قهرمانان و گورها اثر ارنستو ساباتو، رماننویس بزرگ آرژانتینی است. ساباتو از جمله مهمترین و برجستهترین رماننویسان آمریکای لاتین و ادبیات اسپانیاییزبان است که در سال ۲۰۰۷ کاندید جایزهی نوبل بود.
بهجرات میتوان گفت که ساباتو جزء نویسندگانی است که به راحتی میتواند ذهن و فکر مخاطبش را به چالش بکشد. قهرمانان و گورها دومین اثری است که از این نویسنده خواندم ولی هم این کتاب و هم رمان تونل جز کتابهایی هستند که به شکلی عجیب در ذهن و اندیشهام تهنشین شدهاند.
ساباتو یکی از برجستهترین چهرههای روشنفکر آرژانتینی است. نویسندهای که قبل از شروع حرفه ادبی، مبارزی سیاسی بود و تا مدتها عضو حزب کمونیست آرژانتین و بعدها از حزب جدا شد و به اومانیسم روی آورد و به این شکل زندگی ادبی خود را شروع کرد. ارنستو ساباتو نه تنها به سبب آثار ادبىاش، بلکه همچنین به علت نقش چشمگیر و شجاعانهای که به منزله ندای خرد و عقلانیت در برابر رژیمهای نظام ستمگر ایفا کرد، معروف شد و مورد تحسین همگان قرار گرفت.
مترجم درباره رمان قهرمانان و گورها مینویسد:
باز هم قصه انسان است، که تضادهایش از هم دریدهاند. قصه انسان است، قصه مهربانی و پاکدلی است که بیرحمیها و ترفندهایش مسخ میکنند. باز هم قصه انسان است: اسیر سرنوشت، محکوم جبر واقعیتهای سرسخت گریزناپذیر، که از خود اختیاری ندارد؛ نمیتوان او را محکوم کرد، نمیتوان بر او حکم کرد. نمیتوان در او داوری کرد، بل باید بر او رحمت آورد و گریست.
[ معرفی کتاب: رمان قصر اثر کافکا – نشر نیلوفر ]
رمان قهرمانان و گورها
جمله ابتدایی کتاب قهرمانان و گورها، بهتآور و بیمارگونه است به شکلی که فقط از ساباتو برمى آید:
آلخاندرا، پدرش را با ۴ گلوله کشت و در پایان به همه جا بنزین پاشید و خانه را به آتش کشید.
قهرمانان و گورها، در چهار بخش، از دید چهار شخصیت روایت میشود.
روایت اول متعلق به آلخاندرا است. دخترى که مادرش را در پنج سالگی از دست داده و پدرش را در حال معاشقه با زن دیگری میبیند. او از نوجوانی به خودش یاد داده به جای راندنِ شیطانِ درون، آن را به گوشهای بکشد و با نگاهی جستجوگر تماشایش کند.
در بخش دوم؛ ما شاهد روایتهایی از سمت پدرِ آلخاندرا؛ فرناندو هستیم. مردى که واضحا یک بیمار روانی به تمام معناست! کسى که به نابینایان مشکوک است. آنها را بخشى از فرقهای میداند که به شکلی موذیانه و جانورگونه، در ظلماتِ جهان پنهاناند اما تمام حرکات مردم عادى را تحت نظر دارند و بیآنکه ما بدانیم، سرنوشتمان زیر سلطه آنهاست. او از همین افکار، تصمیم به تحقیقاتی جدی و مخفیانه، درباره نابینایان میگیرد.
فرناندو یک خواب را هر شب میبیند. اینکه کودکیِ خودش روبهرویش ایستاده و به سایهای که از دیوار روی زمین افتاده نگاه میکند و میپرسد: «اگر سایه جابهجا شود چه؟» این خواب شاید ساده به نظر بیاید. اما در بطنِ آن به شدت خوفآور، و نیرو محرکه کل تحقیقات فرناندو است. در واقع فرناندو به این اعتقاد میرسد که واقعیت ممکن است آرام آرام در سایه به کلى تغییر شکل دهد، مگر اینکه انسان دائما برای پایدارىِ آنچه که واقعیت میپنداشته، تلاش کند. این میلِ به کشف و بازبینىِ دوباره و دوباره واقعیت، جانمایه بخش مهمی از داستان است، که نگرش شما را نسبت به همهچیز میتواند دچارِ شک و تردید کند.
بخشِ سوم و چهارمِ کتاب، به دو شخصى که هرکدام به نوعی سرنوشتشان مرتبط با آلهخاندرا است اختصاص داده شده است. مارتى، نامزد آلخاندرا، پسرى که همیشه در رابطه با آلخاندرا ناکام است، و ناچار است از عشق او دست بشوید. و برونو، مرد فیلسوف و نویسندهای که عشق پیچیده خود به مادرِ آلخاندرا را در دختر او جستجو میکند.
سراسر داستان پر است از رفتارهای بیمارگونه و هیستریک شخصیتهای مختلف. آلخاندرا معشوقهاش را مجبور میکند بدن برهنهاش را ببنید اما به او دست نزند. عمه آلخاندرا، از اینکه بیماری اطرافیان را بشناسد و به بقیه خبرهای ناگوار برساند غرق لذت میشود. جدِ آلخاندرا سرِ همسرش را بعد از مرگ، سالها در کشوی میز نگه داشته است! زنی نابینا، روبروی شوهر افلیجش با دیگران معاشقه میکند و او را مجبور میکند شاهد تمام ماجرا باشد.
در داستانهای ساباتو، روابط عاشقانه و جنسى، جایی بیرون از چارچوبهای عوام پسندانه است. شخصیتها از عرف تبعیت نمیکنند و این بیشترین چیزی است که از ساباتو به دل من مینشیند.
دغدغه ى دیگرِ ساباتو، امکانهای وجودی است.
ساباتو نشان میدهد که انسان میتواند در رابطه با افراد متفاوت زندگیاش، اعم از دوست، معشوقه، همسر و… شخصیتهای متفاوتی از خود را بروز دهد. گویی وجههاى متفاوت انسان در برخورد با هر شخص میتواند خاموش یا روشن شود یا بهکلى شکل متفاوتی به خود بگیرند. در واقع انسان در مقابل حتی دو معشوق، میتواند امکانهاى زیستی کاملا متفاوتی از خود بروز دهد. در دنیای ساباتو انسانها تک بعدى نیستند و پشت هر وجه آنها، چنان مفاهیم روان شناختی را ساباتو رو میکند که انگیزه آنها را از هر فعل و انفعالی به سادگی نمیشود تحلیل کرد. این انعطافِ هویت، پررنگترین وجه شخصیتپردازی ساباتو است.
از طرفى دیگر، ساباتو در بخشهای زیادى از این کتاب به جنگهای داخلى اسپانیا میپردازد، و نقدهایی به شورشىهای آنارشیست و کمونیستهای رادیکال وارد میکند. میدانیم که ارنستو ساباتو، در دورهای از زندگی، گرایشهای کمونیستی داشته، اما دیری نمیگذرد که از دیدگاههاى کمونیستى رو گردان میشود. از همین جهت، کاملا مشخص است که چرا اینچنین به این عقاید میتازد.
قهرمانان و گورها، کنایهای است از انسانهاى عادى که قهرمان بودنشان، در دست و پا زدنى دائم، در مسیر سرنوشتى که آنها را صرفا به گور، رهنمون میکند، خلاصه میشود.
این کتاب قصه انسان اسیر سرنوشت است. انسان محکوم به جبر و واقعیتهای گریزناپذیر که راه گریزی از آن ندارد. ساباتو در این کتاب از دهلیزهای تودرتو و تاریک درون آدمی سخن میگوید. او به خوبی به درون این هزارتوی تاریک و پیچیده رسوخ میکند و تنهایی آدمی را در سیطرهی وسیعی به نام هستی به تصویر میکشد.
[ معرفی کتاب: کتاب از کتاب رهایی نداریم – نشر نیلوفر ]
جملاتی از متن رمان قهرمانان و گورها
آیا ما این همه نسبت به آدمهای دیگر سختگیر میبودیم اگر به راستی به این فکر میکردیم که آنها روزی خواهند مرد و آن وقت هیچ کلمهای از آنچه را ما به آنها گفتهایم نمیتوانیم پس بگیریم؟
او فکر میکرد حقیقت این است که گوشت و استخوان برای اینکه یک چهره را بسازد کافى نیست، و به این دلیل است که چهره کمتر از جسم جنبه جسمانی دارد: چهره با نگاه چشمان، حالت دهان، چینهای صورت، با به هم پیوستن آن همه خرده ریزهای ظریف که روح به یاری آنها از راه تن خود را فاش میکند.
البته که دوستت دارم احمقجان. ولی آزارت میدهم. دلیلش هم صاف و ساده این است که دوستت دارم. این را میفهمی؟ آدم کسانی را که به آنها بیتفاوت است آزار نمیدهد.
برای انسانها زمان هرگز دوباره تکرار نمیشود و هیچگاه دوباره به آن صورت که یک وقتی بود بر نمیگردد و وقتی احساسات آدم تغییر کرد یا رو به زوال گذاشت دیگر هیچ معجزهای نمیتواند کیفیت اولیه را به آن برگرداند.
بوردهنابه آنقدر باهوش بود یا شمّی چنان قوی داشت که دریابد آلهخاندرا برتر از اوست، و آنقدر آرژانتینی بود که از احساس اینکه فقط تن او را میتوانست تصاحب کند احساس حقارت کند، چه میفهمید که آلهخاندرا در روح خود از موضعی برتر به او نگاه میکند، او را به مسخره میگیرد، سرزنش میکند، و روح او بُعدی از خویشتن اوست که برای مرد دسترسناپذیر است. این احساس باز هم آزارندهتر و کشندهتر که آلهخاندرا از او به عنوان ابزاری ساده استفاده میکرد، همانطور که بیشک از بسیاری افراد دیگر نیز استفاده کرده بود، بیشتر بر جان او سنگینی میکرد و مایۀ احساس حقارت او میشد: ابزاری ظاهراً برای انتقامی بی نهایت پیچیده و منحرف که مارتین به هیچوجه نمیتوانست درکش کند. به همۀ این دلایل بوردهنابه میل داشت به مارتین همچون روحی خویشاوند بنگرد، نه فقط به علت احساس برادری در برابر دشمن مشترکشان، بل بدان سبب که آلهخاندرا با جریحهدار کردن جوان بیپناهی مثل مارتین، خودش موجودی آسیبپذیرتر میشد، تا حدی که مورد حملۀ آدمی مثل بوردهنابه قرار گیرد – چنانکه گویی که کسی که از مردی ثروتمند به علت ثروتمند بودن او نفرت دارد، با پیبردن به اینکه این احساس پست و شرمآور است، در عوض به یکی از نقطهضعفهای زشت او (مثل تنگنظری و خسّتش) متوسل شود، تا بتواند بدون احساس نوعی عذاب وجدان از او متنفر باشد. ولی مارتین نمیتوانست در آن لحظه هیچیک از این حرفها را به خوبی حلاجی کند؛ فقط خیلی بعد بود که او توانست چنین کند. گویی آنها قلب او را از سینه درآورده بودند و داشتند با یک سنگ آن را روی زمین تکهتکه میکردند؛ یا انگاری با یک چاقوی ناصاف آن را از سینه درآورده بودند و حالا با ناخنهاشان داشتند آن را پارهپاره میکردند. عواطف آشفتۀ او، احساس بیمقداری کامل، سرگیجه، تأیید بیواسطۀ این حقیقت که آن مرد معشوق آلهخاندرا بوده است همه دست به دست هم دادند تا نگذارند او حتی یک کلمه حرف بزند. بوردهنابه با حیرت به او چشم دوخته بود.
بزرگترین شادیای که من میتوانستم برای خودم تصور کنم مُردن بود.
ولی فراتر از این روزگار بده و بستان و آشفتگی، معجزه به نظر میرسد که اینهمه جانهای انسانی بتوانند در مناطق یکسانی از گیتی پهناور به دنیا بیایند، نشو و نما کنند، و بمیرند بیآنکه با یکدیگر آشنا شوند، بیآنکه به یکدیگر احترام بگذارند یا از هم متنفر باشند؛ مثل پیامهای تلفنی پرشماری که، گفته میشود، میتوانند از یک کابل یگانه عبور کنند بیآنکه با یکدیگر درآمیزند یا با هم تداخل کنند، و اینهمه به برکت ساز و کارهای هوشمندانه.
برونو همیشه میگوید که متاسفانه ما زندگیمان را به شکل پیشنویس بدخطى به سر میبریم. یک نویسنده میتواند چیزی را که کامل نیست مورد بازنگری قرار دهد یا به سادگی کل نوشته را در سبد آشغال بیاندازد. ولى زندگی را نه: راهی برای تصحیح یا ویرایش یا دور انداختن آنچه زندگی کردهایم وجود ندارد. میفهمی چه ترسناک است؟
مشخصات کتاب
- عنوان: قهرمانان و گورها
- نویسنده: ارنستو ساباتو
- ترجمه: مصطفی مفیدی
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ۵۹۸
- قیمت چاپ چهارم – سال ۱۳۹۸: ۸۰۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد رمان قهرمانان و گورها چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن درباره کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نیلوفر: