نشانک

چهل قاعده شمس تبریزی

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

کتاب ملت عشق، یکی از معروف‌ترین و لذت‌بخش‌ترین کتاب‌هایی است که تقریبا هر خواننده‌ای را مجذوب خود می‌کند و این به خاطر عشقِ زیبا و عرفانی میان مولانا و شمس تبریزی و همچنین قلم روان الیف شافاک، نویسنده کتاب است. اما در کتاب ملت عشق، یکی از چیزهایی که بسیار به چشم می‌آید، چهل قاعده شمس تبریزی است.

در سراسر کتاب ملت عشق، شمس در موقعیت‌هایی خاص هر بار یک قاعده را بیان می‌کند که بسیار خواندنی است. در این مطلب از وب‌سایت معرفی کتاب کافه‌بوک، قصد داریم چهل قاعده شمس تبریزی را مرور کنیم. اگر درباره کتاب ملت عشق به اطلاعات بیشتری نیاز دارید می‌توانید از طریق لینک زیر معرفی کتاب را مطالعه کنید.

[ لینک مرتبط: خلاصه کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک ]

همچنین برای خرید کتاب ملت عشق می‌توانید به لینک زیر مراجعه کنید و به آسان‌ترین شکل ممکن کتاب را تهیه کنید:

چهل قاعده شمس تبریزی برگرفته از کتاب ملت عشق

قاعده ۱ از چهل قاعده شمس تبریزی

کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می‌بریم، همچون آینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم. هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری. اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.

قاعده ۲ از چهل قاعده شمس تبریزی

پیمودن راه حق کار دل است، نه کار عقل. راهنمایت همیشه دلت باشد، نه سری که بالای شانه‌هایت است. از کسانی باش که به نفس خود آگاهند، نه از کسانی که نفس خود را نادیده می‌گیرند.

قاعده ۳ از چهل قاعده شمس تبریزی

قرآن را می‌توان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطنِ بطن است. سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی‌گنجد.

قاعده ۴ از چهل قاعده شمس تبریزی

صفات خدا را می‌توانی در هر ذره کائنات بیابی. چون او نه در مسجد و کلیسا و دیر و صومعه، بلکه هر آن همه جا هست. همانطور که کسی نیست که او را دیده و زنده مانده باشد، کسی هم نیست که او را دیده و مرده باشد. هر که او را بیابد تا ابد نزدش می ماند.

قاعده ۵ از چهل قاعده شمس تبریزی

کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد. عقل محتاط است. ترسان و لرزان گام بر می‌دارد. با خودش می‌گوید: «مراقب باش آسیبی نبینی.» اما مگر عشق اینطور است؟ تنها چیزی که عشق می‌گوید این است: «خودت را رها کن. بگذار برود!» عقل به آسانی خراب نمی‌شود. عشق اما خودش را ویران می کند. گنج‌ها و خزانه‌ها هم در دل ویرانه‌ها یافت می‌شود، پس هرچه هست در دل خراب است.

قاعده ۶ از چهل قاعده شمس تبریزی

اکثر درگیری‌ها، پیش‌داوری‌ها و دشمنی‌های این دنیا از زبان منشأ می‌گیرد. تو خودت باش و به کلمه‌ها زیاد بها نده. در دیار عشق زبان حکم نمی‌راند. عاشق بی‌زبان است.

قاعده ۷ از چهل قاعده شمس تبریزی

در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه‌ی انزوا بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی، نمی توانی حقیقت را کشف کنی، فقط در آینه‌ی انسانی دیگر است که می‌توانی خودت را کامل ببینی.

قاعده ۸ از چهل قاعده شمس تبریزی

هیچ‌گاه نومید مشو. اگر همه درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده، به رویت باز می‌کند. حتی اگر هم‌اکنون قادر به دیدنش نباشی، بدان که در پس گذرگاه‌های دشوار باغ‌های بهشتی قرار دارد. شکر کن! پس از رسیدن به خواسته‌ات شکر کردن آسان است. صوفی آن است که حتی وقتی خواسته‌اش محقق نشده، شکر گوید.

قاعده ۹ از چهل قاعده شمس تبریزی

صبر کردن به معنای ماندن و انتظار کشیدن نیست. به معنای آینده‌نگر بودن است. صبر چیست؟ به تیغ نگریستن و گل را پیش چشم مجسم کردن است، به شب نگریستن و روز را در خیال دیدن است. عاشقانِ خدا صبر را همچون شهد شیرین به کام می‌کشند و هضم می‌کنند. می‌دانند زمان لازم است تا هلال ماه به بدر کامل بدل شود.

قاعده ۱۰ از چهل قاعده شمس تبریزی

به هر سو که می‌خواهی – شرق، غرب، شمال یا جنوب – برو، اما هر سفری که آغاز می‌کنی سیاحتی به درون خود بدان! آنکه به درون خود سفر می‌کند، سرانجام ارض را طی می‌کند.

قاعده ۱۱ از چهل قاعده شمس تبریزی

قابله می‌داند که زایمان بی‌درد نمی‌شود. برای آنکه «تویی» نو و تازه از تو ظهور کند باید برای تحمل سختی‌ها و دردها آماده باشی.

قاعده ۱۲ از چهل قاعده شمس تبریزی

عشق سفر است. مسافر این سفر چه بخواهد چه نخواهد، از سر تا پا عوض می‌شود. کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند.

قاعده ۱۳ از چهل قاعده شمس تبریزی

در این دنیا بیش از ستاره‌های آسمان، مرشدنما و شیخ‌نما هست. مرشد حقیقی آن است که تو را به دیدن درون خودت و کشف کردن زیبایی‌های باطنت رهنمون می‌شود. نه آن که به مریدپروری مشغول شود.

قاعده ۱۴ از چهل قاعده شمس تبریزی

به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو. بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو. نگران این نباش که زندگی‌ات زیر و رو شود. از کجا معلوم زیر زندگی‌ات بهتر از رویش نباشد.

قاعده ۱۵ از چهل قاعده شمس تبریزی

خدا هر لحظه در حال کامل کردنِ ماست، چه از درون و چه از بیرون. هر کدام ما اثر هنریِ ناتمامی است. هر حادثه‌ای که تجربه می‌کنیم، هر مخاطره‌ای که پشت سر می‌گذاریم، برای رفع نواقصمان طرح‌ریزی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می‌پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است.

قاعده ۱۶ از چهل قاعده شمس تبریزی

خدا بی‌نقص و کامل است، او را دوست داشتن آسان است. دشوار آن است که انسان فانی را با خطا و صوابش دوست داشته باشی. فراموش نکن که انسان هر چیزی را فقط تا آن حد که دوستش دارد، می‌تواند بشناسد. پس تا دیگری را حقیقتا در آغوش نکشی، تا آفریده را به خاطر آفریدگار دوست نداشته باشی، نه به قدر کافی ممکن است بدانی، نه به قدر کافی ممکن است دوست داشته باشی.

قاعده ۱۷ از چهل قاعده شمس تبریزی

آلودگی اصلی نه در بیرون و در ظاهر، بلکه در درون و دل است. لکه ظاهری هر قدر هم بد به نظر بیاید، با شستن پاک می‌شود، با آب تمیز می‌شود. تنها کثافتی که با شستن پاک نمی‌شود حسد و خباثت باطنی است که قلب را مثل پیه در میان می‌گیرد.

قاعده ۱۸ از چهل قاعده شمس تبریزی

تمام کائنات با همه لایه‌ها و با همه بغرنجی‌اش در درون انسان پنهان است. شیطان مخلوقی ترسناک نیست که بیرون از ما در پی فریب دادنمان باشد، بلکه صدایی است در درونِ خودمان. در خودت به دنبال شیطان بگرد، نه در بیرون و در دیگران. و فراموش نکن هر که نفسش را بشناسد، پروردگارش را شناخته است. انسانی که نه به دیگران، بلکه به خود بپردازد، سرانجام پاداشش شناخت آفریدگار است.

قاعده ۱۹ از چهل قاعده شمس تبریزی

اگر چشم انتظار احترام و توجه و محبت دیگرانی، ابتدا این‌ها را به خودت بدهکاری. کسی که خودش را دوست نداشته باشد ممکن نیست دیگران دوستش داشته باشند. خودت را که دوست داشته باشی، اگر دنیا پر از خار هم بشود، نومید نشو، چون به زودی خارها گل می‌شود.

قاعده ۲۰ از چهل قاعده سمش تبریزی

اندیشیدن به پایانِ راه کاری بیهوده است. وظیفه تو فقط اندیشیدن به نخستین گامی است که برمی‌داری. ادامه‌اش خودبه‌خود می‌آید.

[ لینک: معرفی کتاب موقرمز ادبیات ترکیه ]

تمامی چهل قاعده شمس تبریزی از کتاب ملت عشق

قاعده ۲۱ از چهل قاعده شمس تبریزی

به هر کدام ما صفاتی جداگانه عطا شده است. اگر خدا می‌خواست همه عینا مثل هم باشند، بدون شک همه را مثل هم می‌آفرید. محترم نشمردن اختلاف‌ها و تحمیل عقاید صحیح خود به دیگران بی‌احترامی است نسبت به نظام مقدس خدا.

قاعده ۲۲ از چهل قاعده شمس تبریزی

عاشق حقیقی خدا وارد میخانه که بشود، آنجا برایش نمازخانه می‌شود. اما آدم دائم الخمر وارد نمازخانه هم که بشود، آن جا برایش میخانه می‌شود. در این دنیا هر کاری که بکنیم، مهم نیتمان است، نه صورتمان.

قاعده ۲۳ از چهل قاعده شمس تبریزی

زندگی اسباب بازی پر زرق و برقی است که به امانت به ما سپرده‌اند. بعضی‌ها اسباب بازی را آن قدر جدی می‌گیرند که به خاطرش می‌گریند و پریشان می‌شوند. بعضی‌ها هم همین که اسباب بازی را به دست می‌گیرند کمی با آن بازی می‌کنند و بعد می‌شکنندش و می‌اندازندش دور. یا زیاده بهایش می‌دهیم یا بهایش را نمی‌دانیم. از زیاده روی بپرهیز. صوفی نه افراط می‌کند و نه تفریط. صوفی همیشه میانه را بر می‌گزیند.

قاعده ۲۴ از چهل قاعده شمس تبریزی

حال که انسان اشرف مخلوقات است، باید در هر گام به خاطر داشته باشد که خلیفه‌ی خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایسته‌ی این مقام باشد. انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود، باز هم باید مانند خلیفه‌ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمئن رفتار کند.

قاعده ۲۵ از چهل قاعده شمس تبریزی

فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد. هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشمداشت و حساب و کتاب و معامله دوست داشته باشیم، در اصل در بهشتیم. هرگاه با یکی منازعه کنیم و به نفرت و حسد و کین آلوده شویم، با سر به جهنم افتاده‌ایم.

قاعده ۲۶ از چهل قاعده شمس تبریزی

کائنات وجودی واحد است. همه‌چیز و همه‌کس با نخی نامرئی به هم بسته‌اند. مبادا آه کسی را برآوری؛ مبادا دیگری را، به خصوص اگر از تو ضعیف‌تر باشد، بیازاری. فراموش نکن اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان‌ها را اندوهگین کند. و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند.

قاعده ۲۷ از چهل قاعده شمس تبریزی

این دنیا به کوه می‌ماند، هر فریادی که بزنی، پژواک همان را می‌شنوی. اگر سخنی خیر از دهانت برآید، سخنی خیر پژواک می‌یابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی، همان شر به سراغت می‌آید. پس هر که درباره‌ات سخنی زشت بر زبان راند، تو چهل شبانه روز درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان چهلمین روز می‌بینی همه چیز عوض شده. اگر دلت دگرگون شود، دنیا دگرگون می‌شود.

قاعده ۲۸ از چهل قاعده شمس تبریزی

گذشته مهی است که روی ذهنمان را پوشانده. آینده نیز پس پرده خیال است. نه آینده‌مان مشخص است، نه گذشته‌مان را می‌توانیم عوض کنیم. صوفی همیشه حقیقت زمان حال را در می‌یابد.

قاعده ۲۹ از چهل قاعده شمس تبریزی

تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده. به همین سبب این که انسان گردن خم کند و بگوید: «چه کنم، تقدیرم این بوده»، نشانه‌ی جهالت است. تقدیر همه‌ی راه نیست، فقط تا سر دو راهی‌هاست. گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش‌ها و راه‌های فرعی در دست مسافر است. پس نه بر زندگی‌ات حاکمی و نه محکوم آن.

قاعده ۳۰ از چهل قاعده شمس تبریزی

صوفی حقیقی آن است که اگر دیگران سرزنشش کنند، عیبش بجویند، بدش بگویند، حتی به او افترا ببندند، دهانش را بسته نگه دارد و درباره کسی حتی یک کلمه حرف ناشایست نزند. صوفی عیب را نمی‌بیند، عیب را می‌پوشاند.

قاعده ۳۱ از چهل قاعده شمس تبریزی

برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مثل مخمل داشت. هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا می‌گیرد. بعضی‌ها حادثه‌ای را پشت سر می‌گذراند، بعضی‌ها مرضی کشنده را؛ بعضی‌ها درد فراق می‌کشند، بعضی‌ها درد از دست دادن مال… همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر می‌گذاریم، بلاهایی که فرصتی فراهم می‌آورند برای نرم کردن سختی‌های قلب. بعضی‌هایمان حکمت این بلایا را درک می‌کنیم و نرم می‌شویم، بعضی‌هایمان اما افسوس که سخت‌تر از پیش می‌شویم.

قاعده ۳۲ از چهل قاعده شمس تبریزی

همه پرده‌های میانتان را یکی یکی بردار تا بتوانی با عشقی خالص به خدا بپیوندی. قواعدی داشته باش، اما از قواعدت برای راندن دیگران یا داوری درباره‌شان استفاده نکن. به ویژه از بت‌ها بپرهیز، ای دوست. و مراقب باش از راستی‌هایت بت نسازی! ایمانت بزرگ باشد، اما با ایمانت در پی بزرگی مباش!

قاعده ۳۳ از چهل قاعده شمس تبریزی

در این دنیا که همه می‌کوشند چیزی شوند، تو “هیچ” شو. مقصدت فنا باشد. انسان باید مثل گلدان باشد. همان طور که در گلدان نه شکل ظاهر، بلکه خلا درون مهم است، در انسان نیز نه ظن منیت، بلکه معرفت هیچ بودن اهمیت دارد.

قاعده ۳۴ از چهل قاعده شمس تبریزی

تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال. برعکس، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حد اعلی. انسان تسلیم شده سرگردانی در میان موج‌ها و گرداب‌ها را رها می‌کند و در سرزمینی امن زندگی می‌کند.

قاعده ۳۵ از چهل قاعده شمس تبریزی

در این زندگی فقط با تضادهاست که می‌توانیم پیش برویم. مومن با منکر درونش آشنا شود، ملحد با مومن درونش. شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله پله پیش می‌رود. و فقط تا حدی که تضادها را پذیرفته، بالغ می‌شود.

قاعده ۳۶ از چهل قاعده شمس تبریزی

از حیله و دسیسه نترس. اگر کسانی دامی برایت بگسترانند تا صدمه‌ای به تو بزنند، خدا هم برای آنان دام می‌گسترد. چاه کن اول خودش ته چاه است. این نظام بر جزا استوار است. نه یک ذره خیر بی‌جزا می‌ماند، نه یک ذره شر. تا او نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد. فقط به این ایمان بیاور.

قاعده ۳۷ از چهل قاعده شمس تبریزی

ساعتی دقیق‌تر از ساعت خدا نیست. آن قدر دقیق است که در سایه‌اش همه‌چیز سر موقعش اتفاق می‌افتد. نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر. برای هر انسانی یک زمان عاشق شدن هست، یک زمان مردن.

قاعده ۳۸ از چهل قاعده شمس تبریزی

برای عوض کردن زندگیمان، برای تغییردادن خودمان هیچگاه دیر نیست. هر چند سال که داشته باشیم، هر گونه که زندگی کرده باشیم، هر اتفاقی که از سر گذرانده باشیم، باز هم نو شدن ممکن است. حتی اگر یک روزمان درست مثل روز قبلش باشد، باید افسوس بخوریم. باید در هر لحظه و در هر نفسی نو شد. برای رسیدن به زندگی نو باید پیش از مرگ مُرد.

قاعده ۳۹ از چهل قاعده شمس تبریزی

حتی اگر نقطه‌ها مدام عوض شوند، کل همان است. به جای دزدی که از این دنیا می‌رود، دزدی دیگر به دنیا می‌آید. جای هر انسان درستکاری را انسانی درستکار می‌گیرد. کل هیچگاه دچار خلل نمی‌شود، همه چیز سرجایش می‌ماند، در مرکزش… هیچ چیز هم از امروز تا فردا به یک شکل نمی‌ماند، تغییر می‌کند. به جای هر صوفی‌ای که می‌میرد، صوفی‌ای دیگر می‌زاید.

قاعده ۴۰ از چهل قاعده شمس تبریزی

عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت‌ها تفاوت می‌زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش.

آنچه مطالعه کردید چهل قاعده شمس تبریزی از کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک با ترجمه ارسلان فصیحی بود.

چهل قاعده شمس تبریزی – چهل قاعده صوفی مسلکانی که دلی باز و روحی در پرواز دارند – را با عنوان چهل قاعده عشق (The Forty Rules of Love) نیز می‌شناسند.


نظر شما در مورد کتاب ملت عشق و چهل قاعده شمس تبریزی چیست؟

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 3672
دوست نداشتم: 743
میانگین امتیازات: 4.94

چاپ کتاب

229 دیدگاه در “چهل قاعده شمس تبریزی

سلام به خوانندگان محترم

بنظر من عشق مولوی و شمس یه عشق الهی بوده در صورتیکه عشق اللا غیر الهی است و یه جورایی در تضاد با اموزه های دینی ماست بنابراین عشق اللا هیچ ربطی به عشق مولوی وشمس نداردالبته عشق اللا قابل سرزنش نیست ولی رها کردن همسر و فرزندان بدون طلاق یه جور خیانت محسوب میشود ( اگر خیانت همسرش را در نظر بگیریم یه جور انتقام محسوب میشود که از نظر قران عشق الهی محسوب نمیشود)در هر حال کتاب بسیار خوب و ارزنده ای بود
ایکاس نویسنده هر دو داستان را در دو کتاب جداگانه اورده بود

با سلام بنده در حدی نیستم جلوی بزرگان لب گشایی کنم ولی در انجا دوست عزیزی که گفت خداوند حکیم است ایا ذره حکیم است یا ذره رحیم است به نظر بنده بله در این جا منظور روح انسان است که اگر صفات الهی بر او تجلی کند همان صفات در او متجلی می شود چون خداوند فرموده من از روح خودم در انسان دمیدم

من عاشق اون قسمت هستم که شمس گفت: غمگین بودن لزوما چیز بدی نیست. « ان هایی که غم دارند بیشتر از کسانی که شادان‌اند میدانند»
البته فکر نکنم جمله بندیش کاملا درست یادم مونده بود که نوشتم ولی تو همچین مایه هایی بود توی کتاب، بدجور به دلم نشست. حس کردم تو این زندگی شمس از طریق این کتاب درکم کرده و یه جور یکدلی باهاش احساس کردم. انگار چیز هایی گفت که روحم نیاز داشت بشنوه. روح والایی داشت کاش منم مثل مولانا افتخار و سعادت اینو داشتم که با همچین روحی توی زندگیم آشنا بشم😭💔

بنام آنکه مردگان را زنده کرد و زندگان را مرده. بدی در دست تو باشد تو کافری ، نیکی کردن بر تو هلال ماه ، شرمنده هستم سواد کم است، علم از خدا آموختم و بس، چنان کاری بکن که انبیا باشند با تو یک رنگ، کلام الله مرز و بومی ندارد، پس چرا خدا رب العالمین، اگر از من مشنوی برو دفتر عشق، بجز کام مرگ نیست بالاتر از عشق، مولانا اگر مولا شد، همدم یار خدا شد، چه بمیرد در این جهان شمس، تازه بروید شمس، کتابی که باشد علم خدا، چنان تو را هدایت کند به سوی راه، پایان کلام گوهر پاک شود نفس دروون، تا شوی مهمان خدا، گفتن زیاد، مهربانی که کم است، به بخش از درون، تا بروید عشق تو به الله، چنان با خدا باش، تا خدا یارت باشه، غم امروز فردا ثخورید، ساقی که باشد رب، تشنه پیدا نمی شود در خلق. صوفی که عالم درونش باشد.

سلام
قواعد فوق زمانی دلچسب تر است که زمان اتفاقش اتفاق بیفتد

فهم این جملات وسخنان حضرات صوفیان پاک نهادوپاک دین و صافی ضمیر منوط به بهره مندی ازانفاس پاک خودایشان هست وبس ورنه باعلم کلام وجدل که هیچ یاعلوم شریف فلسفه وحتی اشنایی با اصطلاحات تصوف وعرفان جز سیری درساحل دریای بیکران معارف روحانی حاصل نمیشود

جالبه همه با خوندن کتاب مولانا شناس شدن اما دریغ ک این نویسنده ترکیه فقط گفت مولانا واسه خودشونه ، ایرانی جماعت منتقد نمیتونه باشه فقط تعریف و تمجید الکی ، اگه کمی عاقل بودید متوجه میشدید ک باز هم باخت دادیم مثل خلیج پارس و خلیج عرب

به دنبال چه چیزی هستی…تمام هدف مولانا و شمس گذر از تعصب و نام و مرز و تقلید هست برادر جان..مولانا در بلخ خراسان( افغانستان) زاده شد و در قونیه وفات نمود….عارف نه مرز میشناسد و نه پرچم…عارف در زمین بدنیا میاید و در زمین هم جان مسپارد

سلام برای همه من از قاعده چهارم چیزی نفهمیدم صفات خدا را میتوانی در هر ذره از کاینات بیابی. خداوند حکیم است آیا ذره هم حکیم است؟ خداوند عزیز است ذره هم عزیز است؟؟میشه کسی توضیح دهد ممنون

هر قطره اب دریا ، تمام صفات دریا را در خود دارد. و عکس ان ، اینکه دریا صفاتش از مجموعه صفات قطرات ان ، نشات می گیرد

سلام دوست عزیز منظور اینه که هز چیزی دز جهان اینه وجود خداوتد هستش یعنی شما بانگاه کردن به هر چیزی به یاد خداوند میفتی خدادتد در برگ گل نهان است و…….

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم به دریا بنگرم دریا تو بینم به هرجا بنگرم کوه ودر ودشت نشان روی زیبای تو بینم

تمامی ذرات مظهر خداوند هستند. آن که به درون خود رود و به خودشناسی برسد به خداشناسی رسیده است.

دوست عزیز
حالا بگن بلخی یا رومی
مهم اینه که کسی تلاش نمیکنه مولانا بشه
همه میخوان فقط تعریف و تمجید بکنن
چون گفتن راحتتر از شدنه
وقتی قراره فقط بگیم حال بلخی باشه یا رومی

بله میتوانی خدارا در گل به زیبایی ببینی زیبایی یکی از صفات خدا است وامثال این من خدا را در پر پروانه دیدم

بااحترام
ذره ای ازکائنات
می‌شود از تعدادماسه های ریز دریا خدا را شناخت
از یک قطره آب موجودات‌ زنده‌ای که در آن وجود دارد
چندمیلیون کیلومتر رگ دربدن انسان
زبان انسان هرقسمت یک طعم را میچشد
اشک انسان شور
آب گوش تلخ
آب دهان بی مزه
آب بینی مایل به ترش مزه
اگر هوای دهان را (کاه) کنی،تولید گرما و اگر(فوت) کنی باد سرد و… کرهء زمین با این وزن و عظمت
به هیچ جا وصل نیست و در هوا معلق است
🙏

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست لایق خاندن آن بود خوشم لایق جاری از آنم ارزوست

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

سلامتی و سربلندی ارزانی آدم های خیرخواه باشد
مطالب دیگران که نوشتندنکات ارزشمند بسیار دارد
من عشق قبول دارم؛ معشوق بر اساس زمان و مکان و دوره های سن ممکنه تغییر کند!
معشوق ی کشاورز ممکنه تراکتورش باشد؛ معشوق یک مومن بالله معبودش و….
اما عشاق بدانند نگاهی که به معشوق دارند ممکن هست بلعکس نباشد و حتی متفاوت باشد
میگه گلی که از روی عشق بهش دادم جهت شادی دل کودک کوچه بدستش داد
واقعا مطالب زیادی در این۴۰ مبحث وجود دارد که درک و اجراشون کار هر شخص نیست

همه ما مهمان و نون خور دل و نیاتمون هستیم
بد کنی بد میبینی و بلعکس هر چند که تعریف بدی و نیکی برا همه متفاوت هست
بنده عرفان را جدا از دین می دانم و گمانم بر این هست که صاحبان بازار دین هر آنچه از نظر دیگران خوبه را به نفع دین مصادره کرده اند!
آرزوی حال دلی خوب برا نیکسرشتان.

سلام
این کتاب را چندین مرتبه با افراد مختلفی دورهم خواندم عالیه
قواعد شمس برگرفته از آموزه های دین اسلام است که به دل می نشینه

انسان تا لحظه مرگ نیاز به اگاهی ودرک از جهان هستی داره واگاهی زمانی به دست میاد که هیچ وقت فکر اینکه من از دیگران بیشتر میدانم سراغم نیاد زمانی که این احساس دارم ناخداگاه اگاهی سراغم میاد ای درک من از این جهان هستی وچهل قاعده شمس هست

من عاشق کتاب ملت عشقم با خوندن این کتاب زنده گی من رو تغیر داد.شمس و مولانا واقعا داستان عجیبی دارن .شهر زندگی رفتار های متفاوت واقعا با احساسات نمی شه بیان کد واقعا نمی شه توصیفش کرد.

خواندن این رمان اتفاقی نیست شاید هر کس این رمان را بخواند خود در این راه افتاده است

بانفهمیدن هاست که همه چی معنی داره بافهمیدن همه چی معنی خودشوازدست میده یعنی ،،هستی،،یاهالم ماده یه بازی هست تاوقتی هیچ اطلاعی ازبازی نداری بهت میچسبه وقتی میفهمی چی به چیه هرچی بیشتربفهمی بیشترچیزهامعنی و،،وجود،،خودشونوازدست میدن ،،حقیقت مطلقی وجودنداره نمیشه گفت حقیقت چیزایی هست که شمس یابزرگ‌دیگه گفته اوناحقیقت اونابودوتوازشون استفاده کن تابه حقیقت کاملترازاوناومخصوص خودت برسی ،،هیچ حقیقتی تعریف نشده حقیقت رنگبازیه هرباربه رنگی درمیاددرعین حال که حقیقت مطلقی وجودنداره بینهایت هم حقیقت وجودداره

قاعده ۲۷ : ما هر چیزی از ما چه گفتارمان چه پندارهای یعنی فکر و اندیشه مان و چه کردارمان یعنی عمل و کارمان همه دارای شعور است و تشعشعات در روی هستی و دیگر انسان ها دارد. مثلا اگه با گل توی خونمون خوب صحبت کنیم خوب رشد میکنه مثلا وقتی میریم بیمارستان ناخود آگاه حالمون بد میشه یا توی زندان یا توی دادگاه و مکان هایی که افراد با حال بد اونجا وارد میشن تشعشعات منفیشو اونجا میمونه و این تشعشعات دیدنی نیستند مگر با چشم دل . یک فکر مثبت ما هم روی خودمان هم روی هستی و هم روی دیگران تاثیر می‌گذارد. پس هر چه مثبت تر بیندیشیم و خوش بین تر نگاه کنیم یعنی مثبت قضیه رو نگاه کنیم تاثیر گذارتر در خودمان ، هستی و دیگران هستیم. لازم نیست حتما کاری انجام دهیم تا تاثیر خوبی بگذاریم حتی با اندیشه مان ما می توانیم خالق اتفاقات خوب باشیم.
چرا زرتشت گفته پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک ما باید در سه جناح خودمان را اصلاح کنیم ولی گفتار و کردار از پندار نشات می‌گیرد و کافیست ما بینش مان یا طرز فکرمان و یا اندیشه مان مثبت باشد. گفتار و کردار مان هم درست می شود و سودمند تر و ارزشمندتر برای خود و دیگران و هستی میشیم.
ما در هر شرایطی که قرار میگریم آن را با ابتدا با اندیشه مان خلق کردیم . سپس با تلاش مان بدست می آوریم.
پس همه چیز از اندیشه ی درست و آگاهی درست شروع می شود. باید همیشه مثبت فکر کنیم حتی اگر علتش را ندانیم به مرور در طی زمان و با کسب تجربه در موقعیت مورد نظر درک خواهیم کرد علت آن را ؟!

درود به همگی
من کتاب زیاد خوندم
ولی بهترینش و تاثیر گذارترین معنوی همین کتاب بود
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شوم

بنده بسیار استفاده کردم… خطاب به اون دوستی که قاعده ۳۹ براش نامفهوم بود… ۳۹ میگه دنیا همینه تغییر در کلش بوجود نمیاد تاکیید میکنم درکل و اینکه من می‌بایست این مسئله رو در خودم هضم کنم و بپذریم که اگر عالمی رفت عالمی جایگزین می‌شود اگر دزدی رفت دزدی جایگزین می‌شود و من بتوان در کلیت این نظام و هستی باتوجه به اینکه قادر به تغییر نظام هستی نیستم بهترین عملکرد رو داشته باشم

بسیار عالی ، نمی دونم قانون ۴۰ شامل حال من میشه یا نه ،من هم در نیانش هستم و هم در حسرتش ، ۲۵ ساله عاشقم ،این کتاب عالی بود و من با هر سطرش اشک ها ریختم ،۲۵ ساله هر شب با اشک چشم خوابیدم و هر ثاتیه ام را با یا او .عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت‌ها تفاوت می‌زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش.

واقا همینطوره قاعده ۴۰ ام برمیگرده به قاعده ۲ ام
میگه با عقلت جلو نرو با قلبت جلو برو و به نفس خودت اگاه باش ،درکل عشق ادم رو میسوزونه

عشق فقط عشق الهی باشه عشق زمینی پوچ وبیهوده وگذراهست وعشق به خداونده که ابدیست.

کتاب آموزنده ای بود
اتفاقاتی که در زمان حال برا اللا پیش اومده در هشتصد سال پیش برا مولانا در کنار شمس پیش اومده
عشق همان عشقه حتی اگه هزار سال بگذره
و چهل قاعده البته بعد از خواندن کتاب معنی بیشتری میده و واقعا آدمو به خودش وامیداره
چهل قانون رو نه یکبار که صد بار باید خوند

قائده ۳۹ ام رو کسی میتونه مختصر توضیح بدهد؟
با عقل و منطق زیاد جور در نمیاد.

یه بحثی است به اسم Non- Duality یعنی نبود دوگانگی . حرفی که میزنه اینه که اگه سفیدی رو خیر فرض کنیم و سیاهی شر . اگه این سفیدی پیروز بشه بر سیاهی و سیاهی رو از بین ببره ، اون وقت سفیدی هم معنای خودش رو از دست میده و از بین میره ، چون سفید در تضاد با سیاهه که معنا پیدا میکنه و بالعکس . مثلا نماد یینگ و یانگ ، تائو رو که ببینی ، یینگ سیاهه و یانگ سفید ، این دو تا شبیه دو تا ماهین که که دارن با هم دیگه میجنگن که مثلا سفید یانگ چیره بشه به سیاه یینگ ، ولی واقعیت اینه که این دو تا نمی جنگن و اونا دارند با هم دیگه می رقصن چون هر دوی اون ها یه چیزن ، واحدند ،بدون هم بی معنا اند. حالا برای این که هم سفید داشته باشیم یا جوری که اینجا میگه صوفی ، باید از اون طرف دزدم داشته باشیم . حالا یه دزد کم بشه جاش یه دزد میاد چون سیاه باید همون قدر قوی بمونه تا سفیدم بتونه همون قدر قوی بمونه . صوفی بمیره صوفی میاد چون سفید باید قوی بمونه تا سیاهم قوی بمونه ، این دو با هم هارمونی و بالانس دارن ، چون در واقع اینا دو تا نیستن ، یکین ، واحدن … این البته استنباط من بود … زندگیه خوبی داشته باشی …

دقیقاهمینطوره،،وبانفهمیدن هاخیلی چیزامعنی داره بافهمیدن خیلی چیزامعنی خودشوازدست میده

ینی کلیت اتفاقا و قانونای زندگی تو دنیا از بین نمیره و ثابته ولی نحوه ی چگونه اتفاق افتادنشون در هر زمانی متغیر و مختلفه

شمس به این خاطر با کیمیا ازدواج کرد که اونو درعشق خودش غرق کنه و از بند و حصارت تن رها بشه و به عشق الهی برسه ازاین راه

واقعیت زندگی یک آدم که به دنبال کمال و انسانیت می‌گشت، واقعیت اینکه زندگیمان کلا بر اساس عشق و آن چیزی که از دلمان سرچشمه می‌گیرد نیست و کلان زندکی از ترس و احتیاط عقل سرچشمه می‌گیرد
عشق است که آدمی را به کمال و درجه انسانیت نزدیک می‌کند

خیر، شمس نمیخواست ازدواج کنه مجبور شد

آخرین کتابی ک خوندم کتابای درسی دوره دبیرستان بود اما هیچوقت فکرشو نمی‌کردم یه کتاب آنقدر منو جذب خودش کنه عاشق این کتاب و شخصیت شمس شدم علاقه شدیدی به کتاب خواندن پیدا کردم اگه میشه کتابهایی ازاین دست بااین محتواها را معرفی کنید خیلی ممنون♥️♥️♥️

سلام کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین

کتاب کیمیاگر, کتاب راز, کتاب قدرت از راندابرن , کتاب معجزه شکرگزاری از راندابرن , کتاب بسیار عالی از استرهیکس وجری هیکس بنام پول , محدودیت صفر از دکتر جوویتالی اینها دید شمارا بازتر میکنن در این مسائل

واقعا کتاب ملت عشق عالیه منم عاشق شمس شدم خیلی برای ما جوون ها خوبه خدارو خیلی زیبا برای ما توضیح میده به خصوص الان که دین رو برای ما جوری دیگه توضیح میدن ولی شمس جوری خدارو معرفی میکنه که عاشق خداوشمس میشی

کتاب محدودیت صفر -شکر گزاری خانم راندارابرن – شفای زندگی
واقعا عالی هستن

سلام دوستان میشه قاعده بیست و هفت رو توضیح بدید. خیلی دوسدارم معنیش رو بدونم

سلام ، منظورش اینه که هر اتفاقی که بیرون داره واست میفته بد یا خوب از درون خودت با ذهنیت و حس خودت داره نشعت میگیره ، اگر دوست داری چیزهای خوبی جذبی کنی اول باید درون خودت داشته باشی ، تا بیرون واست اتفاف بیفته ، درونتون رو تغییر بده ، دنیای بیرونت تغییر می کنه . همون دگرگونی

سلام، پس چرا آدما میخوان که مثلا زندگی خوب،شغل خوب،یاهرچی داشته باشن واینهارو درون خودشون دارن وبرای رسیدن بهشون، تقریبا هر کاری که بایدوشاید، انجام میدن، ولی باز در بیرون ودر واقع به اهدافشون نمیرسن؟؟؟ مصلحت هم هست! عقل وشرع وعرف هم تایید میکنه که مصلحت هست،یا میگن نهایت تلاش و صبرتو نکردی و امثال این حرفا که از راهش وارد نشدی وغیره، خیلی وقتا نتونستیم ونشد، نمیتونیم ونمیشه که نمیشه که اگه میتونستیم انجام می‌دادیم،نه منفی نگریه ونه مثبت اندیشی، واقعیته، مهممم

از فعدداز خوندن کتاب چشم دل من باز شد
و دنیای جدیدی رو تجربه میکنم
عشق
شمس
عشق
مولانا

دوست عزیزم اگه چیزی رو در دنیای بیرون نتونستیم بدست بیاریم مثل ،پول-روابط-سلامتی-احترام…ما در اون مورد همانیدگی یا شرک داریم یعنی خیلی وابسته اون جنبه از زندگیمون هستیم اگه بتونیم از درونمون اون رو بندازیم بیرون جهان اونو بهمون میده ولی خیلی سخته فقیر باشی و وابسته پول نباشی ولی اگه تونستی و رها کردی و شکر گذار همونقدری که داری بودی اونوقت با یه راه خیلی ساده جهان تورو به اون خاسته میرسونه این موضوع به نام تسلیم و پذیرش هم نامیده میشه به قول مولانا در داستان سلیمان که باد میزد هی تاجشو مینداخت و سلیمان باز تاجشو صاف میکرد باز باد کجش میکرد این موضوع به خوبی بیان شده
اینکه شرایط بیرون درست نمیشه هر کاری می کنیم چون درونمون درست نیست
…پس سلیمان اندرونه راست کرد
دل برآن شهوت که بودش کرد سرد
تاج بر فرقش همان دم راست شد

دوستان و عزیزانی که این کتاب رو خوندین . مهم اون ۴۰ قاعده بود و هست برای رسیدن به حقیقت . اون ها رومانی که نویسنده از قول آدمهای دینی و شایعه پراکنها نوشته بود . و گرنه شمس و مولانا به جز خود شناسی تا خدا شناسی چیزی نبود و نیست .

عرض ادب و ارادت ، بنده رضایی هستم دبیر ادبیات از استان همدان ، البته خودم هم خط خطی هایی دارم اگر بتوان اسم شعر بر آن گذاشت ، این کتاب یکی از بهترین کتاب هایی است که خواندم و همیشه به دانش آموزانم توصیه می کنم که آن را بخوانند . سال گذشته این چهل قانون را به صورت یک مثنوی بازنویسی کردم و به صورت شعر در آوردم ، توفیقی دست داد کتاب قمار عاشقانه دکتر عبدالکریم سروش را هم بخوانم و دیدم که مباحث این دو به هم خیلی نزدیک هستند لذا آن را هم به صورت شعر درآوردم و قصد دارم چاپش کنم البته درصورتی که بتونم چون هزینه چاپ واقعا و متاسفانه بالاست ، الان هم هر هفته یکی از این قوانین را در انجمن ادبی مدرسه برای دانش آموزان شرح میدم که خیلی برای دانش آموزان خوشایند است ، به هر حال نظرم اینه که هر کدام از دوستان این کتاب الیف شافاک را به چند نفر معرفی کنند چون باعث تغییر نگرش در زندگی انسان می شود ، در ضمن از نظرات شما عزیزان هم استفاده کردم ، همیشه کتاب خوان باشید و کتاب دوست

درود بر شما
امکانش هست قاعده ۹ را شرح دهید

باسلام
به طور کلی میگه اگه ک شور و اشتیاق چیزی رو داری اون صبری که براش میکنی باید با احساس خوب باشه.
چطوری؟
وقتی ک ی موضوعی رو در مقابلت داری نکات مصبت اون رو فقط ببینی

منظورش اینه که صبر نباید از روی انتظار باشه ، صبر به معنی ایمان داشتن به این که به مقصد میرسی ، فقط برای رسیدن به مقصد باید سختی های راه رو هم بپذیری ، مثلا برای رسیدن به گل باید با دیدن اون تیغ همون حس رو داشته باشی ، یا باید برای دیدن زیبایی روز ، از اون شب هم لذت ببری و در نهایت برای رسیدن به خدا و حقیقت باید ایمان و صبر داشته باشی و این صبر رو شیرین بدونی .

یکی از بهترین کتاب های عمرم بود که خوندم کتابی که منو برد ی عاام دیگه

سلام ، منظورش اینه که هر اتفاقی که بیرون داره واست میفته بد یا خوب از درون خودت با ذهنیت و حس خودت داره نشعت میگیره ، اگر دوست داری چیزهای خوبی جذبی کنی اول باید درون خودت داشته باشی ، تا بیرون واست اتفاف بیفته ، درونتون رو تغییر بده ، دنیای بیرونت تغییر می کنه . همون دگرگونی

چی میخوای بدونی واقعا اون مهمه من میتونم اینجوری کمکت کنم اونم اینه که کتاب چهار اثر اسکاول شین بهت کمک زیادی میکنه چون قدرت خیر و شر رو توضیح داده

قاعده ۹ صبر : ما جدا از هستی نیستیم ما هم می تونیم از هر چیزی حکمت و درسی بگیری (هر پدیده ای ، هر حادثه ای ، هر موجودی و…) و با همه چیز یک تن واحده هستیم. هر فکری هر اندیشه ای و هر عملی از ما پاسخی در هستی و دیگر انسان هاست.پس هر اتفاقی برای ما می افتد خوب است و هیچ چیز بدی وجود ندارد خوب و بد را ما تعیین می کنیم همه چیز خیر است پس در هر اتفاقی یک درس نهفته است و ما برای گرفتن آن درس باید شرایطی برایمان پیش بیاید تا ما درس لازم را بگیریم و ممکن است چندین بار به چندین شکل تا پذیرفتن ما تکرار شود پس صبر یعنی اینکه ما هیچ اتفاقی را بد ندانیم و در هر شرایطی درس لازم را بگیریم و مدت زمانی که برای این درس لازم است را طی کنین با پذیرش تا همواره رشد کنیم و کامل تر شویم و به درک و شعور بالاتری از خودمان و آفریننده مان برسیم.

کتاب خوبی بود . نظر دوستان کتاب رو کامل کرد .ممنون

خیلی وقت بود میخواستم این کتاب رو بخونم ولی فرصت نمیشد تا اینکه کرونا گرفتم و برای سرگرمی شروع کردم به خوندن که باعث شد دیدگاهم کلا به زندگی عوض بشه وچقدر غبطه بخورم به شمس و مولانا و حتی اون جزامی و سلیمان مست وهر کسیکه شمس باهاش همکلام شده بود واما بیشتر از همه از نظرات دوستان بهره بردم که انگار جلد دوم کتاب بود برام..اما دمورد نظر بعضی از دوستان که به نظر من شاید درباره الا بی انصافی میکنند که چرا فکر میکنند خانواده اش را ترک کرده من از کتاب ملت عشق یاد گرفتم که قضاوت نکنم شاید عزیز پاداش صبر الابوده پاداش صبر دربرابر خیانتهای شوهرش و تعهدش دربرابر فرزندانش الا میدونست عزیز شاید بمیره ومیدونست همه چیز رو ازدست میده. ولی عشق حقیقی رو پیدا کرد ودنبال اون رفت شاید این لطف خدا به الا بوده.

سلام دوستان عزیز
کتاب خوب و جالبی بود. البته نویسنده از فنون داستان نویسی به خوبی و زیبایی بهره برده. یکی از بهترین مواردش کشاندن مخاطب تا آخر رمان هستش. اما در خصوص اینکه قهرمان داستان خونواده اش رو ترک می کنه و میره ، شاید منظور نویسنده تشویق به این گونه کارها نیست، شاید نویسنده خواسته به صورت تمثیل بیان کنه که هر کدوم از ماها میتونیم چیزهایی رو که به شدت بهشون چسبیدیم و عادت های چهل ساله رو ترک کنیم. چیزهایی که زندگی های ما رو خراب و ویران کردن و از ما جز رباتی به جا نذاشتن. البته در این بین به یک هدف، یک اشتیاق و یک عشق متعالی نیاز داریم. شاید میخواسته بگه در هر سنی که باشیم باز هم میتونیم تغییر کنیم. هر وقت و هر جایی که باشیم. مثل این داستانهای عارفانه در ادبیات فارسی ما کم نیست، داستانهایی فوق العاده زیبا و دلنشین و در عین حال راهگشا. البته بجز داستان، ادبیات فارسی پر از کتابها و متون عرفانی نفیس و فوق العاده هست که هر کدوم از اونها میتونه برای داشتن یک زندگی پر بار به ما کمک کنه. شگفتی های متون عرفانی و زیبایی های اونها متاسفانه به طور شایسته ای به نسل جدید امروزی شاسانده نشده. خانم شافاک به خوبی تونسته معرفی هر چند اندکی از عرفان رو به دنیای امروز ارائه بده.
با آروزی موفقیت و بهروزی برای شما خوانندگان عزیز و گرامی. (دانشجوی دکترای ادبیات فارسی)

سلام خوندن این کتاب باعث تحول من چه از بیرون و چه از درون شد، و از این بابت بسیار شاکرم🤲

در زمانی که به بیماری کرونا مبتلا شده بودم وقت شده بصورت نه چندان عمیق این کتاب را مطالعه کنم که خیلی جالب بود و من را به فکر واداشت که بعد از بیماری به خیلی مسائل جوری دیگر نگاه کنم ممنون… انشااله در بزنگاه های زندگی نکات این کتاب به کمکم بیایند

خوب کتاب ملت عشق هم امشب تموم شد.
اول باید بگم که این یک رمانه👌
این ۴۰ قاعده نوشته و برداشت ذهنی و شخصی خانم الیف شافاک با سخنان شمس تبریزیه و دقیقا برداشتشىنه ولو اینکه ممکنه برداشت شما متفاوت باشه👍
از شمس تبریزی اثری به نام مقالات شمس باقی مانده که این اثر به نوشته: دکتر موحد تصحیح رو میتونین بخونید.
البته در موردنویسنده ترک زبان این رمان بحث زیاده که داستا اللا رو خیلی زیرکانه پیش نبرد و نقد زیاد میشه کرد ازش ولی همیشه لازم نیست ما همه ی کتاب را بفهمیم …(گرچه من دوبار این کتابو پشت هم خوندمش). شاید یک جمله برای ما کافی باشد ..برای من آنجا که می گوید اگر از کسی به تو رنجش رسید چهل شبانه روز برایش دعا کن بعدازان تو از درون تغییر میکنی ….برای من کافیست ..‌‌یا تو قاعده چهلم میگه ؛
عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت‌ها تفاوت می‌زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش.
بهر حال رمان خوبی بود🙏
به قول دوستان آب را از سرچشمه بنوشید نه از جوی‌های گل آلود پایین دست.

سلام آقا حامد منظورتون از جمله آخر چی بود که فرمودین آب را از چشمه بنوشید نه از جوی‌های گل آلود پایین دست؟

سلام
حس میکنم منظورشون این بود که به مقالات شمس مراجعه کنیدنسبت به قلم نویسنده کتاب

سلام ،منطورتون از جمله اخر که فرمودین که آب را از سرچشمه بنوشید نه از جویهای پایین.یعنی چه ؟

منظورش این بود کتاب خود شمس رو بخونید که کاملو جامع هست و دستی توش برده نشده

عزیزم لطف میکنید اسم کتاب رو بگین

کتاب را به تازگی شنیدم و هنوز تمام نشده، در کل کتاب جالبی است و مسلماً دیدگاههای سایرین هم در مورد این کتاب بسیار جالب هست، دیدگاهها را خواندم، در مورد اینکه نویسنده ای غیر ایرانی در مورد شاعر چیرده دست و خوش سخن ما صحبت کنه و یا اینکه زنی با داشتن همسر و فرزند دست از زندگی بکشه و به دنبال آنچه دلش می خواهد بره، نظری ندارم، دوستان به کفایت، دیدگاه ها و نظرات خودشون را گفته اند.
اما من تنها یک سوال دارم: دوست عزیز تصور کن که دوستی محبوب با دلی آسمانی داری که به او به شدت وابسته ای، اگر دوست تو، فرد مورد نظرش را در زندگی پیدا کند و بسیار به او ببالد و از او فقط سخن بگوید، اگر در مقابل چشم تو، دوست با وفا و دوست داشتنی ات تنها به دیگری فکر کند و دیدن و رسیدن به او را معجزه بپندارد و تنها از او سخن گوید، اگر روز و شبش همه او باشد، چه احساسی در دل نسبت به آن فرد پیدا می کنی؟ (منظورم دوستی میان دو جنس مخالف یا دوستی بر پایه میل جنسی نیست)،
لطفا این مساله را با تمام جزئیات تصور کنید و خودتان را در آن موقعیت بیازمایید. همیشه خواندن مطالب و نگریستن و قضاوت کردن آن، از دید سوم شخص راحت است، اما اگر در میان این بازی قرار گرفتی چه؟! چقدر توانایی کنترل کردن خودت را داری؟! …..به یاد کتاب مسیح باز مصلوب افتادم.

دوست عزیزم ، اگر من واقعا عاشقش باشم باز هم دوستش میدارم واگر در تقدیر من باشد که بهش میرسم و اگر هم نباشد بازهم دوستش میدارم عشق اینطور چیزا حالیش نمیشه ،مثل عشق کیمیا به شمس ، شمس عاشق خدا و در حضور کیمیا همیشه از خدا سخن می‌گفت و کیمیا هم عاشقانه شمس را دوست داشت

مثل داستان یوسف و زلیخا

ولی آقای حامد الیف شافاک ما رو عاشق شمس کرد اگ پس رمان نویس خوبیه

با سلام
به نظر من کتابهایی مثل این که به دل میشینه واقعیت داره و حالا که ما مطمئن هستیم که حقیقت در اون هست باید از طریق این اشخاص و گفته ها خود سازی بکنیم و خودمون رو اینچنین پرورش بدیم

باسلام به همه دوستان
هم کتاب خوب بود هم کلیه نظرات دوستان جالب و قابل تعمل…ولی واقعا زندگی معجونیست عجیب و غریب و رسیدن به یک ثبات فکری و رفتاری بسیار سخت و بنظر نشدنیست…شمس هم روزی سرخوش و روزی دمق بوده به گفته کیمیا.پس بنظرم
قاعده ۱۴ خیلی کاربردیه

به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو. بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو. نگران این نباش که زندگی‌ات زیر و رو شود. از کجا معلوم زیر زندگی‌ات بهتر از رویش نباشد.

متاسفانه این کتاب سعی کرد به ابعاد واقعی شمس و مولانا بیتوجه بود و سعی کرد شمس و رهروانش رو آدمهای بی قید و بندی نشون بده مثل عزیز وهمینطور الا که به خانواده اش خیانت کرد بجای راهنما شدن و مخصوصا بخش ازدواج شمس با کیمیا که همش بی مسئولیتی شمس و دلشکستن کیمیا بود و یا موضوع جدا کردن مولانا از خانوادش توسط شمس و برانگیختن حس حسادت پسر کوچک و همسرش که طبق داستان که درست به ابعاد شخصیتی شمس توجه نکرده بود …تشکر نکردنها از همسر مولانا که ازشون پذیرایی میکرد و لنگر انداختن شمس در منزل مولانا و امر ونهی کردنش و سفر اول بدون خداحافظی شمس که نشان از ناسپاس بودن فقط داشت … ایکاش نویسنده غربی اول خودش نسبت به شمس و مولانا شناخت کافی پیدا میکرد بعد کتاب مینوشت

نوع نگاهت رو گسترده تر کن متعصبانه به داستان نگاه نکن متوجه میشی همه چیز به زیبا ترین شکل ممکن نمایش داده شده

سلام دوستان لازم نیست ما همه ی کتاب را بفهمیم …شاید یک جمله برای ما کافی باشد ..برای من آنجا که می گوید اگر از کسی به تو رنجش رسید چهل شبانه روز برایش دعا کن بعدازان تو از درون تغییر میکنی ….برای من کافیست ..‌‌

سلام دوستان عزیز همان طور که در داستان هست شمس از مولانا میخواهد برود شراب بخرد این یعنی چی ….منظور شمش از این کار چه بود ….مولان که مردم او را یک عارف می دیدن …..

شمس میخواست مولانا رو از همه تعلقات دنیوی از جمله تعلقی که به اعتبارش داشت رها کنه تا مولانا بتونه مسیر معنوی خودش رو شروع کنه .

با سلام معلومه کامل نخوندی شمس با شراب فروش هماهنگ میکنه و وقتی مولانا میخواد خواسته استادش را انجام بده البته به زور و با خجالت میره از شراب فروش شراب میگیره شراب فروش طبق گفته ی شمس به جای شراب سرکه بهش میده مردم که هنگام بیرون آمدن اورا میبینن و خشمگین میشن که فردی که ما پشت سرش نماز میخوانم شراب مینوشد وقتی مولانا رو میخوان بکشن شمس میاد و میگه سرکه هست و تو کف دست همه مقداری میریزه میگه بخورین مردم هم میخورن و میفهمن سرکه هست و معذرت خواهی میکنن در واقع شمس میخواست درس بزرگی به مولانا بده که سن و تجربیات من برای توصیف آن درس به شما کافی نیست با تشکر

این قسمت را که فرمودید ، کجای این کتاب نوشته بود؟

منظورش اینه که انسان باید کسی که دزدی کرده رو درک بکنه حال پاشو بفهمه تا به درک بیشتری از زندگی برسه تا بتونه کمکشون کنه مشکلو حل کنه

عالیه
بعد خواندنش هنوز بغض دارم

متوجه شدم فقط من نیستم که عاشق شخصیت شمس شدم:)
برای پیدا کردن شمس زندگیمون باید مولانا بودنم یاد بگیریم یا نه این که نشدنیه البته
چقد این کتاب خوب بود و منو به خودم آورد، بیشترتر عاشق خدام، دینم، و زندگیم شدم
نظرات و که نگم اصلا،کاش میشد از اون دوستان اینجا اسم ببرم که چقدر از نظراتشون من لذت بردم و به خودم بالیدم برای همچین اگاهی هایی که شما دارین:)
نقدهایی که بعضی از دوستان کردین درست و بجاس، اما برای ادمای غافلی مثله من همین کتابم معجزه میکنه
زیباییهاشو ببینم و اسیر جزئیات نشیم

از خواندن این کتاب با تمام وجودم لذت بردم. به قدری تحت تاثیر سخنان شمس و صحبتهایه مولانا در انتها قرار گرفتم که اشک از چشمانم سرازیر بود.
خیلی بوجود قدرت الاهی و عشق بدون پسوند نزدیک شدم و برام همه چیز پرنکتر شد.
روزشماری میکنم که در قونیه باشم و این حس رو شاید بتونم از نزدیک بیشتر درکش کنم. دستان هنرمند نویسنده این اثر سهرآمیز رو با تمام اخلاص میبوسم و تشکر میکنم.

ای دنیا ای مادر گیتی چه میشه که دوباره اشخاص چون شمس و مولانای دیگر را به دنیا بیاری ، گرچه بار ها کتاب مولانا را خوانده بودم ولی با خواندن کتاب ملت عشق و خواندن ۴۰ چهل قاعده شمس تبریزی چنان بر روح و روانم اثر گزاشت که گویا در یک دنیای ژرف و اندیشه و تفکر جدید دو باره متولد شدم ، و داستان هایش از ارزش معنوی بالای بر خوردار است که با قرآن و زنده گی حقیقی پیامبران به ویژه زنده گی و اخلاق پیامبر نور و رحمت همخوانی دارد.
این جاست که انسان طعم شیرین زنده گی معنوی را بخوبی احساس میکند.
درود بر اولیای خدا.

شمس تبریزی طلوع کن ز مشرق روح
که چو خورشیدی تو جانی و جهان جمله بدن……

شاید اگر بگم با خواندن این کتاب عاشق شمس تبریزی و روش زندگیش شدم تعجب کنید!!
از روزی که کتابو خوندم بارها وبار ها آرزو کردم که ای کاش من درعصر شمس به دنیا می آمدم و یا ای کاش جای مولانا بودم که دوستی همچون شمس شیفته و عاشق خود داشت…شاید چون در طول زندگی دوستی نداشتم که درکم کند و قلبا دوستم داشته باشد…
با اینکه قرن ها از مرگ مولانا وشمس میگذرد اما با سخنان اشعار و قاعده های شیرینشان زندگی ها تغییر میدهند اما در طول خواندن این رمان بی نظیر چیزی گه سخت ذهنم رو مشغول خود کرد استعداد و توانایی خاص خانم الف شفق بود که من رو متحیر و انگشت به دهان گذاشت همش با خودم فکر میکردم چطور تونست داستان زندگی شمس و مولانا رو به این زیبایی به رشته تحریر در بیاره؟!!
با تمام وجود از خدا میخوام حفطش کنه و همیشه موفق باشه و بتونه چنین کتاب های پرباری بنویسه من به شخصه زاویه دیدم نسبت به خیلی چیزها عوض شد:)

شما اگر الآن بخواهید میتونید راهش رو داشته باشید

تو مولانا شو شمس رو پیدا میکنی شمس زیاده مولانا نیس…..

چرا فکر میکنید کسی مثل شمس تبریزی بزرگ هسن ولی مولانا نیست تا وقتی شمس نباشه مولانایی هم پیدا نمیشه و من بخ این باورم شمس فقط یک بود اونم شمس تبریزی و دیگر مثل این شخص بزرگ مرتبه بوجود نمیاد😔

بسیار بی نظیر این کتاب من کتاب رو خیلی وقت پیش خریده بودم اما این کتاب یه سر سحر امیزی داره که توو رو بخودش میکشه و وادارت میکنه بار ها و بارها اونو بخونی مخصوصاا ۴۰ قاعدش این ۴۰ قاده واقعاا یه ۴۰ قهعده کامل بنظرم و قبل این کتاب من زیاد به مولانا و شمس اهمیت نمیدادم چون اشنا نبودم ولی الان اگه بگن کدوم شالر میگم مولانا میگم شمس تبریزی و بنظرم شمس مرگ بسیار درد اوری داشت و من گریم گرفت

سلام دوستان
من هنوز کتاب کامل تموم نکردم ولی تنها چیزی میتونم بگم اینه که تا زمانی عشق خالص درک نکنی و تو مسیرش نیفتی حتی یه جمله کوچک از چهل قاعده رو نمی تونی درک کنی.زیبایی تمام نظرات در اوج تفاوت خودش نگاه عاشقانه به کتابه. و زمان هر کس خواهد رسید برای عاشقی .تنها دعای من برای شما عزیزان اینه که عاشق خالص بشید و به عشق برسید.در عشق بی نهایت است که هیچ وقت از وجودش سیر آب نمیشی و همچنان تشنه خواهی ماند..تشنه ای که در اوج لذته …

یکی از بهترین کتابایی بود ک خوندم اصلن نمیتونستم بذارمش کنار …
فوق العاده بود …
عاشق شخصیت اللا بودم ،حرکت انقلابیش …
عاشق شمس و دیدگاهش
زندگی خودم همیشه و همیشه بر پایه عشق بوده
و راهنمای زندگیم قلبم …
واقن لذت بردم از خوندنش .

سلام این کتاب اولین رمان عمر ۳۷ساله زنی که شباهت زیادی به الا داشت وانقدر مشغله داشتم وسواس خاصی به کتاب دارم فقط کتابهای درسی وادبی .مدتها بود دنبال خودم می‌گشتم با این کتاب خودمو پیدا کردم و انگار دوباره متولد شدم زندگی سرشار از نگرانی .استرس و وسواس فکری و ترس رو به دنیای زیبا مبدل شده حالا میفهمم وقتی شمس می‌گفت باید قبل مرگ مرد .

ازهزاران تن یک نفر اهل دل است مابقی تندیسی ازآب وگل است …

کتاب خوبی بود ولی نقطه ضعفهایی داشت مثل هر کتاب دیگه ای! اگه داستانش واقعی بود خیلی بهتر می شد و تو این کتاب،شمس با کیمیا رفتار چندان خوبی نداشت اگه قرار بود همچین رفتاری داشته باشه خوب از اول ازدواج نمی کرد! اللا هم نباید خونوادشو ول میکرد و عزیز هم باید جلوی اللا رو میگرفت…ولی فارغ از همه ی اینها،کتاب طوری بود که دوس داشتم ساعت ها بشینم و بی وقفه مطالعش کنم واقعا جذاب بود مخصوصا شخصیت شمس تبریزی خیلی جالب بود

ببین جانم قرار نیست کتاب طبق خواسته ی ما پیش بره
مثل اینکه بگی من دوس نداشتم شخصیت اصلی فیلم بمیره!!!!!
خوب این داستانه
اینکه یکی از شخصیت ها میخواد خانواده شو ول کنه
ضعف کتاب نیست،داستان کتابه!
مثل اینکه هر کتابی توش دزدی بود بگیم
کتاب ضعیفه چون دزدی کار بدیه!

کتاب عالی بود من به شدت عاشق شمس شدم واز طریق اون به خدا نزدیک تر شدم ولی چه خدایی هست که یک صوفی چند صد سال پیش رو ماهایی که ایمانمون ضعیف بود رو مثل یک رسول به ما خلاصه یه جوری به خودش وصل کرد و ایمانمون رو نسبت به خودش قوی تر کرده خدایا شکرت که بیشتر شناختمت وبیشتر بهت نزدیک شدم

سلام :کتاب روان و ساده ای بود که هر کس میتونه با خوندش به خیلی از مفاهیم ساده و قانون های ساده زندگی و دنیا پی ببره . در مورد خانم داخل رمان هم ی نوع انسان رو نشان میده که تازه آگاه شده و متوجه شده است که زندگی محدود نیس و عشق در الویت همه چیز هست ن فدا شدن انسان باید به دنبال عشق در هر کاری باشد . و خود را محدود به زندگی کوچک داخل خانه و اشپز خانه کند و همه ی مسئولیت ها به عهده ی نفر باشد و همه به مقام های برسند و خود همشه مورد مواخذه اطرافیان باشد . او خودش را یافت ن اینکه خیانت کند . و در کل این یک رمان هست ن یک کتاب فلسفی و خدا شناسی و در سطح رمان ها از بهترین هاست که هم مخاطب جذب کرده هم آموزنده

اونجا که میگه قران رو. میشه چهار حالت خوند
تو اندازه معنی ظاهریش این کتاب رو. خوندی

از عزیزانی که در مورد چهل قواعد شمس نظر میدن
و میگن چیز دندون گردی نبوده که مولانا رو تحت تاثیر قرار داده
اینو بدونید اون کسانی که دم از عرفان یا اشراق میزنند توی جهان
تمام مطالب و تمام چیز هایی که توی کتاب هایشان هست بر گرفته از عرفان ایران و عرفای ایران هست
و ملت عشق چکیده ای از داستان شمس هست
و هیچ داشتانی در وصف این عالم بزرگ نمیگنجد
و الکی بخاطر یک کتاب بزرگی همچون شمس رو زیر سوال نبرید

چیز بدیعی در این چهل قاعده نبود . برخی نتیجه تصور خدایی متشخص و انسان وار هست که خود این دیدگاه حاتی آنتینومی دارد و برای کسانی که از این منظر نمینگرند بیشتر شبیه هذیان است .برخی هم ریشه هایی انسانی دارد که از این نظر نه قواعد کاملی است نه نو و بدیع
در عجبم که این قواعد چگونه مولانا را دگرگون کرد ؟ مکر کجای انسانیت ایستاده بود که چنین آموزه هایی او را دگرگون کرد . آموزه های انسانی این قواعد در حدودی بسیار ابتدایی هستند که براحتی چهل قاعده پیشرو دیگر میتوان به آن افزود
این همه بزرگنمایی در شمس را تا کنون نفهمیدم ولی ایشان نه در آموزه هایی که طرح کرده چیز دندان گیری داشته نه در زندگی شخصی و نه حتی در تعامل با مردم زمانه خویش . آنچه با فرزندان مولانا کرد را در کدامیک از چهل قاعده پیدا میکنید ؟

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی دوست عزیز

چقدر افکار شما شبیه بیبارز داستان هست

قرآن را در چهار سطح می توان خواند. مطلب رو هم در چهار سطح میتوان خواند دوست عزیز…

منم کتاب و خوندم کتاب جذابی هست حتی یک ثانیه هم نمیتونستم بذارمش زمین

بسیار خوشحال شدم که این همه نظر رو اینجا دیدم. همه ی این افراد کسانی هستند که کتاب ملت عشق رو خوندند و بعد از خوندن اون کتاب اومدن باز هم به خوندن چهل قاعده ی شمس تبریزی. مثل خودم که اومدم سرچ کردم و چهل قاعده رو حتی برای دوستانم انتشار دادم که پایین این صفحه این همه نظرات دیدم و همه رو خوندم چون خوندن این نظرات هم عین کتاب پر از حرفه. این نشون میده ما خیلی زیاد افرادی داریم که یه کتاب رو همینجوری نمیخونن. از همه ی کاربرها تشکر دارم که در جامعه ی کتاب خوان ها حضور دارند

من چند سال پیش ترجمه این کتاب و خوندم و حقیقتش و بگم دوسش نداشتم. بعضی مطالب باعث شد نتونم جذب شمس و مولانا بشم! تا دیروز سر موضوعی من دوباره در مورد شمس و مولانا کنجکاو شدم و چنتا ویدیو تو یوتیوب نگاه کردم و چنتا مطلب خوندم و برگشتم ببینم چرا من این کتاب و دوست نداشتم! یکی از علتاش همین موضوع شمس و دختر مولانا بود. نمیتونم درکش کنم.

من قبلا در منابع دیگر خوانده بودم که اون کنیز بوده نه دختر خوانده مولوی

درود.من هم خیلی به این موضوع فکر کردم‌و کمی تحقیق.اینکه خب مولاتا میتونست یه جایی نزدیک به خانه خودش برای شمس فراهم کنه که از حرف و حدیث مردم هم در امان باشند.پس چرا اینکارو نکرد.؟جوابی که گرفتم ابن بود که مولانا عجیب شیفته شمس شده بوده و در واقع اینه خودش رو پیدا کرده بوده و نمیخواسته شبی بدون شمس باشه تا بتونه فراوان از او یاد بگیره.کما اینکه روز موقع تلاش و کار بوده و شبها را به مطالعه و بحث و گفتگو میشود پرداخت. بنابراین اگه میخواست شبها به نزد شمس برود خطر و حرف حدیث و کنایه بیشتر میشد.لذا در خانه خودش نزد زن و فرزندانش امن تر میبود.پس شمس هم شاید از روی نداشتن چاره وبدون غرض مجبور شده که ظاهر کار رو حفظ کنه و با دختر خونده مولانا ازدواج سوری در واقع انجام بده.قطعا به اون دختر هم گفته .نمیشه گفت چنین انسان بزرگی در این مورد انقدر کوته فکر بوده که ندونه چکار داره میکنه.ولی دخترخوندش خواه ناخواه عاشقش میشه.که شمس اصلا تو این وادیا نبوده.شاید هم فکر میکرده که میتونه ا ن دختر رو مثل خودش کنه.فقط و فقط عشق خدایی خدایی داشته باشه.شاید.بهرحال امیدواربم روزی دولتی ایرانی بر روی کار بیاد تا بزرگان و محققان بزرگی با مدارک بیشتر بتونند از رندگی بزرگانمان فیلم بسازند.بدرود و پاینده باشید.

شمس شاید از قبل گفته بود که این ازدواج فقط ظاهر داره. ولی در کل خودش کفت باید از هرچیزی که تورو از خدا دور میکنه جدا بشی مثل پول مقام دین همسر هر جیز دنیایی و اینکه عارفان حقیقی انقدر به روح القدوس نزدیک بودن و هرلحظه در ارتباط که شاید نیترسیدن با ازدواج و… روح القدوس رو نبینن و این خقیقت هست که اون لحظه هیچکس به یاد خدا و روح القدوس نمیفته. و جدا از این شاید میخواست همینطور که مولانا رو شیفته خدا و نزدیکتر به خدا کرده کیمیا رو هم عاشق خدا کنه و از عشق به خودش دور. به خاط همین بود که رفتار کیمیا رو درک نکرد.

نخیر دختر خوندش بود

فیلمش ساخته شده اجازه اکران ندادن شهاب حسینی شمس و پارسا پیروزفر مولانا و کیمیا هم هانده ارچل کلا فیلم محصول مشترک ایران و ترکیه بود اما هنوز اجازه اکران ندادن

دوستان و عزیزانی که این کتاب رو خوندین . مهم اون ۴۰ قاعده بود و هست برای رسیدن به حقیقت . اون ها رومانی که نویسنده از قول آدمهای دینی و شایعه پراکنها نوشته بود . و گرنه شمس و مولانا به جز خود شناسی تا خدا شناسی چیزی نبود و نیست .

من این کتاب رو دوست نداشتم . سرعتش بالا بود .هدفش مبهم بود . حالمو خوش نکرد . ولی بیشتر قوانینش رو دوست داشتم .

این کتاب یکی از بی نظیر ترین و تآثیر گزار ترین کتابایی بود که خوندم

این کتاب یکی از بی نظیر ترین و تآثیر گزار ترین کتابایی بود که خوندم

میدونین چیه؟ نظر من اینه که نویسنده داستان اللا رو موازی با داستان شمس و مولانا قرار داده تا اینکه اخرش ما خودمون بفهمیم چقدر تونستیم حرفای شمس رو درک کنیم.اینکه شمس همیشه تاکید داشت قضاوت کردن اشتباس و اکثرا اخر خوندن داستان اللا اونو قضاوت کردن…درحالی که هیچکدوم ما با کفش های اللا راه نرفتیم.بیاین قبل از هرچیز ب خودمون برگردیم.
جور دیگر باید دید:)
ممنون

کتاب خیلی آموزنده و جذابیه
فقط یک سوال خیلی ذهنمو درگیر کرده
چرا شمس که در قید و بند زندگی دنیا نبود با کیمیا ازدواج کرد و با این کار باعث مرگ اون دختر شد؟
اگر این داستان سند تاریخی داشته باشه شمس و مولانا در این مورد خیل خودخواهانه عمل کردن!!!

خب شاید میخواسته که کیمیا تفسیر چهارم قران رو زودتر ببینه
چرا‌ فک میکنیم مرگ پایان هست شاید شروعی باشه که هرچه زودتر اتفاق بیوفته بهتره
در ضمن قرار نشد ما کسیو قضاوت کنیم (روایت نماز خوندن چهار نفر و وارد شدن موذن)

این کتاب درواقع بیشتر یک رمان هست نه مستند تاریخی..اگه حقیقت موضوع مهمه و به دنبال سیر تاریخی زندگی شمس و بالاخص مولانا هستید کتاب پله پله تا مولاقات خدا رو بخونید.

مریم
نظر دادن درمورد کسى یا چیزى همون چیزى هست که درون خود انسان است،مثلا کسى که راجب دین بحث کند خودش در دین مشکل دارد،اگر کسى این کتاب رو خوب درک کرده باشه این کوچیکترین مطلبش بود که قضاوت کردن همون چیزى است که ما در درون خود باهاش مشکل داریم ، مثل قائده شمس که گفتن درمورد خدا صفتى بگو هر چه درون خود بود همون رو راجب خدا گفت ، باید یاد بگیریم که نگاه عمق داشته باشیم وبه راحتى از چیزى نگذریم و عمق مطلب رو بگیریم این کتاب بسیار براى کسانى که بى تعصب به مسائل اطرافشون نگاه عمیق دارن عالیه

کتاب ملت عشق کتاب خیلی آموزنده هستش و تنها بد آموزی که داره، رفتن و ترک زندگی الا روبیشان و جواب خیانت همسرش رو با خیانت دادنه

منم با ناشناس موافقم یک زن تا زمانی میتونه پای زندگیش بمونه که هیچ خنایتی از شریکش نبینه ولی وای به روزی که خیانتی در کار باشه اونوقته که جوری سرد و بی مهر میشه که کسی باور نمیکنه اون همون عاشقی بود که واسه زندگی خوانوادش خودشو فدا کرده بود

سلام ممکنه کمی بیشتر و کاملتر در موردش بنویسید …

شنیدن کی بود مانند دیدن و دیدن کی بود مانند درک کردن
پس حقیقت جلوه ی دیگری دارد وخدا داند وهرکه را که اوبخواهد
اما در مورد برادری که با نام(علی حق بودوحق باعلی بود)باید بگوییم(علی حق است و حق باعلی است) و حق بودن علی با، با خدا بودن اوبود

کتاب بی نظیری بود .یاد بگیرید اینقدر خاله زنک نباشید در مورد تصمیمات دیگران نظر ندید شما خودت زحمت بکش از شمس که سرمایه ملیته ببینم بلدی کتاب بنویسی آخرشم هرطور دوس داری تمام کن 🙂

کارت عالی بود .ممنون از زحمتی که کشیدی .

این کتاب از الیف شافاک است که نویسنده لاییک است .

کتاب ملت عشق ترجمه اثری از الیف شافاک هست.

الیف شافاک نویسنده ترک زبان فمینیست و لاییک است و متاسفانه رویکرود و استناد او به مولانا و شمس هم در کتابش ، نمنتج از فمینیست بودن و لاییک بودن اوست.

انحراف چند قدمی ماست .
لطفا دقیق باشیم و …

بنده اینستاگرام ندارم.
اگر دوستانی این پیام را خواندند لطفا درباره این کتاب و نویسنده او آگاه سازی انجام دهند.

باسلام
نویسنده به زیبایی، داستان رو از چند سو جلو میبره که چیزی رو برای خواننده گنگ باقی نذاره
امادربطن داستان چندچیز گنگ وبرای ما ایرانی ها نااشنا بود
چراعزیز راضی میشه به اینکه اللا خونواده وبچه هاش رو رها کنه وبااون به امستردام بره
چرا شمس که ازدرجه بالای عرفان بهره میبرد کیمیارو لمس کنه وباازدواج با اون اصلا به اون نزدیک نشه
مشخص نکرده بودچه حرفایی بین مولانا وشمس گذشت که راضی به ازدواج شد
بعدازقتل شمس روایتی از کیمیادیده نشد
روایتی ازمولانا نوشته نشد
ممنونم

*اسپویل

بعد خوندن کتاب ملت عشق نفهمیدم چرا شمس عشق کیمیا رو پس میزد اگه نمیخواستش چرا باهاش ازدواج کرد شمس که اینقدر ادم پخته و با ایمانی بود چرا کیمیا رو به کام مرگ کشوند ؟

مریم
این کتاب رو من با همسرم خوندیم وزندگیمون بسیار تغییر کرد

چون عشق الهی طوری در شمس رخنه کرده بود که دیگر هیچ چیز جز خدا را نمی دید«نمی توانست که
ببیند»

چون همجنسگرا بود و این در بین مسلمانان چیزی قبیح بود ولی از دید شمس تفاوت ها را خدا آفریده و شایسته احترام هستند. قاعده ۲۱ از چهل قاعده شمس تبریزی

به هر کدام ما صفاتی جداگانه عطا شده است. اگر خدا می‌خواست همه عینا مثل هم باشند، بدون شک همه را مثل هم می‌آفرید. محترم نشمردن اختلاف‌ها و تحمیل عقاید صحیح خود به دیگران بی‌احترامی است نسبت به نظام مقدس خدا.

عزیز بی نام که فرمودید کاش منم یکی مثل شمس داشتم و ….
هموطن گرامی شما مرد بزرگواری همچون امیرالمومنین دارید که شمس و امثال شمس ناخون شکسته ایشان هم نمی شدند، عشق با مابین خودت و امام متقیان امیرالمونین را تقویت کن قطعا به جواب سوالاتت می رسی. قسیم النار و الجنه. شمس هم به مقام ایشان اعتراف داشت.

من هروقت سوالی از خدا و ائمه داشتم با ارتباط عشقی فی مابین جواب مرا داده اند. و مرا راهنمایی کرده اند . حتی برای رهایی از مشکلاتم ذکر به من داده اند. پس به چشمه بی نهایت ازلی وصل شو.

باسلام بنده ارشد روانشناسی بالینی هستم و حقیقتاً بسیاری از گفته ها وقوانین مکاتب مختلف روانشناسی برپایه ی همین قواعد شمس پایه ریزی شده به نظر من نه تنها هر روانشناسی بلکه هر انسانی باید مثنوی معنوی مولانا و کیمیای سعادت امام محمد غزالی رو بخونه والبته به اندازه استعداد و وسعش از آنها بهره بگیره.چراکه آنها بسیار عمیقتر از آن هستند که کسی کاملا بی متوجه و مسلط بر مطالب آن کتابها بشه. تو

سلام دوستان.توروخدا کنی بیشتر به چیزایی که میخونید وپیامایی که دریافت می کنید فکر کنید!!!!مدام از عشق به شمس گفتن بعضی ها!!!واقعا برام عجیبه!!!کاربرانی مثل بنین و محمد هادی اشاره کردن که اصل مطلب رو گرفتن.بابا شما عشق بورزید عاشق بودن یعنی انسان بودن!عشق داشتن یعنی انسانیت داشتن!!!
اگه شمس پیاماتونو میخوند قطعا لبخند تلخی میزد و میگفت هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من……
با ارزوی بهترین ها برا همتون

عالی بسیار دقیق جواب دادید بانو 👏👏👏

شمس زنده است. کافی است که او را بارعشق صدا بزنید،از درونتان پاسخ خواهد داد.

داشتم ب خودم میگفتم کاش منم یکی رو مثل شمس داشتم جواب بی شمار سوال منو میداد ک با نظرت مواجه شدم،قشنگ گفتی از درون پاسخ خواهد داد.

سرچشمه همه مشکلات انسان ها خواستن هست افراد ضعیف کنار میرون ولی افراد قوی با قدرت وعشق محکم می ایستن هرانچه در دل وذهن دارن با عطوفت و عزم از نیروی انسانی و کائنات میگیرن موفق باشید.

شمس تبریزی خلیفه واقعی یزدان است

دوستی که گفتن شمس همجنسگرا بوده لطفا برای این حرفتون دلیل محکم بیارید

به نظر من نویسنده سطح مولانا وشمس رو با قلم خود خیلی پایین آورده بود،خصوصا در آزمونهای رومی توسط شمس،شراب خوردن شمس،لمس کردن کیمیا،زدو خورد شمس با گروه قاتلین در حیاط خانه مولانا وکشته شدن شمس و….
از طرفی نویسنده مانند سریالهای ترکیه ای که به راحتی ارتباط مرد یا زن متاهل با زن یا مرد دیگر را عادی جلوه میدهند وتبلیغ میکنند،در این کتاب ( الا) زنی ساکن یکی از شهر های آمریکا از طریق ایمیل وبعلت گرفتاری خانوادگی خویش وبدبینی به شوهر خود، به تدریج عاشق مردی که از نظرش مانند شمس است (ولی گذشته ای معتاد،جسم بیمار،ودایم در ناکجا آبادها در سفر است) میشود وبه راحتی آب خوردن بیخیال شوهر وسه فرزند خویش شده وهمراه عزیز زاهارا رهسپار شهر ودیار غربت میشود.مگر زندگی کشک بادمجون است که هر موقع خواستی بهم بزنی وعاشق یکی دیگه بشی

منصور کاملا درست میگی
دقیقا منم این کتاب سال پیش خوندم
ولی الان که با کتاب مشهور تر از خورشید مقایسه میکنم میبینم حق با شماست
مث سریال ترکیه ای داستان نقل میکنه خانم الیف
تشکر از استاد موحد بزرگ با خاطر کتاب مقالات شمس این گنج بزرگ وطنی بدون تصرف بیگانه

شما هیچوقت زن نبودی که اینطور قضاوت می کنی. زن بیچاره بهترین سال های عمرش رو صرف شوهر خیانت کار و فرزندانش کرد. چرا اول به چیز هایی که میگین فکر نمی کنین. شما هر باغچه ای رو بگردی توش کرم پیدا میشه. نمی تونید بگید که بخاطر گذشته ی خرابش باید فهم و درک و شعور دانش بالا و اعتقادات زیبای عزیز رو نادیده بگیرید. اللا حق داشت برای چند روز هم که شده عشق رو تجربه کنه. برای چند روز هم که شده برای خودش باشه و عاشقی کنه. عزیز عاشقی کردن رو یادش داده. چرا بجای اینکه فکر کنید اللا از شوهری که با همه بود جز اللا خسته شده بود به این فکر می کنید که زنها باید همیشه خود را به خاطر کودکانشان فدا کنندو طعم خوشبختی رو از یاد ببرند. محض رضای خدا هم چیزی را به فیلم ترکی و این مضخرفات ارتباط ندید.

کاملا موافقم.بعدشم آقای منصور شما چرا اصل کتابو نمیگیری؟؟واقعا پونصد صفحه کتابو ول کردی ب این چیزا گیر دادی؟

هر کسی در مقام ادراک حقیقت شمس و مولانا قرار بگیره ، حقیقت رو میبینه .
سمش صرفا شخص نیست .
حقیقت وجود شمس رو باید کشف کرد .

عشق محبت ایجاد میکند محبت انسانها رو به هم نزدیک میکند و نزدیکی باعث میشه که نه جنگی بوجود بیاد نه خونریزی خوندن گفته های شمس و مولانا عشق بوجود میاره. ممنون

کتاب بسیار اثر گذاری بود و موجب شد در آستانه چهل سالگی سعی در تغییر سبک زندگیم بگیرم . در ضمن باعث آشنایی و علاقه من به شمس و مولانا شد و سرآغازی شد بر مطالعه در مورد این بزرگواران

فوق العاده زیبا و نثر کاملا عالی و ترجمه ماهرانه
و اگر ایرادی و ابهامی در آن هست ابهام در اصل تاریخ اتفاقات هست که پوشیده مانده
مانند ماجرای کیمیا
اصلا منصفانه نیست چون پوشیدگی و ابهام وجود دارد با خواندن کتاب کیمیا خاتون بر کتاب ملت عشق خط بطلان کشید .

سلام
واقعا کتاب محشری بود … ب شخصه من از عرفان بدم میامد ..چرا؟؟؟ چون ک تمام کلماتی ک راجبه عرفان و تصوفه همشون کلمات ثقیل دارن ک قابل فهم نی.. این گتاب باعث شد علاقه مند شم ب عرفا… کاش میشد کتابا عرفانی رو هم ترجمه میکردن … مثلا نظری ک رسول دادع ..لقمه زو پیچونده … اما این کتاب روان و عامه پسنده .. کاملا با قلبم و روحم دوسش دارم .. اونام ک راجبه شمس بد میگن سطح فکرشون پایینه … مطمئنا اشعار عرفانی مولانا نتیجه یک دوستی خالصانه بایک صوفی با خدا بوده .. ک انقد ب دل میشینه .. چیزی ک از دل (خانه خداوند ) بیاد ..قطعا قلبت اونو میپذیره و پس نمیزنه ….

مرا عجب می‌آید که کسی سخن مرا چگونه نقل می کند.
به ذاتِ پاکِ ذوالجلال که مولانا سخن مرا اگر نقل کند بِه از این نقل می‌کند و معنی‌های خوب انگیزد بِه از این،
امّا آن سخنِ من نقل نکرده باشد.!!!

صفحه ۳۲۰ مقالات شمس تبریزی

هرچیزی هرکلمه ی که ک مارو به سمت انسانیت ثوق بده خوبه چ از خود شمس چ الیف..چ هرکس دیگه…. و یادمون نره که هم خواندن وهم درک مطب کار راحتیه اما به عمل در اوردنش شرط انسانیت ماست

دقیقا برشمردن راه حق ورود به شهر علم کار راحتی است نخستین گام را برداشتن و مراحل پیمودن دشوار است
در اصل موضوع که تفاوتی نیست حالا هرکس که آنرا نوشته باشد .

با سلام خدمت بچه های کافه بوک
قصد بی ادبی یا بی احترامی ندارم ولی فکر میکنم این کتاب یه نقصی داره چون دارم (البته خیلی دوست دارم که این نقص رو به اشتباه فهمیده باشم ولی خب فعلا نکته مورد توجه ای که این نقصو برطرف کنه پیدا نکردم) میخونمش و تک تک جاهایی که خوندمش برام مهم بوده به این نقص پی بردم حالا این نقص از ترجمس یا اصل کتاب نمیدونم (که البته بعید میدونم ترجمه مشکل داشته باشه) یه جای خیلی اساسی و مهم رو نمیدونم دقت کردین یا نه همین امروز بهش پی بردم وقتی که کیمیا خدمت حضرت مولانا میرسه و به ایشون میگه که زنش رو دیدم و میگه کرا رو از کجا دیدی تو که تا حالا قونیه نمیومدی میگه منظورم کرا نیست خاتونه و مولانا میگه که خاتون چند وقتیه که فوت کرده، داستان تا اینجا درست پیش رفت و حالا میخوام نقصی که داخلش من فهمیدم بگم. وقتی کتاب رو پیش میبری و دوباره به داستان کیمیا میرسیم میبینیم داره درباره ی برادرش خواندش علاءالدین حرف میزنه و میگه وقتی کوچیک بود و خبر مرگ مادرش یعنی همون خاتون رو بهش رسوندن هیچ گریه نکرد و مثل یه بچه وقتی ناراحته به کفشاش نگاه میکنه و حرف نمیزنه این رو کیمیا میگه یعنی این که قبل از این که خاتون فوت کنه کیمیا یه طوری داستانو میگه که اونجا بوده که واقعا همینطوره ولی تو داستان قبلیای کیمیا قبل از امدن کیمیا خاتون فوت کرده و زن فعلی مولانا کرا هستش و این خودش نقصایی وارد داستان میکنه البته امیدوارم من اشتباه کرده باشم البته هر چی برگشتم و خوندم چیزی حالیم نشد شاید شما بتونید کمک کنید و این اشتباه رو برطرف کنید بازم امیدوارم من اشتباه کرده باشم. با تشکر از همه

سلام دوست عزیز. من دارم کتاب ملت عشق رو می خونم. اتفاقاً این قسمت که شما اشاره کردید رو دیروز خوندم. این قسمت رو سلطان ولد، برادر بزرگ علاءالدین میگه نه کیمیا. وقتی نوشته شما رو خوندم شک کردم و یک بار دیگه کتاب رو دیدم،اون قسمت که نوشته سلطان ولد، قونیه، اولین ماه پاییز ۱۲۴۵

سلام
من این کتاب را بصورت صوتی گوش دادم البته کتاب را هم خریدم
کتاب بسیار خوبی است
وخواننده را تا ته کتاب میکشاند
و گفتار و کلمات شمس و مولانا شاید روزها و ماه ها ادم را بفکر و تفحص و تجسس بیشتر میکشاند
واین نکته شاید خیلی خوب باشد

باسلام وتشکر از انتشارچنین مطالب ارزشمند
دراین چهل اصل بنظربنده از منابع اسلامی بسیار استفاده شده که بخوبی ردپای آیات الهی واحادیث اسلامی مشهود است.
برداشت هادرکل دیدگاه های دینی هستند.
به امورباطنی وزن خوبی داده شده است.اما حضور وتاثیر محیط که منشاء تحولات درونی ازجمله یادگیری هادرفالب تعلیم وتربیت می باشد وزن منصفانه ای داده نشده است.
بنظر اینجانب تکامل وتعالی همه موجودات (صفات)وبویژه انسان گرو تعامل عنیت وذهنیت یعنی محسوسات وتعقلات است.رعایت این نکته رعایت اصل اساسی عدالت است درتفکر وعمل
اما عشق همان عفل است . زیرا نهایت عشق نهایت خواست است و خواست آگاهی است . وآگاهی انتخاب عقل است.
عشق تطابق مطلق دو شیئ اشت.اگزمشابه وهم وزن باشند . فنا شدن وقتی محقق است که شیئ ناقص بامجاهدت بقدرشیئ کامل تر برسد.

چه کتاب خوبی بود من که با خواندنش عاشق شمس شدم دنبال کتابهای دیگری هستم که بیشتر بشناسمش

منم با نظر‌ت موافقم ، کتاب قشنگی بود ،خیلی دوست دارم کتابهایی در رابطه با شمس رو بخونم تا بیشتر درباره ی شخصیتش بفهمم.

دو مورد کتاب هست که پیشنهاد میکنم نخونید چون نظرتون کاملا نسبت به شمس تغییر میکنه مخصوصا کتاب کیمیا خاتون

وای دقیقا!!! من بعد از خوندن ملت عشق، رفتم سراغ کیمیا خاتون، در طول خوندن اون و حتی وقتی کتاب تموم شد کاملا افکارم مغشوش و متناقض بود. البته شنیدم کتاب کیمیا خاتون بر اساس اسناد معتبر و نزدیک به واقعیت نگارش شده.

ممنون از به اشتراک گذاشتن این متن زیبا
آنهایی که در بالا غرغر کردند و خود را طرفدار شمس جلوه دادند به تعبیر خود شمس از عشق و صوفی گری بهره ای نبرده اند
” این دنیا به کوه می‌ماند، هر فریادی که بزنی، پژواک همان را می‌شنوی. اگر سخنی خیر از دهانت برآید، سخنی خیر پژواک می‌یابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی، همان شر به سراغت می‌آید. پس هر که درباره‌ات سخنی زشت بر زبان راند، تو چهل شبانه روز درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان چهلمین روز می‌بینی همه چیز عوض شده. اگر دلت دگرگون شود، دنیا دگرگون می‌شود.”

یکی از بی نظیرترین کتابهایی که تا به حال خوانده ام
ممنون ازشما به خاطر معرفی کتابها ی خوب

سلام
مدیر محترم، لطفا این ۴۰ قاعده بچگانه را به نام شمس تبریزی ثبت نزنید و دریای معرفت را به ۴۰ قاعده ختم نکنید.
این ۴۰ قاعده نوشته و برداشت ذهنی و شخصی خانم الیف شافاک می‌باشد و هیچ ارتباطی با سخنان گوهربار شمس تبریزی ندارد.
از شمس تبریزی اثری به نام مقالات شمس باقی مانده و این اثر به کوشش دکتر موحد تصحیح و در کتابفروشی‌ها یافت می‌شود.
در مورد محتوای کتاب ملت عشق جدیدا نقدهای خوبی در فضای مجازی یافت می‌شود، لطفا قبل از خرید و مطالعه این کتاب “نقد کتاب ملت عشق” را سرچ و آنها را هم مطالعه کنید.
آب را از سرچشمه بنوشید نه از جوی‌های گل آلود پایین دست.

با تشکر از نظر تون اما پیداس که شما مقالات شمس و حتی کلیات و منابعی که در مورد شمس نوشته شده مطالعه نکردید کتاب ملت عشق دقیقا چکیده و سخنانه شمسه و قواعدی که در کتاب ملت عشق ذکر شده همان سخنان شمسه که بصورت نثر روان در کتاب ملت عشق اورده شده. برایه مثال در مقالات میگه ذره ای چرک درون ان کند که صدهزا چرک بیرون نکند.در کتاب ملت عشق میشه قاعده ۱۷که نویسنده به خوبی به نثر روان و قابل درک توضیح داده

درسته کتاب مشهور تر از خورشید هم‌ زیباست

بسیار عالی کاش در مدارس بجای دروس الکی اینها رااموزش میدادند

کاشکی این مفاهیم معنوی رواستادا سرکلاس بگن،بجای این مسخره بازیا

عوض این قاعده های درپیتی، می توانیم به خود شمس مراجعه کنیم تا مطلب درست به دست بیاد.

با سلام واقعا عالی بود و اگر انسان با دید الهی به ان بنگرد عالیتر میشود

من وقتی کتاب ملت عشق رو تموم کردم ، خیلی گریه کردم ، شمس با اونهمه انسانیت و شخصیت درست ، عارف قلندر دارای روح پاک که به مردم درس انسانیت میداد چرا باید مزارش در ایران در شهرِ من ، خوی ، بدون آرامگاه باشه ؟؟ چرا باید به آرامگاهش رسیدگی نشه ؟ چرا هر سال کلی مراسم اجرا میشه در آرامگاهش اما دولت هیچ کمکی برای ساخت آرامگاهش نمیکنه ؟ چرا باید برای شمس پاک ، دولت ترکیه مزار مصنوعی درست کرده باشه و مردم فکر کنند شمس در قونیه به خاک سپرده شده ؟ در حالیکه شمس بعد از مرگ کیمیا ، شبانه قونیه رو ترک میکنه و در خوی سکونت پیدا میکنه و بعد از مدتی در خوی فوت میشه ، روح پاکش شاد

باخواندن چهل قاعده حال دگرگونی پیداکردم کاش بیشترمیشدکه دراین عرصه سیرکردوبیشتروبیشتر واداربه تفکرشد

سلام دل خسته و قلب شکسته میخواد

لطفا در مورد قاعده ۱۰ یک مقدار توضیح دهید.

یعنی ببین دلت چی میگه ،شهود درونت بشنو ، باورهای قلبیت را ببین ،

سلام به نظر من نظر ناشناس اشتباه است

کاش میشد فایل صوتی رو گوش بدیم خیلی عالیه

عالی بود واقعا لذت برن اگر چه صوتی اون رو گوش دادم

یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم خیلی تاثیر گذار و دلنشین بود.

کسانی که از این رمان تعریف و تمجید میکنند بیشتر مسحور ادبیات و هنر نویسندگی مؤلف شدند اما آنچه در این کتاب معرفی شده مولانا و شمس واقعی نیستند بلکه شخصیتهای خیالی نویسنده هستند. شاید بگید لازم نیست طرحوارۀ یک داستان لزوما با واقعیت تطبیق داشته باشه اما دقت کنید که نویسنده دست روی یک شخصیت محبوب جهانی گذاشته و از زبان او سخن گفته! چه بسا اگر همین داستان رو روایت میکرد اما نامی از شمس و مولانا نمی آورد تأثیر سخنش به مراتب کمتر بود. من همه دوستداران این رمان رو دعوت میکنم به شناخت مولانا با استاد به منابع معتبر نه این رمان. همین اندازه بگم که بدونید که عرفان مولانا در محدودۀ شریعت بوده نه بیرون از اون.

بهترین کتابی بود که خوندم ای کاش شمس بود منم به شخصیت شمس علاقه مند شدم وچندین بار قانون ها رو خوندم

حرف های ظاهرا قشنگی بود شاعرانه و احساسی و پر از خیالبافی .اما در واقعیت مخرب و گمراه کننده ‌مثلا اینکه راه رو باید با احساس پیدا کرد یا نیت فقط مهمه یا کاینات جزا میدن حرف درستی نیست و غلطه.خدا عمل ایمان و عمل صالح رو باهم یکجا قرار داده خدا همیشه از مردم خواسته فکر کنن و با عقل عمل کنند کائنات زنده نیست حکمت خدا اینه که نتیجه اعمال کارهامونو تو این دنیا ببینیم

من این کتاب خوندم مثل بقیه عاشقش شدم ولی وقتی پیام شمارو خوندم متوجه اشتباهم شدم
کاملا به حق گفتین و درست
به امید تفکر بیشتر

زمانیکه این کتابو میخوندم تو شرایط بد زندگیم بودم این کتاب خیلی کمکم کرد تا اروم بشم درست تصمیم بگیرم کاش شمس تبریزی زمان خودم رو میتونستم پیدا کنم

عرفان تنها شمس زمانه معرفی میکنه
عرفان زمانه و استاد زمانه ….

واقعا هر انسانی ک این کتاب بخونه عاشق شمس میشه

کاش در این زمان شمسی بود و راهنمای ما میشد

هست دوست عزیز. سرت که درد کند طبیب هم هست. دنیا هیچ گاه بی انسان کامل و مربی نیست. به یاد داشته باش هرگاه شمسی بمیرد. شمسی دیگر میباردبر پهنه جان های تشنه.

کتاب بسیار عالی بود،تلنگروی بود برای من ،خدا رو بیشتر دوست دارم عاشقانه عاشقی میکنم عاشقانه دوستش دارم
دیگه از خدا نمیترسم ..الان مثل یک مجنون شدم براش خدایا عاشقتم

خیلی ارومم کرد ، یه مدت بود که خدا رو فراموش کرده بودم با خوندن حرفای حضرت شمس احساس ندامت داشتم و چند بار به زبون اوردم که خدایا منو ببخش

کتاب خیلی خوبی بود ذهنمو آروم کرد

این یک رمان یا مستند یا یک اخبار نبود ،درس زندگی بود که باید هر روز دوباره بخوانی و چون عالم بی عمل به هیچ است بابد برای یافتن راه سعادت که از شناخت خود میگذرد دقیق بکار بندی .

یکی ازبهترین کتابایی بودکه تابحال خوندم خیلی لذت بردم وخیلی آروم شدم

با سلام .این سایت بسیار عالی هست

بسیار بسیار عالی بووود، تو این دنیای پرهیاهو واقعا قواعد شمس برای خوشبختی و رهایی لازمه

عالی بود. بهترین کتابی که توی عمرم خوندم. خیلی دلم میخاد به قواعد شمس عمل کنم

عالی بود. بهترین کتابی که توی عمرم خوندم. عاشق شمس شدم

واقعا عالی بود در شگفتم از شناخت قوی و درک عالی نویسنده از فرهنگ اسلامی و نیز تصوف

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *