در میان آثاری که نویسندگان ادبی از خود به جا گذاشتهاند، به نمونههایی برمیخوریم که به «جستار» معروفاند، معادل انگلیسی Essay. این جستارها اغلب چیزی شبیه زندگینامه یا شرححال نویسنده از خودش و اوضاع و احوال زمان خودش هستند. اما بهمعنای واقعی کلمه نه زندگینامهاند و نه شرححال. جستارنویسی سبکی از نگارش است که با داستان نویسی، مقالهنویسی و نوشتن کتابهای جامع دربارهی یک موضوع مشخص تفاوت دارد و از این نوع آثار فاصله میگیرد. کتاب روح پراگ هم مجموعه جستار است.
روح پراگ با عنوان اصلی The spirit of pragae and other essays اثری از نویسندهٔ اهل پراگ به نام ایوان کلیما است. او از بزرگترین نویسندگان ادبیات چک به شمار میرود و عمده آثارش دربارهٔ تاریکیهای دوره حکومت دیکتاتورها بر مردم است. در کتاب روح پراگ نویسنده در چهار بخش و بیست زیرمجموعه به بررسی یک دوران پانزده ساله از تجربیات شخصی خودش میپردازد که نتیجهٔ سالها مطلب نوشتن در روزنامه و اسارت در اردوگاه آشویتس است و سیاست را دستمایهٔ همهٔ جستارهایش کرده است. بنابراین خواندن این کتاب به کسانی توصیه میشود که به ادبیات و سیاست علاقهمندند.
ایوان کلیما در پیشگفتار کتاب، به خوبی درباره کتابش چنین توضیح میدهد:
[ معرفی کتاب مرتبط: کتاب قدرت بیقدرتان – اثر واتسلاف هاول، اولین رئیسجمهور چک ]
کتاب روح پراگ
همانطور که اشاره شد، این کتاب مجموعهای از مقالات است که در ۵ بخش تقسیمبندی و طی ۱۵ سال نوشته شده است. فهرست مطالب کتاب عبارت است از: بخش اول: یک دوران کودکی غیرمعمولی / چگونه شروع کردم / ادبیات و حافظه / روح پراگ / محاسن غیرمنتظره سرکوب. بخش دوم: فقر زبان / پایان تمدن / نمک – گرانبهاتر از طلا / امید / قهرمانان عصر ما / دستورالعمل خوشبختی / تاملی درباره زباله / گفتوگو با روزنامهنگارها / صداقت. بخش سوم: آدمهای قدرتمند و آدمهای بیقدرت / فرهنگ علیه توتالیتاریسم / شروع و پایان توتالیتاریسم. بخش چهارم: درباره ادبیات مذهب سکولار / سنت ما و محدودیت رشد. بخش پنجم: شمشیرها پیش میآیند – فرانتس کافکا و منابع الهامش.
ابتدا به قسمت چهارمِ بخش اول میپردازیم، بخشی که عنوان کتاب را دارد: «روح پراگ». ایوان کلیما در توصیف زادگاهش به صراحت اعلام میدارد که پراگ پس از جنگ دیگر حال و هوای شهری پرازدحام و پرهیجان را ندارد، دیگر ملغمهای از سه فرهنگ مختلف چک، آلمانی و یهودی نیست. در واقع تنها فصلی که به پراگ پرداخته همین است. به عبارتی دیگر، اسم کتاب فقط دوازده صفحه از کتاب را شامل میشود. دیگر بخشها هریک موضوعات گوناگون و مجزایی را مورد بررسی قرار میدهند.
اولین قسمت از بخش اول «یک دوران کودکی غیرمعمولی» نام دارد. همانطور که از اسمش پیداست، این قسمت بیشتر راجع به دوران کودکی نویسنده است. اما جذابیت این بخش در این خلاصه شده که دوران کودکی کلیما مانند هر پسربچهٔ دیگری سرشار از شادی و هیجان و بازیهای کودکانه نبوده است. او به اسارت در اردوگاه آشویتس در میآید و از خاطراتش در آنجا مینویسد، خاطراتی که باعث شده او مفهوم واقعی آزادی را پس از اسارت درک کند، چراکه آن سالهای محرومیت باعث شده که معنای عمیق شادی را بفهمد و در صفحهٔ ۳۰ به آن اشاره میکند: «تجربهٔ عمیق شادی، زمانی که تجربهٔ عمیق محرومیت وجود ندارد، بهدست نمیآید و محال است.»
در بخش دوم از فصل اول با عنوان «چگونه شروع کردم»، نویسنده دلیل نوشتنش را بازگو میکند. او اعتراف میکند که وقتی دانشجو بوده، آن زمان که ایدئولوژی استالینیستی در همهجا حکمفرما بود، بهدنبال کتابهایی میگشته که از دسترس مردم دورشان کرده بودند. همان آثاری که همواره بیشتر از بقیه مورد حمله قرار میگرفتند. ایوان کلیما این کتابها را مهمترین و ماندگارترین آثار ادبیات جهان میداند. او محرومیت را نشانهٔ خلق کردن آثاری فاخر میداند و معتقد است نویسندگی ممکن نیست مگر بر اثر تجربهٔ عمیق محرومیت.
در بخش سوم با عنوان «ادبیات و حافظه» به مسئلهٔ مهمی تحت عنوان «فراموشی» میان مردم جامعه میپردازد. وی فراموشی را یکی از نشانههای مرگ میداند و بر این باور است که یک نویسنده با خلق و بازآفرینی یک اثر در جدال با مرگ است، چون با نوشتن میتواند آن حقایقی را که به مرور زمان از یادها میرود و از حافظهٔ تاریخی پاک میشود، زنده نگه دارد. البته او فراتر از این، صراحتاً به واقعیتی اشاره دارد که بیشتر کتابهای جدید از خود به یادگار میگذارند؛ آنها خودشان به ابزاری برای فراموشی بدل میشوند.
پراگ و مردمانش سرنوشت تلخی داشتهاند؛ آثار باستانی شهر به مرور تخریب شده و گلهای باغهای زیبایش خشکیدهاند. مردمانش دوران سخت جنگ را پشت سر گذاشتهاند و آن طور که نویسنده در صفحهٔ ۵۶ کتاب خاطرنشان کرده، رنج و درد این شهر با بردباری و خویشتنداریِ مردم و بناهایش درآمیخته و همین عامل اصلی نجات و ماندگاری این شهر است: «اگر پراگ هنوز برجاست و هنوز افسون و زیباییاش را از دست نداده است، بهدلیل سنگهایش است که مثل مردمانش خویشتنداریِ صبورانهشان را به نمایش میگذارند.» از همین قسمت میتوان به تعصب نویسنده به زادگاهش پی برد. او پراگ را شهری پارادوکسیکال میداند و در صفحهٔ ۵۸ با مثالی بهوضوح علتش را بیان کرده است: «دورتادور پراگ را کلیساها گرفتهاند، با این همه عدهٔ قلیلی در این شهر هستند که میتوان آنها را مسیحیهای واقعی یا معتقد دانست.»
از بهترین بخشهای کتاب زمانی است که به سانسور نویسندگان میپردازد. ایوان کلیما در صفحهٔ ۶۱ پارادوکسی را که نویسنده با منتشر نشدن آثارش حس میکند، شرح میدهد و درنهایت میگوید نویسندهای که جلوی انتشار آثارش را میگیرند، به یک «بچهدبیرستانی» میماند که دفترچه خاطراتی صرفاً برای خودش مینویسد یا چند نسخه از آن را برای همکلاسیهایش تهیه میکند.
ایوان کلیما فقر زبان را نوعی فقر فرهنگی میداند و تعریفش از فرهنگ همان چیزی است که جزو آداب و رسوم یک جماعت میباشد. او معتقد است برای رسیدن به سرچشمههای فرهنگی و زبانیِ مشترک باید بپرسیم.
درنهایت، در مقالهٔ آخر، ایوان کلیما از نحوهٔ آشناییاش با آثار کافکا در بیستوپنجسالگی مینویسد. از اینکه در دوران اسارت و رهایی از آن، سرنوشتی مشابه با شخصیت اول یکی از داستانهای کافکا داشته است. برای ایوان کلیما همواره این سؤال مطرح بوده که چرا با وجودِ اینکه کافکا اصالتاً اهل پراگ بود، اساتید دانشگاه پراگ هرگز نامی از او به میان نمیآوردند.
ایوان کلیما در کتاب روح پراگ در بخش آخر از خود کافکا، از برخی از آثارش و از نظرات چندین نویسنده نسبت به او مینویسد. او کافکا را با کتاب «در سرزمین محکومان» شناخته و با قهرمان داستانش همذاتپنداری کرده است. در نهایت با اشاره به شکستهایی که کافکا در زندگی شخصیاش متحمل شد، به این نتیجه میرسد که زندگی پیچیدهتر از آن است که حتی باهوشترین افراد نظیر کافکا بتوانند درکش کنند. این فصل برای کسانی که تا بهحال سراغ آثار کافکا نرفتهاند، بسیار مفید است، چراکه آنها را با مختصر توضیحی دربارهٔ این نویسندهٔ مطرح اهل پراگ و آثار ارزشمند و پیچیدهاش آشنا میسازد.
[ معرفی چند کتاب مرتبط و مفید دیگر: کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم – کتاب کافه اروپا – کتاب بالکان اکسپرس ]
درباره کتاب ایوان کلیما
وقتی با اسم و متن پشت جلد کتاب روبهرو میشوید، ممکن است به این فکر کنید که کتاب روح پراگ فقط درباره شهر پراگ است اما مقاله روح پراگ که درباره این شهر نوشته شده است، بخش کوچکی از کتاب را شامل میشود. ایوان کلیما در این کتاب از موضوعات مهم دیگری که وجود دارند به مراتب بیشتر صحبت میکند. متن پشت جلد کتاب چنین است:
در طول دو سال گذشته، بسیار سفر کردهام. شهرهای بسیاری را دیدهام و کلیساها، موزهها، باغها، و قصرهای بسیار. این دیدارها ملغمه غریبی از احساسات و تأثیرات در من برجای گذاشته است، و علیالخصوص این احساس شک را که در کجا باید منتظر دیدن چه چیزی باشم. احساس شک حاصل خاطرات بد نیست؛ احساس شک حاصل این است که به ندرت وقت آن را پیدا میکنم که رابطهای با این شهرها برقرار کنم. هر شهری مثل یک آدم است: اگر رابطه اصیلی با آن برقرار نکنیم، فقط نامی بر جای میماند، یک شکل و صورت بیرونی که خیلی زود از حافظه و خاطرهمان میرود و رنگ میبازد. برای برقرار کردن چنین رابطهای، باید بتوانیم شهر را با دقت ببینیم و شخصیت خاص و استثنایی آن را دریابیم، آن «من» شهر، روح شهر، هویت آن، و شرایط زندگی آن که در طول زمان و در عرض مکان آن پدید آمده است. پراگ شهری رازآلود و پرهیجان است که با حال و هوایش، با مخلوط غریب سه فرهنگش الهامبخش خلاقیت افراد بسیاری شده است. سه فرهنگی که چندین دهه، یا حتی قرنها در این شهر در کنار هم میزیستهاند.
بخش اول کتاب ساده و روان است اما بخشهای بعدی کتاب لحن شدیدتر و انتقادات جدیتر میشوند. مقالاتی که هر خوانندهای را به فکر وا میدارد. شخصاً فکر میکنم نویسنده بخش زندگینامه و دوران کودکی را به این دلیل به کتاب اضافه کرده که خواننده از ذهنیت و الگوهای فکری او آگاه شود. از این موضوع باخبر شود که، کسی که این مقالات را نوشته به خوبی موضوعات آنها را از نزدیک لمس کرده است. مقالات این کتاب یکی از یکی بهتر و مهمتر هستند. از جمله بهترین مقالههای کتاب نیز میتوان به مقاله صداقت و مقاله شروع و پایان توتالیتاریسم اشاره کرد.
پیشنهاد میکنم اگر به مباحث تحلیلی و سیاست علاقه دارید و دوست دارید در رابطه با موضوعات مهم، جستارهای خوب را مطالعه کنید، حتما کتاب روح پراگ را مطالعه کنید. ترجمهٔ ماهرانهٔ استاد خشایار دیهیمی را نیز در لذتبخشتر کردن این جستارها نباید دستکم گرفت. ترجمهاش پر از روح است؛ پر از روح پراگ!
[ لینک: مزرعهی حیوانات اثر جورج اورول – همراه با اینفوگرافیک ]
جملاتی از متن کتاب روح پراگ
جنگ وقتی شروع شد که چند هفتهای به تولد هشت سالگیام مانده بود، خیلی زود فهمیدم که آخر و عاقبت این جنگ چیزی است که بیواسطه به زندگی من ربط خواهد داشت، و حتی در واقع به مرگ و زندگی من. (کتاب روح پراگ – صفحه ۱۶)
نوشتن به آدم این قدرت را میدهد که وارد زمانهایی شوی که در زندگی واقعی دور از دسترس است، حتی ورود به ممنوعترین مکانها. فراتر از این، نوشتن این قدرت را به آدم میدهد که هرکسی را به مهمانی خود دعوت کنی. (کتاب روح پراگ – صفحه ۲۲)
هر جامعهای که بنایش بر بیصداقتی است و هر جرم و جنایتی را تحمل میکند با این بهانه که این بخشی از رفتار عادی انسانی است، رفتاری منحصر به مشتی از نخبگان، و گروه دیگری را هرقدر اندک و کوچک محروم میکند از غرور و شرفش و حتی حق زندگیاش، خودش را دستی دستی محکوم به انحطاط و نهایتا فروپاشی محض میکند. (کتاب روح پراگ – صفحه ۲۵)
اگر ما حافظهمان را از دست بدهیم، خودمان را از دست دادهایم. فراموشی یکی از نشانههای مرگ است. وقتی حافظه نداری دیگر اصلا انسان نیستی. (کتاب روح پراگ – صفحه ۴۷)
بر پراگ ایام دیر و دوری رفته است. کسی نمیتواند کشتگان را به زندگی بازگرداند، و اکثر آنهایی که بیرون رانده شدند احتمالا دیگر هرگز به این شهر باز نخواهند گشت. معهذا پراگ جان بهدر برده است و سرانجام بار دیگر مزه آزادی را چشیده است. (کتاب روح پراگ – صفحه ۵۹)
نویسندهای که از منتشر کردن آثارش منع شده است، خودش را در وضعی پارادوکسی میبیند. چنین نویسندهای غالبا به این دلیل مینویسد که امید دارد بتواند با مردم حرف بزند، بر افکار آنها تاثیر بگذارد، یا دست کم چیزی برایشان بازگو کند. آنهایی که میکوشند این امید و امکان را از نویسنده دریغ کنند، او را در موقعیت یک بچه دبیرستانی قرار میدهند که دفترچه خاطراتی صرفا برای خودش مینویسد یا حداکثر چند نسخه از آن برای همکلاسیهایش تهیه میکند. (کتاب روح پراگ – صفحه ۶۱)
در جامعهای که پُر است از تخصصهای درجه یک در تکتک موضوعات که در عین حال در بقیهٔ موضوعات تخصصی ندارند، سیاست-یا هر موضوعی که میتوان به بحث غیرتخصصی در پرداخت-صرفاً یک بحث لفظی مشترک همگانی است. و بنابراین میتوان در چنین جوامعی منتظر بود که ستارههای سینما دربارهٔ سبک زندگی حرف بزنند، یا فوتبالیستها بلندبلند با خودشان دربارهٔ امور مربوط به جامعه سخن بگویند، و خوانندهها دربارهٔ مسائل مربوط به جنگ و صلح بالای منبر بروند. (کتاب روح پراگ – صفحه ۱۰۴)
سالهای سال حق نداشتم پایم را از مرزهای کشورم بیرون بگذارم و سالهای سال شاهد رشد بیصداقتی در اطرافم بودم. من، دستکم تا حدودی، با این بیصداقتی همدلی داشتم، بیصداقتی با رژیمی که اسم خودش را گذاشته بود رژیم سوسیالیستی. در این کشور، همه احساس میکنند که کلاه سرشان رفته است و بنابراین فکر میکنند که حق دارند سر دیگران کلاه بگذارند. (کتاب روح پراگ – صفحه ۱۰۹)
قدرت قدرتمندان هرگز (یا تقریبا هرگز) نشئت گرفته از امتیازات بالاتر، یا ارزشهای روحی والاتر، یا فهم بیشتر از حقیقت یا حکمت نبوده است، اگر چه قدرتمندان همیشه کوشیدهاند چنین ادعایی را مطرح کنند. قدرت قدرتمندان همیشه صرفا ناشی از نیروی غالبشان بوده است، نیرویی که معمولا مبتنی بر شمار نفوس تحت تسلطشان، قدرت سلاحهایشان، و تواناییشان برای سازماندهی بوده است. (کتاب روح پراگ – صفحه ۱۱۸)
ترس همواره یکی از متحدان وفادار قدرت بوده است. (کتاب روح پراگ – صفحه ۱۲۰)
در رژیمهای توتالیتر، فعالیت فکری ناممکن است. حتی افراد، فارغ از آنچه در درون دارند، ناگزیرند خودشان را با الگوی رسمی وفق دهند، قید و بندهایی هست که نمیگذارند شخصیت در افراد پرورده شود؛ و فضایی که در آن جان و ذهن انسان حرکت میکند دائما تنگتر و تنگتر میشود. (کتاب روح پراگ – صفحه ۱۴۴)
اگر زندگی شخصی کافکا چنین بیحادثه بود، زمانه او بههیچوجه چنین نبود. کافکا بیشتر آثارش را در یکی از پرآشوبترین دورانهای تاریخی نوشت. وقتی ۳۱ ساله بود، جنگی جهانی در گرفت، و اگرچه او مجبور نبود به خدمت نظام برود، اما نمیتوانست از عواقب این جنگ جهانی در امان بماند. (کتاب روح پراگ – صفحه ۱۸۷)
همهچیز کافکا را از این جهان دور میکرد و به مکانی میبرد که در آن چیزها و روابط انسانی آن رازآلودگیشان را حفظ میکنند، جایی که در آن این اوست که به چیزها شکل میدهد، جایی که این اوست که هم محکوم است و هم قاضی، هم شکار است و هم شکارچی، هم پادشاه است و هم پیک، جایی که میتواند دست کم برای لحظاتی کوتاه شاد باشد، تا زمانی که بتواند «جهان را در خلوص، حقیقت، و تغییرناپذیریاش نگه دارد.» (کتاب روح پراگ – صفحه ۱۹۳)
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب روح پراگ
- نویسنده: ایوان کلیما
- ترجمه: خشایار دیهیمی
- انتشارات: نی
- تعداد صفحات: ۲۲۹
- قیمت چاپ نهم – ۱۳۹۶: ۱۶۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: آزاده رمضانی
نظر شما در مورد کتاب روح پراگ چیست؟ آیا این کتاب را خواندهاید و یا به خواندن آن علاقهمند شدید؟ لطفا نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
[ لینک: اینستاگرام کافهبوک ]
» معرفی چند کتاب خوب دیگر:
- کتاب سرگذشت ندیمه – همراه با اینفوگرافیک
- کتاب سرانجام انسان طراز نوین
- کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ – همراه با اینفوگرافیک