اتللو یکی از نمایشنامههای عاشقانه و تراژیکِ معروف از شکسپیر است که در حدود سالهای ۱۶۰۴ – ۱۶۰۳ به نگارش درآمده و به موضوع خیانت در عشق پرداخته است. هنوز بعد از گذشت سالها از کتاب اتللو اقتباسهای زیادی برای ساخت فیلم یا اجرای تئاتر گرفته میشود و تاثیر زیادی بر ادبیات نمایشی جهان گذاشته است.
در پشت جلد کتاب اتللو آمده است:
نزدیک سیصد سال است پیسهای شکسپیر نوشته شده است. در زمان شکسپیر در تئاترها دکور به شکل امروزه وجود نداشت در موقع نمایش، مانند تعزیههای قدیم ایران، محل وقوع حادثه را با نشانهای که تماشاچی نیز با آن نشانه آشنا و به آن عادت کرده بود نشان میدادند. گذشته از این در پیسهای شکسپیر – و همچنین نویسندگان معاصر او – هر پرده محل معین ندارد، بلکه هر پرده به چند یا چندین تابلو قسمت میشود و در هر تابلو محل واقعه عوض میشود. ترجمهی اتللو موافق پیسهایی تنظیم شده که در سنهای اروپا نمایش میدهند.
[ معرفی نمایشنامه: حکومت نظامی – اثر آلبر کامو ]
کتاب اتللو
نمایشنامه اتللو درباره فرماندهای به نام اتللو است که بهواسطه دروغهای زیردستش «یاگو» برای برانگیختنِ حس حسادت او، اشتباها به وفاداری همسرش «دزدمونا» شک میکند. اتللو ذهنش از فکر خیانت همسرش ناآرام شده، بدون اینکه خودش جویای حقیقت باشد، به تحریک یاگو، دیوانهوار تصمیمات مرگباری میگیرد.
این کتاب به عواطف و رفتارها و ابعاد مختلفی از وجود انسان مثل قضاوت، خیانت، دروغ، شک، باور، ریاکاری، ثروت، اعتماد و… میپردازد. بهطوری که هر مخاطبی با خواندن آن، میتواند طبق تاویلی کاملا شخصی هرکدام از این ویژگیها را موثرتر و نیرو محرکه قویتری در نتیجه تصمیمات تلخ بشر بداند.
اما من میخواهم تاویل شخصی خودم از بطن داستان را بگویم. برای من پررنگترین مساله، «شک» و «عدم یقین» بود. به نظر من هرطور که داستان را بررسی کنیم بازهم در نهایت به موضوع شک میرسیم و میبینیم آنچه نابودگر است همین بوده است. انگار که تمام ابعاد دیگر وجود انسان در جایی به نام شک به هم گره بخورند و ریشه ماجرا همانجا باشد.
مهم نیست که حقیقت تا چه حد غیرقابل تحمل و آزاردهنده باشد، این آونگِ معلق بین شک و یقین بسیار تلختر از به وضوح دیدنِ خودِ حقیقت است. انسان برای رسیدن به حقیقت و یقینِ حاصل از آن، حاضر است همه نوع رنجی را تاب بیاورد، از آتش هم بگذرد، بسوزد، اما خاکسترش از جنسِ یقین باشد!
در اتللو ما شاهد شرایطی هستیم که فرمانده تحت تاثیر سخنهای حاکی از خیانتی که هیچگاه روی نداده، رفته رفته به جنونی میرسد که دست به قتل میزند. و این موضوع چیزی جز قدرتِ زبان در ذهن را ثابت نمیکند. این حس شک تا جایی پیش میرود که اتللو دیگر قادر نیست با حضور این شک همچنان همسرش را دوست بدارد. پس دور از ذهن نیست که ببینیم اتللوی دیوانه رو به دزدمونا میگوید: دلم میخواهد تو را بکشم، سپس راحت دوستت بدارم!
این شک باعث میشود که رو حسِ عشق و نفرت یکدیگر را لمس کنند. و شاید هیچ نقطه اتصالی خطرناکتر از اتصال و به هم رسیدنِ این دو حس نباشد. چراکه قدرتِ کشتنِ انسانی که دیوانهوار دوستش داری را نثارت میکند. در اینجا میبینیم آنچه که در واقع نیروی زندگی اتللو بهحساب میآید، نیروی خاموش سازیِ همان زندگی را به او میبخشد.
نکته دیگری که باید ذکر کنم این است که تاجایی دیده و شنیدهام، همه مخاطبین انگار فقط حسادتِ اتللو را میبینند. فارغ از اینکه سرچشمه این رشک، از آغازِ حسادتِ یاگو نسبت به اتللو آغاز شده و ذره ذره به همه جا ریشه دوانده است، یاگوی منفوری که خیلی هم دور نیست و انگار در وجود هر یک از ما پنهان مانده و هرلحظه منتظرِ ظهور است.
در این نمایش هیچکس بیگناه نیست. همه شخصیتها زنجیروار در مسیر شکلگیری یک جنون نقش دارند. یک نفر با حرفهایش، و دیگری با سکوت. کسی هم با گناهِ دردناکِ «باور» و «اعتماد». میخواهم بگویم حتی کسانی که در مسیر حیلههای یاگو کاری نکردهاند هم گناه کارند. گناهِ آنها «منفعل بودن» است.
ترجمه کتاب خوب و روان بود. تنها ایرادی که از نظر من میتواند بر ترجمه وارد باشد، استفاده مترجم از شعرهای نیما یوشیج به جای بعضی قستهای اشعارِ شکسپیر است. جدا از اینکه مترجم هیچ وقت حق چنین کاری را ندارد، بهنظرم این کار نه تنها ارزشی به کتاب نمیدهد بلکه باعث پایین آمدن ارزش اثر میشود.
[ معرفی نمایشنامه: دوزخ – اثر ژان پل سارتر ]
جملاتی از متن کتاب اتللو
بیعقل آن کسی است که وقتی زندگی برایش سرتاسر رنج و عذاب است باز به آن دلبستگی داشته باشد. وقتی که دوای درد آدم فقط مرگ است آیا جز مردن علاجی هست؟ (کتاب اتللو – صفحه ۳۲)
بیست و هشت سال است که من دنیا را آزمودهام و از وقتی که خوب و بد را از هم تمیز میدهم یک نفر در این دنیا ندیدهام که آنطور که باید قدر خودش را بداند و وجود خودش را دوست داشته باشد. (کتاب اتللو – صفحه ۳۳)
میگویند کم جرئت و پستترین آدم هم که عاشق بشود شچاعت و غیرت مخصوصی پیدا میکند. (کتاب اتللو – صفحه ۴۰)
آسمان بالای زمین است، دنیا میچرخد… دست روزگار بالای همه دست هاست… مردمانی هستند که سزاوار آمرزشند و کسانی هم هستند که سزاوار آمرزش نیستند. (کتاب اتللو – صفحه ۴۵)
نام نیک، نام نیکم را به باد دادم. شرافتم، یعنی آن قسمت از وجودم را که جاودانی بود از دست دادم و آنچه باقی مانده است حیوانی است! (کتاب اتللو – صفحه ۵۱)
چه بسا اشخاصی که بدون هیچ لیاقت نام نیک به دست میآورند! چه بسا اشخاص دیگر که بدون هیچ دلیل آن را از دست میدهند. (کتاب اتللو – صفحه ۵۲)
شیطان هم وقتی میخواهد کسی را به کار زشتی وادارد اول آن کار را به صورت ملکوتی جلوه میدهد. همانطور که من میکنم. من هم از استادم خوب یاد گرفتهام. (کتاب اتللو – صفحه ۵۴)
کدام سینه پاک هست که گاهی گمانهای ناپاک در آن راه نیابد؟ (کتاب اتللو – صفحه ۶۱)
اگر کسی بداند که به دوستش خیانتی شده و به گوش او نرساند او هم در آن خیانت شریک است. (کتاب اتللو – صفحه ۶۱)
اگر تمام دارایی کسی را بدزدند و آن کس خبر نداشته باشد مثل این است که هیچ از او نبرده اند. (کتاب اتللو – صفحه ۷۱)
مشخصات کتاب
- عنوان: اتللو
- نویسنده: ویلیام شکسپیر
- ترجمه: عبدالحسین نوشین
- انتشارات: قطره
- تعداد صفحات: ۱۲۷
- قیمت: ۱۵۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد کتاب اتللو چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر قطره: