اللا ذهن نویسنده رو نسبت به تصوف نشون میده چون طبق قانون چهل و یکم شمس هرکسی نمیتونه صوفی باشه!

کتاب جذابیه و واقعا تاثیر گذاره ولی به نظر من این کتاب هدفی به جز آنچه که ظاهرا بیان میشه هم داره، یک نوع اندیشه ی التقاطی در آن هست؛ صحیح و غلط رو به هم آمیخته کرده و تصویری که از تصوف ارائه کرده تصویر کاملا صحیحی نیست

من از داستان الا خوشم نیومده ولی از شخصیت شمس خوشم اومده و خیلی چیزا ازش یاد گرفتم به جز ازدواجش با کیمیا….داستان از زبان آدمای متفاوتی گفته شده و این قشنگ بود

یک سوال در ذهن من ایجاد شده که شاید اذهان بسیاری را درگیر خود کرده باشد و نویسنده در این قسمت اصلا وضاحت نیاورده. چرا شمس با همه ی خوبی که داشت با کیمیا بد کرد اگر معتقد زندگی درویشی بود خوب اصلا تن به این ازدواج نمیداد و اگر هم به خاطر خشنودی مولانا تن به این ازدواج داده ایا این درست است که برای خشنود کردن یک شخص دل دیگری را بشکنیم و احساسات او را نادیده بگیریم اگر واقعا شمس این کار را با کیمیا کرده باشد شاید دلیلی برای توجیه آن داشته باشد که نویسنده به بحث درباره آن نپرداخته.

کتاب عالی هستش
یک بار خوندن ارزشش رو داره
از خوندنش پشیمون نخواهید شد .

سلام اگه داستاناللا نبود بنظر من جذابتر بود داستان نادرست عشق مجازی رو همردیف تصوف آوردن برایم زیبا نبود خصوصا جواب کار نادرست خیانت همسر اللا با همان رفتار نادرستی ک خودش وعزیز که خودرا شمسی دیگر میداند اصلا پسندیده نیست
داستان مولانا وشمس جذابیتهایی دارد اما آیا شخصی همجو شمس که صوفی کامل است نفسش را فنا کرده است نمتواند برای ازدواجش تصمیم درست بگیرد ودختر نوجوانی را با بی تفاوتی کاملش به مرگ میکشاند

درکل کتاب خوبی بود خصوصا قوانین چهل گانه شمس

رمان فوق العاده ایی بود و نکات آموزنده زیادی داشت مخصوص در زمینه عشق و دوست داشتن الخصوص چهل قانون شمس، در مجموع رمان گیرایی بود ، و همزمان چند داستان را بهمراه داشت ، به نظر من حتما ارزش یکبار خوندن رو داشت برعکس بعضی از رمانها که خیلی براشون تبلیغ میشه و هیچ چیز گیرایی ندارند مثل رمان کشتن مرغ مقلد که هیچ نکته گیرایی نداشت برخلاف اینهمه تبلیغی که در موردش شده بود .

به نظر من هم این کتاب خیلی کتاب معمولی هست .نویسنده نقل داستان نکرده بلکه صرفا نظرات خودش را به ما تحمیل کرده و این درست نیست . به قول یکی از دوستان نباید نامی از مولانا و شمس میبرد چون ارزش تاریخی نداره و من این بخش وقایع تاریخی تحریف کرده اصلا دوست ندارم .

به نظر من کتاب سطحی با دست کاری های تاریخی و اسطوره سازی های ناموفق!!!
اللا: زنی که در حالی که هیچ مدرکی دال بر خیانت شوهرش نداره و با مردی میریزه روی هم و خیانت میکنه و داستان زندگیش هم عادیه
عزیز زاهار: فردی با گذشته تاریک که به خودش اجازه میده با زن یکی دیگه دوست بشه!
شمس تبریزی: فردی هنجار شکن که حرفهای درست رو به بد ترین شکل بیان میکنه، این فرد حتی به خلق انسانی و آرامش قلبی دست پیدا نکرده و فقط هر جا میرسه قاعده بلغور میکنه!
مولانا: فردی فاقد تحلیل اما دیندار که موجب میشه تابع شمس بشه
البته رمان یک سری جاذبه هایی داره که خوبم هستن اما اینکه یک صوفی فکر کنه حالا که عالم شده دیگه تعیین کننده اس میشه بدعت، کتاب آگاهی و استحمار دکتر شریعتی اینو خوب توضیح داده
در کل متاسفم که این کتاب وقتمو هدر داد
علت معروفیت این کتاب هم پیچیده نیست! مگه پر فروش ترین شامپو بهترین شامپوئه؟؟؟؟

کاملا با نظرتون موافقم.
کتابی با حکایتهای سطحی!واقعا موندم چطور عنوان بهترین رمان ترکیه را بهش دادن؟!!

این کناب توسط یک یهودی یا مسلمان معتقد به یهودیت نوشته شده و در لایه های زیرین داستان جذاب به تبلیغ افکار یهودیت پرداخته و دارای مضامین ضد ارزشی همچون خیانت ، خودکشی ، ارتباطات نامشروع ، روسپی گری و حتی طلاق های بی دلیل در سنین بالا و دنبال عشق های دنیوی و زودگذر بودن می باشد در نهایت در این کتاب اهداف پلیدی در مقابل کشورهای مسلمان واقعی برای از هم گسیختگی فرهنگی و خانوادگی نهفته هست که بیشتر در جوانان با تجربه کم تاثیر کذار میباشد … تعجب میکنم همچین کتابی در ایران مجوز چاپ و نشر گرفته هست

پایان تحجر را برای شما آرزومندم.

از ده نمره پنج میگیره به نظرم.مستند اززندگی این دو شخصیت عارف نیست،می تونست اسم شخصیت های داستان هرکسی باشه جز مولانا وشمس.حکایت زندگی اللا اونقد سطحی وبی پایه بوده که قابل درک نیست دقیقا مثل دخترای نوجوون عمل کرده،و از رو نوشته ها عاشق شده ورفته.فکر می کنم اگه تو سن ۱۸ سالگیم اینو میخوندم خیلی برام جذاب بود
اما گذشته از همه ی اینها بعضی از اون قوانین چهل گانه اش ،مرورش خوب بود.که البته خیلی هاشو میشه تو کتاب تعالیم دین های دیگه هم دید فقط مال اسلام وتصوف نیست.یه جورایی یاد کتابای پائلو کوئلیو افتادم.

سلام .منم که الان یه دختر هجده سالم بازم نمیتونم این کار اللا رو درک کنم ،به نظر من اصلا جذاب نبود کارش ،عشق خوبه ولی به چه قیمتی؟ چجوری ادم‌ میتونه با زیرپاگذاشتن اصول اخلاقی به جایگاه بالا و عرفانی برسه

چقدر جالبه که هیچ کس از نظر عقلی بااین کتاب برخورد نمیکنه.اینجا نویسنده شمس رو تا حد خدایی بالا می بره و طوری نشون میده که شمس از تمامی مکنونات قلبی بندگان خدا اگاهه؟!!! پس چطور چنین انسان آگاهی از خودش و اون دختر آگاهی نداره و باعث سرخوردگی و مرگ اون دختر میشه؟؟ چطور یک انسان خدایی باعث میشه مولوی ماه ها از زن و فرزند دوری کنه؟؟ در حالی که خداوند برای همه ی اینها حق و حقوقی قائله!!

بنظرمن خیلی کتاب سطحی وابتدایی بود….واقعا چطور انقدر به شهرت رسیده…
هیچ علم تخصصی وسندیت تاربخی که نداره..تازه شمسم خیلی با کیمیا بی رحم وبد بوده ما رو ازخودش متنفر کرد…
درحالی که درادبیات ما خیلی عرفان بالاتر ازاین حرفای کلیشه اییه…عجیبه که درکشور ما با این همه ادبیات غنی تونسته جا بازکنه؟ چرا واقعا؟این کتاب مثه فیلمهای ترکیه ایی بی بنیان بود ومتزلزل بنظرم .شایسته این همه ستایش نبود حقیقتا..

سلام. من هم با نظر یکی از دوستان موافقم که گفتند اگر اهل مطالعه باشید این برای شما کتاب جذابی نخواهد بود.
روایت داستان از زوایا و دیدگاه اشخاص متفاوت جالب بود.همینطور برای کسانی که با ماجرای شمس و مولانا و آداب عرفان و تصوف اشنانیستند، این کتاب توضیح و تفسیر مختصر و قابل درکی داده بود ،،،،اما قابل استناد تاریخی نیست،،،،.ولی ماجرای اللا بسیار سطحی و غیرواقعی مطرح شده بود، هرچه به انتهای داستانش نزدیکتر میشدم ، برای من کلیشه ای تر میشد و طبق روایت داستانهای عاشقانه سطحی، یک مرگ درپی داشت.

تفسیر سطحی نسبت به تغییر دین هم که خلاء عمیق داستان بود و تحمیل عقیده نویسنده به مخاطب که بدون هیچ دلیل منطقی دین و سبک مذهب و نگرش عزیز،در شناخت عشق، خاص و بهترین است.
به نظرم نویسنده داستان سعی در ترویج اسلام گرایی داره و با دلایل پوچ تلاش میکنه تا جواب بعضی از انتقادات وچالشهای عمیق اسلام رو توجیه کنه.و تلاش میکنه یک نسخه اپدیت شده از اسلام ارائه بده.

از دیدگاه من پرفروش بودن یک کتاب نمیتونه دلیل بر خوب بودنش باشه اوایل این کتاب من رو جذب کرد و خیلی داشتم لذت میبردم ولی از اواسط داستان مصنوعی بودنش بیشتر نمایان شد و دیگه کاملا بر اساس تفکرات نویسنده داشت پیش میرفت و هرچیزی که به اون باور داشت رو برای خواننده جوری جلوه میداد که انگار این بهترین راه ممکنه و راه های دیگه غلط هستند.و دقیقا از اینجا بود که با این کتاب مخالفت کردم و به نظرم نویسنده حتی تفکر صوفی گری رو هم اونطور که خودش میخواد بیان میکنه و بعضی جاها تحریف میکنه.

شمس تبریزی ، از اسمشون هم پیداست که تبریزی بودن ، متوجه نوع معرفی این درویش نشدم . چرا فرمودین درویشی فارس ؟ ایشون تورک بودن .

بنظر من که خیلی لوس و سطحی بود.
و اصلا چرا نویسنده به خودش اجازه داده تخیلات خودشو به مولوی و شمس نسبت بده؟ -_-

سلام .
به نظر من جدای ازاینکه این کتاب از دیدگاه تاریخی مشکل دارد یا خیر ؟ در بسیاری از قسمتهای کتاب ،خواننده رو عمیقا ،تحت تاثیرقرارمیده و به فکر وامیداره .
به نظرمن ،جدای ازاینکه این کتاب مشکلاتی هم داشته ویا ازنظربعضی دوستان سطحی بوده اما، همینکه اینهمه طرفدارداشته که قاعدتا،همه هم کتابخوانهای حرفه ای نبودند و جذب شدند،خودش هنریه ومن به شخصه دوست داشتم ولذت بردم.
حتی دوستی که فرمودن هدف گسترش عقایدضد دینی را دنبال میکند به نظر من این را حقایق تلخی از زندگی ونیازهای بشر میدانم که نویسنده بی پروا وجسورانه در موردش سخن گفته .
موفق باشیدوکتابخوان 😊

به نظر میرسد که هرچه کتابخوان حرفه ای تری باشید احتمالا این کتاب و این نوع کتاب ها را دوست نخواهید داشت. ادبیات کلاسیک جهان پر از شگفتی است. قبل از خواندن آنها اشتباه است که برای فانتزی نویسنده های گمنام وقت گذاشته شود

من این کتاب را خواندهام جالب بود وفقط اینکه ادمی مثل شمس که اینقدر پاک و با وجدان بوده چرا چینین کاری با کیمیا کرد با او ازدواج کرد ولی اورا شگنجه عاطفی داد لطفا برای من توضیح بدهید

این کتاب در سطح فروشگاههای ترمینال هست .به هیچ وجه توصیه نمیکنم. پر از اشتباهات تاریخی و محتوایی

یه هفته ایی تموم کردم
وقتی دبیرستانی بودم توی کلاس ادبیات که از شمس مولا مختصری شنیده بودم با این کتاب تصور شفافی از این دو به دستم آمد
اون موقع ها مخالف عشق بودم و الان هم هستم در کل وابستگی رو قبول ندارم این کتاب کلی نکته اساسی برای یک زندگی خوب و انسان بودن داره حتی بعضی خود زندگی بود و با اعتقاداتم به زندگی فرقی نداشت تنها چیزی که نفهمیدم عشق مولانا به شمس و حس آزادی شمس بود عشق این چنینی این دور زمونه نیس
این کتاب حتما بخونید
کلام آخر
خدا رو فقط به خاطر عشق خدا پرستیدن واقعا خس قشنگی هس

سلام
من این کتاب رو فقط به کسانی توصیه می کنم که اهل کتاب خوندن نیستند چون تشویق می کنه به مطالعه علاقمند بشوند کتاب سطحی به حساب میاد و نمی دونم چرا اینقدر فروش داشته

بسیار زیبا بود. پیشنهاد میکنم نه فقط یکبار بلکه در بازه های زمانی مختلف مطالعه اش کنید تا بهتر باهاش ارتباط برقرار کنید.

درود

مقدمه:
من خواندن کتاب را درست با در دست گرفتن کتاب و لمس برگ برگش دوست دارم. برایم خواندن شکل پی دی اف کتاب تنها زمانی است که کتاب کتاب خوب و نایابی باشد.
تا به حال هیچ رمانی را بصورت صوتی گوش ندادم چون این مورد را هم برای وقت ناچاری می پسندم.
متن پیام:
راستش را بخواهید کتاب را نخوانده ام.به پیشنهاد دوستان خواستم حین انجام کارهای روزمره فایل صوتی کتاب ملت عشق را که خود کتاب را هم با همین ترجمه دارم گوش بدهم مقدمه و قسمتی از داستان را که گوش دادم دلچسب نبود. به نظرم آمد در مورد خوب بودنش غلو کرده اند.
نقد کتاب را با نظرها خواندم ببینم انگیزه خواندن را افزون می کند یا کاهش می دهد.
در کامنت ها دیدم هموطنی در یک جمله کتاب ملت عشق را با کتاب قلعه و قلندر مقایسه کرده اند و آن را ترجیح داده بودند. بنابراین نخوانده فکر می کنم برایم کتاب دوست داشتنی نخواهد بود. البته ممکن است کوشش کنم بخوانمش. پس از خواندن نظرم را با نظرم کنونی ام مقایسه خواهم کرد و اگر موفق شدم می نویسم و می فرستم.

با سپاس بدرود

از نظر من این کتاب متن روان و گیرایی داره،و آدمو به خودش جذب میکنه ولی نه اونقدر که بخواد اینهمه فروش داشته باشه،به نظر من کتاب قلعه و قلندر که تقریبا شبیه به ملت عشق هست خیلی سر تر، بهتر،خیال انگیز تر و جذاب تر هست،،
در ضمن به نظرم این کتاب در پشت گفته های عاشقانه و دینی اش منظوری خائنانه و ضد دینی دارد و نوعی نفوذ فرهنگی رو داره دنبال میکنه

باسلام کتاب واقعا عالی بودبه قول دوستان برای من که زیاداهل کتاب نیستم به نظرم بهترین کتاب بوده البته به غیرازکتابهای تاریخی

برای ساخت فیلم کمک میکنه، اما خیلی سطحی بود

سلام من هم خواندم خوشم امد رمان روان وساده ای که میتوانید ان را بخوانید وتا آخر داستان خستگی سراقتان نیاید خیلی راحت با خواننده ارتباط برقرار میکند وضرب اهنگ خوبی دارد داستان سریع به پیش میرود و شما را هم بدون ملالت با خود میبرد.اما برای مخاطب خاص ومولوی شناسان اصلا اینگونه نیست وبدون تعارف بدرد ادمای چشم وگوش بسته ای میخورد که تا حالا نه چیزی از شمس خوانده باشند ونه با مولوی عبدالحسین زرین کوب اشنا باشند .یه داستان جدید که با اسناد تاریخی هم مطابقت نداره.ممنون

شمس تبریزی درویش فارس نبوده عزیزم ترک بوده

اره واقعا… فقط حواسشون نبوده همه شعراشونو به فارسی گفتن

شمس تبریزی ایرانی بوده

شمس اگه ترک بوده اون زمان ترکیه جز ایران بوده

دقیقااا ، از اسمشون مشخصه به وضوح .

نمیدونم این همه جهت گیری غلط متعصبانه از چی میاد… وقتی حتی یه جمله رو هم درست نمیخونن و این همه هم ایراد میگیرن بهش
ایشون گفتن شمس “ترک” بوده..نگفتن که ایرانی نبوده
از اسمش هم کاملا واضحه که در تبریز متولد شده(سال ۵۸۲ ه.ق) و ترک هست.
و راجع به شخصی که گفتن “همه شعراشونو به فارسی گفتن” باید عرض کنم که شمس اصلا شاعر نبود که بخواد شعرهاش و به فارسی بگه…یکم اطلاعات داشتن هم خوبه

راستش این کتاب خیلی کتاب معمولی ای بود برای من .اصلا فک نمیکردم همچین کتابی اینقد فروش بره .

همانطور که در ابتدای مقاله گفته شد، این کتاب برای برخی بهترین کتابیست که خوانده اند و برای برخی هم کتاب معمولی ، و برای من هم این کتاب کتاب معمولی بود. البته روایت داستان شمس و مولانا را به زیبایی وصف کرده بود گرچه که ارزش تاریخی زیادی ندارد.
به طور کلی از نظر من این کتاب برای افرادی که زیاد اهل خواندن کتاب نیستند ، مناسب و ترغیب کننده به شروع کتاب خوانی است. ولی باید به این نکته هم توجه کنند که این کتاب کافی نیست و فقط به آن بسنده نکنند .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *