کتاب مسیح بازمصلوب یکی دیگر از آثار درخشان نویسنده بزرگ یونانی، نیکوس کازانتزاکیس است. رمانی که در آن یک بار دیگر نویسنده عطش خود برای کشف حقیقت را نشان میدهد. حقیقتی که میتوان گفت در همه کتابهایش به دنبال آن است. این رمان داستانی است اندوهبار از فساد و زوال دین، اخلاق و معنویت در جامعهای که خود ادعای پاکدامنی و مؤمن بودن، دارند.
نیکوس کازانتزاکیس در سال ۱۸۸۳ در جزیره کرت در یونان به دنیا آمد و در سال ۱۹۵۷ در سویس از دنیا رفت. وقتی تابوت او را به یونان بردند، هیچ کلیسایی حاضر نشد او را بپذیرد و به ناچار جنازه او را به محلی سپردند که معمولا جسد اشخاص مجهولالهویه را در آن میگذارند. اما مراسم خاکسپاری او به شیوهای باشکوه برگزار شد و در حدود ۵۰ هزار نفر در آن شرکت کردند. اما از جمله مهمترین دلایلی که کلیسا حاضر به پذیرش او نشد دو کتاب مسیح بازمصلوب و آخرین وسوسه مسیح است. کتابهایی که خشم کلیسا را برانگیخت و در زمان حیات کازانتزاکیس نیز او را طرد کرد.
در رمان آخرین وسوسه مسیح، کازانتزاکیس یک چهره زمینی شده از مسیح پیش روی مخاطب قرار میدهد که دچار وسوسه میشود و باید برای رستگاری مانند هر فرد دیگری تلاش کند. اما در این کتاب، هرآنچه که میراث عیسی مسیح باشد و در راس آن کلیسا مورد نقد قرار میگیرد.
از جمله کتابهای نیکوس کازانتزاکیس در کافهبوک معرفی شدهاند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
همچنین میتوانید برای مطالعه آثار این نویسنده برجسته یونانی به مطلب چگونه آثار کازانتزاکیس را بخوانیم مراجعه کنید و اطلاعات خوبی پیرامون رمانها و ترتیب خواندن آن به دست بیاورید.
کتاب مسیح بازمصلوب
داستان این رمان در روستایی در یونان جریان دارد که تحت حاکمیت دولت عثمانی است. در ابتدای کتاب به شرح روستا و مردم آن پرداخته میشود و یک تصویر دقیق پیش روی مخاطب قرار میگیرد. روستا که آباد و ثروتمند است همراه با «آقا»ی آن که از طرف دولت عثمانی انتخاب شده و ناظر بر جان و مال مردم است توصیف میشود و سپس شرحی از مردم روستا که همه آدمهای خوب و نازنینی هستند ارائه میشود.
مردم آبادی «لیکووریسی» مسیحی هستند و هر هفت سال یکبار مراسمی برگزار میکنند تا رنجهایی که مسیح بُرده فراموش نشود. در این روز آنها رستاخیز مسیح را بازسازی میکنند. بنابراین برای آماده شدن، یک سال قبل از برگزاری مراسم، ریشسفیدان ده جمع میشوند تا در میان مردم بازیگران را انتخاب کنند. فردی میبایست نقش عیسی مسیح را اجرا کند و چند تن نیز باید نقش حواری او را داشته باشند. به ناچار فردی هم باید نقش یهودا را بازی کند و به مسیح خیانت کند و در آخر یک نفر هم باید نقش مریم مجدلیه را قبول کند.
هنگامی که ریشسفیدان نقشهای مورد نظر را بین افرادی که دوست داشتند تقسیم کردند به آنها یک سال زمان میدهند تا «آماده» شوند. کسانی که این نقش را قبول میکنند در این مدت باید کتاب مقدس بخوانند تلاش کنند شبیه به شخصیتی شوند که قرار است نقش او را بازی کنند.
طبیعی است که در این میان، فردی که نقش عیسی مسیح را بازی میکند وظیفه سختتری دارد و باید بسیار بیشتر خود را آماده کند. در این میان ریشسفیدان هنوز موفق نشدهاند فردی که نقش یهودا را به او دادهاند راضی کنند تا آن را بازی کند. همین موضوع باعث ایجاد دردسرهایی میشود و کینهای میان این آدم و دیگران پدید میآورد.
به هر حال افرادی که نقش مسیح و حواریون او را بازی میکنند با یکدیگر مدت زمانی را سپری میکنند تا آبروی مراسم آینده حفظ شود و آنها نبز بتوانند هرچه بهتر به نقش خود بپردازند. در این میان «مانولیوس» که قرار است نقش عیسی مسیح را بازی کند بسیار تحت تاثیر قرار میگیرد و دستخوش تحولات درونی میشود. او در نقش عیسی مسیح فرو میرود و با خود فکر میکند که نمیتوان نقش عیسی مسیح را بازی کرد اما در دام گناه افتاد. به همین علت با خود فکر میکند که به هیچ وجه نمیتوان ازدواج کرد چرا که عیسی مسیح چنین کاری نکرد. دیگران نیز تحت تاثیر رفتارهای مانولیوس قرار میگیرند و هر کدام کم و بیش تغییر میکنند اما داستان وقتی شکل جدی به خود میگیرد که عدهای از مردم آواره ناگهان وارد روستا میشوند.
کشیشی که همراه این مردم آواره است چنین توضیح میدهد:
این مردم آواره نیز مسیحی و یونانی هستند و انتظار دارند که مردم آبادی لیکووریسی به همنوعان خود کمک کنند. مشکل اینجاست که تقریبا تمامی ریشسفیدان آبادی لیکووریسی آدمهای خبیث، خسیس و ستمگر هستند که هیچ علاقهای به این نانخورهای آواره ندارند. وضعیت مردم آواره به قدری وخیم است که به هنگام گفتوگو یکی از آنها از شدت گرسنگی در همانجا میمیرد. از همین فرصت است که کشیش ده لیکووریسی استفاده میکند و این مرگ را ناشی از وبا میداند.
طی این ماجرا است که مردم آواره مجبور میشوند دست خالی به کوههای اطراف آبادی لیکووریسی که چند غار دارد پناه ببرند و فقط مانولیوس و افرادی که نقش حواری را به عهده دارند مقداری به آنها کمک میکنند.
شاید فکر کنید همه داستان کتاب در اینجا گفته شده است اما به هیچ وجه اینطور نیست! همه مواردی که تا به اینجا نقل شد، به نحوی مقدمه کتاب است که در صفحات ابتدایی رمان بیان میشود و داستان اصلی از اینجاست که شروع میشود. این رمان نفسگیر و بسیار جذاب رفته رفته چنان شما را درگیر خود میکند که نمیتوانید لحظهای از آن غافل شوید.
[ معرفی کتاب: رمان جنایت و مکافات – نشر خوارزمی ]
درباره رمان نیکوس کازانتزاکیس
در همین ابتدا به شما این پیشنهاد را میکنم که کتاب آخرین وسوسه مسیح و کتاب مسیح بازمصلوب را در کنار هم بخوانید! بهتر است که ابتدا آخرین وسوسه مسیح و سپس رمان حاضر را بخوایند تا نقدهای نویسنده به کلیسا به شکل بهتری درک شود. مفاهیمی که در این دو کتاب مطرح میشود تا حدودی تکمیلکننده همدیگر هستند. اما فراموش نکنید هر کدام از این دو کتاب مستقل هستند و هر کدام به تنهایی یک شاهکار.
در این کتاب هدف اصلی نویسنده پرداختن به فساد و زوال دین و اخلاق در جامعه است. جامعهای که کلیسا در راس آن قرار دارد و کشیش آبادی لیکووریسی اعتقاد دارد مسیح از زبان اوست که با مردم سخن میگوید. طبیعی است که هرآنچه کشیش میگوید باید بدون پرسش انجام شود. حتی اگر بگوید برای مراسم خاکسپاری فلان مقدار باید پرداخت شود و یا برای دعا بهمان مقدار پرداخت شود.
دینی که کشیش و دیگر ریشسفیدان از آن بهره میبرد بر اساس خواستهها و منافع شخصی همین بزرگان ده به دینی خودکامه و جاهطلب بدل شده است. در واقع ما با جامعهای روبهرو هستیم که به نام «دین» هر ستم و ناعدالتی در حق مظلوم و ستمدیده روا میدارند و از جهل و سادگی عوام و تعصبات و اعتقادات کورکورانه آنها استفاده میکنند. و در این بین هر معترض و عصیانگری را «خارجی»، «مرتد» و «بلشویک» معرفی و در نهایت سرکوب میکنند.
در همه آثاری که من از نیکوس کازانتزاکیس مطالعه کردم، نویسنده به نوعی باورهای دینی و اعتقادات مذهبی، عشق و علاقه به وطن و دستیابی به عدالت و آزادی را به چالش کشیده است. راه دستیابی به حقیقت محض. چه از راه آسمان، چه از راه زمین. گاه از طریق مهر و عشقورزی، گاه از طریق زیستن در لحظه و چشیدن زندگی تا ذرهی آخر، گاه از طریق مذهب و یکتاپرستی، گاه از طریق جنگ و خونریزی. اما راه رستگاری هر انسان شاید از راهی متفاوت است. که همه این طرق، روشهایی است برای دستیابی به آنچه که هر انسان از زندگی خود خواهان است و آن را موجب آرامش درونی خود میپندارد. که این آرامش خود نیز برای هر فرد معنای متفاوتی میتواند داشته باشد. ولی حال سوال اساسی این است که آیا موفق میشود به آن دست یابد؟! به آرامش، عدالت، آزادی، برابری؟
آیا واقعا دنیا و تاریخ دور باطل و بیهودهای که سرتاسر آن ظلمِ ظالم و حکمرانی قدرتمندان و بازیچه قرار دادن توده مردم با این واژهها نیست؟! آیا واژههایی چون عدالت و آزادی و برابری چیزی جز رنگ و لعابهای خوشرنگ برای بازیچه قرار دادن مردمی که به عشق دستیابی به آن جان خود را در راستای هدف و آرمان قدرتمندان از دست میدهند نیست؟! در این میان مسیح و عشق بیدریغ او کجا قرار میگیرد؟ کجاست آن مسیحی که حتی به رومیها عشق میورزید و بدون قید و شرط همه را دوست داشت؟ آیا کلیسا که خود را وارث مسیح میداند نباید بیشتر به فکر گسترش عشق باشد؟
تردید نکنید رمان مسیح بازمصلوب یکی از بهترین رمانهای نیکوس کازانتزاکیس است که محمد قاضی به زیبایی آن را ترجمه کرده است. این رمان آنچنان روان و ساده پیش میرود که بعید است متوجه گذر زمان شوید. پیشنهاد میکنم مطالعه این کتاب را حتما در برنامه قرار دهید. در ادامه نیز بخشهای مختلف کتاب آورده میشود تا با متن و محتوای کتاب بیشتر آشنا شوید.
[ معرفی کتاب: رمان سووشون – نشر خوارزمی ]
جملاتی از کتاب مسیح بازمصلوب
برای نجات عالمیان ناچار باید مسیح به صلیب آویخته شود و برای آنکه مسیح به صلیب آویخته شود ناچار باید به او خیانت بکنند. پس میبینی که برای نجات عالمیان وجود یهودا از هر یک از حواریون دیگر واجبتر است. راستش را بخواهی از یازده حواری دیگر هر کدام نباشند لطمهای بهاصل موضوع نخواهد خورد ولی اگر یهودا نباشد هیچ کاری از پیش نمیرود. بنابراین بعد از خود مسیح مهمترین شخصیت همان یهوداست. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۳۶)
سکوت همچنان ادامه داشت. همه متوجه فرارسیدن شب بودند. ستاره غروب از افق طلوع کرد. قورباغهها با شور نشاطآمیزی در کنار دریاچه شروع به خواندن کردند. تاریکی کمکم شیبهای ملایم و سرسبز کوه غذرا را که مانولیوس در آن خانه داشت و گوسفندان اربابش را در دامنههای آن میچرانید در خود میپیچید. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۵۰)
زندگی کوتاه است و ضایع کردن آن بیآنکه آدم لذتی از آن برده باشد جنایت بزرگی است. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۱۲۴)
آدم از کدام طرف میتواند به جوجهتیغی دست بزند و تیغ به دستش فرو نرود؟ (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۲۳)
من با مغزم نیست که میفهمم بلکه با دلم است. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۴۶)
وه که چه آدمکشیها و تبهکاریها و رسواییها در اعماق روح آدمی بههم درآمیخته است! ما اگر شریف میمانیم به علت فقدات جرات است. هوسها در تمام مدت عمر اشباع ناشده و سرخورده در درون ما میمانند و خون ما را مسموم میکنند و ما کفّ نفس میکنیم و عمنوعان خود را فریب میدهیم و شریف و پرهیزگار میمیریم. بظاهر در عمر خود کار بد نکردهایم اما خدا را که نمیشود گول زد. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۵۶)
من نمیدانم روح آدم جنایتکار چگونه است ولی روح یک آدم شریف دوزخ است، دوزخی است که در آن همه شیاطین لانه کردهاند! و ما آدم شریف و مسیحی مومن به کسانی میگوییم که این شیاطین را در اعماق قلب خود پنهان میکنند و مانع از این میشوند که آنها زنجیر پاره کنند و برای اتکاب تباهیها و دزدی و آدمکشی بیرون بریزند. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۵۶)
مانولیوس معنی این کلمات را کاملا میفهمید. انجیل را بست و چشمان خود را نیز بست: در یک کفه ترازو روح آدمی است و در کفه دیگر تمام دنیا، و کفه روح سنگینتر است. چرا باید از مرگ ترسید؟ چرا باید در برابر زورمندان این دنیا سر هم کرد؟ چرا باید با اندیشه از دست دادن حیات دنیوی بر خود لرزید؟ روح تو جاودانی است، از چه میترسی؟ تنها روح است که باید نجاتش داد. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۹۱)
تو با این همه ثروت میخواهی چه بکنی، به جز یک ذرع چلوار که کفنت خواهد بود با خودت چه میبری؟ (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۳۵۸)
شما کشیشها بودید که مسیح را به صلیب آویختید و اگر مسیح بار دیگر به این دنیا بیاید همین شما هستید که بار دیگر او را به صلیب خواهید کشید. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۴۲۱)
تو باید این نکته را بدانی که یک عمل خیر حتی در دورافتادهترین بیابانها واکنشی در تمام دنیا خواهد داشت. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۴۴۳)
فداکاری در راه خدا وقتی انسان چیزی ندارد بسیار آسان است و وقتی همه چیز دارد بسیار مشکل. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۴۶۱)
جان خود را یک بار برای همیشه فدا کردن آسانتر از این است که آن را قطرهقطره در مبارزه روزمره نثار کنی. اگر از من بپرسند که کدام راه آدمی را به بهشت میرساند در جواب میگویم: آن راه که از همه دشوارتر است. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۵۱۵)
کستانتیس سر به زیر انداخته و به دنبال او روان شد. هر دو کنار دریاچه را گرفتند و رفتند. آسمان صاف بود. آن روز یکی از روزهای خوش زمستان بود که هوا به بلور شفاف میمانست. آب دریاچه نور سبز تیرهای از خود منعکس میکرد. عکس نیها و بیدهای ساحلی در آب افتاده بود. لکلکی بر ساحل بر سر یک پا ایستاده بود و نگاه میکرد. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۶۱۴)
دلم میخواست این قدرت را داشتم که در تمام دنیا مردم را به طغیان تحریک میکردم و همه آدمیان را از سفید و سیاه و زرد به قیام وامیداشتم و ایشان را در لوای ارتش واحد و مقاومتناپذیری به نام ارتش گرسنگی گرد میآوردم، ارتشی که به شهرهای فاسد، به کاخهای تبهکار و به حرامسراهای پر از فسق و فجور قسطنطنیه میریخت و آنها را به آتش میکشید! (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۶۲۱)
مشخصات کتاب
- عنوان: مسیح بازمصلوب
- نویسنده: نیکوس کازانتزاکیس
- ترجمه: محمد قاضی
- انتشارات: خوارزمی
- تعداد صفحات: ۶۴۵
- قیمت چاپ نهم: ۵۰۰۰۰ تومان
👤 این مطلب با همکاری سحر محبتیان نوشته شده است.
نظر شما در مورد کتاب مسیح بازمصلوب چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید نظرات خود را در مورد آن با ما به اشتراک بگذارید. از میان کتابهای نیکوس کازانتزاکیس کدام را خواندهاید و کدام یک را بیشتر میپسندید؟
[ لینک: اینستاگرام کافهبوک ]
» معرفی چند رمان دیگر با ترجمه محمد قاضی: