کتاب افسانه گو مجموعه هفت داستان کوتاه است که با خواندنش گاه غمگین مى شویم و گاه لبخندى بر روى لب مى آوریم. زاویه های متفاوتى از اتفاق ها نشان مى دهیم و شخصیت هاى مختلف را ورق مى زنیم و صداى افکارشان را مى شنویم.
جوان هایى را مى بینیم که سنگینی اتوریته های بسیارى حس می کنند و هرچه بگویند در بیشتر موارد به آنان انگ نادان و بی تجربه زده می شود و در تلاش هاى جوانى براى پیدا کردن فردیت و عدم تطابق با جامعه گاهى سرخورده و در روزمرگى غرق مى شوند.
چگونگى شکل گیرى لایه هاى مختلف شخصیت نیز در ژرفاى کتاب لحاظ شده است و خواندن آن با توجه به موضوعات مختلف داستان ها به هر قشرى پیشنهاد مى شود.
سخن نویسنده در مورد کتاب
آیا مى توانم از وراى حوادث زندگى و حس هایى که نه حماسى هستند و نه متعالى، با برداشتى دیگر از روزمرگى ها به درکى عمیق تر دست یابم که لحظه اى اندیشه ورزى را شایسته خود نماید؟
تلاش آن است که چشم ها را با بصیرت باز کرده و از وراى رویدادهاى عادى، غیرعادى را ببینم.
قسمت هایی از کتاب
نمى دانم!
این کلمه گاهى بهترین و خوش آوا ترین واژه براى من است. بهترین سنگر را در پشت این فعل پیدا کرده ام.
“نمى دانم” بیشترین گریزهاى دلپذیر زندگى مرا در خود جاى مى دهد. گفتن این کلمه همیشه از ناتوانى نیست. گاهى توانایى است در رنگ هاى گوناگون. خودت سوژه خودت مى شوى و از اُبژه شدن مى گریزى. خودت خط قرمزها را مى گذارى.
پریسا گویى فقط قد کشیده بود. بدون این که درک کند ویژگى هاى انسان ساز نیز وجود دارند که اکتسابى نیستند و از ژن منتقل نمى شوند اما بسیار مهم هستند و اگر درست شکل نگرفته باشند سازگاریت را برهم مى زنند و آن وقت است که سیاهى در رگ هایت جارى مى شود و دیده به آن آمیخته.
از او مى خواستم تا افسانه ها را برایم تعریف کند اما جوابش این بود که تو هنوز جوان هستى و باید افسانه خودت را پیدا کنى. اما افسوس که عمه نمى دانست چقدر دوره و زمانه و آدم ها عوض شده اند و دیگر نمى شود افسانه آفرید، مگر مالیخولیایى باشى و در دنیاى خیال پرواز کنى.
کتاب افسانه گو
نویسنده: نیلوفر درودیان
انتشارت: میرماه
تعداد صفحات: ۵۵ صفحه