کمتر کسی پیدا میشود که به طریقی با این کتاب آشنا نباشد. کتاب بینوایان با عنوان اصلی Les Misérables شاهکار ویکتور هوگو است که در سال ۱۸۶۲ منتشر شد. این رمان به معنای واقعی کلمه غذای کاملی برای روح انسان است. کتابی که بدون تردید ازجمله ماندگارترین رمانهایی خواهد بود که به عمر خود میتوانید بخوانید. ویکتور هوگو ۱۷ سال را صرف نوشتن این اثر برجسته کرده است و ما در این مطلب قصد داریم بهترین ترجمه کتاب بینوایان را برای مطالعه معرفی کنیم.
ژان والژان، قهرمان اصلی کتاب بینوایان مردی است که در جبرگاه، تبدیل به آدمی وحشی و ناسپاس میشود. جامعه نسبت به او که آدم فقیری است بسیار سختگیر است و مجازات سختی برایش در نظر میگیرد. فرار او از زندان نشانه اعتراضش به محکومیت است؛ اما این اعتراضات فقط کار را بدتر میکند. ناعدالتی همچنان به دنبال ژان والژان است و تا آخر عمر او را رها نمیکند. ژان والژان به واسطهی یک اسقف مهربان و یک کودک یتیم به شکل مسیحوار مهربان و نرمخو میشود. او کوزت را از یک زندگی سخت نجات میدهد و در برخورد با ژاور که یک پلیس قانونمدار سختگیر است، به شکل متفاوتی رفتار میکند.
برای معرفی کامل کتاب بینوایان میتوانید به این لینک مراجعه کنید: » رمان بینوایان
اما در این مطلب قصد داریم درباره بهترین ترجمه کتاب بینوایان صحبت کنیم. تا به امروز ترجمههای مختلفی از این کتاب (هم به شکل خلاصه برای نوجوانان و کودکان و هم به طور کامل) ارائه شده است که از جملهی آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- محمدرضا پارسایار از نشر هرمز
- حسینقلی مستعان از نشر امیرکبیر
- نسرین تولایی و ناهید ملکوتی از نشر نگاه
- محمد مجلسی از نشر دنیای نو
ترجمه حسینقلی مستعان اولین ترجمه از این رمان شاهکار بود که توسط ناشران مختلفی به چاپ رسیده است. ما در مطلب با در نظر گرفتن عوامل مختلف، دو ترجمه محمدرضا پارسایار از نشر هرمس و حسینقلی مستعان از نشر امیرکبیر را مقایسه میکنیم و در مورد ترجمههای دیگر مطرح شده در لیست بالا نظر نمیدهیم.
بهترین ترجمه کتاب بینوایان
قبل از شروع مقایسه دو ترجمه حسینقلی مستعان و محمدرضا پارسایار، در نظر داشته باشید که ما متن فارسی دو ترجمه را مقایسه میکنیم و دقیقا متن کتاب را با رعایت تمام نکات نگارشی در اینجا نقل میکنیم. طبیعتا از آوردن متن فرانسه کتاب خودداری میکنیم. همچنین باید اشاره کنیم که بخشهای مختلفی از ابتدا تا آخر کتاب را برای مقایسه انتخاب شدهاند و تلاش کردیم این گستردگی از قسمتهای ساده کتاب تا قسمتهای پیچیده را شامل شود. به هنگام مقایسه نیز ابتدا ترجمه حسینقلی مستعان و به دنبال آن ترجمه محمدرضا پارسایار خواهد آمد.
*کتاب بینوایان – ترجمه حسینقلی مستعان:
مریدان متمولش، و زنان مقدس دینی غالباً پولهایی بین خود جمع کرده بودند تا محراب زیبای تازهای برای نمازخانۀ عالیجناب بسازند، او هردفعه پول را گرفته و به فقرا داده بود. میگفت زیباترین محراب، جان یک بدبخت تسلیت یافته است که شکر خدا را بهجای آورد.
**کتاب بینوایان – ترجمه محمدرضا پارسایار:
توّابین توانگر و زنان باتقوای دینی، بارها پول جمع کرده بودند تا محراب زیبای جدیدی برای نمازخانۀ عالیجناب بسازند، اما او هر بار پول را گرفته و به فقرا داده بود. میگفت: زیباترین محراب روح بیچارۀ تسلییافتهای است که خدا را شکر میگوید.
*کتاب بینوایان – ترجمه حسینقلی مستعان:
در یکی از نخستین روزهای ماه اکتبر ۱۸۱۵، تقریبا یک ساعت پیش از غروب آفتاب، مردی که پیاده سفر میکرد، داخل شهر کوچک دینی میشد. سکنه کمیابی که در آن لحظه جلو پنجرهشان، یا بر آستانه خانهشان بودند، این مسافر را با یک نوع اضطراب مینگریستند. مشکل بود که راهگذری با ظاهری فلاکتبارتر از این دیده شود. این، مردی بود میانه بالا، چهارشانه، تنومند، در کمال سن. ممکن بود چهل و شش یا چهل و هشت سال داشته باشد. کلاهی با آفتابگردان چرمی متمایل به پایین، قسمتی از چهره سوخته شده از تابش آفتاب و وزش باد و خیس شده از عرقش را میپوشاند. پیراهنش از متقال درشت زرد، بسته شده به گردنش با لنگر کوچکی از نقره، سینه پشمآلودش را نمایان میگذاشت. کراواتی داشت به شکل طناب، به گردن پیچیده؛ شلواری از کتان آبی مستعمل و از هم گسیخته، یک زانویش سفید، زانوی دیگرش سوراخ؛ نیمتنه کهنهای خاکستری رنگ و پاره پاره، وصله خورده به یک آرنج با ماهوت سبز دوخته شده با ریسمان؛ بر پشت یک توبره سربازی، کاملا انباشته، به خوبی مسدود، و بسیار نو؛ بر دست چوبدستی بزرگ گردهدار؛ پاها بیجوراب در کفشهایی نعلدار؛ سر چیده شده، و ریش، بلند.
**کتاب بینوایان – ترجمه محمدرضا پارسایار:
در نخستین روزهای ماه اکتبر ۱۸۱۵، ساعتی پیش از غروب آفتاب، مردی که پیاده سفر میکرد وارد شهر کوچک دینی شد. اندک ساکنانی که در آن لحظه دم پنجره یا دم در خانهشان بودند با نگرانی این مسافر را مینگریستند. رهگذری بود بس بینوا. مردی میان بالا، چهارشانه، نیرومند، میانسال. در حدود چهل و شش تا چهل و هشت سال داشت. کلاه کاسکتی با لبۀ چرمی رو به پایین قسمتی از چهرۀ سوخته از آفتاب و غرقه در عرقش را میپوشاند. پیراهنش را، که از متقال زمخت زردرنگ بود، با لنگر کوچکی از نقره دورِ گردنش بسته بود و سینۀ پشمالویش نمایان بود. کراواتی داشت که مانند طناب به گردنش آویخته بود، شلواری از کتاب آبی، کهنه و نخنما که سر یک زانویش سفید و سر زانوی دیگرش سوراخ بود، نیمتنۀ کهنۀ خاکستری پاره که سر یکی از آرنجهایش را با یک تکه پارچۀ سبزرنگ وصله کرده بودند، یک کولۀ سربازی کاملاً پر بر پشت، دربسته و کاملاً نو، چوبدستی نتراشیدۀ بزرگی در دست، با پاهای بدون جوراب در کفشهای نعلدار، و سرِ تراشیده و ریش بلند.
*کتاب بینوایان – ترجمه حسینقلی مستعان:
فانتین چون دید که میتواند زندگی کند لحظهای احساس شادی کرد. با شرافت از دسترنج خود زیستن، چه نعمت آسمانی! شوق کار که چندی روی از وی نهفته بود باز آمد. یک آیینه خرید و از تماشای طراوت جوانی و موهای زیبا و دندانهای صدفیاش مسرتی به خود بخشید. بسی چیزها را از یاد برد؛ به فکر هیچ نبود جز به فکر کوزتش و به فکر یک آیندۀ ممکن، و تقریباً خوشبخت شد.
**کتاب بینوایان – ترجمه محمدرضا پارسایار:
فانتین که دید میتواند زندگی کند، دمی شادمان شد. با دسترنج خود شرافتمندانه زیستن نعمتی است خدادادی! او واقعاً دوباره از کار لذت میبرد. آینهای خرید. از دیدن جوانیاش، گیسوان زیبایش و دندانهای قشنگش در آن شادمان میشد و خیلی چیزها را فراموش میکرد. دیگر جز به کوزت و آیندهاش فکر نمیکرد و کمابیش خوشبخت بود.
*کتاب بینوایان – ترجمه حسینقلی مستعان:
کوزت بالا میرفت، پایین میآمد، میشست، پاک میکرد، چنگ میزد، میروفت، میدوید، جان میکند، نفسنفس میزد، چیزهای سنگین را جابهجا میکرد، و با آنکه بسیار ضعیف بود، کارهای بزرگ و دشوار انجام میداد. نسبت به او هیچ رحم در کار نبود؛ خانمی بیدادگر و آقایی زهرآگین داشت. شیرکخانه تناردیه به منزله دامی بود که کوزت در آن افتاده بود و میلرزید. حد اعلای فشار به وسیله این خدمتگزاری مخوف صورت حقیقت به خود گرفته بود. طفلک چیزی بود مثل مگس در خدمت عنکبوتها.
**کتاب بینوایان – ترجمه محمدرضا پارسایار:
کوزت مدام پلهها را بالا و پایین میرفت، میشست، تمیز میکرد، میسابید، جارو میکرد، میدوید، سخت کار میکرد، نفسنفس میزد، چیزهای سنگین را جابهجا میکرد و با آنکه ضعیف و نزار بود کارهای سخت انجام میداد. هیچ رحمی در کار نبود. اربابانش زنی بیرحم و مردی بدخواه بودند. کافۀ تناردیه دامی بود که کوزت در آن گرفتار شده بود و از آن در هراس بود. با این خدمتگزاریِ دشوار و غمانگیز، نهایت ستم تحقق یافته بود. دخترک چون مگسی بود در خدمت عنکبوتان.
*کتاب بینوایان – ترجمه حسینقلی مستعان:
این تعویق و توقف در چهارراه رولن برای مرتب کردن پاسبانهای جدید، نزدیک بود رد فراری را بر وی گم کند. اما بهزودی حدس زد که ژان والژان میخواهد رودخانه را بین خود و شکارچیانش قرار دهد. مانند یک سگ شکاری که پوزه بر زمین مینهد تا راه را خوب و مستقیم بپیماید و به شکار رسد، سر خم کرد و به تفکر پرداخت. با استقامت نیرومند غریزهاش یکراست به پل اوسترلیتز رفت. یک کلمۀ راهدار سر پل، راه را به وی نشان داد. از راهدار پرسیده بود: آیا مردی را دیدید که دختر کوچکی همراه داشته باشد؟
**کتاب بینوایان – ترجمه محمدرضا پارسایار:
نزدیک بود این تأخیر و توقف در چهارراه رولَن، برای هماهنگ کردن مأمورها، باعث شود که رد فراری را گم کند. با این حال حدس زد که ژان والژان میخواهد رودخانه را بین خود و شکارچیانش قرار دهد. مانند سگ شکاری، که پوزه بر زمین میکشد تا از راه منحرف نشود، سر خم کرد و خوب فکر کرد. ژاور با غریزۀ نیرومندش یکراست به پل اُستِرلیتز رفت. با یک پرسش از راهدار راه را یافته بود. پرسیده بود: «یک مرد را با یک دختربچه ندیدید؟»
*کتاب بینوایان – ترجمه حسینقلی مستعان:
این، یک بچۀ پرهیاهو، پریدهرنگ، چابک، بیدار، شوخ، متلکگو، تند و ناتندرست بود، میرفت میآمد، میخواند، بازی میکرد، کف جویها را ناخن میزد، قدری دزدی میکرد، اما مثل گربه و گنجشک یعنی با شادمانی. هرگاه که به او میگفتند: پسر تخس، میخندید، هروقت که هرزهاش مینامیدند متغیر میشد. خانه نداشت، نان نداشت، آتش نداشت، عشق هم نداشت، اما شاد بود زیراکه آزاد بود.
**کتاب بینوایان – ترجمه محمدرضا پارسایار:
پسری بود پرهیاهو، رنگپریده، چابک، زرنگ، بذلهگو، با ظاهری چالاک و ناخوشاحوال. میرفت، میآمد، میخواند، سکهبازی میکرد کف جویها را میسابید، دلهدزدی میکرد، اما مثل گربهها و گنجیشکها، شادمانه. هرگاه به او بچهپررو میگفتند میخندید و هرگاه بچهولگرد صدایش میکردند عصبانی میشد. نه سرپناهی داشت، نه نان، نه آتش، نه عشق؛ اما شاد بود، چون آزاد بود.
*کتاب بینوایان – ترجمه حسینقلی مستعان:
کار، یک ناموس بزرگ است؛ کسی که به صورت یک کسالت از خود براندش به صورت یک شکنجه دچارش خواهد شد؛ اگر نخواهی کارگر شوی غلام خواهی شد. کار هرگز شما را از یک طرف رها نمیکند مگر برای آنکه از طرف دیگر گریبانتان را باز گیرد؛ نمیخواهی دوستش باشی، غلام سیاهش خواهی شد. آه! تو خستگی شرافتآمیز مردان را نمیپسندی! پس عرق دوزخیان از سر تا پایت فرو خواهد چکید.
**کتاب بینوایان – ترجمه محمدرضا پارسایار:
کار در حکم قانون است. کسی که زیر بارش نرود، گرفتار عذاب میشود. اگر نخواهی کارگر شوی، برده میشوی. کار اگر از یک طرف رهایت کند، از طرف دیگر گریبانت را میگیرد. اگر نخواهی دوستش شوی، غلامش میشوی. خستگی شرافتمندانۀ مردان را نپذیری، عرق دوزخیان از سراپایت میریزد.
*کتاب بینوایان – ترجمه حسینقلی مستعان:
از لحاظ سیاسی در عالم جز یک اصل وجود ندارد و آن عبارت است از سلطنت آدمی نسبت به خویشتن. این سلطنت که من نسبت به خود دارم، آزادی نامیده میشود.
**کتاب بینوایان – ترجمه محمدرضا پارسایار:
به لحاظ سیاسی، تنها یک اصل وجود دارد و آن سلطۀ آدمی بر نفس خویش است. سلطهای که من بر خودم دارم نامش «آزادی» است.
[ » مقایسه ترجمه: بهترین ترجمه رمان آنا کارنینا – اثر تولستوی ]
بالاخره بهترین ترجمه کتاب بینوایان کدام است؟
همانطور که قسمتهای مختلف کتاب را خواندید و مقایسه کردید، میتوان گفت که هر دو ترجمه شایسته توجه و مطالعه هستند. هرچند ترجمه حسینقلی مستعان قدیمی است و شاید زبان سختی داشته باشد و به طور کلی نیز اختلافهایی بین ترجمهها دیده شود اما این موارد جزئی هستند و در مطالعه کتاب، خواننده را آزار نمیدهد. لازم به ذکر است که هردو کتاب تصاویر مختلفی دارند که البته یکسان نیستند. در هر حال ما در کافهبوک فکر میکنیم موضوع مهم خواندن این کتاب است؛ ولو با هر کدام از این دو ترجمه.
بنابراین درنهایت انتخاب بهترین ترجمه کتاب بینوایان را به عهده خود شما واگذار میکنیم و امیدواریم با انتشار این مقایسه در این انتخاب به شما کمک کرده باشیم. لطفا اگر نکتهای از دید ما درباره این دو ترجمه پنهان مانده است، و یا اگر تجربهای در مورد مطالعه این ترجمهها دارید که به انتخاب بهتر کمک میکند، حتما آن را برای ما کامنت کنید. با این کار در انتخاب ترجمه بهتر برای مطالعه به همدیگر کمک میکنیم.
مشخصات کتاب
- کتاب بینوایان
- نویسنده: ویکتور هوگو
- ترجمه: حسینقلی مستعان
- انتشارات: امیرکبیر
- تعداد صفحات جلد اول: ۹۰۴
- تعداد صفحات جلد دوم: ۱۰۲۲
- قیمت چاپ ۲۸-ام – سال ۱۴۰۰: ۳۸۰۰۰۰ تومان
- دو جلدی
مشخصات کتاب
- کتاب بینوایان
- نویسنده: ویکتور هوگو
- ترجمه: محمدرضا پارسایار
- انتشارات: هرمس
- تعداد صفحات جلد اول: ۱۱۸۵
- تعداد صفحات جلد دوم: ۹۱۷
- قیمت چاپ چهارم – سال ۱۴۰۰: ۳۵۰۰۰۰ تومان
- دو جلدی
یک نکته پایانی: اختلاف تعداد صفحات به موارد متعددی مانند صفحهبندی، مقدمه کتاب، اندازه حاشیه، فونت کتاب، تعداد خطوط در هر صفحه از کتاب، سبک ترجمه و دیگر عوامل بستگی دارد. بنابراین تعداد صفحات به خودی خود معنای خاصی ندارد.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]