دانیل دفو نویسنده کتاب رابینسون کروزو اثر خود را به تاثیر از زندگی «الکساندر سلکرک» نوشته است. سلکرک دریانوردی اسکاتلندی بود که در یکی از سفرهایش به علت نداشتن مهارت در دریانوردی در یک جزیره رها میشود. ذر کمال ناباوری او موفق میشود تنها در جزیره زندگی کند و پس از چند سال به شهر خودش بازگردد تا تعجب همگان را برانگیزد که چطور توانسته زنده بماند.
کتاب رابینسون کروزو را میتوان روایت یک انسان و نیازهای اجتماعیاش دانست. رابینسون در جزیره چارهای جز تلاش برای بقا ندارد و مجبور است بهتنهایی از پس مشکلاتش بربیاید. گروهی معتقدند این اثر روایتی از تاریخ زندگی بشر است. زمانی که انسان روی کرهی خاکی قرار میگیرد و برای رفع نیازهایش به دنبال کشف حقایق میرود.
این نکته را نیز در نظر داشته باشید که کتاب پس از دوره رنسانس در اروپا، نوشته شده است. دورانی که بسیاری از افراد مورد آزار و اذیت کلیسا قرار میگرفتند و بسیارانی پس از تفتیش عقاید، زندگی خود را از دست میدادند. افکار معنوی رابینسون در طول داستان بهتاثیر از این فضا توصیف شده است.
پشت جلد کتاب نیز آمده است:
رابینسون کروزو اثری ارزشمند از دنیای قرن هفده میلادی انگلستان است که علاوه بر بازگو کردن چالشهای سفرهای آن زمان، دغدغههای اجتماعی و سیاسی عصر خود را نیز به تصویر میکشد. دانیل دفو با یک اثر چند لایه، ذهن انسان را توصیف و داستان را با ترکیب سبکهای سفرنامه و زندگینامه روایت میکند. این اثر شهرت جاودانهای برای دانیل دفو رقم زد و امروزه، بعد از چند قرن اثری مورد توجه است که در سراسر دنیا ترجمه و تجدید چاپ میشود.
دانیل دفو سال ۱۶۶۱ در انگستان متولد شد. از ابتدای جوانی علاقه فراوانی به گشتوگذار داشت و به سراسر اروپا سفر کرد. در ۶۰ سالگی نویسندگی را آغاز کرد و اولین و مشهورترین رمان خود یعنی کتاب رابینسون کروزو را به چاپ رساند. به او لقب پدر رماننویسی انگلیسی را دادهاند که راه را برای نویسندگان مطرح دیگری همچون جاناتان سویفت باز کرد.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان سفرهای گالیور – اثر جاناتان سوییفت ]
کتاب رابینسون کروزو
کتاب رابینسون کروزو داستان یک جوان انگلیسی است که زندگی اشرافی خود را رها میکند و به دنبال رویای سفر و کشف مکانهای جدید با یک کشتی به سفر میرود. اما کشتی در دریا غرق میشود و رابینسون خودش را به یک جزیره دورافتاده میرساند. او به دنبال آرزوی خود، که کشف ناشناختهها بود، در این جزیره به زندگیاش ادامه میدهد.
رابینسون در حدود سه دهه در این جزیره زندگی میکند. در این سالها برای خود سرپناهی میسازد، به زندگی در حیاتوحش عادت میکند و وسایل مورد نیازش را با چوب و سنگ و گیاهان درست میکند. پس از سالها زندگی انفرادی، ردپای یک نفر را میبیند. این فرد از بومیان منطقه است و رابینسون به او لقب فرایدی (Friday) – به معنای جمعه – میدهد. رابینسون به همراه فرایدی به بریتانیا بازمیگردد و زندگی اجتماعی ازدسترفتهاش را از نو میسازد.
رابینسون کروزو را یک ماجراجوی معنوی میتوان دانست که در تنهایی خودش را کشف میکند. او از هوش و توانایی جسمانیاش در جزیره استفاده میکند و با کمترینها، برای خودش قلمروی مهم بنا میکند و سپس در قلمروی که خود ساخته، پادشاهی میکند. در این تنهایی، آنچه نصیبش میشود، آزادیست اما نه فقط آزادی از جزیره، بلکه آزادی از روح گناهکار گذشتهاش و سپس تطهیر آن. این، داستان خودپروری و قدرشناسیست. داستانی درباره از شکرگزاری و امید در چشمانداز «نیستی».
شاهکار بودن این اثر علاوه بر سبک روایی بسیار طبیعی و دقیق که هیچ نشانی از تخیل در آن نیست، مربوط به وجه فلسفی و تاملات اخلاقی و مذهبیِ شخصیت اصلی یعنی رابینسون کروزو در بحرانهای پیاپی زندگیاش است و با ادامه داستان، هنگامی که رابینسون نجات پیدا میکند، نجات را نه فقط نجات جسمانی، بلکه نیاز به نجاتِ روحی میداند.
همه این تفکرات و تعالی روحی و فکریِ رابینسون، نه به طور موقت و فقط به خاطر ترس و درماندگی، بلکه به شکلی عمیق و ریشهدار روی میدهد. رابینسون با فروتنی و جدیت میبیند، میاندیشد و در اعماق وجدان و قلب خود کاوش میکند تا رشد به شکل همهجانبه را تجربه کند. داستان این رشد مادی و معنوی پر است از ظرایف و دریافتهای روحی که به دور از شعار و تظاهر بیان شده و خواننده را تا پایان همراه خود میکشد.
اما همه منتقدان و خوانندگان کتاب رابینسون کروزو را تا این اندازه جذاب و خواندنی نمیدانند چرا که کتاب گاهی دچار تکرار میشود و برخی از موارد آن بارها به شکل تکراری روایت میشود. همچنین او به شکل عجیبی از عهده همه کارها برمیآید و به نظر یک انسان همهچیز تمام است که مقداری دور از ذهن است. با این حال شاید بیش از هرچیزی، تغییرات درونی و روحی است که خواننده را جذب خود میکند.
لازم به ذکر است از این کتاب ترجمههای زیادی در بازار موجود است اما اگر به دنبال ترجمهای کامل هستید ما خواندن ترجمه مرجان رضایی را که از سوی نشر مرکز منتشر شده، پیشنهاد میکنیم.
[ » معرفی رمان: ۱۰ کتاب خوب که حتما باید بخوانید! ]
جملاتی از متن کتاب
یک روز صبح، پنج قایق را دیدم که در ساحل نزدیک خانهام، لنگر انداخته بودند. هر قایق، پنج – شیش نفر گنجایش داشت. نمیخواستم با تقریبا سی نفر درگیر شوم. به خانه برگشتم و آمادهی دفاع از خود شدم؛ اما هیچ اتفاقی نیفتاد. پس از مدتی، تفنگ و دوربینم را برداشتم و از تپه بالا رفتم تا ببینم وحشیان چه میکنند. آنها که حدود سی نفر بودند، قبلا آتش برپا کرده بودند. دو اسیر در یکی از قایقها دیده میشد. فکر کردم حتما میخواهند هر دو را بخورند. یکی از اسیرها را کشانکشان از قایق بیرون کشیدند و با چند ضربه بیهوش کردند. آنگاه، با چاقو به جان او افتادند. اسیر دیگر که به حال خود رها شده بود، از فرصت استفاده کرد و از قایق بیرون پرید و فرار کرد. او یک راست به سمت خانهی من آمد. ترسیدم که همهی وحشیان به تعقیب او بپردازند، اما فقط سه نفر او را دنبال کردند. اسیر فراری، باید از خلیجی کوچک میگذشت تا به خانهی من میرسید. او شناگر قابلی بود و شناکنان از خلیج گذشت و به طرف خانهی من آمد. از تعقیبکنندگان فقط دو نفر شنا بلد بودند. نفر سوم پیش دوستانش برگشت و دو نفر دیگر در حالی که کندتر از اسیر فراری شنا میکردند، همچنان به تعقیب وی پرداختند. ناگهان فکری به خاطرم رسید. میتوانستم از این فرصت استفاده کنم و نه تنها زندگی انسان بدبختی را نجات دهم، بلکه غلام و همصحبتی برای خودم پیدا کنم. از تپه پایین آمدم و بین فراری و تعقیبکنندگان قرار گرفتم. وقتی اولین آدمخوار رسید، با ضربات قنداق تفنگ او را از پا درآوردم. نمیخواستم تیری شلیک کنم، چون ممکن بود صدای گلوله به گوش آدمخوارهای دیگر برسد. بااینحال، دومین آدمخوار تیر و کمان داشت. و میخواست از کمانش استفاده کند و من مجبور شدم به او شلیک کنم. او درجا کشته شد.
این افراد نمیتوانند از چیزهایی که خدا بهشان داده، لذت ببرند چرا که فقط چیزهایی که بهشان نداده را میبینند. به نظرم، تمام نارضایتیهای ما برای چیزهایی که میخواهیم، از نیاز به شکرگزاری برای چیزهایی که داریم، نشأت میگیرد.
حتی وقتی آن زلزله آمد، گرچه هیچچیز نمیتوانست وحشتناکتر از آن باشد، یا به قدرت نامرئی اشاره کند که فقط او میتواند این گونه وقایع را رقم بزند، تا وحشت اولیه ی آن از بین رفت، اثری هم که بر جای گذاشته بود از میان رفت. اگر بهترین زندگی را هم میداشتم، خیلی حسی نسبت به خداوند و داوری او نداشتم، چه رسد به آن که وضع فلاکت بار فعلیام را ناشی از او بدانم.
این موضوع فکری را پس از مدتها دوباره در ذهنم زنده کرد، که اول بار زمانی به ذهنم آمده بود که نشانههای رحمت خداوند را در بلایایی که در زندگی با آنها روبهرو میشویم دیده بودم. آن فکر این بود که بدون آن که خود خبر داشته باشیم، چگونه خداوند ما را نجات میدهد و چطور وقتی در وادی شک و تردید هستیم، و نمیدانیم از این راه برویم یا از آن راه، یک نشانهی مرموز ما را به سوی راهی راهنمایی میکند، در حالی که ما خیال داشتهایم به راه دیگر برویم.
کمکم آموختم که بیشتر به روی روشن وضعیت خود نگاه کنم و کمتر به روی تاریک آن؛ و آنچه را که از آن بهرهمندم بیشتر در نظر بگیرم تا آنچه را که ندارم؛ و همین نکته گاه چنان آرامش نهانیای به من میداد که قابل وصف نیست؛ و اکنون به این جهت به آن اشاره میکنم تا به مردم ناراضی یادآوری کنم که نمیتوانند بهراحتی از آنچه خداوند در اختیارشان گذاشته لذت ببرند.
رک به او گفتم که اگر جانم را در دست آنها بگذارم، از خیانت و سوءنیتشان میترسم؛ چون قدرشناسی در ذات انسان نیست، و آدمیان همیشه در روابطشان با یکدیگر همانقدر که سود احتمالی مورد انتظارشان را در نظر دارند، تعهداتشان را در نظر نمیگیرند.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب رابینسون کروزو
- نویسنده: دانیل دفو
- ترجمه: مرجان رضایی
- انتشارات: مرکز
- تعداد صفحات: ۳۹۴
- قیمت چاپ هشتم – سال ۱۴۰۱: ۱۳۵۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب رابینسون کروزو چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند مطلب دیگر: