ویلیام تکری در سال ۱۸۱۱ در نزدیکی کلکته به دنیا آمد. در پنجسالگی به انگلستان رفت و مشغول به تحصیل شد. مدتی پس از شروع تحصیل در کالج ترینیتی در کمبریج، از ادامهٔ آن منصرف شد و به آلمان رفت و با گوته آشنا شد. سالها بعد به پاریس رفت و با مادربزرگ خود در آنجا زندگی کرد. نقاشی میکرد و به نویسندگی میپرداخت. آثار زیادی از او بر جای مانده که مهمترین آن بازار خودفروشی است. وی در سال ۱۸۶۳ در پنجاهوسهسالگی به مرگی ناگهانی درگذشت.
در قسمتی از پشت جلد کتاب بازارخودفروشی شعری از حافظ آمده است:
در راه ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
خلاصه کتاب بازار خودفروشی
بازار خودفروشی (Vanity Fair) سرگذشت یک دورهٔ بیست ساله ( از ۱۸۱۱ تا ۱۸۳۰) را در فضایی واقعی و با شخصیتهایی غیر واقعی در برمیگیرد. در شرایطی که طبقهٔ بورژوآ بهنوعی حاکمیت جامعه را در دست گرفته است.
حکایت زندگیِ خانوادههای اشرافی در برابر خانوادههای فقیر انگلیسی است. محوریت داستان دو شخصیت به نامهای آملیا و بکی، دو دختر از طبقهٔ متموّل و تهیدست هستند که درگیر ماجراهای زیادی میشوند. آملیا، دختر رئوف و خوشقلب داستان است که بارها اسیر بدجنسیهای بکی و همسر خیانتکارش میشود و بکی با مکر و دسیسههای زنانه با پسر رئیسش ازدواج میکند و داستان اینگونه رقم میخورد.
اما این صرفاً ظاهر ماجراست، خواننده از همان ابتدای داستان با چیزی فراتر از یک داستان سادهٔ عشقی مواجه میشود؛ بازار خودفروشی داستان مردمی عادی است و قهرمان ندارد. بازار خودفروشی شرح دردها و رنجها و خوشیهای طبقات گوناگون جامعه است که دچار حرص و طمع و حسادت و کینه شدهاند.
در بازار خودفروشی دلالها کلاهبرداری میکنند، زنها را به بردگی خود در میآورند، از گناهکردن نمیهراسند، قمارخانهها پُر از کسانیست که برای حفظ منافعشان دست به هر کاری میزنند، آدمها را میخرند و میفروشند، بهراحتی به هم بهتان میزنند و هزاران کار میکنند تا زندگی کنند و درنهایت رضایتشان جلب نمیشود. در حقیقت این کتاب به جزئیاتی اشاره دارد تا به قول نویسنده در یک جمله نشان دهد که «آدمهای درجه دهم همواره در کارند تا به درجه نهم برسند!»
در صفحهٔ ۲۶۵ کتاب از اختلاف طبقاتی جامعه گفته شده است:
در بازار خودفروشی، پول و ثروت بهترین چیزهاست، لقب و کالسکههای مجلل بهیقین ارزشمندتر از خوشبختی هستند، در میان مردان بازار خودفروشی، پیروزی در عشق پس از پیروزی در جنگ مایهٔ مباهات است!
جای جای این رمان حکایت از این دارد که هرگونه رفتاری که از ما انسانها سرمیزند، طبیعی است حتی اگر مثل کینه و حسد، اعمال نکوهششدهای باشند. اما جهان به مرور مانند یک آینه، چهرهٔ هرکس را به خودش نشان میدهد. پس چه بهتر که به آن بخندیم و با آن مهربان باشیم تا بازتابش را در خود ببینیم.
ما نیز همراه با تکتک شخصیتهای این رمان بزرگ میشویم، اشک میریزیم، افسوس میخوریم و گاهی هم به حماقتهای آنان میخندیم.
ابتدای داستان کمی کند و کسلکننده است، اما هرچه پیش میرویم، مجذوب حوادثی میشویم که برای شخصیتها اتفاق میافتد و ریتم داستان هم تندتر میشود. و پایان داستان برخلاف تصور مخاطب رقم میخورد و شاید این مورد، وجه تمایز این رمان با دیگر رمانهای کلاسیک باشد.
از نکات بسیار جالب این کتاب میتوان به مواردی اشاره کرد که نویسنده گاهی حوادث فصول قبل را برای خواننده مرور میکند و گویی خارج از موضوع دارد با مخاطب حرف میزند، و دیگری طنز تلخ و پُر از کنایهٔ آن است:
علت انتخاب چنین عنوانی برای کتاب این است که Vanity به معنای بیحاصلی و بیهودگی و بیارزشی است و در ادبیات فارسی، واژهٔ «خودفروشی» بر طبق لغتنامهٔ دهخدا هرگز به معنای فاحشگی نبوده و به معنای جلوهفروشی، خودنمایی و خودستایی است و ازاینرو مترجم کتاب استاد منوچهر بدیعی این عنوان را برگزیدهاند که بسیار مناسب و در خورِ وقایع داستان میباشد. ترجمهٔ بیبدیل استاد بدیعی، این رمان را چنان دلنشین کرده است که بهجرئت میتوان گفت از هر لحاظ ارزشمند و تحسینبرانگیز است.
این اثر فاخر از دیدگاه سامرست موآم، جزو بیست کتاب برتر قرن ۱۹ شناخته شده است. و شامل ۶۷ فصل است و هر فصل عنوان مخصوص به خودش را دارد. شخصیتهای داستان بسیار زیادند و گاهی باعث سردرگمی خواننده میشود که نویسنده بعضاً آنها را از اواسط داستان به خواننده یادآوری میکند.
و نکتهٔ آخر اینکه عکس روی جلد اثر خود نویسنده است.
[ مطلب مرتبط: رمان شغل پدر – نشر نیلوفر ]
جملاتی از متن کتاب بازار خودفروشی
اگر مردم بچهها را به حال خود بگذارند، اگر معلمان سربهسرِ آنها نگذارند، اگر پدر و مادرها اصرار نداشته باشند که افکار آنها را به راه معین بکشانند و بر احساسات آنها سلطه یابند – بر افکار و احساساتی که برای همگان معمایی بهشمار میآید (آخر مگر من و شما همدیگر را، فرزندانمان را، پدرانمان را، همسایهمان را تا چه اندازه میشناسیم؟ آیا میدانید افکار پسرک یا دخترکی که زیردست شماست چقدر زیباتر و مقدستر از افکار آدم خرفی است که دنیا او را فاسد کرده و مهار آن پسرک یا دخترک را در دست دارد؟) – حرف من این است که اگر پدرها و مادرها و معلمها فرزندان خود را اندکی آزاد میگذاشتند زیان کمتری بهبار میآمد، گرچه شاید مبلغ کمتری از صرفونحو لاتین یاد میگرفتند. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۷۳)
بازار خودفروشی جایی است بسیار یاوه و خبثآمیز و احمقانه و انباشته از انواع مزخرفات و نادرستیها و خودنماییها و گرچه آن معلم اخلاقی که بر پشت جلد خودنمایی میکند (تصویر دقیق چاکر خاکسار شماست) نه پوشیدن ردا را توصیه میکند و نه آویختن واکسیل را بلکه فقط پوشیدن همان لباس نوکرانهٔ احمقانه را که همگان او به آن ملبسند توصیه میکند، اما آخر توجه داشته باشید که هرکس مکلف است تا جایی که از حقیقت آگاه است حقیقتگو باشد؛ خواه کلاه زنگولهدار بر سر داشته باشد یا کلاه پارویی، و مقداری مطالب نامطبوع الزاماً در ضمن ادای این تکلیف پیش میآید. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۱۱۷)
مادربزرگم میگفت بهترین زنانْ ریاکار و دورو هستند. نمیدانیم چهچیزها را از ما پنهان میکنند: آنگاه که بسیار بیریا و خودمانی هم بهنظر میرسند چه احتیاطها که نمیکنند: چهبسا که آن لبخندهای بیریا که به آسانی بر لب میآورند، دامهایی است از تملق و فریب و خلع سلاح – منظورم فقط زنان شوخچشم نیست، بلکه نمونههای خانهداری و مظاهر عفت زنانه هم هست. کیست که ندیده باشد زنی را که بلاهت شوهری احمق را پنهان میکند و خشم شوهری وحشی را به چاپلوسی میستاید؟ ما این حالت بردهوارِ دوستداشتنی را میپذیریم و هر زنی را به سبب آن میستاییم و این طرّاری زیبا را حقیقت میخوانیم. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۲۲۶)
وقتی کسی زیر بار منت دیگری رفته باشد و پس از آن با او نزاع کند، به قول معروف، عزت نفس متعارف باعث میشود که بسیار بیشتر از غریبهای محض در دشمنی پافشارد. شما از برای آنکه در اینگونه موارد دلیلی برای سنگدلی و ناسپاسی خود بتراشید چارهای جز این ندارید که گناه طرف دیگر را اثبات کنید. این نیست که شما خودپرست و بیادب باشید و از زیان در معاملهای خشمگین شده باشید – حاشا وکلا – بلکه طرف شماست که شما را با ترفندهای رذیلانه و انگیزههای نحس و شوم به آن معامله کشانده است. هر مردمآزاری، صرفاً به حکم عقل و منطق، ناگزیر است که خباثت مرد از اسب افتاده را ثابت کند – وگرنه بدطینتی خود را ثابت کرده است. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۲۳۳)
کدام ابله خطاکاری گفته است «از حلواحلوا گفتن دهان شیرین نمیشود»؟ نیمی از دهانها در این دنیا فقط با حلواحلوا گفتن شیرین میشود. همانگونه که الکسی سوایه (آشپز فرانسوی) فناناپذیر میتواند با صنار، آشی بس خوشمزهتر از آن بپزد که آشپز نادانی با چند تومان سبزی و گوشت میپزد، همانطور هم هنرمندی زبردست میتواند با چند جملهٔ ساده و دلپذیر کاری کند بس کاریتر از نعمتهای فراوان که در دست شلختهای باشد. و بالاتر از این، میدانیم که نعمتهای فراوان غالباً پارهای شکمها را بهدرد میآورد، حال آنکه بیشتر مردم کلمات زیبا را، هرقدر زیاد باشد، هضم میکنند و همواره هل من مزید میگویند. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۲۴۲)
اگر میدانستیم که یاران و خویشان عزیز ما دربارهٔ ما چه میاندیشند دنیایی که در آن به سر میبریم به صورتی در میآمد که از وداع با آن غرق شادی میشدیم و در چنان وضع روحی و وحشت مدامی به سر میبردیم که ابداً طاقت نمیآوردیم. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۳۸۹)
هر مردی تا نداند وقتی خانمها پس از شام به طبقهٔ بالا میروند دربارهٔ چهچیز سخن میگویند نمیتواند به آن اسرار راه یابد یا آنها را بفهمد. فقط از روی کنجکاوی و سماجت است که گاهی میتوان به گوشهای از آن رازها دست یافت و هرکسی که گوشبهزنگ باشد و پیادهرو خیابان پال مال را گز کرده یا به باشگاههای این شهرِ شهرها رفتوآمد داشته باشد به چشم خود چیزهایی از عالم بزرگان لندن دیده یا از زبان آشنایانی که گاهی با آنان بیلیارد بازی میکند یا به اتفاق آنها تکه گوشتی تناول میکند چیزهایی در این زمینه شنیده است و میداند همانطور که مردانی هستند که در نظر جاهلان و تازهکاران پارک جلوهها میکنند و در پارک در حال حشر و نشر با بدنامترین اجلاف دیده میشوند، زنانی هم هستند که میتوان آنها را زنان مردپسند نامید که همهٔ آقایان مقدم آنان را گرامی میدارند و همهٔ همسران آن آقایان آنها را نادیده میگیرند یا خوار میشمارند. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۴۷۶)
البته بر ما واضح و معلوم است که در میان همهٔ سیّئاتی که موجب انحطاط سیرت آدمی میشوند خودپرستی از همهٔ آنها زشتتر و مذمومتر است. کسی که خود را ناحق و نابجا دوست بدارد به وحشتناکترین جنایات عالم دست میزند؛ و هم در کشورها و هم در میان خانوادهها باعث بدبختی و شقاوت فراوان میگردد. شخص خودپرست خانوادهٔ خود را به تنگدستی مبتلا ساخته غالباً آنان را به خاک سیاه مینشاند: یک پادشاه خودپرست هم رعایای خود را به خاک سیاه نشانده غالباً آنان را گرفتار جنگ میکند. (رمان بازار خودفروشی – صفحه ۷۳۸)
مشخصات کتاب
- عنوان: بازار خودفروشی
- نویسنده: ویلیام تکری
- ترجمه: منوچهر بدیعی
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ۸۶۵
- قیمت چاپ سوم – سال ۱۳۹۳: ۶۵۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: آزاده رمضانی
نظر شما در مورد کتاب بازار خودفروشی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب خوب دیگر از نشر نیلوفر: