کتاب تاثیرگذار سیدارتها یک رمان معنوی از هرمان هسه، نویسنده آلمانی است که بعدها تابعیت کشور سوییس را گرفت. سیدارتها کتابی در ستایش بودا است. کسی که راه خویش را بدون هیچ سستی تا به آخر دنبال کرد.
رمان سیدارتها به طور کلی یک سفر است. سفر عرفانی سیدارتها برای سیدن به معنویت، برای رسیدن به کمال و برای رسیدن به روشننگری. مترجم کتاب – سروش حبیبی – که ترجمهای بسیار عالی از کتاب به مخاطب ارائه کرده است، در مقدمه خود به زیبایی درباره کتاب مینویسد:
پشت جلد کتاب نیز، قسمت مهمی از کتاب آمده است:
[ مطلب مرتبط: سوءتفاهم اثر آلبر کامو – نشر ماهی ]
خلاصه کتاب سیدارتها
سیدارتها فرزند عالِم و پیشوای روحانی مذهب برهمایی، برهمن فرزانه است و از کودکی راه پدر را دنبال کرده و در حال آموختن تعلیمات مذهبی است. در کنار دوستش گویندا، در حال رشد هستند و از سختیهای زندگی چیزی نمیدانند. در ناز و نعمت بزرگ شدهاند و هرچه بخواهند میتوانند داشته باشند. همه سیدارتها را ستایش میکردند و او را دوست داشتند و عقده داشتند او در آینده یکی از بزرگان برهمایی خواهد بود. اما در این میان مشکلی بود. خود سیدارتها از درون راضی نبود و احساس خوبی نداشت:
سیدارتها به احساس خوب نمیرسید و فکر میکرد این شادیها و زیباییهای اطرافش ابدی نیست. احساس میکرد همه این موارد از بین خواهد رفت و او به آرامش نخواهد رسید. فکر میکرد سیراب نخواهد شد و به حکمت نخواهد رسید. بنابراین تصمیم گرفت راه تازهای پیش بگیرد و نزد شمنان (مرتاضها) رود. تصمیم گرفت دریابد که شمنان چه چیز برای آموزش دارند و خواست از دید آنها نیز به دنیا نگاه کند. در این راه، دوست ستایشگرش، گویندا نیز او را همراهی کرد.
رفتن سیدارتها و گویندا به نزد شمنان تازه ابتدای کتاب و شروع سفر معنوی پر پیچ و خم آنهاست. آموزشهایی که شمنان به آن دو دادند قطرهای بود از دریای معرفت و حکمت. در ادامه کتاب، این دو جویای خردمندی نزد گوتاما میروند و…
کتاب سیدارتها در دو بخش اصلی نوشته شده است و سرفصلهای این کتاب عبارت است از: پسر برهمن / در سلک شمنان / گوتاما / بیداری / کمالا / در میان جاهلان / سانسارا / در کنار رود / رودبان / پسر / اُم / گویندا
[ مطلب مرتبط: شبهای روشن اثر داستایفسکی – نشر ماهی ]
درباره رمان سیدارتها
این کتاب خوب و خوشخوان، با تصمیمی جسورانه و بسیار سخت آغاز میشود. تصمیمی که به راحتی میتوان تصور کرد هرکسی قادر به گرفتن آن نیست. تصمیمِ رها کردن یک زندگی راحت با همه نعمتهایی که در اختیار داری و بلافاصله رفتن سراغ شمنانی که برای نان گدایی میکنند و به شکل آگاهانه به خود رنج میدهند کار سادهای نیست. گرفتن این تصمیم نیازمند قدرت روحی بالا و نیرویی است که سیدارتها از خود نشان میدهد. اما سیدارتها از گرفتن این تصمیم چه هدفی داشت؟ به دنبال چه چیز بود؟ چه چیزی را میخواست که این زندگی سراسر زیبا نمیتوانست به او هدیه دهد؟
سیدارتها خسته از زندگیای که داشت، عصیان میکند و با رنج و سختی دوست میشود. با درد دوست میشود. دیگر برای او مهم نیست اگر گدایی کند یا هر کار به ظاهر حقیر دیگری انجام دهد. سیدارتها میخواهد از درون غنی شود و پس از شناخت خود از «خویشتن» رهایی یابد. حتی با اشتیاق آموزههای بودا را هم میشنود اما بازهم طغیان میکند. بازهم احساس میکند نمیتواند از «من» رهایی یابد و به خرد و روشننگری برسد. به آن صلحی که خواستارش است برسد. سیدارتها همهچیز را رنج میدید و به معنای واقعی دنبال رهایی بود و به همین خاطر هم نزد شمنان و بودا رفته بود. به همین خاطر بسیار اصرار داشت که معلمی داشته باشد و از او یاد بگیرد. نهایتا بعد از چندین سال زندگی نزد شمنان و بعد از شنیدن آموزههای گوتاما، پس از گفتوگویی بسیار قابل تامل با بودا او را ترک میکند و به بیداری میرسد و به خود میگوید:
بعد از این بیداری، بعد از این تولد دوباره، سیدارتها زندگی را در آغوش میگیرد و با اشتیاق زیاد هرچیزی که در سر راهش باشد را میپذیرد. دیگر به دنبال معلمی خاص همانند شمنان یا بودا نیست. سیدارتها پی میبرد که میتواند از هرچیز و هرکسی درسی بیاموزد و دنیا را بهتر درک کند. سفر معنویت اما کامل نمیشود مگر اینکه شما عشق را تجربه کنید. در واقع عشق یکی از عناصر مهم در این کتاب میباشد که جایگاه ویژهای در سفر به سوی کمال سیدارتها دارد.
در هنگام خواندن کتاب خط به خط نویسنده را تحسین میکردم و از کتابی که نوشته سپاسگزار بودم. به اعتقاد من سیدارتها یک کتاب کامل است که وقتی آن را تمام میکنید سرشار از خودباوری میشوید. به خودتان بیشتر اعتماد خواهید کرد و دوست دارید که شما هم زندگی را در آغوش بگیرید. از همه جنبههای زندگی استقبال میکنید و به دنبال فرار از چیزی نخواهید بود. درمییابید که خردمندی و روشننگری یک مقصد مشخص نیست و یا یک جایگاه خاص نیست که شما با کمک معلمی به آن دست یابید. شما میتوانید به خرد برسید اگر چشمان بینا داشته باشید و اتفاقات زندگی را مانع راه خردمندی نبینید. چند صفحه آخر کتاب به شکل زیبایی سرشار از کلماتی است که به اعتقاد من هر خوانندهای را به وجد میآورد. لذت و آگاهی که این رمان به من داد خارج از وصف است. من فکر میکنم کتاب سیدارتها دقیقا همان سفری است که هر انسانِ مشتاق معنویت دوست دارد آن را به نحوی تجربه کند.
کافهبوک رمان سیدارتها را در لیست کتابهای پیشنهادی خود قرار میدهد و خواندن آن را به همه شما عزیزان و مخصوصا افرادی که طرفدار کتابهای معنوی و خودشناسی هستند پیشنهاد میکند.
اینفوگرافیک کتاب سیدارتها
براساس کتاب سیدارتها یک اینفرگرافیک توسط کافهبوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبههای مختلف رمان به خوبی منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک منعکس شده است، به درک بهتر کتاب کمک میکند. البته باید اشاره کنیم که اگر این رمان را نخواندهاید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه این اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چراکه در اینفوگرافیک خلاصه همه کتاب ارائه شده است و بخشهای مهم آن را بازگو میکند.
[ مطلب مرتبط: رمان مزرعهی حیوانات – همراه با اینفوگرافیک – نشر ماهی ]
جملاتی از متن کتاب سیدارتها
غسل نیکو بود، اما آب، پلیدی گناه را نمیشست و جان تشنه را سیراب نمیکرد و دل را از وحشت آزاد نمیساخت. (سیدارتها – صفحه ۲۶)
سیدارتها هدفی پیش روی داشت، هدفی یگانه، و آن خالی شدن بود: میخواست از عطش و از خواهشها، از رویا و شادیها و نیز از رنج خالی شود. میخواست «خود» خویش را بمیراند و از آن خلاصی یابد. و چون جانش از «من» خالی شد، به صلح دست یابد و جانش در اندیشهی ازخویشتنرهیده بر اعجاز گشوده شود. این هدفش بود. (سیدارتها – صفحه ۳۶)
به اطراف خود نگریست، چنانکه انگار اولبار است چشم به جهان میگشاید. دنیا زیبا بود و رنگین و شگفت و معماگون. یکجا کبود بود و یکجا زرد و یکجا سبز. آسمان سیار بود و رود جاری، کوه استوار بود و جنگل از جا نمیجنبید. و همهچیز زیبا بود و شگرف و افسونی و مخزن اسرار، و در میان اینها همه سیدارتها بود که بیدار میشد، به سوی خویش پویا. اولبار بود که اینها همه، تمام این کبودی و زردی و رود و جنگل، از راه چشم به درون سیدارتها راه مییافت. (سیدارتها – صفحه ۶۲)
باید مقهور گناه میگشتم و در ضلالت فرو میغلتیدم تا به زندگی بازگردم! آه که راه زندگی مرا از چه تنگناهایی گذرانده است! (سیدارتها – صفحه ۱۱۹)
یک پژوهندهی راستین که بهراستی در پی معرفت باشد هیچ مکتبی را نمیتواند بپذیرد و بهعکس، پژوهندهای که به حقیقت دست یابد هر مکتبی را درست میداند و هر راهی را راست و هر هدفی را بهحق میشمارد. (سیدارتها – صفحه ۱۳۴)
یافتن زمانی محقق میشود که از هدف آزاد باشی و دل را گشوده بداری. (سیدارتها – صفحه ۱۶۲)
بصیرت را نمیتوان برای غیر بیان کرد. اگر خردمندی بخواهد بصیرت خود را برای دیگری شرح دهد، گفتهاش نابخردانه مینماید. (سیدارتها – صفحه ۱۶۴)
مشخصات کتاب
- عنوان: سیدارتها
- نویسنده: هرمان هسه
- ترجمه: سروش حبیبی
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۱۷۶
- قیمت چاپ اول – تابستان ۹۷: ۱۳۰۰۰ تومان
- جیبی
👤 نویسنده مطلب: سروش فتحی
نظر شما در مورد رمان سیدارتها چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر با ترجمه سروش حبیبی: