داستان نویسی

در باب حکمت زندگی

https://www.iranketab.ir/

آرتور شوپنهاور یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان اروپا است که فلسفه‌هایش نفوذِ زیادی در حوزه‌های اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید داشته است. در این مطلب کتاب در باب حکمت زندگی او را معرفی می‌کنیم.

شوپنهاور فلسفه‌اش تاثیر گرفته از کسانی چون کانت، گوته ، افلاطون و … بود. خودش و اندیشه‌هایش تاثیر زیادی بر قلم فیلسوفان و نویسندگانی مثل البرت انیشتین، زیگموند فروید، فریدیش نیچه، مارسل پروست، ژان پل سارتر، لئو تولستوی و دیگر نویسندگان بزرگ گذاشته است. از این رو معتقد هستم اگر ما دنبال کننده قلم این نویسندگان بزرگ هستیم، بهتر است بدانیم اثارشان از چه اندیشه‌ای سرچشمه گرفته است. چرا که فلسفه شوپنهاور، منشا فلسفه مدرن شناخته شده است. و ندانستنِ اندیشه‌هایش، شاید کم لطفی در حق او باشد.

مترجم کتاب – محمد مبشری – در مقدمه خود بر کتاب در باب حکمت زندگی نوشته است:

لئو تولستوی در سال ١٨۶٩ در نامه‌ای به آفاناسی فت می‌نویسد: «آیا می‌دانید که تابستان امسال تا چه اندازه برایم پرارزش بود؟ این ایام را با شیفتگی به شوپنهاور و لذت‌های روحی فراوان گذراندم، که پیش از آن هرگز نمی‌شناختم… ممکن است روزی نظرم در این باره تغییر کند، اما به هر حال اکنون یقین دارم که شوپنهاور نابغه‌ترین انسان‌هاست. وقتی آثارش را می‌خوانم نمی‌فهمم که چرا تابحال ناشناس مانده است. شاید توضیح این امر همان باشد که او خود بارها تکرار کرده است، به این معنا که اکثریت آدمیزاگان را ابلهان تشکیل می‌دهند.»

توماس مان نیز در مورد شوپنهاور و فلسفه او می‌نویسد:

فلسفه آرتور شوپنهاور را همواره به منزله فلسفه ممتاز هنر، حتی فلسفه مرجح هنرمندان تلقی کرده‌اند؛ نه به این علت که بخش بزرگی از فلسفه او به هنر اختصاص دارد… یا ساختار این فلسفه در کمال روشنی، شفافیت و انسجام و لحن آن نیرومند، آراسته، دقیق و واحد انضباطی شاداب است… همه اینها «نمود» یا ظاهر امر است، یعنی بیان ضروری و فطری ماهیت و عمق این نحوه اندیشیدن… بیان طبع پویا و هنرمندانه‌ای که جز در این قالب ممکن نیست متجلی گردد.

[ مطلب مرتبط: رمان آناکارنینا اثر تالستوی ]

خلاصه کتاب در باب حکمت زندگی

شوپنهاور را بیشتر با فلسفه تاریکش می‌شناسیم. او معتقد است در این دنیا همیشه شر بر خیر پیروز است و انسان تابحال در طول تاریخ نتوانسته به خوی حیوانی خودچیره شود. پس هرچه در تاریخ بوده جنگ و فساد و تاریکی بوده است. و به همین روال نیز تا بی‌نهایت ادامه دارد. ولی او در این کتاب از فلسفه‌ای می‌گوید که ما را به سمت سعادت سوق می‌دهد. اما نه آن سعادتی که ما می‌شناسیم. بلکه سعادت را طور دیگری برای ما بازگو می‌کند.

شوپنهاور در این کتاب به آموزه‌های زیادی درباره زندگی و ارتباط ما با دیگران و حتی ارتباط ما با خودمان می‌پردازد و مابین حرف‌هایش از سخن‌های دیگر فیلسوفان هم وام گرفته است تا موضوع روشن‌تر شود. در کل می‌توان گفت با اینکه شوپنهاور یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان است. اما نثر و نوشته‌هایش معروف به سادگیست. طوری که در مقایسه با دیگر کتاب‌های فلسفی بسیار راحت‌تر می‌توان با آن ارتباط نزدیکی با نویسنده احساس کرد و همین موضوع، درک نوشته‌هایش را ساده‌تر و خواندنش را لذت بخش‌تر کرده است.

این کتاب در شش فصل به شرح زیر نوشته شده است:

  1. تقسیم‌بندی موضوع
  2. درباره آنچه هستیم
  3. درباره آنچه داریم
  4. درباره آنچه می‌نماییم
  5. اندرزها و اصول راهنمای عمل
  6. درباره تفاوت‌های سنین گوناگون

کتاب در باب حکمت زندگی اثر شوپنهاور

درباره کتاب در باب حکمت زندگی

او سرنوشت بشر را درسه فصل به نام‌های: آنچه هستیم، آنچه داریم و آنچه می‌نماییم شرح می‌دهد. و کم‌کم به ما می‌رساند که سعادتی که برای خودمان تعریف کرده‌ایم اشتباه است. از دید او کل سعادت در بخش اول، یعنی همانچه هستیم خلاصه می‌شود. ذات و منیت ما در ذهنیتمان رخنه کرده. و باقی هرچه هست عوامل بیرونیست که تاثیرشان روی ما به واکنش ذهنیمان بستگی دارد. چون جهان را همانطور می‌بینیم که می‌خواهیم. پس چه شرایط بیرونی بد باشد چه خوب، ریشه تمام خوشی و ناخوشی یا سعادت و بدبختی ما به ذهنیتمان برمیگردد. برای همین کسی که از درون به قدر کافی پُر باشد، هیچ انتظاری از بیرون ندارد!

در کتاب می‌خوانیم:

آنچه انسان در خود دارد برای خرسندی‌اش کافی است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۸)

چه در شرایط خوب چه در مصائب زندگی، مهم این نیست که با چه چیز روبرو می‌شویم، یا بر ما چه می‌گذرد، بلکه چگونه رویدادها را احساس می‌کنیم. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۳۱)

هرچه که در جهان است دو وجه دارد. وجه عینی، که واقعیتِ آن است. و وجه ذهنی، که تصور ساخته ذهن ماست. سعادت در ذهن معنی می‌گیرد. در واقع ما با ذهنمان می‌توانیم سعادت را برای خود بیافرینیم، نه با وابستگی به پدیده‌های بیرون که ممکن است اصلا واقعیت نداشته باشند. خوشبختی در عمق ذات ماست. جایی که کسی به آن دسترسی ندارد و از چیزی تاثیر نمی‌پذیرد. وقتی سعادت وابسته به عوامل بیرونی باشد، هرلحظه با از دست دادن هرکدام ازاین عوامل فرد می‌شکند.

گاهی فلسفه‌اش درباره سعادت تیره‌تر می‌شود، طوری که می‌ گوید «سعادت وهم و افسانه‌ای بیش نیست و تنها رنج است که واقعیت دارد» و با برای خوشبختی و داشتنِ یک زندگیِ ایده آل نباید به سمت سعادت برویم، چرا که مثل سرابی است که در طول مسیر فقط به رنج ما اضافه می‌کند و ما را دست خالی می‌گذارد. ما باید از رنج که واقعی است در فرار باشیم. آن موقع است که زندگی سعادتمندانه خودش برایمان مهیا می‌شود.

شوپنهاور وقتی از جنبه ماهیت، انسان را بررسی می‌کند نظرش کاملا در تضاد با فلسفه اگزیستانسیال است. او معتقد است فطرت و ذات انسان از ابتدا همانگونه بوده که هست. و ما نباید سعی در تغییرِ ماهیتِ خود داشته باشیم. بلکه باید سعی کنیم همانی باشیم که هستیم.

در این مورد در کتاب می‌گوید:

آنچه در حیطه قدرت ماست فقط این است که از شخصیت فطری خود به بهترین نحو استفاده کنیم و بنابراین فقط در پی فعالیت‌هایی باشیم که با شخصیت ما مطابقت دارد و سعی کنیم آنچه در خور شخصیت ماست بیاموزیم. و از هر نوع آموزش دیگر بپرهیزیم و در نتیجه مقام اجتماعی، شغل و نحوه‌ای از زندگی را برگزینیم که با آن هماهنگ باشد. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۶)

همین‌طور درباره مسیر زندگی، اعتقادی به زندگیِ کاملا خودساخته ندارد. او نه آزادی انسان را به طور مطلق برای ساخت زندگی‌اش قبول دارد، نه سرنوشت را بطور مطلق قبول دارد. بلکه معتقد است که زندگی ما حاصل سلسله اتفاقات و به نوعی شرنوشت از پیش تعیین شده در کنارِ تصمیمات ما است. که هر دو بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند. در این قسمت از کتاب او زندگی را اینگونه به بازی شطرنج تشبیه می‌کند:

زندگی مانند بازی شطرنج است: ما نقشه‌ای می‌ریزیم، اما اجرای آن مشروط به حرکت‌هایی است که رقیب به دلخواه می‌کند. این رقیب در زندگی، سرنوشت است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۳۵)

شوپنهاور به شدت با معاشرت مشکل دارد. او به صواحت و به دفعات در این کتاب تاکید می‌کند که باید بین تنهایی و فرومایگی یکی را برگزید. ازدید او هرکه انزواطلب‌تر باشد انسان کامل‌تریست. زیرا خودش برای خودش کافیست و نیازی به دیگران ندارد. فقط در تنهایی است که انسان با اصل خودش روبرو است. پس هرچه این اصل و ذات، پرتر و بهتر باشد، آن انزوا هم لذتبخش‌تر است. انسان دلش می‌خواهد از جمع گریخته و به تنهایی خودش پناه ببرد. ولی یک انسان خالی و بدذات، می‌خواهد از خودش فرار کند و به جمع پناه ببرد! زیرا چیزی برای خودش ندارد. او دلایل، ریشه‌ها و همینطور مزایای گوشه نشینی و انزواطلبی را بررسی می‌کند.

در این باره می‌نویسد:

کسی که از نظر ذهنی پر مایه است، به دنبال زندگی آرام، با قناعت و در حد امکان بدون درگیری است. از این رو، پس از اندک آشنایی با کسانی که به اصطلاح همنوع او هستند، به انزوا کشیده می‌شود و اگر شعوری در حد کمال داشته باشد، تنهایی را برمی‌گزیند. زیرا آدمی هرچه در درون خود بیشتر مایه داشته باشد، از بیرون کمتر طلب می‌کند و دیگران هم کمتر می‌توانند چیزی به او عرضه کنند. از این رو بالا بودن شعور، به دوری از اجتماع منجر می‌گردد. آری، اگر کمیت جامعه می‌توانست جایگزینِ کیفیتِ آن شود حتی جامعه بزرگ ارزش این را داشت که در آن زندگی کنیم. اما متاسفانه معاشرت با جمع صد فرد نادان، مانند معاشرت با یک فرد عاقل نیست. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۴۱)

او معتقد است انسان در کودکی با جنبه «نمود» جهان که زیباست روبرو می‌شود و کم‌کم با بزرگ‌تر شدن و وسیع شدن افق دیدش جنبه «بودن» یا ماهیت جهان برایش آشکار می‌شود که سراسر تاریک و سیاه است. او مسیرِ طی شده از کودکی به کهنسالی و نیمه دوم زندگی را اینگونه توصیف می‌کند:

می‌توان زندگی را به پارچه سوزن‌دوزی شده‌ای تشبیه کرد که هر سوی آن را در یکی از دوره‌های زندگی می‌توان دید. در نیمه نخست زندگی روی پارچه را و در نیمه دوم پشت آن را. پشت پارچه چندان زیبا نیست اما در عوض آموزنده است. زیرا ارتباطِ نخ‌ها را می‌توان دید. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۴۵)

[ مطلب مرتبط: رمان دنیای سوفی – رمانی فلسفی همراه با اینفوگرافیک کتاب ]

در باب حکمت زندگی از نشر نیلوفر

جملاتی از متن کتاب در باب حکمت زندگی

وقتی کسی جوان، زیبا، ثروتمند و مورد احترام است می‌پرسیم که آیا شاد هم هست؟ تا بدانیم که خوشبخت است یا نه. ولی اگر شاد باشد، دیگر فرقی نمی‌کند که جوان است یا پیر، راست قامت است یا گوژ پشت، ثروتمند یا فقیر؛ چنین کسی شادکام است. و این او را بس. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۳۲)

دغدغه فکری مردم عادی فقط این است که وقت بگذرانند، اما دغدغه کسی که استعدادی دارد این است که از آن استفاده کند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۴۲)

مشغولیت اصلی مردم در همه کشور ها ورق بازی شده است. که نشان دهنده ارزش آنها و اعلام ورشکشتگیِ فکر است. از آنجا که فکری برای مبادله با یکدیگر ندارند، ورق مبادله می‌کنند و می‌کوشند پول یکدیگر را ببرند. آه، چه موجودات رقت انگیزی! (در باب حکمت زندگی – صفحه ۴۳)

تفاوت میان خودپسندی و غرور در این است که غرور اعتقاد راسخ به ارزش فوق‌العاده خویش در زمینه‌ای خاص است. اما خودپسندی، خواستِ ایجاد چنین اعتقادی در دیگران است و معمولا با این آرزوی نهان همراه است که در نهایت، خود نیز بتوانیم به همان اعتقاد برسیم. بنابراین غرور از درون انسان نشات می‌گیرد و در نتیجه، قدردانی مستقیم از خویش است. اما خودپسندی کوششی است برای جلب قدردانی از بیرون، یعنی دستیابی غیر مستقیم به قدردانی است. از این رو، خودپسندی آدمی را پرگو، و غرور کم گو می‌کند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۸۱)

مبتذل‌ترین غرور، غرور ملی است. زیرا کسی که به ملیت خود افتخار می‌کند در خود کیفیت با ارزشی برای افتخار ندارد. وگرنه به چیزی متوسل نمی‌شد که با هزاران نفر در آن مشترک است. برعکس، کسی که امتیازات فردی مهمی در شخصیت خود داشته باشد، کمبودها و خطاهای ملت خود را واضح‌تر از دیگران می‌بیند. زیرا مدام با اینها برخورد می‌کند. اما هر نادان فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به مثابه آخرین دستاویز به ملتی متوسل می‌شود که خود جزئی از آن است. چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد، با چنگ و دندان دفاع کند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۸۳)

آبرو از حیثِ عینی، عقیده دیگران در خصوص ارزش ماست و از نظر ذهنی، بیمِ ما از عقیده دیگران است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۸۶)

هر کس می‌تواند توقع آبرومند بودن داشته باشد. اما توقع شهرت داشتن، منحصر به افراد استثنایی است. زیرا شهرت فقط در اثر دستاوردهای فوق‌العاده حاصل می‌شود. این دستاوردها یا مربوط به اعمال آدمی می‌شود یا به آثار او و بنابراین برای شهرت دو راه باز است. برای دستیابی به اعمال بزرگ به ویژه قلب بزرگ و برای رفتن به راه خلق آثار، ذهنی بزرگ لازم است. هر یک از این دو راه مزایا و مضرات خود را دارند. تفاوت اصلی این است که اعمال گذرا هستند، اما آثار ماندگارند. شریف‌ترین عمل همیشه زمانی کوتاه تاثیرگذار است. اما اثر نبوغ آسا در طول همه اعصار تاثیری ماندگار دارد و انسان‌ها را ارتقا می‌دهد. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۲۷)

لیشتنبرگ می‌پرسد: «وقتی کله‌ای با کتابی برخورد می‌کند و صدای پوکی شنیده می‌شود، آیا همیشه این صدا از کتاب است؟! (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۳۲)

موجودی که ارزشمندی یا بی‌ارزش بودن آن، وابسته به نظر دیگران باشد، چه موجود اسفباری است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۳۶)

زندگی برای لذت بردن نیست، بلکه برای سپری کردن و پشت سر گذاردن است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۴۷)

سعادت و لذت، سرابی است که فقط از راه دور قابل رویت است و هنگامی که به آن نزدیک می‌شویم ناپدید می‌گردد. در عوض رنج و درد واقعیت دارد و خود مستقیما نماینده خویش است. و نه به وهم نیاز دارد نه به انتظار. حال اگر این آموزه ثمر دهد، دیگر در پی سعادت و لذت نمی‌رویم و بیشتر قصدمان این است که در حد امکان راه را بر درد و رنج ببندیم. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۵۱)

ما در زندگی مانند راهپیمایی هستیم که با هر گام که پیش می‌رود اشیا را در مقایسه با آنچه از دور میدیده است به صورت دیگری می‌بیند و اشیا هرچه به آنها نزدیک‌تر می‌شود تغییر می‌کنند. به ویژه در مورد آرزوهامان چنین حسی داریم. غالبا چیزی کاملا متفاوت یا بهتر از آنچه می‌جستیم میابیم. همچنین مطلوب خود را از راهی بهتر پیدا می‌کنیم، نه از راهی که در آغاز برای رسیدن به هدف خود در آن گام نهاده بودیم. به ویژه آن جا که در پی لذت، سعادت و شادی بوده‌ایم، در عوض حکمت، بصیرت و شناخت به دست می‌آوریم. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۵۷)

پس هرکس که تنهایی را دوست نمی‌دارد، دوستدار آزادی هم نیست. زیرا فقط در تنهایی آزادیم. اجبار، ملازم جدایی‌ناپذیر هر جمع است. هر جمعی از افراد خود می‌خواهد که از فردیت خود صرفنظر کنند و هرچه فردیت انسان با ارزش‌تر باشد، چشم پوشی از آن بخاطر جمع دشوار‌تر است. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۶۷)

آنچه انسان‌ها را به سوی جمع سوق می‌دهد این است که نمی‌توانند تنهایی را و در تنهایی، خود را تحمل کنند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۱۷۰)

برای زندگی کردن در میان آدمیان، باید برای همه، با هر خصوصیتی که دارند، هرقدر هم نابهنجار باشد، حق وجود قایل باشیم و فقط می‌توانیم بکوشیم که از خصوصیاتشان برحسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم. اما نه می‌توانیم امیدی به تغییرشان ببندیم، نه چنان که هستند محکومشان کنیم. این درست مصداقِ این ضرب المثل است که: زندگی کن و بگذار زندگی کنند. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۰۲)

وقایع زندگی ما به تصاویر درون کالایدوسکوپ می‌مانند که با هر چرخش، چیز دیگری را نشان می‌دهد، اما در اصل یک چیز در برابر چشمِ ماست. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۳۳)

در پایان زندگی همان اتفاقی می‌افتد که در اخر جشن بالماسکه مشاهده می‌کنیم. ماسک‌ها را از چهره برمی‌دارند. اکنون می‌بینیم آن کسانی که در طول زندگی با ما تماس پیدا کرده‌اند واقعا چه کسانی بوده‌اند. زیرا اکنون دیگر افراد شخصیت خود را نشان داده‌اند، اعمال به نتیجه نشسته‌اند، دستاوردها به طور منصفانه مورد قدردانی واقع شده و همه فریب‌ها فرو ریخته‌اند. همه اینها به زمان نیاز داشت. (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۶۵)

تفاوت اساسی میان جوانی و پیری این است که در جوانی زندگی را پیش رو داریم و در پیری مرگ را. اما باید پرسید که کدام یک دشوارتر است. و آیا بطور کلی بهتر نیست که ادمی زندگی را پشت سر گذاشته باشد تا اینکه در پیش رو داشته باشد؟ (در باب حکمت زندگی – صفحه ۲۷۲)

[ مطلب مرتبط: تسلی بخشی‌های فلسفه اثر آلن دوباتن ]

شوپنهاور نویسنده کتاب در باب حکمت زندگی

مشخصات کتاب

  • عنوان: در باب حکمت زندگی
  • نویسنده: آرتور شوپنهاور
  • مترجم: محمد مبشری
  • انتشارات: نیلوفر
  • تعداد صفحات: ٢٧۴
  • قیمت چاپ هشتم سال ٩۶ : ١٩٠٠٠ تومان

👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی 

نظر شما در مورد کتاب در باب حکمت زندگی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.


» معرفی چند کتاب خوب دیگر از نشر نیلوفر:

  1. رمان کافکا در کرانه
  2. رمان تونل
  3. رمان خداحافظ گاری کوپر
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 498
دوست نداشتم: 226
میانگین امتیازات: 2.2

انتشارات متخصصان

51 دیدگاه در “در باب حکمت زندگی

کتاب فوق العاده ای است که با رها و بارها ارزش خواندن دارد و بهتر است در مدارس و دانشگاه تدریس شود

کتابی خوب که ارزش خوندن رو داره و شوپنهاور فیلسوفی صادق و قابل احترام

کتاب رو خوندم و دیدگاه شخصی و فلسفی نویسنده است و قابل احترام بعضی جاها موافق و بعضی جاها مخالف طرز فکر نویسنده اش هستم…کتابی بود ک تو برنامه ام بود حتما تهیه اش کنم و مطالعه…ارزش خواندن دارد کلا دیدگاهش به زندگی رنج و تیره و تار هستش و واقعیت زندگی هم همین هست میشه از منظر شادی ب زندگی هم‌نگاه کرد

بنظرم این کتاب فوق العاده ای است کاش می شد این کتاب را به عموم تدریس کرد و به پرسش هایشان پاسخ داد. شوپنهاور در واقع یک متفکر و مصلح اجتماعی درجه یک به حساب می آید که به مسایل به ظاهر ساده اما لایه به لایه و تو در تو بخوبی فکر کرده و می تواند آنها را بشکافد و تحلیل کند. من خودم به عنوان نویسنده تاسف خوردم که چرا باید با چنین کسی اینقدر دیر آشنا شوم و همواره بعنوان یک فیلسوف” بدبین” از او گریزان باشم . واقعا” باعث تاسفم است. در هر حال بعنوان کسی که به فعالیت کتاب شناسی های تخصصی مشغولم و اولین کتاب کتاب شناسی تخصصی تاریخ ایران بویژه تاریخ بعد از اسلام را در ۲۶۸ صفحه با تالیف سعید مهدوی (خودم) و همکارم خانم ناهید طاهری شفق از سوی انتشارات فرهیختگان دانشگاه با موفقیت منتشر کرده ام . و بفکر تهیه کتاب جدید کتاب شناسی اخلاق و آیین ها و رسوم هستم فکر می کنم کتابهای شوپنهاور از ستونهای اصلی چنین کتابی باشند. بسیار علاقمندم بتوانم با جناب محمد مبشری گرامی و افراد علاقمند در انتشارات نیلوفر و یایر انتشاراتی ها در این زمینه آشنایی بیشتری پیدا کنم و با این عزیزان رایزنی و مشورت داشته باشم . لذا از کسانی که بتوانند در این راه کمک کنند پیشاپیش سپاسگزاری می کنم . تلفن با من با تلفن ۲۲۲۰۳۸۳۶ در تهران در تماس باشید . سعید مهدوی ۳۰ دیماه ۱۴۰۱ – ۲۰ ژانویه ۲۰۲۳٫

بسیار زیبا بود واقعا باعث افتخارند مردان نیک اندیش امثال شوپنهاور نیچه ووو

کتاب فوق العاده ای بود. طرز فکر شوپنهاور رو واقعا دوست دارم. بعضی جملات رو که می خوندم حس می کردم خودم نوشتمشون! خیلی افکارم شبیه اونه. ولی بعضی جاها به شدت باهاش مخالفم. یکی فرار از رنجه و دیگری نظرش در مورد زن ها. تو کل این کتاب، علاوه بر توهین آشکارش به زن، تو تمام جملاتش آقایون رو مورد خطاب قرار داده بود. برای منی که رو این یه مورد به شدت حساسم این غیر قابل تحمله. ولی از اونجایی که کتاب فوق العاده بود، بیخیال این موضوع شدم و با علاقه دنبالش کردم. بخونید و لذت ببرید.

کدوم فیلسوفی نظر مثبتی نسب به زن ها داشته؟

درست است که خواندن هرکتاب به این معنی نیست بلافاصله تحت تاثیرآن قراربگیریم اما باخواندن کتابهای مختلف باقدری تامل میتوانیم جهان پیرامون خودمان درهر برهه اززمان دوباره واکاوی نموده وزوایای متععدنگرش خودمان رابازنگری ودرصورت لزوم اصلاح نماییم.

مفهوم اصلی که من برداشت کردم اینه که ما چون محکوم به زندگی هستیم و خود در انتخاب آن دست نداشته ایم پس در انتهای زندگی هم دوباره محکوم به مرگ هستیم در این مسیر که بین این دو محکومیت قرار دارد انتخاب هایی داریم که با تمرکز بر ذهن و فردیت میتوانیم صرفا از رنج ها کم کنیم و تبعات ناشی از اینکار را نظاره گر باشیم که میتواند شادی یا حرمان باشد. مثل این استکه تمرکز خود را بر حذف اصطکاک در مسیر قرار داده که بالطبع مجتوای انرژی در دسترس تقریبا ثابت بماند. در انتهای مسیر انری بیشتری برای مقابله با حرمان پیری در اختیار داریم. جالب است فلسفه lean production که توسط ژاپنی ها پیروی میشود نیز بر حذف اتلافات متمرکز است و نخبه ها همواره موقعیت خود را حفظ میکنند و پیروان نیز دنبال روندگان هستند که در مسیر میتوانند به جمع نخبگان بپیوندند. البته شوپنهاور برای تقلیل رنج جمعی در اینجا چیزی نگفته و بر تمرکز بر فردیت تاکید دارد.

اگردرجستوی سعادت ازنوع ذهنی هستید ومیخواهید لذت وسعادت رااحسااس کنی ;کتاب را بهتر است بخوانی

این ترجمه بشکل اسفباری ، نامفهوم و بد فهم و درهمنویسی است. واقعا یکبار اگه ترجمه چاپ شده شان را بخوانند برای همیشه باید دست ازین کار بکشند.مثال : “به علت کمیابی در شمار ،چیزهایی است که آدمی در وجودشان شک دارد .”
شاید ترجمه بهتر:”همیشه چیزهایی هستند که بقدری کمیابند که آدمی حتی به وجود داشتنشان هم شک کند

کاملا موافقم. این ترجمه کتاب رو سخت فهم کرده و پبش نمیره

منم موافق هستم. آثار شوپنهاور شاید قابل فهم باشن، ولی این کتاب رو کسایی که سواد کمی دارن نمی تونن بخونن. بعضی جملاتش هم واقعا مبهمه.

من تا الان کتابهای روانشناسی با متن ساده مثل چهار اثر و همه چیز به نفع تو پیش میرود و این دسته کتابهارو خوندم ، دوس دارم باز هم کتابی بخونم که تو راه ایمان و امیدم به خدا و دیدگاه مثبتم به زندگی کمکم کنه ، بنظرتون ایم کتاب مفیده؟ دنبال انرژی و انگیزه هستم حقیقتا

خیر این کتاب کلا به فلسفه ود زندگی می پردازه و شبیه کتاب های نامبردتون نیست !

با سلام می تونید کتاب عمیق ترین پذیرش جف فاستر رو بخونید

هیچکس با کتاب خوندن به اون انگیزه ی پایدار نرسیده انگیزه یک چیز درونیه

کتاب فوق العاده ایه من سالی دو بار میخونمش

سلام
به نظر بنده قرار نیست کتابی را که می خوانیم تحت تاثیرش قرار بگیریم بلکه قرار با خواندن کتاب ها نسبت به مطالب و مسایلی که بیان کرده فکر کنیم. قبول سریع افکار نویسندگان آن هم بخاطر اینکه سریع با آن همزاد پنداری می کنیم، فکر نمیکنم کار عاقلانه و درستی باشد. باید از بوته تحلیل شخصی بیرون بیاد بعد نسبت به استفاده از مطالبش اقدام کنیم.

واقعا کتاب فوق العاده ای هست دیدگاه ادم رو نسبت به زندگی عوض میکنه و دید رو وسیع تر میکنه

ببخشید ایا میدونید شوپنهاور تو چند سالگی شروع به نگارش این اثر کرد ؟؟

کتابی مفید و ارزشمند،چقدر کیف کردم از خوندنش
.فقط تفکر این فیلسوف عزیز درباره خانم ها آزاردهنده هستش وگرنه دیدگاه بسیار پخته ای نسبت به جهان دارن.
من پیشنهاد میکنم همه مطالعه کنن

در اواخر دهه ی پنجاه سالگی این اثر ناب را تمام کرد.

سلام
ببخشید کتاب pdf برای فروش ندارید؟؟

سلام – خیر دوست عزیز، ما در کافه بوک فقط کتاب‌ها رو معرفی می‌کنیم.

واسه کسی که معمولا رمان خونده و کتاب فلسفی مطالع نکرده این کتاب مناسبه؟ سخت خوان یا خسته کننده نیست؟ ممنون میشم اگه پاسخ بدین

به نسبت دیگر کتاب‌های شوپنهاور این کتاب ساده‌تر هستش و می‌تونید مطالعه کنید.

برخلاف کتاب های فلسفی که فهمشان برایم دشوار است این کتاب یکی از بهترین ها بود
علاوه بر محتوای اموزنده ای که داشت خیلی هم خوب ترجمه شده بود
با برخی از نظرات این فیلسوف موافق نیستم و برایم قابل هضم نیست اما در کل یکی از ده کتاب برتری بود که در یک سال گذشته مطالعه کردم.
ممنون از سایت خوبتون برای معرفی کتاب

کاش بقیه فیلسوفا هم همینطور ساده،روون و کاربردی حرف میزدن

شوپنهاور فلسفه ش روان و سیلیس هست برعکس هگل غامض گو و پیچیده نویس نیست و خودش هم با پیچیده گویی مخالف بوده

با بخشی از گفته هاش موافقم و با بخشی نه!!!
شوپنهاور برای درد و بدبختیی فرار رو تجویز میکنه که حداقل برای من خوشایند نیست من تو این مورد موافق نیچه و گوته و … هستم(هرچه سختی بیشتر خوشبختی هم بیشتر)
کتاب خوبی میتونه باشه به شرطی که چشم و گوش بسته قبول نکنی چیزایی که گفته شده رو
در اخر هم این خشم و نفرت شوپنهاور از فیلسوف هم دوره ایش، هگل، تعجب برانگیزه و کمی به حق

من خیلی با طرز فکرش در مورد مردم و تنهایی موافقم. ولی اینی که شما گفتید رو منم هستم! اینکه به خاطر سختی یک کار دنبالش نریم درست نیست.

عالیه شوپنهاور
ّآدمیان در محیطی یکسان در جهان های متفاوت زندگی می کنند”
مگه از این جمله بهترم داریم؟

بسیار کتاب تاثیر گذاری هست….حتمت بخوانید

بسیار کتاب تاثیر گذاری هست….

این لعنتى معرکه ست ، براستى وقتى تنهام به تمامى آزادترم !

و این از خصوصیات ملت نادان و بی مطالعه و کم مطالعه و بی هویت است که از ادما بت بسازند

شوپنهاور خود خداست وکمتر کسی اونو میشناسه
وازنگاه من او خدای تمام فیلسوفهاس

قبلا اسم شوپنهاور رو شنیده بودم یه چیزی در حد سایر فیلسوف ها مث کانت، نیچه، فروید و … تا اینکه به طور اتفاقی با کتاب “درمان شوپنهاور” اثر اروین دیالوم آشنا شدم. رمانی که ضمن معرفی روان درمانی گروهی، شخصیت و افکار شوپنهاور را به زبان ساده به خواننده معرفی میکند. با خواندن این کتاب عاشق فلسفه و افکار شوپنهاور شدم. از آن زمان شروع به خواندن آثار شوپنهاور این نابغه قرن هجدهم کردم و افسوس میخورم چرا زودتر با افکار و فلسفه او آشنا نشدم. کتاب در باب حکمت زندگی به نوعی وصف حال تنهایی خیلی از ما ایرانیهاست.

بسیار عالی و انتخابهای مفید از متن کتاب. سپاسگزارم

کتابی فوق العاده
اکثر کتابها روانشناسی ولی این کتاب روانکاوی خیلی خوبیه
بعضی از جملات شوپنهاور درمورد نظر دیگران وتاثیر منفی اون در زندگی عالیه
صفحه ۲۲۴
نشان دادن برتری قطعی خود به کسی ،آن هم دربرابر دیگران بزرگترین گستاخی است .

نابغۀ واقعی فلسفه
در مقایسه با دیگر فلاسفه
شوپنهاور آشپزیه که غذا رو مورد تحلیل و بررسی قرار میده
و دیگر فلاسفه سالاد و میز غذا و نوشیدنیهای جانبی رو مورد بحث و بررسی قرار میدن

احتمالا آثار بقیه فلاسفه نخوندین یا کامل نخوندین. در این نکته که شوپنهاور فیلسوف بزرگی و بر فلاسفه ی آینده خودش تاثیر گذاشته مانند نیچه و فروید و حتی هایدگر شکی نیست ولی نمی تونیم بگیم فقط شوپنهاور درمورد مسائل اصلی صحبت کرده و بقیه درمورد حواشی.
خوبه بدونید که تاثیر فلسفه نیچه روی زمونه ای که الان داریم توش زندگی میکنیم خیلی عمیق تر از فلسفه شوپنهاور بوده.

من هر وقت اسم شوپنهاور به گوشم میخورد اخمام میرفت تو هم… تا اینکه تصمیم گرفتم در باب حکمت زندگیشو بخونم اونم با تردید… و چقدر متاسف شدم واسه خودم که اینقدر نظرم درباره ش بد بوده، به نظرم مردی بود که کسی به وقتش ندیده ش، شاید خودش اینطوری میخواست،… هر چی بیشتر میخوندم بیشتر به خودم پی بردم… انگار منم تو وجودم یه شوپنهاور دارم…کتاب عالی با ترجمه عالی… و راحت خوان! بدون ترس بخونید اگه فلسفه دوست دارید.

کتاب بسیار ارزشمندی بود کتاب های فلسفی عموما پیچیده نوشته شدند ولی کتاب حکمت زندگی یه کتاب فلسفی به زبان ساده و قابل درکه از خوندنش بسیار لذت بردم وقتی این کتاب رو میخوندم حس می کردم دارم آب از سرچشمه می خورم نظر بقیه فیلسوفای بعد از شوپنهاور یه جورایی دنباله نظر اونه هر وقت خواستین فقط یه کتاب فلسفی بخونین پیشنهاد می کنم این کتاب رو بخونین

…حرف نداره این کتاب
شوپنهاور معرکه‌س…

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *