آیشمن در اورشلیم اثر نظریهپرداز سیاسی، هانا آرنت است که پس از نیمقرن به فارسی ترجمه شده است. کتابی که در آن نویسنده به محاکمه آدولف آیشمن – از سران نیروی مخفوف اساس و اجراکنندگان راهحل نهایی در جنگ جهانی دوم – میپردازد. آرنت در دادگاه حضور داشت و از نزدیک محاکمه آیشمن را دنبال میکرد.
هانا آرنت در سال ۱۹۰۶ در خانوادهای یهودی در آلمان به دنیا آمد. در سال ۱۹۲۴ وارد رشته فلسفه شد و در سال ۱۹۲۶ دکترای خود را با رسالهای درباره مفهوم عشق در اندیشه آگوستین قدیس، زیر نظر کارل یاسپرس به پایان رساند. پس از به قدرت رسیدن نازیها و بالا گرفتن یهودستیزی در آلمان، آرنت مدت کوتاهی توسط گشتاپو بازداشت شد. او به محض آزادی، از آلمان گریخت و مدتی در چکسلواکی، سوئیس و فرانسه زندگی کرد. بعد از اشغال فرانسه توسط نازیها، آرنت به آمریکا پناه برد و در آنجا مشغول تدریس فلسفه و نوشتن مهمترین آثار خود از جمله کتاب حاضر شد. هانا آرنت در سال ۱۹۷۵ بر اثر حمله قلبی درگذشت.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب، نظر ریچارد برنستین درباره هانا آرنت و اینکه چرا باید نوشتههای او را خواند، آمده است:
به طور کلی میتوان گفت نویسنده در کتاب آیشمن در اورشلیم به این موضوع میپردازد که: «آیا ممکن است کسی بی آنکه شرور باشد، مرتکب شرارت شود؟» آرنت معتقد است که ما ترجیح میدهیم از هیولایی برخاسته از ظلمت شکست بخوریم تا از یک انسان معمولی، چون به این ترتیب خودمان را کمتر مقصر میدانیم. در ادامه با معرفی کتاب آیشمن در اورشلیم همراه ما باشید.
[ » معرفی کتاب: کتاب قدرت بیقدرتان – اثر واتسلاف هاول ]
کتاب آیشمن در اورشلیم
اوتو آدولف، پسر کارل آدولف آیشمن و ماریا، پس از شکست نازیها در جنگ جهانی دوم، زندگی مخفیانهای در آرژانتین داشت اما در ۱۱ مه ۱۹۶۰ در حومه بوینسآیرس دستگیر و ۹ روز بعد با هواپیما به اسرائیل فرستاده شد تا محاکمه شود. آدولف آیشمن در دادگاه به همراه افراد دیگر به جرم جنایت علیه مردم یهود، جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی طی کل دوره رژیم نازی و به خصوص دوره جنگ دوم جهانی محکوم شد. کتاب حاضر با مروری بر تاریخ گزارشی از روند این دادگاه و شخصیت متهم است.
هانا آرنت در ابتدا به بررسی دادگاه و متهم آن میپردازد. دادگاهی که دستهای پشت پرده تلاش میکنند آن را فراتر از چیزی که هست نشان دهند و اصرار دارند که آیشمن به عنوان یک شخص واحد در جایگاه متهم نیست، «در این محاکمهی تاریخی، نه فقط یک فرد، و نه فقط رژیم نازی، بلکه یهودستیزی در سراسر تاریخ است که در جایگاه متهم ایستاده است.» تلاش نخست وزیر اسرائیل و دیگر افراد برای اجرای عدالت در حق مردم یهود در این دادگاه با بحثهای زیادی همراه است که آرنت نیز در کتاب به آنها میپردازد.
پس از بررسی دادگاه و نیت افرادی که قصد دارند آن را شبیه به یک تئاتر برگزار کنند، نویسنده به سراغ متهم میرود و توضیح میدهد که آدولف آیشمن چگونه به متخصصی در باب مسئله یهود تبدیل شد. همچنین رنجها و سختیهایی که مردم یهود که مرحله به مرحله گرفتار آن میشدند بررسی و در هرکدام نقش متهم بررسی میشود. در این بخشهاست که همه فکر میکنند و یا انتظار دارند که چهره شیطانی آیشمن آشکار شود اما آرنت مینویسد:
شش روانپزشک بر «طبیعی»بودن او گواهی داده بودند – میگفتند یکی از آنها با تعجب فریاد زده که «وضعیت ایشان از من هم طبیعیتر است، مخصوصاً حالا، بعد از این معاینه» و دیگری دریافته بود که کل نگرش روانشناختی او، رفتارش در قبال زن و فرزندانش، مادر و پدرش، برادرانش، خواهرانش و دوستانش، «نه تنها طبیعی، بلکه بسیار مطلوب» است – و نهایتاً کشیشی که بعد از اتمام رسیدگی به فرجامخواهی آیشمن در دیوان عالی، منظم به دیدار او میرفت، خیال همه را راحت کرد و گفت که آیشمن «مردی با اندیشههای بسیار مثبت» است. (کتاب آیشمن در اورشلیم اثر هانا آرنت – صفحه ۵۲)
بهت و حیرت از اینجاست که شروع میشود. آیشمن، کسی که میلیونها نفر را سازماندهی کرده بود تا طبق برنامه به سوی مرگ حرکت کنند، یک فرد عادی بود: فردی از گوشت و خون با اندیشههایی طبیعی.
در فصلهای بعدی کتاب آیشمن در اورشلیم به طور دقیقتر و مفصلتر به وضعیت یهودیان در سراسر اروپا پرداخته میشود و نهایتاً پس از بررسی شواهد و شهود، حکم دادگاه، تجدیدنظر خواهی و اعلام حکم نهایی توضیح داده میشود.
هانا آرنت در خلال گزارش خود از محاکمه آیشمن، از «شوراهای یهود» نیز صحبت میکند. شوراهایی که در هولوکاست نقش داشتند و اشاره به آن خشم بسیار زیادی را متوجه نویسنده کرد. در واقع این شوراها قصد داشتند با همکاری با رژیم نازی از فاجعهای بزرگتر جلوگیری کنند غافل از اینکه در معامله با شر چیزی مثبت به دست نخواهد آمد.
زهرا شمس مترجم کتاب، که ترجمه خوبی از کتاب ارائه داده است و نشر برج نیز کتاب را در چارچوب قانون بینالمللی حق انحصاری نشر copyright منتشر کرده است، در مقدمه خود مینویسد: «آرنت، به پشتوانهی نظریاتی که قبلاً در عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر مطرح کرده بود، در این کتاب از «شر» نوظهوری سخن میگوید که نه از خبثطینت فرد، بلکه از هزارتوی بوروکراسی مدرن سرچشمه میگیرد، جنایات هولناک و فراگیری که خلاف جرائم عادی، تحت حمایت قانون انجام میشوند، قدرت افسارگسیختهای که اطاعت از آن ضامن بقای شهروندان و زمینهساز پیشرفت شغلی و اجتماعی آنهاست، اما وجودشان را از اندیشه و وجدان تهی میکند. در این شرایط، هر فرد عادی میتواند دست به جنایت بزند بیآنکه حتی لحظهای به معنا و آثار هولناک عمل خود «فکر» کند یا به «داوری» افعال خود بنشیند.»
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب گفتار در بندگی خودخواسته ]
درباره کتاب هانا آرنت
کتاب آیشمن در اورشلیم برخلاف آثار دیگر نویسنده، کتابی تاریخی است که در خلال مطالب آن میتوان تاریخ هولوکاست را مرور کرد و همچنین به شناخت درستی از رژیم نازی رسید. رژیمی که با بهرهبرداری از روشهای مختلف افراد عادی را به یک جنایتکار تبدیل میکند. در این رژیم، فرد – مانند آیشمن – لزوماً شرور نیست و حتی میتوان گفت احتیاج ندارد شرور باشد، بلکه ساختار بوروکراتیک باعث و بانی ایجاد شر میشود و فرد صرفاً با حضور در چنین چرخهای و پیروی از دستورات به یک جنایتکار تبدیل میشود.
آیشمن نیز، که فردی عادی بود، برای جلب رضایت افسران ارشد، برای ناامید نکردن پیشوای رژیم نازی، بدون هیچ پرسشی دستورات را اجرا میکرد و هیچوقت قادر نبود به نتیجه اعمالش فکر کند و یا حتی خود را در جایگاه طرف مقابل تصور کند. بنابراین معمولی بودن آیشمن در اینجاست که معنی پیدا میکند. او معمولی بود چون هیچ سوالی مطرح نمیکرد و فقط دستورات را اجرا میکرد.
زمانی که اجرای راهحل نهایی در دستور کار قرار گرفت، خشونت آن بیش از حد تصور آیشمن بود، اما او شغلش را ترک نکرد و بدون فکر شروع به اجرای دستورات کرد. احتمالاً اگر در اجرای دستورات کوتاهی میکرد، از کار کنار گذاشته میشد اما جاهطلبی آیشمن، فکر اینکه او مورد توجه قرار بگیرد باعث شد تا او به یکی از بزرگترین جنایتکاران تاریخ تبدیل شود. مسیری که آیشمن دنبال کرد نهایتاً به چیزی انجامید که آرنت آن را ابتذال شر نامید.
نظریه آرنت در کتاب آیشمن در اورشلیم این است که شرهای بزرگ در طول تاریخ بشر بهطور عام، و بهطور خاص جنایت عظیم هولوکاست، نه توسط متعصبان کور اتفاق افتاده است نه عامل آن بیماران با مشکلات روانی بودهاند بلکه به وسیله مردم عادی که استدلالهای دولتمردان و حکومتهایشان را پذیرفتهاند به اجرا درآوردهاند رخ داده است و به همین دلیل، از نظر این مردم اعمالشان رفتاری طبیعی بودهاست.
سوالاتی که هانا آرنت در کتاب مطرح میکند بسیار عمیق و مفهومی هستند. به عنوان مثال چه زمانی، یا در چه مقطعی، مسئولیت فرد در قبال وجدان خویش بر هرگونه مرجع قدرت ارجحیت مییابد؟ تا کجا میتوان «صرفاً» از دستورات پیروی کرد؟ انسان تا کجا میتواند دست به عملی غیراخلاقی بزند و همچنان در آرامش به زندگی خویش ادامه بدهد؟ مسئولیت هر یک از افراد در قبال شر و بیاخلاقی موجود در دوران دشوارِ جنگ چیست؟ آیا پنهانشدن پشت توجیه جبرگرایانهی «اطاعت از دستورات» راه حل و واکنشی درخور است؟ بهزعم آرنت، خودداری از مشارکت شاید جزئی، خصوصی و در ظاهر بیتاثیر باشد، اما اگر تعداد افرادی که چنین نگرشی دارند زیاد باشد آنگاه اهمیتشان ظاهر خواهد شد، چرا که «تمام حکومتها، حتی استبدادیترینشان، وابسته به رضایت هستند… و نه فرمانبرداری… تنها باید لحظهای تصور کرد که چه اتفاقی برای هر یک از این حکومتها خواهد افتاد اگر عدهای کافی، حتی بدون مقاومت و طغیانِ فعالانه، دست به کنش «غیرمسئولانه» زده و از حمایت سر باز بزنند».
درنهایت اینکه آیشمن در آلمان نازی که در یک برهه زمانی بسیار قدرتمند بود با عادی بدون خود یکی از بزرگترین جنایت تاریخ بشر را رقم زد. جنایاتی که اگر با پیروزی نازیها همراه میبود احتمالا از آیشمن یک قهرمان میساخت.
نکته مهم اینکه آیشمن، در این رژیم قدرتمند و در اطرافش هیچکس را نمیدید که مخالف اجرای راه حل نهایی باشد، هیچکس را نمیدید که فکر کند و یا سوالی مطرح کند، بنابراین در این نظام سر تا پا فاسد، به جنایتکار مبتذلی بدل شد. کسی که حتی معنای شر و شرارت را هم تحت تاثیر قرار داد و به آن یک نوع ابتذال بخشید. در مقابل معمولی بودن آیشمن در آن زمان که مساوی بود با جنایتکار شدن، اگر کسی پیدا میشد که میگفت: این کار – مثلاً جنایت راهحل نهایی – اشتباه است و من نقشی در آن بازی نمیکنم، بدون تردید یک ابرانسان لقب میگرفت، یک انسان پر دل و جرات که به خودش اجازه فکر کردن میداد و سمت درست تاریخ قرار میگرفت. بنابراین مراقب باشیم که یک قانون و ساختار بوروکراتیک از ما جنایتکار نسازد.
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب در برابر استبداد – اثر تیموتی اسنایدر ]
جملاتی از کتاب آیشمن در اورشلیم
اقتضای عدالت این است که متهم تحت پیگرد قرار بگیرد، از او دفاع شود و در معرض قضاوت قرار بگیرد، و هر سؤال دیگری که شاید در ظاهر اهمیت بیشتری دارد -مثلا اینکه «چطور چنین اتفاقی افتاد؟» و «چرا چنین اتفاق افتاد؟»، این سؤال که «چرا یهودیها؟» و «چرا آلمانیها؟»، «نقش ملتهای دیگر چه بود؟» و «جبههی متفقین تا چه حد در مسئولیت این ماجرا شریک است؟»، «یهودیان چطور توانستند بهواسطهی رهبران خود، در نابودی خود شریک شوند؟» و «چرا مانند برهای که با پای خود به مسلخ میرود، به استقبال مرگ رفتند؟»- باید مسکوت باقی بماند. عدالت، بر اهمیت {شخص} آدولف آیشمن، پسر کارل آدولف آیشمن پافشاری میکند، همان مردی که در آن اتاقک شیشهای که برای حفاظت از جانش ساخته شده نشسته است: متوسطالقامه است و قلمی و میانسال؛ موهای جلوی سرش ریخته، دندانهایش بدقواره و چشمانش نزدیکبیناند و در طول محاکمه گردن نحیفش را مدام به سمت جایگاه قضات دراز میکند (حتی یک بار هم رو بهسوی حضار نمیچرخاند) و بهرغم تیک عصبیای که دهانش باید مدتها پیش از آغاز این محاکمه دچار آن شده باشد، از سر استیصال اما اغلب با موفقیت، بر خود مسلط است. موضوع این محاکمه، اعمال شخص اوست نه مصائب یهودیان، نه مردم آلمان یا کل بشریت، و نه حتی یهودستیزی و نژادپرستی.
عدالت، خواهانِ خلوت است، عدالت اندوه را مجاز میشمرد، ولی غضب را نه، و حکم به پرهیزی کاملاً محتاطانه میدهد، پرهیز از لذت دلچسبِ قرار دادن خویش در مرکز توجه همگان.
اگر مخاطب این محاکمه قرار بود کل جهان باشد و اگر این نمایش قرار بود تصویر تمامنمای مصائب یهودیان را ترسیم کند، باید گفت که واقعیت نتوانست به پای این انتظارات و اهداف برسد. خبرنگاران بیش از دو هفته وفادار نماندند و پس از آن، تغییر فاحشی در ترکیب حضار دادگاه رخ داد. حالا قرار بود حضار از اهالی اسرائیل باشند، کسانی که یا جوانتر از آن بودند که داستان را بدانند و یا، مثل مورد یهودیان مشرقی، هرگز کسی داستان را برایشان تعریف نکرده بود. محاکمه قرار بود به آنها نشان بدهد زندگی میان غیریهودیان یعنی چه، قانعشان کند که یک یهودی فقط در اسرائیل میتواند امنیت و حیات شرافتمندانه داشته باشد. (برای خبرنگاران، این درس را در جزوهی کوچکی راجعبه نظام حقوقی اسرائیل تشریح کرده بودند و به دستشان میدادند. نویسندهی این جزوه، دوریس لانکین، رأیی از دیوان عالی را نقل میکند راجع به دو پدر که «فرزندان خود را ربوده و به اسرائیل آورده بودند» و دادگاه به آنها دستور داده بود بچهها را به مادرانشان که خارج از اسرائیل زندگی میکردند و حق حضانت بچهها را داشتند، پس بدهند. و نویسنده -که افتخارش به این قانونستایی محض، ابداً کمتر از علاقهی آقای هاوزنر به پیگیری قتل، حتی قتل قربانیان غیریهودی، نیست- این نکته را اضافه میکند: این حکم «بهرغم این واقعیت صادر شد که سپردن بچهها به حضانت و مراقبت مادرانشان، بهمعنای اعزام آنها به نبردی نابرابر علیه عناصر متخاصم در دیاسپوراست»). اما در میان حضار، بهندرت فرد جوان به چشم میخورد و نمیشد اسرائیلیها را از یهودیها تفکیک کرد. جمعیت مالامال از «بازماندگان» بود، مردمانی میانسال و سالخورده، مهاجرانی از اروپا، مثل خود من، که هرچه بود و نبود را از بر بودند و حال و حوصلهی آموختن هیچ درسی را نداشتند و برای رسیدن به جمعبندیهای خودشان هم قطعاً هیچ نیازی به این محاکمه نمیدیدند. همچنانکه شاهدی از پی شاهد دیگر میآمد و وحشتی بر وحشت دیگر تلنبار میشد، بازماندگان همانجا مینشستند و در جلوت به قصههایی گوش میدادند که در خلوت -وقتی مجبور بودند با قصهگو روبهرو شوند- بعید بود بتوانند تحمل کنند. و هرچه «فلاکت یهودیان این نسل» بیشتر برملا میشد و خطابههای آقای هاوزنر آبوتاب بیشتری میگرفت، مردی که در اتاقک شیشهای نشسته بود، رنگپریدهتر و شبحمانندتر میشد، و انگشت تحذیر و فریاد «هیولایی که مسئول تمام اینهاست آنجا نشسته!» هم نمیتوانست رنگ حیات را به رخسارش بازگرداند.
اگر آیشمن به معاونت در قتل متهم شده بود، گناهکاریاش را میپذیرفت؟ شاید، اما قید و شرطهای مهمی مطرح میکرد. عمل او فقط اکنون که به گذشته مینگریم، جرم محسوب میشود، و او همیشه یک شهروند قانونمدار بوده است، چون اوامر هیتلر که آیشمن بیتردید با تمام توان اجرایشان میکرد، در رایش سوم واجد «قدرت قانون» بودهاند. (وکیل مدافع میتوانست در دفاع از مدعای آیشمن، به متن شهادت یکی از مشهورترین متخصصان حقوق اساسی در رایش سوم، تئودور ماونتس، استناد کند؛ ماونتس که اکنون وزیر آموزش و فرهنگ در باواریاست، در سال ۱۹۴۳ [در کتاب ساختار و حقوق پلیس] گفته بود «فرمان پیشوا… مرکز مطلق نظم حقوقی موجود است»). کسانی که حالا به آیشمن میگفتند میتوانسته متفاوت رفتار کند، واقعا نمیدانستند یا فراموش کرده بودند که اوضاع چگونه بود. آیشمن نمیخواست جزو آن کسانی باشد که حالا وانمود میکنند «همیشه مخالف این کارها بودهاند»، حال آنکه درواقع مشتاق اجرای هر دستوری بودند که به دستشان میرسید. اما زمانه تغییر میکند، و آیشمن هم مثل پروفسور ماونتس «به بینش متفاوتی رسیده بود». هرچه کرده بود، کرده بود، نمیخواست انکارش کند؛ حتی پیشنهاد میکرد «خودش را به عنوان مایهی عبرتی برای همهی یهودستیزان روی زمین در ملأعام دار بزند». البته منظورش از این جمله این نبود که از چیزی پشیمان است: «توبه، کار بچههای کوچک است».
کیفرخواست نهتنها حاکی از این بود که آیشمن با اراده و قصد عمل کرده -که خودش هم این نکته را انکار نمیکرد- بلکه به علت انگیزههای پست و با اطلاع کامل از ماهیت مجرمانهی این اعمال، دست به اقدام زده است. در خصوص انگیزههای پست، او کاملا اطمینان داشت که بهقول خودش پفیوز یا در اعماق قلبش یک حرامزادهی کثیف نیست؛ و اما در خصوص وجدان، بهخوبی به یاد داشت که فقط وقتی دچار عذاب وجدان میشد که دستورهای دریافتی -همچون دستور روانه کردن میلیونها مرد، زن و کودک بهسوی مرگ، با شوقی وافر و دقتی موشکافانه- را اجرا نمیکرد. هضم چنین چیزی حقیقتا دشوار بود. شش روان پزشک بر «طبیعی» بودن او گواهی داده بودند -میگفتند یکی از آنها با تعجب فریاد زده که «وضعیت ایشان از من هم طبیعیتر است، مخصوصا حالا، بعد از این معاینه»، و دیگری دریافته بود که کل نگرش روانشناختی او، رفتارش در قبال زن و فرزندانش، مادر و پدرش، برادرانش، خواهرانش و دوستانش، «نهتنها طبیعی، بلکه بسیار مطلوب» است -و نهایتا کشیشی که بعد از اتمام رسیدگی به فرجامخواهی آیشمن در دیوان عالی، منظم به دیدار او میرفت، خیال همه را راحت کرد و گفت که آیشمن «مردی با اندیشههای بسیار مثبت» است. در پسِ طنازی این متخصصان روح و روان، این واقعیتِ کتمانناپذیر نهفته بود که وضع او، بهروشنی مصداق جنون اخلاقی نیست، چه رسد به جنون حقوقی.
مشخصات کتاب
- عنوان: آیشمن در اورشلیم
- نویسنده: هانا آرنت
- ترجمه: زهرا شمس
- انتشارات: برج
- تعداد صفحات: ۳۷۶
- قیمت چاپ اول – سال ۱۳۹۹: ۵۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب آیشمن در اورشلیم چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن درباره کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک کنیم.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی دو کتاب دیگر از نشر برج: