نشانک

کتاب یک اتفاق مسخره

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ایده بوک

کتاب یک اتفاق مسخره داستان بلندی از فیودور داستایفسکی، نویسنده بزرگ روس است که در سال ۱۸۶۲ منتشر شد. این آخرین داستانی بود که داستایفسکی به تاثیر از نخستین استادش، گوگول، نوشت. داستانی که آن را همتراز شاهکارهایی مانند «شنل» و «بلوار نفسکی» دانسته‌اند.

داستایفسکی در زندگی خود، فراز و نشیب‌های زیادی تجربه کرد و تقریبا همه کتاب‌های او در شرایط خاصی نوشته شده‌اند. کتاب یک اتفاق مسخره نیز از این نظر مستثنی نیست و زمانی نوشته شد که «که تجدید حیات مام مهربان میهنمان با نیرویی مهارناپذیر آغاز شده بود». داستان کتاب درباره‌ی صاحب‌منصبی است که به مراسم عروسی یکی از زیردستان خود می‌رود تا همه بفهمند چه انسان فروتنی است و شعارهایی که در باب انسانیت سر می‌دهد توخالی نیست. اما آنچه در این ضیافت رقم می‌خورد به‌ کل چیز دیگری است.

فیودور داستایفسکی رمان‌های بزرگ و ماندگار دیگری نیز خلق کرده که بیشتر آن‌ها در کافه‌بوک معرفی و بررسی شده‌اند. برای مطالعه هر کدام از کتاب‌های زیر می‌توانید روی لینک کلیک کنید:

در قسمتی از متن پشت جلد کتاب یک اتفاق مسخره آمده است:

وقتی تصاویر مختلف از پیش چشمش می‌گذشت، قلبش از جا کنده می‌شد. درباره‌ی او چه می‌گفتند؟ چه فکری می‌کردند؟ با چه رویی می‌خواست پا به اداره‌اش بگذارد، وقتی می‌دانست تا یک سال دیگر هم چه پچپچه‌ها پشت سرش خواهند کرد، چه‌بسا تا ده سال دیگر، چه‌بسا تا پایان عمرش. حکایت او را مثل لطیفه‌ای نسل به نسل نقل می‌کردند. بی‌تردید خود را مقصر می‌دانست. هیچ توجیهی برای اعمالش پیدا نمی‌کرد و از آن‌ها شرمسار بود.

[ » معرفی مطلب مرتبط: چگونه کتاب‌های داستایفسکی را بخوانیم؟ ]

کتاب یک اتفاق مسخره

کتاب یک اتفاق مسخره در سال ۱۸۶۲ نوشته شده است. دقیقا یک سال قبل از نوشته شدن این کتاب یعنی در سال ۱۸۶۱ اتفاق بسیار مهمی در روسیه می‌افتد. در آن زمان از مجموع ۶۰ میلیون جمعیت روسیه ۵۰ میلیون نفر آن‌ها را موژیک‌ها (دهقانان) تشکیل می‌دادند. تمام این موژیک‌ها رعیت بودند، نیمی از آن‌ها در اراضی دولتی و بقیه در املاک حدود ۱۰۰ هزار خانواده اشراف زمیندار روسیه زندگی مشقت باری را سپری می‌کردند. موژیک‌ها همراه املاک معامله می‌شدند و حق ترک املاکی که متعلق به آن بودند را نداشتند. الکساندر دوم به عنوان ناجی آن‌ها ظهور کرد و با لغو نظام رعیتی دهقانان اجازه یافتند دوسوم از اراضی کشاورزی دولتی را به اقساط ۴۹ ساله خریداری کنند. به این ترتیب، در سال ۱۸۶۱، تزار روسیه دستور الغای نظام رعیتی را در سراسر خاک امپراتوری روسیه صادر کرد.

یک اتفاق مسخره نیز با یک مهمانی و اتفاقی جدی شروع می‌شود. سه دیوانسالار در اتاقی جمع شده‌اند و به واسطه‌ی طبقه‌ی اجتماعی‌ای که عضوی از آن هستند گفتگوهایشان حول اداره‌ی بهتر جامعه و همچنین تغییرات جدیدیست که در شیوه‌ی کشورداری در حال شکل‌گیری و رخ نماییست.

«استپان نیکیفوروویچ» و «سیمون ایوانوویچ شیپولنکو» نمایندگان محافظه‌کاری و حفظ سنن قدیم‌اند در حالی که «ایوان ایلیچ پرالینسکی» طرفدار اصلاحات است، اما او خود نیز شناخت درستی از اصلاحات ندارد. محافظه‌کاران خود را اهل تمیز و هوادار عقل سلیم و واقع‌بین می‌دانند. با هرگونه طرح و اندیشه‌ی خیالی و انتزاعی برای ایجاد دگرگونی‌های عمیق در جامعه و سیاست مخالفند؛ و اجرای چنین طرح‌هایی را ناممکن می‌پندارند. آنان هرگونه کوشش برای تحقق آرمانشهر را مصیبت‌بار می‌شمارند.

در ابتدای کتاب دقیقا همین تقابل محافظه‌کاری و آرمانشهرانگاری مشهود است؛ در حالی که دو دیوانسالار دیگر پای در حفظ ارزش‌ها دارند و می‌توان حدس زد چندان با تغییرات اعمال شده همدل نیستند، ایوان ایلیچ سر در گرو آرمان‌ها نهاده است. پس از این داستان با یک چرخش مکانی این‌بار جنبه‌های طنز خود را آشکار می‌کند. داستان با حفظ شخصیتی خرده بورژوا و دیوانسالار با یک تغییر مکان ساده امری خیالی را به امری واقعی تقلیل می‌دهد.

مفهوم انسانیت و اخلاقیات نزد ایوان ایلیچ در حیطه‌ی امر خیالی باقی می‌ماند و به‌واسطه‌ی ناشناخته ماندن این مفاهیم و جا نگرفتن تعاریف آن‌ها در زبان به امر نمادین وارد نمی‌شوند. از همین رو داستان آرمان را به طنز بدل می‌کند تا بتواند تعریفی از وضعیت امروز جامعه ارائه کند.

با این‌همه، من همچنان بر عقیده‌ی خود راسخم و همه‌جا فریاد می‌زنم که انسانیت می‌تواند به‌اصطلاح سنگ بنای اصلاحات قریب‌الوقوع باشد و اساساً در راه نوسازی و تجدید همه‌چیز به ما کمک کند… آری، رفتار انسانی با زیردستان، از مستخدم دولت گرفته تا منشی، از منشی گرفته تا خدمتکار، از خدمتکار گرفته تا موژیک. چرا؟ دلیل نمی‌خواهد. (کتاب یک اتفاق مسخره اثر فیودور داستایفسکی – صفحه ۱۳)

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان هیاهوی زمان اثر جولین بارنز – نشر ماهی ]

کتاب یک اتفاق مسخره

درباره کتاب داستایفسکی

ایوان ایلیچ نمونه‌ی بارز یک خرده بورژوای دیوانسالار است که نه از تغییرات جدید که معطوف به دهقانان بوده نصیبی برده است و نه آنقدر قدرت و شوکت دارد که به طبقه‌ی در حال شکل‌گیری بورژوازی صنعتی وارد شود؛ از همین‌رو در خیال خود به مفاهیم انتزاعی برای کسب قدرت پناه می‌برد. مجلس عروسی جمعی از طبقات فرودست جامعه و همین‌طور قشر شبه‌روشنفکر در حال شکل‌گیری‌ای را در خود جای داده که تفکر محافظه‌کارانه بهتر است فاصله‌اش را با آن حفظ کند.

مجلس عروسی «پسلدونیموف» (که ایوان ایلیچ برای اثبات نظریه خود وارد آن می‌شود) نه تنها انقلابی نیست بلکه متشکل از انسان‌هایی است که به وضعیت حقیر خود خو کرده‌اند. پسلدونیموف و «آکیم پترویچ» زیردستانی هستند که به دو چیز آگاهند، هم به وضعیت خود و هم به توانایی در خروج از این وضعیت، به همین دلیل است که نویسنده پسلدونیموف را به مورچه‌ای تشبیه می‌کند که مرتبا می‌سازد و ناامید نمی‌شود. ورود غیر منتظره‌ی ایوان ایلیچ به مجلس عروسی آگاهی طرفین را درهم می‌شکند به طوری که ایوان ایلیچ را با امر واقع مواجه می‌کند و پسلدونیموف را به این نتیجه که در دور باطل بدبختی به سر می‌برد.

در کتاب یک اتفاق مسخره همه چیز در سطحی نمادین می‌گذرد تا اشاره‌ای به وضعیت آنومیک دیوان سالاری رو به افول و طبقات از هم پاشیده داشته باشد.

در دوران نوشته شدن کتاب اصلاحاتی اساسی صورت می‌گیرد اما این اصلاحات از این پس به نام سنت در مقابل تجدد می‌ایستد و تجددی که خواهان سهم بیشتری است اما به عنوان مفهومی حیات‌بخش درک نشده است. سنت جزم در مقابل تجدد رادیکال و ناپخته وضعیت آنومیکی را ایجاد می‌کند که ایوان ایلیچ نماینده‌ی آن است. ایوان ایلیچ هم محافظه‌کار است و هم می‌خواهد متجدد جلوه کند از همین رو هم مایه‌ی تمسخر محافظه‌کاران است و هم مایه‌ی وهن طبقات فرودست جامعه و در این بین در یک وضعیت بینابینی و بلاتکلیف گیر می‌کند. وقتی سیمون ایوانوویچ در ابتدای کتاب از تاب نیاوردن سخن می‌گوید این تاب نیاوردن ایوان ایلیچ است که نه وضعیتش را درک می‌کند و از رویاهایش عقب می‌نشیند.

ایوان ایلیچ در نهایت تاب نمی‌آورد چون می‌فهمد که درد وقتی از حدی گذشت به طنز بدل خواهد شد. طنزی که او نماینده‌اش شده و داستایفسکی‌ای که برایش دل می‌سوزاند.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان آنا کارنینا – اثر تالستوی ]

جملاتی از کتاب یک اتفاق مسخره

ایوان ایلیچ پرالینسکی، مشاور دولتی، تازه چهار ماه بود که عالیجناب نامیده می‌شد. در یک کلام، تازه‌ژنرال به حساب می‌آمد. به لحاظ سن و سال هم جوان بود و تنها چهل و سه سال داشت. ظاهرش حتی جوان‌تر به نظر می‌آمد و خودش از این موضوع خشنود بود. (کتاب یک اتفاق مسخره – صفحه ۹)

شب فرح‌بخشی بود. هوا یخ‌زده اما آرام بود و بادی نمی‌وزید. آسمان صاف بود و پرستاره. ماه کامل نور نقره‌ای ماتی بر سراسر زمین می‌افشاند. همه‌چیز آن‌قدر خوب بود که ایوان ایلیچ، پنجاه قدمی که برداشت، تقریباً کل ماجرا را فراموش کرد. (کتاب یک اتفاق مسخره – صفحه ۱۷)

او همچنان به افکار خود ادامه داد: «حتی به من احترام هم نمی‌گذارند. اصلا به چه می‌خندند؟ آن‌قدر گستاخند که انگار بویی از احساس نبرده‌اند… بله، من از مدت‌ها پیش ظنین شده بودم که نسل جوان بی‌احساس است! باید به هر قیمتی شده بمانم و پایداری کنم!… آن موقع داشتند می‌رقصیدند، اما حالا که همه‌شان دور یک میز جمع شده‌اند… می‌توانم شروع به حرف زدن کنم و از مسائل روز بگویم، از اصلاحات، از اعتلای روسیه… هنوز هم می‌توانم آن‌ها را مجذوب خود کنم! بله! شاید هنوز چیزی از دست نرفته باشد… شاید حقیقت همیشه به همین شکل رخ می‌نماید. فقط از کجا شروع کنم که توجهشان جلب شود؟ باید چه شیوه‌ای در پیش بگیرم؟ پاک سردرگم شده‌ام، کاملا سردرگم… و آن‌ها دنبال چه هستند؟ آن‌ها چه می‌خواهند؟ آن طرف دارند غش غش به چیزی می‌خندند… خدایا،نکند دارند به من می‌خندند؟! اما من واقعا چه می‌خواهم؟ برای چه این‌جا هستم؟ چرا نمی‌روم؟ این جا مانده‌ام که به چه چیزی برسم؟» (کتاب یک اتفاق مسخره – صفحه ۴۹)

نویسنده همچنان با خشم و غضبی مهارناپذیر فریاد می‌زد: «بله، شما آمده‌اید تا انسان‌دوستی‌تان را به رخ بکشید! شما جشن و شادی همه را برهم زدید. پیاله پیاله شامپاین نوشیدید و حتی لحظه‌ای هم فکر نکردید این شامپاین برای کارمندی با ماهی ده روبل مواجب چقدر گران تمام می‌شود. به گمانم، شما از آن دسته مافوق‌هایی هستید که برای زنان زیردستان خود دندان تیز می‌کنند! تازه مطمئنم که رشوه‌بگیر هم هستید… بله، بله، بله!) (کتاب یک اتفاق مسخره – صفحه ۶۹)

ناگهان چنان شرم اخلاقی هولناک و چنان شکنجه‌ی عذاب‌آوری بر قلبش چنگ انداخت که فریادی سر داد، صورتش را با دستانش پوشاند و غرق یاس و نومیدی خودش را روی تخت انداخت. (کتاب یک اتفاق مسخره – صفحه ۸۶)

مشخصات کتاب
  • عنوان: یک اتفاق مسخره
  • نویسنده: فیودور داستایفسکی
  • ترجمه: میترا نظریان
  • انتشارات: ماهی
  • تعداد صفحات: ۹۶
  • قیمت چاپ سوم – زمستان ۱۳۹۶: ۸۰۰۰ تومان

👤 این مطلب با همکاری مهدی سبز نوشته شده است.

نظر شما در مورد کتاب یک اتفاق مسخره چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن درباره کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر:

  1. کتاب فلسفه داستایفسکی
  2. کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان
  3. کتاب زندگی و آثار داستایفسکی
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 205
دوست نداشتم: 141
میانگین امتیازات: 1.45

چاپ کتاب

10 دیدگاه در “کتاب یک اتفاق مسخره

سلام اگه پی دی اف این کتاب رو دارین لطفاً برام بفرستین .نتونستم دانلود کنم

برای کسانی که می‌خوان کتابخوان بشن و یا با داستایوفسکی آشنا بشن، برای شروع بهترین گزینست.

با سلام
نقد وبررسی خیلی خوبی بود
من خودم برداشتی از کتاب داشتم اما با خوندن این مطلب شناختم نسبت بهش به مراتب بیشتر شد

سلام اگر میشه در مورد خوب یا بد بودن ترجمه هم بگید

سلام. نمونه متن در معرفی آورده شده. از نظر ما ترجمه خوب و بدون ایراد بود.

شعار اعتقاد به تغییر و فروتنی از فردی که تغییر پذیر نیست ، فروتن هم !

من تازه این کتاب رو تموم کردم،پنجمین کتابی بود که از داستایفسکی میخوندم و مثل همیشه سوپرایز کننده و بسیار گیرا بود.اجتماعی و روانشناسی،درون مایه های رمان های داستایفسکی و این داستان کوتاه هم به خوبی این دو رو در خود داشت.
به شخصه بیشتر به قسمت های روان شناسی داستان دقت کردم.
اما چندتا نکته که بسیار هم قابل توجه بود توی این کتاب از نظرم،انسانیت از نظر هر شخص معانی متفاوتی میتونه داشته باشه پس اینکه بیایم فقط از انسانیت حرف بزنیم بدون توجه به اینکه منظورمون ازش چیه کاره بیهوده ای است،اختلاف طبقاتی جامعه همواره وجود داشته همیشه هم وجود خواهد داشت فقط شکل خودش رو تغییر میده در طی سالیان و قرن های مختلف،تکبر و غرور آدمی که از هر لحاظ بالاتر از دیگرانه،چه از لحاظ تحصیلی چه از لحاظ مالی،خانواده و… غیرقابل انکاره،در هر صورت ما انسان ها هرچقدرم که مهربون باشیم یا ذات خوبی داشته باشیم و نوع دوست باشیم توقع رفتار محترمانه از کسایی که توی سطح پایین تری نسبت به ما قرار دارند،داریم!
پس بهتره کمی دقیق تر به خودمون و افکارمون و معانی و تعریف های مختلف از کلمات بپردازیم!

ممنون از سایت خوبتون کافه بوک!:))

واین نکته که تغییرات دیر دیر انجام می پذیرد

خوندن این کتاب اولین تجربه ی من در خوندن آثار داستایفسکی بود .
و این معرفی و نقد و بررسی خوب به من کمک کرد که درک و دید بهتری نسبت به این کتاب داشته باشم
و همچنین از این تجربه لذت ببرم .
از شما بابت این نقد و بررسی خوب و عالی بسیار ممنونم .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *