نشانک

آنا کارنینا | همراه با اینفوگرافیک

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ایده بوک

آنا کارنینا نوشته نویسنده مشهور قرن نوزدهم لئون تالستوی است. کتابی که برخی منتقدان آن را بهترین رمان تاریخ دانسته‌اند و یا همواره آن را در لیست ده کتاب برتر تاریخ قرار می‌دهند. تولستوی در رمان آنا کارنینا شرح حال روابط میان خانواده‌های روسی در قرن نوزدهم را روایت می‌کند. کتابی که هرکسی در طول زندگی‌اش حتما باید آن را بخواند. ما نیز در کافه‌بوک این رمان برجسته را در لیست کتاب‌های پیشنهادی کافه‌بوک قرار داده‌ایم.

تالستوی زمانی عقیده داشت رمان وسیله‌ای برای آموزش روح و روان است و در طول زندگی خود سه رمان بزرگ خلق کرد. اما پس از مدتی از رمان نوشتن فاصله گرفت و بنابرگفته ناباکوف در کتاب درسگفتارهای ادبیات روس، تولستوی «به این نتیجه رسید که هنر غیرالهی است چون بر تخیل، بر فریب، بر جعلِ خیال استوار است. بدین ترتیب درست وقتی که با آنا کارنینا به بالاترین قله‌های کمال خلاقیت رسیده بود، ناگهان تصمیم گرفت که نوشتن را به کلی کنار بگذارد مگر نوشتن جستارهایی در باب اخلاق.» اما بعدها چند داستان کوتاه هم خلق کرد. آنا کارنینا در کنار رمان جنگ و صلح و مرگ ایوان ایلیچ، سه کتاب این نویسنده هستند که شایسته مطالعه‌اند.

در دوران پیری، هنگامی که تالستوی دست از رمان نوشتن کشیده بود، اتفاق جالبی برای او رخ می‌دهد که ولادیمیر ناباکوف در کتاب درسگفتارهای ادبیات روس به آن اشاره کرده است. این اتفاق چنین بود:

در یک روز ملال‌آور در دوران پیری، سال‌ها بعد از اینکه دیگر دست از رمان‌نویسی کشیده بود، کتابی را برداشت و از وسطش شروع به خواندن کرد و به آن علاقه‌کند شد و خیلی از آن خوشش آمد و بعد به عنوان کتاب نگاه کرد – این را دید: آنا کارنین نوشته لئون تالستوی. (کتاب دسگفتارهای ادبیات روس – صفحه ۲۵۸)

اتفاقات کتاب حاضر در قرن نوزدهم رخ می‌دهد ولی دغدغه‌هایی که در آن مطرح است (چه دغدغه‌های روابط عاشقانه و چه دغدغه‌های هویتی) حتی در جامعه امروز هم به‌وفور چشم می‌خورد. صحبت از همین موارد است که آنا کارنینا را به یکی از شاهکارهای دنیای ادبیات تبدیل کرده است.

[ معرفی نویسنده: زندگی و اثار لئون تالستوی ]

کتاب آنا کارنینا

به گفته ناباکوف، آنا کارنینا یکی از بزرگ‌ترین داستان‌های عاشقانه ادبیات جهان است. اما عشق تنها بخشی از این رمان پرماجرا است. مباحث اخلاقی، مذهبی و هویتی از جمله موارد دیگری هستند که در کتاب به آن‌ها پرداخته می‌شود. اما قبل از پرداختن به داستان کتاب شاید بهتر باشد جمله آغازین کتاب را مرور کنیم که یکی از مشهورترین شروع‌ها در دنیای ادبیات است.

خانواده‌های خوشبخت همه به مثل همه‌اند، اما خانواده‌های شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند.(کتاب آنا کارنینا اثر لئون تالستوی – صفحه ۲۵)

اساس این رمان بر پایه روابط میان سه زوج است. کتاب از اینجا آغاز می‌شود که «آبلونسکی» به همسرش «دالی» خیانت کرده و حال روابط آن‌ها بسیار حساس و شکننده شده است. تلاش‌های آبلونسکی برای اینکه بخشیده شود به نتیجه نمی‌رسد تا اینکه «آنا» خبر می‌دهد به دیدار آن‌ها می‌آید. آبلونسکی از این خبر بسیار خوشحال است چرا که می‌داند خواهرش، آنا، تنها کسی است که می‌تواند دالی را راضی کند تا به زندگی عادی‌اش برگردد. در این میان «لوین» هم که فردی با ویژگی‌های خاص اخلاقی و نیز باوجدان است از آبلونسکی درخواست دارد به او کمک کند. لوین عاشق خواهر دالی یعنی «کیتی» شده است و قصد دارد با کمک آبلونسکی به عشق‌اش برسد.

در ادامه آنا با قطار از راه می‌رسد. برادرش که به استقبال او آمده در ایستگاه با جوانی به نام «ورونسکی» برخورد می‌کند که او هم به استقبال مادرش آمده است. از قضا خواهر آبلونسکی و مادر ورونسکی در قطار با هم آشنا شده و هردو از پسرهایشان صحبت می‌کردند. آنا پسری هشت ساله داشت که تا به حال هرگز از او جدا نشده بود و از اینکه اکنون او را تنها گذاشته در رنج بود. آنا که یکی از زن‌های شیرین روزگار است بلافاصله در دل مادر ورونسکی نشسته است. کمی بعد در ایستگاه ورونسکی محو زیبایی زنی می‌شود که همان آنا است.

ورونسکی به دنبال مامور به واگن وارد شد و در آستانه کوپه ایستاد تا به بانویی که بیرون می‌آمد راه بدهد. با سنجیدگی و دقت تشخیص مردی در ظرایف اجتماع آزموده با یک نگاه به هیات ظاهر این بانو دانست که زنی بلندپایه است. عذر خواست و داشت به کوپه وارد می‌شد اما احساس کرد که نمی‌تواند بی‌نگاهی دیگر به بانو به راه خود برود، اما این احساس نه به سبب زیبایی فوق‌العاده او بود و نه به سبب ظرافت رفتار و لطف ساده‌ای که در تمامی اندام او دیده می‌شد بلکه به علت آن بود که در حالت چهره زیبای بانو، هنگامی که از کنار او می‌گذشت نرمی و مهربانی خاصی محسوس بود. (کتاب آنا کارنینا اثر لئون تالستوی – صفحه ۹۸)

در ایستگاه این دو بیشتر با هم آشنا می‌شود و در ادامه ورونسکی بیشتر و بیشتر به دیدار آنا می‌رود. بنابراین همان‌طور که گفته شد، اساس کتاب بر پایه روابط میان آنا و ورونسکی – کیتی و لوین – آبلونسکی و دالی است که نقش آبلونسکی و دالی ارتباط برقرار کردن میان دو زوج دیگر است. البته شخصیت‌های مهم دیگری نیز در کتاب حضور دارند که از جمله آن‌ها می‌توان به «کارنین» شوهر آنا اشاره کرد که یکی از مقامات بلندپایه در سنت‌پترزبورگ است. شوهری که هرچند ۲۰ سال از آنا بزرگ‌تر است اما آنا بسیار با احترام با او رفتار می‌کند.

داستان کتاب از جایی شروع می‌شود که آنا و ورونسکی به شدت به همدیگر دل می‌بازند و پس از آن است که آنا دنیای اطراف خودش را به شکل متفاوتی می‌بیند. حال دیگر عشق پرشور او به ورونسکی همه‌چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

طی این دو روز و تا همین لحظه پیش بارها در دل گفته بود که ورونسکی برای او یکی از صدها جوانی است که همه‌جا می‌بیند و همه‌شان شبیه هم‌اند و او هیچ‌وقت به خود اجازه نخواهد داد که حتی به آن‌ها فکر کند، اما حالا با همان اولین نگاهی که به او کرد غرور شادمانه‌ای دلش را آکند. (کتاب آنا کارنینا اثر لئون تالستوی – صفحه ۱۴۸)

می‌توان گفت شخصیت لوین نیز به اندازه شخصیت آنا در کتاب مهم است. لوین علاوه بر درگیری‌های اخلاقی و وجدان درونی خود، در مسیر رسیدن به عشق‌اش، یعنی کیتی، با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شود که بخشی از این مشکلات شامل ورونسکی هم می‌شود. اما بهتر است شرح مسائل را در کتاب بخوانید تا به درهم تنیدگی روابط این سه زوج پی ببرید.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان مادام بوواری – رمانی از فلوبر که شخصیت اصلی آن در کنار آنا یکی از مهم‌ترین زن‌های دنیای ادبیات است. ]

رمان آنا کارنینا

درباره کتاب تالستوی

آنا که زنی جذاب، خوش‌سیما و البته محکوم است اگر مهم‌ترین شخصیت زن در دنیای ادبیات نباشد بدون تردید یکی از مهم‌ترین‌ها است. عصیان و ایستادگی او در برابر سنت‌های جامعه و سختی‌هایی که متوجه او می‌کند باعث شده آنا بر سر زبان‌ها بیفتد. آنا زنی پیش‌رو است  و در بسیاری از رمان‌های دیگر یا مستقیماً به او اشاره شده و یا گوشه‌ای از سرنوشت او منعکس شده است. بنابراین آشنایی با او و خواندن رمان آنا کارنینا یکی از اولویت‌های هر خواننده‌ای باید باشد. از فرم و ساختار بی‌نظیر تولستوی در کتاب که بگذریم خود رمان نیز بسیار جذاب و خواندنی روایت می‌شود که اگر برخی قسمت‌های خاص را در نظر نگیریم، خواننده می‌تواند بی‌وقفه آن را مطالعه کند.

در کتاب آنا کارنینا هیچ‌چیز اتفاقی نیست و خواننده فقط با بررسی‌های دقیق و موشکافانه و یا با خواندن نقدهای مختلف مثل نقد ناباکوف در کتاب درسگفتارهای ادبیات روس می‌تواند به عمق هنر تالستوی پی ببرد‌. تصور کنید در این هزار صفحه یک صفت یا حرکت شخصیت‌های کتاب از روی بیهودگی و یا صرفاً اینکه کاری اضافه باشد وجود ندارد و همه‌چیز طبق طرح نویسنده است. البته که نیازی نیست خواننده همه این موارد را پیش چشم داشته باشد اما اهمیت کار تولستوی در این جاها مشخص می‌شود.

توضیح ناباکوف درباره شخصیت آنا بسیار دقیق و روشنگر است. ناباکوف می‌نویسد:

آنا فقط یک زن، فقط نمونه‌ای درخشان از زنانگی نیست، او زنی است که سرشت اخلاقی‌اش کامل و محکم و مهم است: همه‌چیز شخصیت او برجسته و چشم‌گیر است، و همین در عشق او نیز صدق می‌کند. نمی‌تواند همچون شخصیت دیگر کتاب، پرنسس بتسی، خود را به رابطه‌ای پنهانی محدود کند. سرشت صادق و پرشورش مخفیکاری و تظاهرکردن را برایش محال می‌کند. او اِما بوواری [شخصیت اصلی کتاب مادام بوواری] نیست، خیالبافی شهرستانی، دخترکی حسرت به‌دل که از دیوارهای ویران دزدانه به بستر فاسق‌های قابل تعویضش برود. آنا تمام زندگی‌اش را به پای ورونسکی می‌ریزد، به جدایی از پسر دلبندش رضایت می‌دهد و به خارج می‌رود تا با ورونسکی ابتدا در ایتالیا، و بعد در ملک روستایی او در روسیه مرکزی زندگی کند، با آنکه در چشم محفل بی‌اخلاق او این رابطه «علنی» بر او انگ زن بی‌اخلاق می‌زند. (درسگفتارهای ادبیات روس – صفحه ۲۶۵)

آنا بر ضد جامعه عمل می‌کند و اگرچه سختی‌های بسیاری هم متحمل می‌شود اما کوتاه نمی‌آید. خود آنا هم می‌داند که کارش در درجه اول نادرست است اما او پس از پیدا کردن این عشق پرشور دیگر دلیلی برای قربانی کردن خودش نمی‌بیند و دیگر تحمل آن زندگی زناشویی برایش غیرممکن است.

اما همان‌طور که اشاره شد، لوین یکی دیگر از شخصیت‌های مهم کتاب است. «لوین، که تالستوی در او بیش از هر شخصیت مذکر دیگری خود را تصویر کرده است، مردی است با آرمان‌های اخلاقی، مردی اهل وجدان، وجدان به معنای مطلق کلمه. وجدان لحظه‌ای امانش نمی‌دهد.» اما باید در نظر داشت که این شخصیت با وجدان از زمین تا آسمان با ورونسکی متفاوت است. ناباکوف درباره این دو در قسمت دیگری از درسگفتار خود می‌نویسد:

ورونسکی فقط برای ارضای غرایزش زنده است. پیش از آشنا شدن با آنا، زندگی متعارفی داشته: حتی در عشق هم راضی است که قواعدِ محفلش را جانشین آرمان‌های اخلاقی کند. اما لوین آدمی است که احساس می‌کند وظیفه دارد جهان اطرافش را هوشمندانه درک کند و خودش جای خود را در این جهان پیدا کند. بنابراین طبیعت لوین پیوسته در تکامل است، در طول رمان رشد معنوی می‌کند، در جهت آن آرمان‌های دینی می‌بالد که در آن زمان تالستوی داشت برای خودش می‌پروراند. (درسگفتارهای ادبیات روس – صفحه ۲۶۷)

بحث مذهب و دین در زندگی خود تالستوی بسیار پررنگ است و زمانی ذهن او را به شدت درگیر خود کرده بود. همان‌طور که خواندید او براساس همین درگیری‌های فکری بود که رمان نوشتن را کنار گذاشت. از همین رو برای درک بهتر شخصیت لوین و البته شخصیت نویسنده پیشنهاد می‌کنیم قبل از رمان آنا کارنینا کتاب اعتراف از تالستوی را بخوانید (یا حداقل معرفی کافه‌بوک از این کتاب را بخوانید!) این کتاب که بعد از گذر از یک فروپاشی عصبی و رسیدن به ایمانی تازه نگاشته شده‌اند به خوبی حاملِ جهان‌بینی تولستوی به‌خصوص در رابطه با موضوع ایمان است.

پیرامون کتاب آنا کارنینا می‌توان درباره مباحث اخلاقی، پیوند مقدس ازدواج، زایمان و تولد دوباره، ایمان، عشق و خیانت، خانواده و بسیاری از مباحث دیگر گفتگو کرد اما هیچ‌چیز جای خواندن رمان را نمی‌گیرد. از کتاب برداشت‌های سینمایی زیادی هم انجام شده اما مثل همیشه پیشنهاد ما این است که در ابتدا کتاب را بخوانید. نکته آخر اینکه در بین ترجمه‌های مختلف کتاب حاضر پیشنهاد ما ترجمه خوب سروش حبیبی است.

[ معرفی کتاب: رمان مرگ ایوان ایلیچ – اثر تالستوی ]

اینفوگرافیک رمان آناکارنینا

براساس این رمان یک اینفوگرافیک توسط کافه‌بوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبه‌های مختلف رمان به خوبی و به شکلی دقیق منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک وجود دارد، به درک بهتر رمان کمک می‌کند.

البته لازم است به این نکته اشاره کنیم که اگر رمان را نخوانده‌اید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چرا که در اینفوگرافیک رمان آنا کارنینا خلاصه همه قسمت‌های مهم کتاب نیز ارائه شده است و بخش‌هایی از آن بازگو می‌شود. شاید مطالعه اینفوگرافیک بعد از مطالعه کتاب برای شما بهتر باشد.

اینفوگرافی رمان آنا کارنینا

اینفوگرافیک کتاب آنا کارنینا

جملاتی از متن کتاب آنا کارنینا

استپان آرکادیچ لبخند زد. او این احساس لوین را خوب می‌شناخت. می‌دانست که برای او دخترهای دنیا دو دسته‌اند؛ یک دسته همه دختران غیر از او که صاحب همه عیبها و ضعف‌های آدمها هستند و دخترانی بسیار عادی‌اند و دسته دیگر فقط اوست که از هر عیبی پاک است و از همه آدمها برتر است. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۷۰)

نباید تسلیم قهر گذشته شد و انسان می‌تواند زندگی خود را هر طور که بخواهد پیش ببرد. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۱۳۷)

ازدواج‌های موفقی که من می‌شناسم فقط از روی عقل و مصلحت صورت گرفته‌اند. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۱۹۰)

زن موضوعی است که هر قدر هم که مطالعه‌اش کنی باز هم کاملاً برایت تازگی دارد. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۲۲۰)

اگر من بودم چقدر از این حال به خود می‌بالیدم. وقتی به این جمعیت پای پنجره نگاه می‌کردم چقدر خوشحال می‌شدم! ولی او اعتنایی به این چیزها ندارد، فقط می‌خواهد خواهش مادرجان را رد نکند و اسباب خوشحالی او شود. چه رازی در وجود او نهفته است؟ چه چیز به او این قدرت را می‌دهد که به همه چیز بی‌اعتنا باشد و خود را در نهایت آرامی مستقل احساس کند؟ چقدر دوست داشتم که این را بدانم و از او بیاموزم! (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۲۹۰)

ترید پیرمرد به قدری خوشمزه بود که لوین از رفتن به خانه برای ناهار منصرف شد. با پیرمرد همکاسه شد و ضمن خوردن با او از کار و بارش حرف می‌زد و به مسائل او علاقه بسیار نشان می‌داد و از زندگی خود برایش می‌گفت و از مسائلی که ممکن بود برای او جالب باشد. احساس می‌کرد به او نزدیک‌تر است تا به برادرش و ناخواسته پیوسته خندان بود و لبخندش از محبتی بود که نسبت به پیرمرد در دل داشت. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۳۲۹)

بنای کانون خانواده از سر هوس یا به خواهش دل یا حتی گناه یکی از همسران ویران شدنی نیست. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۳۶۴)

مردم ما به قدری از نظر مادی و معنوی هر دو عقب مانده‌اند که ناچار با هر چه برایشان ناآشناست مخالفت می‌کنند. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۴۲۶)

گمان می‌کنم که این دو مساله از هم جدایی ناپذیرند و دوری باطل تشکیل می‌دهند. زن به سبب کافی نبودن آموزش از حقوق خود محروم می‌شود ولی همین کافی نبودن آموزشِ زن به علت محروم بودن او از حقوق خویش است. نباید فراموش کرد که شرایط بندگی زنان به قدری سخت و قدیمی است که ما اغلب نمی‌خواهیم شکاف عمیقی را که آنها را از ما جدا می‌کند درک کنیم. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۴۸۸)

انسان کسی را می‌تواند نجات دهد که خود اصرار به سقوط نداشته باشد. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۴۹۶)

فکرش را که می‌کنی، همه‌اش بارداری، همه‌اش دل‌آشوبه و تاریکی ذهن و بی‌اعتنایی به همه چیز و از همه مهمتر زشتی صورت و بی‌قوارگی بدن. همین کیتی، کیتی جوان و زیبا چه زشت شده است! من که وقتی آبستن می‌شوم نمی‌شود نگاهم کرد. زایمان فقط عذاب است، عذاب وحشتناک، آن‌وقت همه یک طرف، دقیقه آخر یک طرف. و تازه وقتی زاییدی شیر دادن بچه، شبهای بی‌خوابی و آن دردهای هولناک. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۷۴۶)

اگر عقلی را که به من داده شده است برای خودداری از زادن کودکانی بدبخت به کار نبرم پس فایده این عقل چیست؟ (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۷۸۳)

در زندگی خانوادگی اگر قرار باشد قدمی برداشته شود باید میان زن و شوهر اختلاف نظر کامل برقرار باشد یا توافق محبت‌آمیز. اگر روابط مبهم باشد، یعنی نه این و نه آن، هیچ کاری صورت‌پذیر نخواهد بود. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۹۰۲)

هیچ مردی در این دنیا نیست که مرا بشناسد. من خودم هم خودم را نمی‌شناسم. من به قول فرانسوی‌ها با هوسهای خودم آشنا هستم. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۹۲۷)

ما همه برای این خلق شده‌ایم که رنج بکشیم و همه به این امر آگاهیم و راههایی پیدا می‌کنیم که خود را گول بزنیم. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۹۳۵)

کیتی می‌دانست که موجب عذاب شوهرش چیست. از بی‌ایمانی خود در عذاب بود. اگر از کیتی می‌پرسیدند که آیا با توجه به اینکه بی‌ایمانان در آن دنیا به دوزخ خواهند رفت، او شوهرش را دوزخی می‌داند، ناچار تصدیق می‌کرد، با اینهمه از بی‌ایمانی شوهرش احساس بدبختی نمی‌کرد و گرچه معتقد بود که نجات برای نامعتقدان ممکن نیست و هیچ چیز را در دنیا به اندازه روح شوهرش دوست نمی‌داشت با این حال از بی‌اعتقادی شوهرش خنده‌اش می‌گرفت و در دل او را مضحک می‌شمرد. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۹۵۸)

لوین گفت: این «ملت» کلمه خیلی مبهمی است. منشیهای بخش، معلمان و یک در هزار دهقانان ممکن است بدانند موضوع چیست. باقی هشتاد میلیون مردم روسیه مثل همین میخائیلیچ نه فقط عقیده‌ای ابراز نمی‌کنند بلکه کوچکترین اطلاعی از آنچه در صربستان می‌گذرد ندارند که عقیده‌ای درباره آن داشته باشند. نمی‌فهمم ما چرا به خود حق می‌دهیم که بگوییم اراده ملت چنین یا چنان است؟ (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۹۵۸)

مشخصات کتاب
  • رمان آنا کارنینا
  • نویسنده: لئون تالستوی
  • ترجمه: سروش حبیبی
  • انتشارات: نیلوفر
  • تعداد صفحات: ۱۰۳۲
  • قیمت چاپ دوازدهم: ۷۵۰۰۰ تومان
  • دو جلدی

نظر شما در مورد رمان آنا کارنینا چیست؟ لطفا اگر این رمان را خوانده‌اید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نیلوفر:

  1. کتاب گزارش به خاک یونان
  2. کتاب اتاقی از آن خود
  3. کتاب ژرمینال
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

نقد و بررسی کتاب

قلم نویسنده

9

ترجمه و ویراستاری

8

تاثیرگذاری و جذابیت کتاب

9

مشخصات ظاهری و قیمت

7

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 600
دوست نداشتم: 350
میانگین امتیازات: 1.71

چاپ کتاب

59 دیدگاه در “آنا کارنینا | همراه با اینفوگرافیک

بنده به عنوان فردی که سالها تو روسیه زندگی کردم و زبان اصلی این رمان رو هم مطالعه کردم باید عرض کنم که متاسفانه ترجمه ش یه خورده ناشیانه است. جملات رو لغت به لغت معنی کرده، انگار که تو عصر جدید و با گوگل ترنسلیت ترجمه کرده باشی. اصطلاحات رو نیومده معادل پیدا کنه و دقیقا هر چی هست همون رو نوشته. نمیدونم شایدم به نوعی امانتداری کرده و نتیجه ش این شده که برای خوانندگان، بعضی از قسمتها یه کم نا مفهوم هست. ولی پیشنهادی که دارم برای دوستان این هست که حتما رمان ابله رو بخونند تا بفهمند شاهکار ادبی به چی میگن

یعنی ترجمه آتش برآب بهتر از سروش حبیبی هست؟! اون ترجمه چطور هستش؟!

داستان خیلیییییی بدی بود آخرش خیلی بد و غم انگیز تموم شد..

تولستوی یک نویسنده نصیحت گره. نچسبترین نویسنده کلاسیکی که میشناسم تولستوی هستش. در بین شخصیت های رمان آناکارنینا ، لوین نچسبترینه. لوین تو این رمان بلندگوی تولستوی برای بیان عقایدشه. با اینکه لوین از یک آدم بی خدا به فردی مسیحی تبدیل میشه اما ما جدال درونی زیادی درونش نمی‌بینیم. برعکس شخصیت های داستایوفسکی که پر از تناقض و‌جدال درونی بیرونی اند.. لوین همیشه شخصیتی یکپارچه است. و نویسنده میخواهد بگوید :«مثل لوین باشیم لوین خوب است. مثل ورونسکی نباشیم او بد است.» همین قدر ساده انگارانه…
رمان پر از صحنه های خسته کننده است که بود و نبودش فرق ندارد و هیچ کشمکشی درونش نیست.باز برعکس داستایوفسکی.
هر چقدر داستایوفسکی نابغه است تولستوی بی استعداد و خشکه…

اگه نقدی دارید از این همه جزم گرایی دست بردارید.

متن زیر استنتاج و خلاصه نویسی بنده از این کتاب ارزشمند است:

پس از مرگ آنا وجوهات مشترک آنا و لوین آشکار می شود و بواسطه ی لوین، آنا مورد تحلیل قرار می گیرد. و خوانندگان معمولا با متن متفاوت و چالشی نسبت به ماقبل کتاب مواجه می شوند.
ادامه رمان توسط لوین پرده از ویژگی های جامعه آن دوران بر می دارد و اوج قساوت اجتماعی حاکم را که در بطن آن تراژدی چون مرگ آناکارنینا را در خود محو و بی درمان رها می نمایید، می پردازد:

– فصل اخر از مردمی سخن می گوید که با بی میلی و بی اعتنایی نسبت به تصنیف کتابی که می توانست تاثیر موثری در جامعه بگذارد به قصه پردازی می پردازد.
– ویژگی مردم نژادپرستی را آشکار می سازد که مشغول بسیج شدن برای آزادی برادران اسلاو، صرب و مونته نگرایی از بند عثمانی ها بودند.
– می بیند که در مسائل دگر آیینی، چگونه کاتولیک مستقل لهستان مورد آزار و اذیت کلیسای ارتدکس روس قرار می گیرد.
– می بیند که وازدگان و تودهنی خوردگان، سپهسالاران بی سپاه، وزرای بی وزارتخانه، روزنامه نگاران بی روزنامه، رهبران بی پیرو، همهاز این شور همه گیر جامعه سود جسته و پیش جسته اند و بلند تر از همه فریاد سبکسرانه و مضحک می کشند.
– می بیند که آنا چطور در این وضعیت مورد زخم زبانها و طردشدگیها قرار گرفته است تا حتی مادر ورونسکی پس از مرگ آنا می گوید: “آخر عاقبت او همانی بود که باید در انتظار این جور زنها باشد، حتی مرگ خود را هم مرگ حقیر و رذیلانه ای انتخاب کرد. هم خودش راهلاک کرد و هم دو مرد نازنین را به روز سیاه نشاند. یکی شوهرش را، یکی پسر بدبخت من را.”

در مقابل زندگی روستایی را به تصویر می کشد که لوین و کیتی در فضایی آرام روحانی فعالیتهای کشاورزی و زنبور داری و پرورش میتیا فرزند چند ماه شان لحظات آسوده و رضایت بخشی را می گذرانند. محیطی را به تصویر می کشد که شور هیجان جنگ در آن زبانه نمی کشد، قضاوتهای بی جا به زبان نمی آید و از واژگان چون تکامل و قانون بقای انرژی و جاودانگی ماده که در زندگی آنها به کار نمی آید حرفی زده نمی شود.
و بر عکس نشان می دهد لوین که از بی ایمانی با خودش در کلنجار بود و گاهی فکر کردن به آن توش از او می ربود، و گاهی شدید وگاه خفیف عذابش می داد، از کتاب کمک می جوید و فکر می کند و هر چه بیشتر می خواند و بیشتر فکر می کند خودش را از منظورخویش دورتر می یابد. و به این نتیجه رسیده بود که حل مشکل خود را نزد مادی اندیشان نخواهد یافت، آثار متفکرانی چون افلاطون،اسپینوزا، کانت، شلینگ، هگل و شوپنهاور، یعنی اندیشمندانی که زندگی را به شیوه غیر مادی توضیح می دادند، تا اخر خواند و دوباره خواند، گاه بردام کلامی می افتاد که خود را پیش پایش و یا پای فیلسوفان می گسترند، که بنظرش دارد چیزی می فهمد اما کافی بود که این مسیر مصنوعی اندیشه را فراموش کند و از دیدگاه واقعی زندگی به آن چیز برسد که وقتی مسیر اندیشه مفروض را دنبال می کرد رضایت بخش می نمود.
در کتاب آثار دینی خامیاکف خوانده بود که دست یافتن به حقیقت خدا برای آحاد افراد میسر نیست و درک این حقیقت به مجموعه آدمهایی که با پیوند عشق یگانه شده باشند میسر است یعنی به کلیسا عطا می شود، از کلیسایی که از عشق و ایمان همه مومنان قوام یافته است اما بعد از تاریخ کلیسای کاتولیک و بعد تاریخ ارتدکس را خواند، دید که این دو کلیسا که هر دو به اعتبار ماهیت خود از خطا و گناه مبرا هستند، یکدیگر را انکار می کنند و از تعلیمات خامیاکف نیز نومید شد و این نیز مانند حکمت فیلسوفان فرو ریخت.
از این تفکرات چنان فشار روحی به او وارد شده بود که در حد توانشان نبود، او می بایست به قیادت شیطان پایان دهد. این آزادی یک راه داشت و آن مرگ بود، چند بار چنان به مرز خودکشی نزدیک شده بود که طنابها را پنهان می کرد و از بیرون رفتن با تفنگ وحشت داشت، می ترسید خود را با تیر بزند.
اما نه خود را با تیر زد و نه خود را به دار آویخت، از طرفی به رعایایی که عادت داشتند برای کمک و راهنمایی به نزدش آیند دیدن کند چنان که طفلی را دربغل داری بر زمین اندازی.
می دانست که گرچه کارگران را با مزدی ارزان اجیر کند سودآور است اما روا نبود. در زمان قحطی و فقدان غذا، مشروب فروشی را که سودآور بود می بست، بریدن چوب جنگل را به شدیدترین وجه مجازات می کرد اما جایز نبود رعایا که دام خود را در جنگل رها می کردند جریمه کند.
هیچ نمی دانست که این رفتارش خوب است یا بد، و نه فقط در بند این نبود که درستی رفتار خود را به کسی اثبات کند، بحث و استدالال در این خصوص او را به تردید می انداخت و مانع می شد که خوب و بد کارهایش را دریابد. حال انکه وقتی فکر کردن را کنار میگذاشت و ذهن خود را فقط به زندگی مشغول می داشت پیوسته حضور داوری راست بین را در روح خود احساس می کرد که تمیز میداد.
در عین حال راهی معین را که خاصه خود بود به استواری و یقین در زندگی رسم می کرد، از نادانی عذاب می کشید تا جایی که میترسید دست به خود کشی بزند و جوابی برای این پرسش می جست که من کی هستم و کجایم. برای چه زنده ام؟
زنده بودن برای شکم چیز بدی است و انسان باید برای حقیقت زندگی کند، اگر خوبی نتیجه سببی باشد دیگر خوبی نیست، اگر حاصلی و یا پاداشی در پی داشته باشد باز خوبی نیست، از زنجیره ی علت و معلول بیرون است.
همه ی ما، یعنی آدمها، حیوانها، این درختان کبود، ابرها و سحابیها، همه در حال تحولیم، اما تحول از چه به چه تحول بی انتهایی؟ وپیکار برای بقاء …
لوین با خود می گوید: با اینکه موفق نشده ام به معنای زندگی دست یابم. انگیزه هایم در وجود به قدری روشن است که ازآن زنده ام، این انگیزه ها را در بین دهقانها و روستاییان کسب کرده ام. البته نه از راه عقل، عقل پیکار برای بقا راهبرست. عقول موید قانونی است که حکم می کند که کسی را که مانع ارضای امیال من است، از میان بردارم. راه استدلال و عقل به عشق همنوع نمی رسد چون عشق به همنوع معقول نیست.
آناکارنینا موفق نشد نه فقط فریبکاری عقل را به خصوص کبر عقلِ اطرافیان را تحمل کند.

سیامک ذاکری
۹/۰۱/۱۴۰۲

من این کتاب رو به تازگی با ترجمه سیمون قازاریان خوندم. ترجمه خوب و روانی هست. سانسور داره فکر می کنم.
به نظر من هم یک شاهکار کلاسیک هست.
درسته که اسم کتاب آناکارنینا هست ولی زندگی چند تا خانواده مطرح میشه.
زندگی استیوا و دالی
زندگی لوین و علاقه اش به روستا و کشاورزی و زمین
زندگی کیتی و پدر و مادرش
زندگی ورونسکی و مادر و برادرش
زندگی برادر لوین با اون زن

همه این داستان ها نکات ارزشمندی داشت
من خیلی کتاب رو دوست داشتم و خوندنش رو به همه توصیه می کنم.

من امروز کتاب رو تموم کردم و نظرم درباره کتاب شاید برخلاف همه باشه

هیچ چیز بدردبخوری توی کتاب ندیدم.اصلا برام عجیب بود که کتابی این‌چنین رو فردی مثل تولستوی نوشته باشه.آنا هرچقدرم خوب و زیبا توصیف شده باشه چیزی از جرم و گناهش کم نمیشه.شاید نتیجه اخلاقی کتاب این بود که اگه خیانت کنی این اتفاق پیش میاد…
به هرحال واقعا نکته خاصی نداشت و رمان سانتی‌مانتال بود که خوندنش با نخوندش تقریبا برابره…

من این کتاب رو یک هفته ست که با ترجمه سروش حبیبی نشر نیلوفر گرفتم،اما نمیدونم چرا حس میکنم خیلی حذفیات داره!مثلا اصلا مشخص نشد که دقیق درمسکو چهاتفاقی بین انا و ورونیسکی افتاد و چرا کیتی مریض شد مگر ورونیسکی در حق او چیکار کرده؟ و کلا حذفیات و سانسور خیلی حس میشه

بهت پیشنهاد میکنم فیلمش رو ببینی،اینجوری متوجه داستان میشی

*خطر اسپویل

از لحظه ی مرگ آناکارنینا به بعد کتاب خسته کننده میشه اما دقیقا اوج شاهکار از اونجا شروع میشه.اکر با نگاه ساده انگارانه و نگاه عشق و عاشقی به کتاب داشته باشید چیزی نصیبتان نخواهد شد.

کتاب بسیار عالی جذاب واقعا یکی از بهترین رمانهای کلاسیک این روسها چه کردن تو ادبیات واقعا عالیه
یه توصیه واسه کسایی که عاشق ادبیات روس هستن اینکه
به نظرم قبل از اینکه کتابای داستایوفسکی بخونی که پیچدگی بیشتری داره اول کرانیان چون روانتره بخونن بعد داستایفسکی که با اسمهای روس هم بهتر میتونن اشنا بشن

خیلی و خیلی کتاب قشنگی بود و صحنه های غم انگیزش به خوبی بر خواننده اثر میگذاشت . شاهکاری به تمام معنا بود .
برای منی که کتاب زیادی رو مطالعه نکردم ، بهترین کتابی بود که تا الان خواندم . از دستش ندید گ

کتاب که چه عرض کنیم شاهکار است نقد کافه بوک هم طبق معمول عالی است اما…

جیبمان خالی است و کتاب گران…

هی….

سلام کافه بوک عزیز.نشر ثلث برای این کتاب ترجمه خوبی داره؟

سلام – پیشنهاد ما برای مطالعه ترجمه سروش حبیبی هستش دوست گرامی

ممنونم از شما . سایت بسیار عالی و مفیدی دارین . موفق باشین

سلام. کتاب آنا کارنینا واقعاً درس زندگی است. هنگام خواندن آن انگار پای درس یک استاد زندگی نشسته اید. برای روح لئون تولستوی آرزوی علو درجات نزد پروردگار را دارم.

با بررسی حدودا ۱۰ صفحه اول ترجمه های مشفق همدانی و سروش حبیبی به این نتیجه رسیدم که این دو ترجمه بسیار به هم شبیه هستند. انگار که یک متن واحد با اندک تغییراتی و جایگزین کردن فقط چند کلمه؛ نمی دونم ابتدا کدوم یک از این مترجم کتاب رو ترجمه کرده اند:
برای نمونه:
از مشفق همدانی: «خانواده های خوشبخت همه به مثل هم اند، اما خانواده های بدبخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند. در خانه آبلونسکی کارها همه در هم بود. زن دریافته بود که شوهرش با پرستار قبلی بچه هایش که زنی فرانسوی بود سر و سری دارد و گفته بود که دیگر نمی تواند با او زیر یک سقف به سر برد».
از سروش حبیبی :«خانواده های خوشبخت همه به مثل هم اند، اما خانواده های شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند. در خانه آبلونسکی کارها همه آشفته بود. زن دریافته بود که شوهرش با پرستار پیشین بچه ها که زنی فرانسوی بود سر و سری دارد و گفته بود که دیگر نمی تواند با او زیر یک سقف به سر برد»
شوربخت به جای بدبخت، آشفته به جای درهم، پیشین به جای قبلی

و یا

از مشقف همدانی :«پرنس استپان آرکادیچ آبلونسکی، که در محافل اعیان به استیوا معروف بود، سه روز بعد از بگو مگو با همسرش طبق معمول ساعت هشت صبح، نه در اتاق خواب در کنار او، بلکه در اتاق کارش روی کاناپه چرمین از خواب بیدار شد. با آن پیکر فربه و نازپرورده اش روی کاناپه فنردار غلتی زد، گفتی می خواست مدتی دراز همچنان بخوابد. متکا را محکم بغل گرفت و گونه هایش را بر آن فشرد، اما ناگهان بلند شد و نشست و چشم باز کرد.»
از سروش حبیبی: «پرنس استپان آرکادیچ آبلونسکی، که در محافل اعیان به استیوا معروف بود، سه روز بعد از بگو مگو با همسرش طبق معمول ساعت هشت صبح، نه در اتاق خواب در کنار او، بلکه در اتاق کارش روی کاناپه چرمین از خواب بیدار شد. با آن پیکر فربه و نازپرورده اش روی کاناپه فنردار غلتی زد، گفتی می خواست مدتی دراز همچنان بخوابد. نازبالش را محکم در آغوش گرفت و گونه اش را بر آن فشرد، اما ناگهان برجست و نشست و چشم گشود.»
نازبالش به جای متکا، برجست به جای بلند شد و چشم گشود به جای چشم باز کرد.

و تقریبا در تمامی ۱۰ صفحه اول که وقت کردم و مقایسه کردم همین تشابه عجیب وجود داره. البته که سروش حبیبی به نظر ترجمه دقیق تری ارائه داده برای مثال:
از مشفق همدانی : «… پرستار انگلیسی شان با موهای سفیدش در خانه دائم بگو مگو کرده بود… »
از سروش حبیبی : «…. پرستار انگلیس شان با گیس سفیدِ خانه بگومگو کرده بود… »

پرستار نمی تونسته با موهای سفید خودش بگو مگو کرده باشه، بلکه پرستار با گیس سفیدِ خانه بگو مگو کرده است.

آیا ایمان نمی آورید؟!! 😉

من تازه میخوام شروع به رمان خوانی کنم و از آشنایی با این سایت و کتاب خیلی خوشحال شدم.(ممنون از سایت خوبتون)

سلام و سال نو مبارک.کافه بوک عزیز اولا متشکرم برای بررسی و تحلیل این رمان فوق العاده.دوما یه درخواست داشتم در خصوص مقایسه ترجمه استاد سروش حبیبی و اقای حمید رضا آتش بر آب که به تازگی ترجمه ای جدید از این رمان انجام دادن .ممنون از تیم حرفه ای کافه بوک.

سلام – سال نو مبارک
ممنون از پیشنهاد شما – تلاش میکنیم در آینده این دو ترجمه رو مقایسه کنیم.

من عاشق شخصیت آنا شدم…یک قدرت تغییر الاهی بدون کمک هیچکس. ….فارغ از ظاهر کارش که خوشایند نیست مخصوصا برا ما ایرانی ها ولی بشدت زن توانایی هست…عالیه این کتاب و بنظرم از جنگ و صلح خیلی کاملتره

ترجمه ی آقای مشفق همدانی بدون سانسور است و میتواند انتخاب خوبی باشد.
البته ترجمه ی آقای حبیبی هم عالیست اما حذفیاتی دارد.
پیشنهاد بنده،ترجمه ی آقای مشفق همدانی انتشارات امیرکبیر است.

چاپ قدیمشو ترجمه مشفق همدانی دو می فرمایید یا چاپ جدیدشم بدون سانسوره؟

ترجمه آتش بر آب چطوره از این کتاب؟

در وصف این کتاب هیچی نباید گفت. فقط باید گفت حتما بخونیدش.

خیلی جالب بود ، من بیشتر از شخصیت لوین لذت بردم تو این کتاب ولی در کل کتاب خوب و پر از جزئیات بود .با اینکه سالها از انتشار این کتاب میگذره ولی تازگی خودش رو از دست نمیده .

سلام من میخوام این کتابرو با ترجمه سودابه مبشر بخرم ولی از لحاظ ترجمه میترسم لطفا اگه کسی این ترجمه رو خونده نظرش رو بگه

سلام
لطفا بگید این مطلب از چاپ چندم و چه سالی از کتاب است ؟
در حین خوندن کتاب آیا احساس کردید بخش هایی حذف شده ؟
اگر پاسخ بله هست به خوندن کتاب لطمه زد ، طوری که درک داستان رو سخت یا مشکل کنه ؟
تشکر

سلام – همون طور که در مشخصات کتاب اشاره شده این معرفی براساس چاپ دوازدهم کتاب بود. درمورد حذفیات هم مشکلی برای فهم مطلب وجود نداشت. شاید بعضی جاها مشخصا چیزهایی حذف شده باشه اما به داستان اصلی کتاب لطمه نمیزنه.

من به تازگی ترجمه مشفق همدانی رو تموم کردم، در خصوص ترجمه میتونم بگم که مانند ترجمه های سروش حبیبی روون نیست و بعضی جاها خوندنش واقعا سخت میشه، البته با نسخه انگلیسی هم مقایسه کردم چند جا رو و متوجه شدم که خوشبختانه سانسوری در کار نیست.
در خصوص خود رمان اما به نظرم میرسه تولستوی هم مثل داستایوفسکی به بیان مساله اصلی ملت روس پرداخته هرچند به زبان خیلی ساده تر. البته یک تفاوت مهم احساس میکنم بین این دو نفر، داستایوفسکی آینده روسیه رو به دقت ترسیم میکنه بی اینکه راه حلی ارائه بده، برعکس تولستوی نسخه میپیچه و چیزی که من رو اذیت میکنه کلیشه ای بودن این نسخه هست.
لوین در انتهای کتاب به خودش میگه: از این پس هر لحظه از زندگی من معنی و مفهوم انکارناپذیری خواهد داشت و تلاش خواهم کرد بر همه اعمالم یک نشان زده شود، نشان نیکی.

کتاب تا صفحه ٣٠٠ که من خوندم(کیتی با ورنیکا دوست میشه) اصلا واسم جذاب نبود.طوری که میخام بذارمش کنار.به نظر شما ادامه بدم جذاب میشه داستان؟

شاهکار بی نظیر تولستوی. این کتاب سقوط جامعه در حال پیشرفت قرن ۱۹ روسیه رو به خوبی به تصویر کشیده. در واقع آنا کارنینا نماد جامعه زیبا و پیشرفته روسیه است. زنی که زیباست، اهل مطالعه است و شخصیتی پیشگام و نجیب دارد که براثر رفتارهای سایر مردم تحلیل میرود.

سلام
ترجمه ی سودابه مبشر چجوریه؟
سانسور داره؟

سلام – اطلاعی از این ترجمه نداریم اما پیشنهاد ما ترجمه سروش حبیبی است.

نظرتون در مورد ترجمه قدیمی مشفق چطوره ؟ آیا ترجمه قدیمی مشفق هم سانسور داره ؟

درباره سانسور کتاب متاسفانه نمیشه به طور قطعی نظر داد مگر اینکه متن ترجمه را با کتاب اصلی مقایسه کرد.

خوشبختانه ترجمه مشفق سانسور نداره

خیلی خلاصه نوشتین، انتظار یه متن طولانی تر و کامل تر داشتم

حتما در آینده معرفی این کتاب رو تکمیل می‌کنیم.

ترجمه محمد مجلسی هم عالیه من که راضی بودم

من خیلی کتاب رو دوست داشتم، ولی آخر کتاب واقعا ناامیدم کرد، انگار به تمام بی اخلاقی ها و فسادها، بله گفته و همه را تایید کرده. بالاخره روابط نامشروع بله یا خیر؟!

سلام.میخواستم بدونم کدوم ترجمه اش روونتره .

همیشه قرار نیست همه چیز طبق اصول اخلاقی پیش بره. اتفاقا وقتی واقعیت بی پرده به قالب کلمه ها در میاد بدون اینکه بخواد کسی رو گول بزنه اثر یک نویسنده رو جذاب میکنه.

من این کتاب رو با ترجمه فاراز سیمونیان دارم، ترجمش خوبه؟

سلام،یه سوال داشتم.
این کتاب(با همین انتشارات و ترجمه حبیبی)چه مقداری سانسور داره؟من اواسط جلد اول که ارتباط آنا و ورونسکی جدی میشه یهو داستان رو گم کردم.انگار چند صفحه از کتاب حذف شده.درسته یا نه؟انقدر این سانسور توو ذوقم خورد که کتاب رو کنار گذاشتم فعلن.
کلن میخوام بدونم چه مقدار سانسور در حال حاضر در انتشارات رسمی اتفاق میفته؟

سلام دوست عزیز
برای فهمیدن اینکه کتاب چه مقدار سانسور داره باید اون رو با کتاب اصلی مقایسه کرد که خب در این مورد کار سختی است. اما احتمال سانسور همیشه وجود دارد.

بابت تفسیر و نقدهای بیطرفانه و درعین حال جذابتون خیلی ممنون. کارتون عالیه. من حدود ۱۲سال پیش جلد اول این کتاب راخوندم و هنوز نتونستم جلد دوم را بخونم. اما باید بگم همیشه آخرکتابها یا فیلم ها نیست که باعث جذابیت اونا میشه. تولستوی با بحث ها و به چالش کشیدن مسایل در جریان داستان از زبان شخصیتهای کتاب واقعا کاری بس ماهرانه انجام میدهند و من فکر میکنم در کل بسیاری از کتابها دقیقا مثل تجربه یه سفره.. که اتفاقات در شرف وقوعش مهیج تر از هدف یا اتفاق نهاییشه.

موافقم تولستوی توو این زمینه فوق العادست

جلد شومیز همین کتاب قیمتش ۴۸۰۰۰ تومنه

با اینکه آخر داستان رو می شد حدس زد ولی دوستش داشتم

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *