کتاب کینکاس بوربا اثر دیگری از ماشادو د آسیس نویسنده برزیلی است که در سال ۱۹۰۸ درگذشت. کتاب کینکاس بوربا دومین کتاب از سهگانه معروف این نویسنده است و میتوان آن را دنباله کتاب خاطرات پس از مرگ دانست. (بنابراین برای مطالعه این کتاب بهتر است در ابتدا کتاب خاطرات پس از مرگ یا دستکم قسمتهایی از آن را خوانده باشید.) کتاب سوم این سهگانه نیز دن کاسمورو نام دارد که آن هم توسط عبدالله کوثری ترجمه و از سوی نشر نی روانه بازار شده است.
ماشادو د آسیس را بزرگترین نویسنده در ادبیات برزیل میدانند هرچند در طول حیاتش چندان که باید معروف نشد. او در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و خیلی زود قلم به دست گرفت و کتابهای زیادی از خود به جا گذاشت. ماشادو از سال که ۱۸۹۷ که فرهنگستان برزیل تاسیس شد تا زمان مرگش ریاست این موسسه را بر عهده داشت.
اما رمان کینکاس بوربا برای کسانی نوشته شده که «رسم و راه خواندن را میدانند» کسانی که به دنبال چیزهای «واقعنما» نیستند، بلکه خواهان محبت و حیرت ذهن، آزادی تخیل، غافلگیری و خندهای هستند که از انگیزشهای ناخودآگاه مایه میگیرد.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب کینکاس بوربا آمده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان چشم انتظار در خاک رفتگان – ادبیات آمریکای لاتین ]
کتاب کینکاس بوربا
همانطور که در ابتدای این مطلب اشاره شد این رمان را میتوان دنبال کتاب خاطرات پس از مرگ دانست چرا که در فصلهای نخست سرگذشت یکی از شخصیتهای آن رمان را پی میگیرد و حضور این شخصیت را میتوان در سراسر کتاب احساس کرد. این شخصیت کینکاس بوربا، فیلسوف نامتعارفی است که فلسفهای نامتعارفتر از خود دارد و نویسنده در ترکیب اجزای این فلسفه عناصری از مهمترین فلسفههای رایج در قرن نوزدهم را به کار گرفته، به این منظور که در نهایت آن فلسفهها را به نقد بکشد و حتی دست بیندازد.
اما گستره رمان به این نقد شیطنتآمیز محدود نمیشود. کینکاس بوربا مثل دو رمان دیگر ماشادو، از یکسو کندوکاوی موشکافانه در روان و ذهنیت شخصیتهاست، به گونهای که تمام ضعفها، خودفریبیها، فرافکنیها و غیره را با همان زبان طنزآمیز و گزنده پیش چشم ما مینهد و از سوی دیگر نگاهی انتقادی به اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امپراتوری برزیل دارد.
البته در چند مورد جزئی تفاوتهایی نیز وجود دارد. مثلا کینکاس در هیبت انسان در رمان حضور ندارد چرا کە میمیرد و در وصیتنامەاش همە اموال خود را بە دوست نزدیکش روبیائو واگذار میکند بە شرطی کە سگش را کە هم نام خودش است در نزد خود نگەدارد و بە خوبی از او نگەداری کند. او بەنوعی بە تناسخ باور دارد کە پس از مرگش، روحش در سگ محبوبش حلول میکند.
اما قهرمان رمان همان دوست کینکاس یعنی روبیائو است. مردی شهرستانی، سادەدل، احمق و بیحافظە کە بە پایتخت کوچ میکند و با خانواده پالیا همسر سوفیا آشنا میشود. سیر آتی ماجراها دربارە این دوستی است کە با عشق آتشین، محجوبانە و رمانتیک روبیائو بە سوفیا گرە میخورد. رمان کینکاس بوربا سرشار از طنز، فلسفەبافیهای ابلهانە روبیائو و گفت و گوهای گەگاهی او با کینکاس بوربای حلول کردە در جسم سگ است. مسائل اجتماعی، خانوادگی و روابط و پیوندهای آدمیان در زندگی دست مایە اصلی رمان ماشادوست.
رمان کینکاس بوربا پر از ارجاعات تاریخی و سیاسی از کشور برزیل در اواخر قرن نوزدهم میلادی است. بنابراین لازم است به هنگام مطالعه رمان بسیار دقت کنید و حتی مدام در اینترنت دست به جستجو بزنید! برای فهم بهتر کتاب، در پایان آن مترجم کتاب ترجمهی مقدمهی انگلیسی را آورده است که میتوان آن را بهنوعی نقد و بررسی رمان دانست که برای فهم کتاب به خواننده کمک بسیار میکند. احتمالا با این توضیحات فکر کنید کتاب سختخوانی پیش رو دارید اما ابداً چنین نیست، ماشادو قصهگوی قهّاری است، روایت طناز و خاص خودش را دارد و بسیار خوب میداند چطور خواننده را به دنبال خودش بکشاند.
در قسمت دیگری از مقدمه مترجم درباره این کتاب آمده است:
عبدالله کوثری نیز ترجمه بینظیری از این کتاب ارائه کرده است. به طور کلی ترجمههای برخی از مترجمان را میتوان چشم بسته انتخاب کرد. افرادی که فقط کافی است نام آنها بر روی کتابی دیده شود تا خواننده به آن کتاب اعتماد کند. در زمینه ادبیات آمریکای لاتین نیز اگر عبدالله کوثری کتابی را ترجمه کرده باشد به راحتی میتوانید آن کتاب را برای مطالعه انتخاب کنید. کوثری علاوه بر ترجمه سه گانه د آسیس کتابهای زیاد دیگری را نیز ترجمه کرده است. از جمله ترجمههای این مترجم میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- رمان سور بز
- رمان جنگ آخر زمان
- کتاب چرا ادبیات
- کتاب داستانهای کوتاه آمریکای لاتین
- کتاب کنستانسیا
- کتاب زندانی لاس لوماس
جملاتی از کتاب کینکاس بوربا
مرد بیمار چند لحظه به آن چهرهی تکیده و چشمهای تبآلود خیره شد که نشان از مرزهای قلمرو مرگ داشتند، قلمرویی که او با گامهایی آرام اما قاطع بهسوی آن میرفت. بعد، با لبخندی بیحال و گزنده: «هر چیزی که آنجا، در بیرون، میبینم، با چیزی که در درون خودم احساس میکنم مطابقت دارد. من دارم میمیرم، روبیائوی عزیز… دست تکان نده، دارم میمیرم. مگر مردن چه عیبی دارد که اینجور به وحشت افتادی؟»
اصلاً چیزی به اسم مرگ وجود ندارد. تلاقی دو گستره یا گسترش دو قالب، ممکن است به سرکوب یکی از آنها منجر شود، اما اگر دقیقتر بگوییم، چیزی به اسم مرگ وجود ندارد. هرچه هست حیات است، چون سرکوب یکی شرط لازم برای بقای دیگری است و انهدام گزندی به آن اصل عام مشترک نمیرساند. همین نکته ما را به خصلت صیانتکننده و سودمند جنگ میرساند. یک مزرعهی سیبزمینی را در نظر بگیر با دو قبیلهی متخاصم. سیبزمینی فقط به مقداری است که یک قبیله را سیر کند و اینها وقتی سیر شدند میتوانند از کوه بالا بروند و خودشان را به دامنهی آن طرفی برسانند که سیبزمینی فراوان است. اما اگر این دو قبیله با صلح و صفا سیبزمینی این مزرعه را بین خودشان تقسیم کنند به هیچکدامشان غذای کافی نمیرسد و آخر سر از گرسنگی میمیرند. در این حالت، صلح انهدام است و جنگ صیانت. یکی از قبیلهها آن یکی را نابود میکند و غنیمت را برمیدارد. اینکه مردم بعد از پیروزی شادی میکنند و سرود میخوانند و غرامت میگیرند و از اینجور کارها میکنند، به همین خاطر است. اگر ماهیت جنگ غیر از این بود، اینجور تظاهرات پیش نمیآمد، چون انسان فقط چیزهایی را دوست دارد و براشان جشن میگیرد که به او لذتی میبخشند و سودی میرسانند، و کاملاً منطقی است که هیچکس کاری را که اسباب نابودیاش بشود تقدیس نمیکند. سهم مغلوب نفرت یا ترحم، سهم فاتح، سیبزمینی.
سوفیا از تبار زنهایی بود که زمان مثل پیکرتراشی کندکار، بیهیچ شتابی، همچنان که پیش میرود پیکرشان را تراش میدهد و به کمال میرساند. این پیکرتراشان کندکار بهراستی معجزه میکنند. سوفیا حالا کموبیش بیست و هشت سال داشت. در این سن زیباتر از بیست و هفت سالگیاش بود. میشد حدس بزنی که پیکرتراش آخرین ریزهکاریها را میگذارد برای سی سالگی. مگر اینکه بخواهد کار را دو سه سال دیگر به درازا بکشاند.
روح سوفیا هرگز با این سماجت روح او را فرانخوانده بود تا به آن اقالیم پنهان سفر کنند، به جایی که مردم معمولاً پیر و فرسوده از آن برمیگردند. بعضیها اصلاً برنمیگردند. بعضی وسط راه میمانند. بسیاریشان از لبهی بام بالاتر نمیروند.
هروقت یکی میگرید، دیگری میخندد. دوست عزیز، این قانون عالم است، رمز کمال همهجانبهی آن است. اگر غیر از گریه چیزی در میان نباشد، حاصل یکنواختی محض است و اگر جز خنده چیزی نشنوی خستهکننده است. اما توزیع متناسب اشک و دستافشانی، هقهق و نغمهخوانی، روح عالم را از تنوع لازم برخوردار میکند و این روح بدل به توازن حیات میشود.
میان خرما بر نخیل و دست آدم فاصلهای است که شاعر از آن حرف زده، حالا هرقدر هم که جوینده دستش را دراز میکرد تا خرمای شهدآلود را بچیند، باز خرما بر بالای نخل باقی بود و ای بسا که دستهایی کموبیش مشتاق یا حتی در عین بیخیالی، آن را میچیدند.
کار سیاست را فقط میشود با عذاب عیسی مسیح مقایسه کرد. همهچیزش مشابه آن است، مریدهایی که انکارت میکنند و مریدهایی که بهت خیانت میکنند. تاج خار، شلاق، صلیب و بالاخره جان دادن روی صلیب اعتقادات، و بر دست و پایت میخ حسادت، افترا، حقناشناسی.
گل سرخ تا تروتازه است غیظ و غضب آدمها را به چیزی نمیگیرد، اما همینکه از آب و رنگ افتاد نفس حضورش میتواند علتی باشد برای تشویش و آشوب روح آدمی. من معتقدم این مسئله به کوتاه بودن عمر ربط دارد. کسی نوشته: “برای گلها باغبان ابدی است.” و برای زخم زدن به ابدیت چه راهی بهتر از اینکه خشمش را به تمسخر بگیری؟ من میروم، اما تو میمانی. اما کار من فقط این بود که بشکفم، عطری بیفشانم، زیب برودوش خانمها و دوشیزهها بشوم، نشانهی عشق باشم و زیور جادگمهی آقایان، یا بر همان بوتهی خودم سر کنم و هر دستی به نوازشم دراز شود و هر چشمی به ستایشم باز شود. اما تو، ای ابدیت، چنین نیستی. تو از خشم نعره میزنی، رنج میکشی، گریه میکنی، خودت را تازیانه میزنی! ابدیت تو به یک لحظه از عمر من نمیارزد.
مشخصات کتاب
- کتاب کینکاس بوربا
- نویسنده: ماشادو د آسیس
- ترجمه: عبدالله کوثری
- انتشارات: نی
- تعداد صفحات: ۴۴۵
- قیمت چاپ سوم: ۵۶۰۰۰ تومان
👤 این مطلب با همکاری زهرا محبوبی نوشته شده است.
نظر شما در مورد کتاب کینکاس بوربا چیست؟ اگر این کتاب را خواندهاید، آیا آن را به دوستان خود پیشنهاد میکنید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نی: