داستان نویسی

دختر پنهانم

https://www.iranketab.ir/

رمان دختر پنهانم اثر نویسنده ایتالیایی است که با نام مستعار النا فرانته فعالیت می‌کند. با اینکه کتاب‌های النا فرانته به زبان‌های مختلف ترجمه شده است و او توانسته است نامزد جایزه بوکر هم شود، کسی از هویت واقعی او خبری ندارد. کتاب حاضر از متن انگلیسی با عنوان The lost daughter تحت عنوان دختر پنهانم ترجمه شده است.

در سال ۲۰۱۶، مجله تایم النا فرانته را در فهرست ۱۰۰ شخصیت تاثیرگذار جهان اعلام کرد. پشت جلد کتاب، از النا فرانته آمده است:

بر این باورم که کتاب‌ها وقتی منتشر شدند دیگر نیازی به نویسنده‌شان ندارند. اگر چیزی برای گفتن داشته باشند، دیر یا زود خواننده خود را پیدا می‌کنند، وگرنه خواننده‌ای نخواهند داشت.

[ مطلب مرتبط: رمان مردی به نام اوه – نشر نون ]

خلاصه کتاب دختر پنهانم

شخصیت اصلی این رمان کوتاه، زنی میانسال است که برای جدا شدن از دغدغه‌های فکری، تصمیم می‌گیرد مدتی در یک ساحل دور استراحت کند. لدا – شخصیت اصلی رمان – دو دختر دارد که که او را رها کرده‌اند و به کانادا پیش پدرشان رفته‌اند. این موضوع هسته اصلی رمان را در خود جای دارد. البته وقتی دخترانش پیش او بودند، لدا زندگی چندان رضایت‌بخشی هم نداشت، اما به هر حال او یک مادر است.

وقتی دخترهایم به تورنتو نقل‌مکان کردند، جایی‌که پدرشان سال‌ها بود زندگی و کار می‌کرد، خجالت‌زده و متعجب شدم. وقتی متوجه شدم نه تنها اصلا ناراحت نبودم بلکه احساس سبکی هم می‌کردم. انگار که دقیقا همان‌موقع آن‌ها را به دنیا آورده باشم. برای اولین‌بار در طی تقریبا بیست‌وپنج سال دیگر این نگرانی را که باید از آن‌ها مراقبت کنم احساس نکردم. خانه مرتب ماند مثل اینکه هیچ‌کس در آن ساکن نباشد. دیگر نگران خرید برای خانه و شستن لباس‌ها نبودم. (دختر پنهام – صفحه ۷)

در ادامه، لدا مکان مناسبی در کنار دریا برای اقامت پیدا می‌کند و تصمیم می‌گیرد هر روز به ساحل برود تا هم کارهایش را انجام دهد و هم از زندگی لذت ببرد. در ساحل متوجه مادر و دختری می‌شود که اوقات خوشی دارند و لحظه‌ای از همدیگر جدا نمی‌شوند. او به شکل ناخودآگاه متوجه آن‌ها می‌شود و بعد به شکل کاملا آگاهانه خود را با آن‌ها پیوند می‌دهد، اما نه به شکل عادی. رفتاری که از لدا سر می‌زند عجیب و شاید حتی غیرقابل باور باشد. اما دلیل این رفتار را باید در خاطراتی که در طول کتاب مرور می‌کند پیدا کرد.

نگاهم را از روی کتاب بلند کردم و آن‌ها را برای اولین بار دیدم، زن بسیار جوان و دختربچه را. از ساحل به سمت چتر بزرگ برمی‌گشتند. زن که بیشتر از بیست سال نداشت سرش به سمت پایین بود و دختربچه سه چهار ساله که سرش رو به بالا بود و مسحور به او نگاه می‌کرد و همانطور که مادری فرزندش را در آغوش بگیرد، عروسکش را به خود می‌فشرد. با آرامش با هم صحبت می‌کردند، گویی که هیچ‌کس جز آن‌ها وجود ندارد. (دختر پنهام – صفحه ۱۷)

[ لینک: رمان آخرین انار دنیا ]

دختر پنهانم

درباره رمان دختر پنهانم

در این کتاب با مادر تحصیل‌کرده‌ و فهمیده‌ای روبه‌رو هستیم که زمانی بسیار مورد تایید همگان بود. اما زندگی کم‌کم سخت شد و علاوه بر سختی‌های زندگی بیرونی، رنج‌های درونی هم آغاز شد و می‌توان گفت شخصتی اصلی در دنیا درونی خودش شکست‌خورده است. او به هیچ وجه رضایتی از خودش و کارهایش ندارد و شاید همین عدم رضایت باعث شده است که آن رفتار عجیب در ساحل از او سر بزند.

روبه‌رو شدن با یک مادر خوشحال و بچه‌اش که آرامشی خاص دارند، دقیقا همان مواردی است که لدا دوست داشت داشته باشد. همان زندگی ایده‌آلی که لدا در حسرت آن بود. دختران لدا به او به چشم یک ابزار نگاه می‌کردند که  لدا باید مراقب آن‌ها باشد، نیازهایشان را رفع کند و به طور کلی در خدمت آن‌ها باشد. البته گاهی اوقات به او اهمیت می‌دادند و نظر او را هم جویا می‌شدند، «فقط برای اینکه بدانند آیا کفش‌های آبی با دامن نارنجی جور درمی‌آید؟». همه این‌ها باعث می‌شد که لدا کمبود را در خود احساس کند، فکر کند حتما اوست که مشکلی دارد؛ در غیر این صورت این موارد پیش نمی‌آمد. هرچه بیشتر لدا خود را فدای دخترانش می‌کرد، رفتار نامناسب دختران بیشتر می‌شد و رفتن دخترانش به کانادا نیز ضربه نهایی بر روح لدا بود. موضوعی که غرور او را بسیار تحت تاثیر قرار داد.

در واقع سراسر این کتاب در مورد کشف روابط بین مادر و دختر است.

لدا در طول رمان، وقتی روزانه مادر و دختر خوشحال را می‌بیند خاطرات خودش را مرور می‌کند و به دنبال کشف جایگاه خودش در میان این خاطرات است. پایان کتاب اما، یک پایان عجیب است. پایانی که نتیجه گیری از این کتاب را بسیار سخت می‌کند. (لطفا اگر این رمان خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را در پایان همین مطلب کامنت کنید.) به طور کلی رمان ساده و روان است که یک‌دست روایت می‌شود. چند اتفاق مهم در آن وجود دارد که مخاطب را جذب می‌کند، اما آن اتفاق شگفتی‌ساز که من در هنگام خواندن رمان منتظر آن بودم هیچ‌وقت رخ نداد.

ترجمه این رمان که توسط سارا عصاره انجام شده است، ترجمه قابل‌قبولی است اما می‌توانست بسیار بهتر باشد. همچنین کتاب نیاز به یک ویراستاری دارد که امیدواریم در چاپ‌های بعدی کتاب انجام شود. لازم به ذکر است که از این کتاب، ترجمه دیگری تحت عنوان دختر گمشده از سوی انتشارات کتاب خورشید وارد بازار شده است.

[ لینک: رمان من پیش از تو ]

جملاتی از متن کتاب دختر پنهانم

سخت‌ترین اتفاقات برای تعریف‌کردن، اتفاقاتی‌اند که خودمان هم نمی‌توانیم آن‌ها را بفهمیم. (دختر پنهام – صفحه ۶)

خیلی زود از آن مکان خوشم آمد. خوش‌برخوردیِ مردِ تیره‌پوستی که پشت صندوق بود، ملایمتِ جوان غریق‌نجات بلندقامت و بسیار لاغرِ بدون عضله‌ای که پیراهن و شلوارک قرمز به تن داشت و من را به چتر بزرگ ساحلی همراهی کرد، از آن بابت مطمئنم کرد. شنایی طولانی در آب زلال کردم و کمی آفتاب گرفتم. بعد با کتاب‌هایم در سایه جا گرفتم و با آسودگی خیال تا غروب کار کردم و از نسیم و تغییرات سریع دریا لذت بردم. روز با چنان آرامش آمیخته با کار، خیال‌پردازی و فراغتی گذشت که از آن‌روز به بعد تصمیم گرفتم همیشه به آنجا بروم. (دختر پنهام – صفحه ۱۴)

آدمها با میلی حیوانی که باورهای عمومی آن را تقویت می‌کنند، خواهان داشتن فرزند می‌شوند. (دختر پنهام – صفحه ۴۰)

دخترهایم را وقتی حواسشان نبود نگاه می‌کردم. حسی پیچیده و متناوب از محبت و نفرت نسبت به آن‌ها احساس می‌کردم. گاهی‌اوقات فکر می‌کردم بیانکا غیرقابل تحمل است و به‌خاطر آن رنج می‌کشیدم. بعد فهمیدم که خیلی محبوب است، دوست‌های زیادی دارد و فهمیدم که فقط من او را غیرقابل تحمل احساس کردم. من، مادرش و از بابت آن پشیمان شدم. (دختر پنهام – صفحه ۶۹)

سال‌ها قبل دختری بودم که احساس می‌کرد از دست رفته است. این درست بود. تمام امیدهای جوانی‌ام به‌نظرم می‌رسید از دست رفته باشند. به‌نظرم می‌رسید که دارم به سرعت به عقب برمی‌گردم به سمت مادرم، مادربزرگم، زنجیره زنان لال و خشمگینی که از آنجا می‌آمدم. موقعیت‌هایی ازدست‌رفته. جاه‌طلبی‌هایم هنوز شعله‌ور بودند و از بدن جوانم و از تخیلم که پروژه پشت پروژه اضافه می‌کرد، پروار می‌شدند. احساس می‌کردم که شور و اشتیاق خلاق من دائماً بیشتر به خاطر ارتباطاتی که در دانشگاه‌ها بود و فرصت‌طلبی‌های ممکن شغلی که وجود داشت، محروم می‌ماند. به‌نظرم می‌رسید که در ذهن خودم حبس شده‌ام، بدون این‌که امکانش باشد تا خودم را امتحان کنم. عصبی بودم. (دختر پنهام – صفحه ۸۳)

چه احمقانه است که فکر کنی می‌توانی با بچه‌هایت درباره خودت حرف بزنی قبل از این‌که حداقل پنجاه سال داشته باشند و انتظار داشته باشی که آن‌ها تو را مثل یک انسان ببینند نه مثل یک وظیفه. (دختر پنهام – صفحه ۹۴)

پاره کردن پیوند با دیگران و احساس سبکی کردن مزیت نیست، عملی ظالمانه نسبت به خود و دیگران است. (دختر پنهام – صفحه ۱۱۰)

[ لینک: رمان پشت درهای بسته ]

رمان دختر پنهانم

مشخصات کتاب

  • عنوان: دختر پنهانم
  • نویسنده: النا فرانته
  • ترجمه: سارا عصاره
  • انتشارات: نون
  • تعداد صفحات: ۱۶۸
  • قیمت چاپ اول – سال ۱۳۹۶: ۱۶۰۰۰ تومان

👤 نویسنده مطلب: سروش فتحی

نظر شما در مورد این کتاب دختر پنهانم که پیچیدگی‌های رابطه بین مادر و دختر را نشان می‌دهد چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.


» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نون:

  1. رمان زنی با موهای قرمز
  2. کتاب مردی که دو پای چپ داشت
  3. رمان فیستا
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 200
دوست نداشتم: 142
میانگین امتیازات: 1.41

انتشارات متخصصان

5 دیدگاه در “دختر پنهانم

دختر پنهانم
النا فرانته
دختر بچه ها عالم قشنگی دارن و نیاز هایی که خاص خودشونه و برآورده شدن این نیاز ها براشون از هر چیزی مهمتره. نیازِ بزرگِ دیده شدن، مورد محبت و توجه قرار گرفتن، نیاز به زیبا جلوه کردن در نظر دیگران ، نیاز به اینکه بهترین باشن و…
همه ی ما در وجود خودمون یک دختر کوچولو داریم دختری که ما هر قدر از عمرمون رو پشت سر بگذاریم باز یک دختر کوچولو باقی می مونه ،با تمام نیاز های یک دختر بچه.
دختر کوچولویی که در وجود لدا هم بود. من، لدا و دختر وجودش رو با تمام وجود احساس کردم. لدا با عشق ازدواج کرد و صاحب بچه ی اولش شد مثل خیلی از ما که این تجربه رو داریم .بارداری اول زیباترین بارداریست. شاید خوب باشه یادی از این دوران بکنیم. همه سعی کردیم با نوزاد درونمون حرف بزنیم و بهش نزدیک بشیم اون رو در وجودمون پرورش دادیم و با سختی به دنیا آوردیم و بعد از اون همه ی زندگی ما شد .صاحب تمام وقت و وجود ما .خواب و خوراکمون مختل شد برنامه هامون به هم ریخت .دیگه وقتی برای کتاب خوندن ، ورزش، پیاده روی، سفر های مجردی یا دو نفره ،یه خواب کافی و یکسره وخیلی چیزهای دیگه نداشتیم چون ما خواستیم بهترین باشیم. حالا امان از وقتی که بچه دوم به دنیا بیاد و البته با فاصله ی کوتاه.من این تجربه رو داشتم دو بچه با فاصله ۳ سال. حالادیگه وقت نداری با نوزادی که در درونت هست حرف بزنی چون یکی بیرونه که چشمش به دهان توست.نمی تونی کارهای دیگه رو خوب انجام بدی چون وقت تو مال اون بچه ای هست که الان جلوی چشمات هست و بالاخره روزی میرسه که تو اون رو به دنیا میاری!و اینجا اوج داستانه. اون رو در آغوش می گیری تا گریه نکنه ولی چشمهای یکی دیگه از اشک حسادت پر میشه. داری بهش شیر میدی و نمیتونی تکون بخوری ولی یکی دیگه منتظره تا تو نیازهاش رو برآورده کنی. از خودت بدت میاد با خودت قهری و هی به خودت میگی چرا نمیتونم کاری کنم که فکر نکنه دارم براش کم میذارم؟ چرا این همه به خودم وابسته اش کردم که حالا انقدر سختی بکشه ؟هر چند جوابش رو می دونی:چون تو می خواستی بهترین مادر دنیا باشی…
حالا فقط به ذهنت میرسه بیشتر از قبل از خودت بگذری و وقتت رو بیشتر برای بچه ها بگذاری و قدری هم برای همسرت تا جایی که برای خودت هیچ وقتی نمی مونه. یه روز به خودت میایی و می بینی حتی وقت نداری تو آینه به خودت نگاه کنی، یه خواب راحت یه خریدِ با حوصله که سهله وقت یه دوش گرفتن هم برات نمونده .حالا پای یه بچه ی دیگه به میون میاد دختر کوچولوی درونت که حالا دیگه بریده دیگه نمیتونه تحل کنه و کوتاه بیاد بچه ها کاملا وقتت رو پر کردن و دیگه به اون هیچ توجهی نداری. نیازهاش روی هم تلنبار شده و طاقتش سر اومده.می خواد دیده بشه، زیبا جلوه کنه،مورد توجه باشه و حسابی تو رو بهم می‌ریزه عشق می خواد و دائم گله داره ،کلافه ات می کنه.به هَمِت می ریزه. اینجاست که می بُری.شاید این حس رو که وقف دیگران شدی رو تحمل کنی افسرده بشی و زندگی خودت ، بچه هات و شوهرت رو جهنم کنی و شاید مثل لدا از همه چیز بگذری و راه خودت رو جدا کنی. ولی تو بر خواهی گشت چون تو جدای از هر چیزی یک مادری. حالا دختر کوچولوی لدا آروم گرفته و اون بچه هاش رو می خواد ،ولی آیا همه این شانس رو دارن که دوباره اونها رو به دست بیارن؟لدا واقعا خوش شانس بود که تونست یک بار دیگه اونها رو داشته باشه هر چند این بار اونها بودن که ترکش کردن .
حرفم اینه که ما همه این شانس رو نداریم که بعد از آروم شدن دختر کوچولومون دوباره زندگی رو به روال قبل از سر بگیریم پس حواسمون یه این دختر درونمون باشه .گاهی نوازشش کنیم و بهش توجه کنیم جلوی آینه بریم موهامون رو ببافیم و یه رژ بزنیم ،فقط و فقط برای خودمون. یه تایمی کتاب بخونیم .
لازم نیست بهترین باشی. لازم نیست بهترین همسر بهترین مادر باشی. لازم نیست نمونه ای کامل باشی.کافیه خودت باشی، با تمام وجود و عشقت، تو همینطوری هم عالی هستی پس خودت رو قف اطرافیانت نکن ،یکم مال خودت باش تا دختر کوچولوی درونت منزوی یا پرخاشگر نشه.

ممنون – بسیار زیبا احساس یک زن و مادر را بیان کردی – به درک ما از همسرانمان کمک بسیار زیادی این مطالب شما می‌کند

سلام به نظر من بیشتر از روابط مادر و دختر خانم فرانسه سعی کرده به دختر بچه ای که در درون هر زن و حتی پیرزنی وجود داره توجه کنه.دختر درون که همیشه نیاز به توجه داره.نیاز به دیده شدن. دختر درون لذا اونقدر مورد بی توجهی قرار گرفته بود که باعث شد لدا از مادر بودن متنفر باشه. همون بی توجهی به خود که در تمام مادرانی که می خواهند بهترین باشند و در این راه خود را وقف خانواده می کنند و کوچکترین زمانی برای خود در نظر نمی گیرند.اما است همه توانایی تحمل این وقف بودن رو دارند؟ و تا کی می‌توانند این خدمت رسانی به دیگران که اول لطف و در نهایت تبدیل به وظیفه میشه رو بدون چشم داشت ادامه بدهند؟ کاش مادران بیشتر به خودشون و دختر درونشون توجه کنند

نساء

کتاب خوب بود شیوه بیان احساسات نویسنده خوب بود، وحق با خانم لدا بود همه زن ها گاهی اززندگی خسته می شوند وحتما باید استراحت کنند و یا محبتی، یا حرف‌ های خوبی باشه که خستگی را برای مدتی از تن اونا دور کنه، نمی‌دانم چرا خواست اون عروسک را بردارد
چرا کودک درونش این کار را انجام
، اصلا واژه دزدیدن را دوست ندارم به کار ببرم
در تمام مدت دوست داشتم سریعتر عروسک را به دختر ک برگرداند همه اش منتظر بودم این اتفاق زودتر بیفتد
ودختر پنهان درونش کمی بالغانه فکر کنه
گاهی وقت ها لازم زن ها تنها باشند از شلوغی و خانواده دور باشند تا خوب فکرکنند، و کودک درونش را پیدا کنن، برای من چند ساعت یا گاهی چند روز کافی است

کتاب را دوست داشتم،و بعنوان یک روانشناس میگم که زن خواه ناخواه قربانی تربیت کودکی بود و عدم توان او در کنار آمدن با دختران و اینکه نتواند درحین مادری دوستی مهربان هم باشد اورا آزار میدهد،روحیه خود سرزنش گری اش از کودکی برمی آیدو او از مادری غر غرو تبدیل به مادری خود مامت گر کرده است که ندام درحال محاکمه است..اهمیت تربیت دوران گودکی به خوبی مطرح میشود

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *