نشانک

برادران کارامازوف | همراه با اینفوگرافیک

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ایده بوک

رمان برادران کارامازوف آخرین اثر نویسنده بزرگ روس، فیودور داستایفسکی است. رمانی که داستایفسکی سه سال از آخرین سال‌های عمر خود را صرف نوشتن آن کرد. این رمان نهایتا در سال ۱۸۸۰ به پایان رسید و اگر نویسنده از دنیا نمی‌رفت قصد داشت داستان آن را ادامه دهد. به اعتقاد بسیارانی این رمان بزرگ‌ترین رمان داستایفسکی است.

همان‌طور که احتمالا می‌دانید، داستایفسکی شاهکارهای زیادی خلق کرده است که بیشتر آن‌ها را نیز در کافه‌بوک معرفی کرده‌ایم. اما در این میان معرفی رمان برادران کارامازوف یکی از سخت‌ترین موارد خواهد بود. این رمان به‌حدی بزرگ است که محال است کسی بتواند در یک معرفی به همه جنبه‌های کتاب اشاره کند. با این حال امیدواریم در این معرفی شما را ترغیب کنیم که این اثر بزرگ را بارها و بارها بخوانید.

کتاب‌هایی که تا به امروز از فیودور داستایفسکی در کافه‌بوک معرفی شده عبارتند از:

  1. رمان جنایت و مکافات
  2. رمان ابله
  3. رمان شیاطین
  4. رمان یادداشتهای زیرزمینی
  5. رمان قمارباز
  6. رمان بیچارگان
  7. رمان خاطرات خانه مردگان
  8. رمان شب‌های روشن
  9. رمان همزاد
  10. رمان یک اتفاق مسخره

پشت جلد کتاب برادران کارامازوف نیز قسمت مهمی از متن کتاب در صفحه ۳۵۰ آمده است:

برادران، از گناه آدم‌ها نهراسید، آدمی را در گناهش نیز دوست بدارید، چه این شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمین است. همه‌ی خلقت خداوند را دوست بدارید، هم کل آن را و هم هر دانه‌ی ریگ را. هر برگ را دوست بدارید، هر پرتوی نور خدا را. حیوانات را دوست بدارید، گیاهان را دوست بدارید، هرچیز را دوست بدارید. اگر هرچیز را دوست بدارید به راز خداوند در چیزها پی خواهید برد. همین که آن را دریافتید هر روز بی‌وقفه شروع خواهید کرد به درک بیش‌تر و بیش‌تر آن. و سرانجام شیفته‌ی همه‌ی عالم خواهید شد با عشقی تمام و همگانی. حیوانات را دوست بدارید: خداوند به آن‌ها مقدمات فکر و شادی نیاشفته بخشید. آن را آشفته نسازید، آن‌ها را عذاب ندهید، شادی‌شان را از آنان نگیرید…

داستایفسکی این اثر شاهکار خود را به آنا گریگوریونا – همسرش – تقدیم کرده است.

[ لینک: زندگی و آثار لئو تولستوی ]

خلاصه کتاب برادران کارامازوف

در همان ابتدای کار و با خواندن اولین جملات داستان، خواننده متوجه می‌شود که این رمان با دیگر رمان‌های داستایفسکی متفاوت است. نویسنده در ابتدای داستان موضوع مهمی را بیان می‌کند و این موضوع مهم، مرگ اسرارآمیز و دلخراش زمیندار مشهور فیودور پاولویچ کارامازوف است. فردی که این رمان درباره او و پسرانش است. فردی که از گونه‌ی آدم‌های عجیب روزگار است، از گونه‌ای که فراوان به آن‌ها برخورد می‌کنیم. اما قبل از این اتفاق مهم روای داستان یک مقدمه آورده است.

در مقدمه‌ای که روای داستان آورده است و اتفاقا خودش آن را زاید می‌داند، او قهرمان رمان را آلکسی فیودورویچ کارامازوف معرفی می‌کند. آلکسی یا آلیوشا سومین پسر فیودور پاولویچ است که راوی اعتقاد دارد به هیچ وجه مرد بزرگی نیست اما با این حال او را قهرمان داستان می‌داند. همین موضوع ذهن خواننده را درگیر می‌کند و خواننده درنهایت باید به این سوال پاسخ دهد که چرا آلکسی فیودورویچ قهرمان این رمان است.

فیودور پاولویچ دو بار ازدواج کرده است و سه پسر دارد. بزرگ‌ترین پسرش یعنی دمیتری فیودورویچ از زن اولش است و دو پسر دیگر یعنی ایوان و آلیوشا از زن دومش هستند. در فصل‌های اول رمان داستان این خانواده کوچک نازنین بیان می‌شود و سرگذشت این دو ازدواج و سرگذشت هر کدام از پسرها روایت می‌شود.

با خواندن فصل‌های ابتدایی رمان متوجه می‌شویم که فیودور مردی رذل و کثیف است که کوچک‌ترین توجهی به پسرانش ندارد. کاملا مشخص است که او هیچ بویی از پدر بودن و وظایف پدری نبرده است. فیودور پسرانش را در کودکی به حال خودشان رها کرده و مدام در پی شهوترانی و ارضای امیال خودش است.

در میان پسران ابتدا با دمیتری آشنا می‌شویم که او هم شهوتران و گناهکار است. هنگامی که چهار سال داشت پدرش – فیودور – او را رها کرد. خط فکری خاصی ندارد و عقیده دارد پدرش ثروت‌های مادرش را بالا کشیده و اکنون به او بدهکار است. در اینجا لازم است اشاره کنیم که زن اول فیودور، یعنی مادر دمیتری، از خانواده‌ای اشرافی و نسبتا ثروتمند بود.

از سه پسر فیودور پاولویچ این دمیتری فیودورویچ تنها کسی بود که با این یقین بزرگ شد که به هر حال اموالی دارد و به سن قانونی که برسد مستقل خواهد شد. دوره‌ی نوجوانی و جوانی آشفته‌ای را از سر گذارند: دبیرستان را هیچ‌وقت تمام نکرد؛ بعدها سر از مدرسه‌ی نظام درآورد، شپس سروکله‌اش در قفقاز پیدا شد، ترفیع گرفت، دوئل کرد، به درجه‌ی سربازی تنزل کرد، دوباره ترفیع گرفت، زندگی بی‌بندوباری داشت و به‌نسبت پول فراوانی خرج می‌کرد. پیش از رسیدن به سن قانونی چیزی از فیودور پاولویچ دریافت نکرد و تا آن موقع زیر بار قرض رفته بود. پدرش، فیودور پاولویچ، را نخستین بار تازه پس از رسیدن به سن قانونی دید و شناخت. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۰)

سپس با ایوان آشنا می‌شویم. روشنفکری شکاک که خط فکری مشخصی دارد و حتی تلاش می‌کند رابطه ویران شده میان دمیتری و فیودور را حل کند. و در نهایت با آلیوشا آشنا می‌شویم. جوانی بیست ساله که در صومعه بزرگ شده است و همان‌طور که خواندید قهرمان رمان معرفی شده است.

آلیوشا سر از صومعه درآورد چون تنها راهی بود که او را مجذوب می‌کرد و می‌شود گفت این راه، برون‌رفت مطلوبی برای روحش بود و البته این راه را انتخاب کرده بود چون بسیار مورد توجه زوسیما، پیر پرآوازه صومعه بود.

پس از آشنا شدن با این خانواده کوچک نازنین، به مرور متوجه اختلاف جدی میان بزرگ‌ترین پسر و پدر خانواده می‌شویم و می‌بینم که دو پسر دیگر چه تلاش‌هایی برای رفع این مشکل می‌کنند. برای حل این مشکل اعضای خانواده که سال‌هاست همدیگر را ندیده‌اند دور هم جمع می‌شوند تا این مشکلات را برطرف کنند. برخورد این افراد با همدیگر، اختلاف نظرهای آن‌ها، گفت‌وگوهایی که با همدیگر دارند و مراجعه آن‌ها به صومعه نزد زوسیمای پیر برای حل اختلاف و… شروع جدی این رمان است.

رمان برادران کارامازوف در ۴ بخش و ۱۲ کتاب نوشته شده است و هر کتاب شامل چندین فصل است. کتاب‌های این رمان به ترتیب عبارتند از: خانواده‌ی کوچک نازنین / جمع ناجور / شهوت‌پرستان / خراش دل / موافق و مخالف / راهب روس / آلیوشا / میتیا / تحقیقات اولیه / پسر بچه‌ها / برادر ایوان فیودورویچ / اشتباه در قضاوت.

در اینجا شاید لازم باشد که در مورد اسمردیاکوف هم صحبت کنیم. کسی که نقشی مهم و اساسی در رمان دارد. اما برای جلوگیری از فاش شدن بیش از حد داستان به این شخصیت در این قسمت اشاره‌ای نمی‌کنیم. در ادامه و در قسمت درباره رمان از اسمردیاکوف صحبت خواهیم کرد.

این رمان ترجمه‌های مختلفی دارد و ما ترجمه احد علیقلیان را معرفی کرده‌ایم. این ترجمه یک ترجمه خوب و روان بود که اگر کمی در مطالعه کتاب جلو بروید با سبک آن کامل آشنا خواهید شد. البته کتاب ایرادهایی دارد اما به ترجمه مربوط نیست. رمان برادران کارامازوف یک رمان طولانی است که تقریبا ۴۰۰٫۰۰۰ کلمه دارد و نشر مرکز آن را در یک جلد منتشر کرده است. این موضوع باعث شده فونت کتاب مقداری ریزتر از حالت عادی باشد و ممکن است خواننده را هنگام مطالعه دچار مشکل کند. همچنین یادداشت‌های مترجم نیز به طور کلی در آخر کتاب آمده است که رجوع به آن از حالت عادی که پایین صفحات می‌آید سخت‌تر است.

[ مطلب مرتبط: رمان در جستجوی زمان از دست رفته – نشر مرکز ]

برادران کارامازوف

درباره رمان برادران کارامازوف

در طول سال‌ها کتاب‌های خوب زیادی خوانده‌ام که از جمله آن‌ها می‌توانم به دن کیشوت، بینوایان، جنایت و مکافات، ابله، خوشه‌های خشم و… اشاره کنم. کتاب‌هایی که هر کدام برای خود یک شاهکار هستند و حرف‌های بسیار زیادی برای گفتن دارند. اما وقتی رمان برادران کارامازوف را تمام کردم، به این فکر می‌کردم که این رمان بدون تردید جزء سه رمان برتری است که تا به حال خوانده‌ام. رمانی که وقتی آن را مطالعه کنید بدون تردید جایگاه ویژه‌ای در ذهن شما  خواهد داشت.

برادران کارامازوف برای من دقیقا همان کتابی بود که از داستایفسکی انتظار داشتم. یک رمان سرشار از طغیان، سرشار از جدال بین نیروی‌های خوب و بد، جدال بین شک و ایمان با مفاهیم فوق‌العاده زیبا و عمیق از جمله بخشش، اشتراک در گناه، اشتراک در رستگاری، عذاب کشیدن و بسیاری موارد دیگر.

در پیش‌گفتار رمان متنی از ریچارد پوتر آمده است که بخشی از آن در مورد ایده شکل‌گیری داستان برادران کارامازوف صحبت می‌کند. همچنین در این قسمت در مورد ایمان و بی‌ایمانی داستایفسکی صحبت می‌شود. احتمالا شما هم می‌دانید که منتقدان به کتاب‌های داستایفسکی بعد از دوره محکومیت او در سیبری توجه ویژه‌ای دارند و این کتاب‌ها را شاهکارهای او می‌دانند. داستایفسکی در دوره محکومیتش در زندان اومسک فقط می‌توانست یک کتاب به همراه داشته باشد و مطالعه کند، این کتاب هم کتاب مقدس بود.

هم‌زیستی ایمان و بی‌ایمانی به راستی در همه‌ی عمر در وجود داستایفسکی باقی ماند؛ بیان هنری نهایی آن در برادران کارامازوف جلوه‌گر می‌شود، در شخصیت‌های متضاد زوسیمای پیر و مفتش بزرگ. داستایفسکی مسیح انجیل‌ها را در زندان اومسک «ملاقات کرد». آن جا مرد جوانی را هم ملاقات کرد به نام ایلینسکی که به جرم پدرکشی محکومیتی بیست ساله را می‌گذراند. او را در یادداشت‌های خانه مردگان وصف کرده است:

در تمام مدتی که با او زندگی می‌کردم، عالی‌ترین و شادترین وضع روحی را داشت. این فرد دمدمی و سبک‌مغز بود و بی‌اندازه بی‌مسئولیت، هرچند به هیچ روی احمق نبود. هرگز هیچ بدرفتاری خاصی در او ندیدم.

داستایفسکی باور نمی‌کرد که ایلینسکی مقصر این جنایت باشد. بعدها خبردار شد که این مرد پس از تحمل ده سال از دوره‌ی محکومیتش آزاد شده بود. داستان این «زندگی که در جوانی تباه شده بود، با چنان محکومیت هولناک» سرانجام موضوع برادران کارامازوف یا، چنان که روای این رمان می‌گوید، «جنبه‌ی بیرونی ان» شد. (پیش‌گفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴)

اما اشتباه نکنید، این رمان صرفا در مورد تباه شدن جوانی بر اثر محکومیت نیست، حتی در مورد قتل پدر هم نیست. این رمان جنبه‌های بسیار گسترده‌تری دارد که پرداختن به همه‌ی آن‌ها از توان خارج است. در اینجا به برخی از این جنبه‌ها اشاره می‌کنیم.

ما در این رمان آلیوشا را داریم که به واسطه نقشی که دارد قهرمان رمان محسوب می‌شود. بعد از مطالعه رمان متوجه می‌شوید که آلیوشا به‌نحوی مرکز رمان است. در همه‌جا حضور دارد و همه شخصیت‌ها در هر مکالمه و در هر جایی از او یاد می‌کنند اما می‌بینیم که خود آلیوشا نقش پررنگی ندارد. و یا همان‌طور که روای در مقدمه خود گفته است به هیچ وجه مرد بزرگی نیست، او اغلب خاموش است و فقط گوش می‌دهد. مخصوصا در مکالمه بین ایوان و آلیوشا این موضوع بسیار به چشم می‌آید. اما با این حال قهرمان داستان است چرا که سرنوشت این دنیا در دستان او قرار دارد.

شخصیت ایوان نیز یکی از به ماندگارترین و کلیدی‌ترین شخصیت‌هاست. ایوان روشنفکری است که عمیق‌ترین فصل کتاب را – مفتش بزرگ – از زبان او می‌شنویم. او طغیانگر است. یک معترض که در برابر دنیای خداوند می‌ایستد. البته درباره بود و نبود خداوند با آلیوشا – این آدم پاک، ابله مقدس و نماینده خوبی – بحث و گفت‌وگو می‌کند اما به طور کلی خودش می‌گوید با خدا کاری ندارد بلکه به دنیای خداوند معترض است. او دنیا را غرق در فساد و خشونت می‌بیند و فقط می‌خواهد بلیطی زندگی در این دنیا که توسط خداوند به او داده شده است را پس بدهد.

اگر آدم شریفی باشم وظیفه‌ام این است که آن را هرچه زودتر پس بدهم. و این کاری است که من دارم می‌کنم. این نیست که خدا را قبول ندارم. آلیوشا، فقط با کمال احترام بلیت را به او پس می‌دهم. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۲)

ایوان برای توجیه اینکه چرا دنیا را قبول ندارد به کارهای وحشیانه انسان علیه کودکان اشاره می‌کند. کودکانی که هیچ گناهی ندارد و مطلقا دلیلی وجود ندارد که این معصومان سختی بکشند و یا قربانی باشند. ولی با این حال انسان آزاد است، مختار است که هر کاری انجام دهد و این کار می‌تواند علیه کودکان هم باشد. مسئله آزادی انسان به فصل مفتش بزرگ ختم می‌شود. یک فصل گسترده و عمیق که در آن داستایفسکی مسیح را زنده می‌کند. مسیح در قرن شانزدهم در زمانه‌ای که دستگاه تفتیش عقاید در اوج قدرت و فعالیتش است به زمین بازمی‌گردد:

آرام و ناپیدا ظهور کرد اما، گفتنش عجیب است، همه‌کس او را به‌جا آورد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۶)

پس از اینکه همه مسیح را شناختند، دستگاه تفتیش عقاید نیز او را شناسایی و در نهایت دستگیر می‌کند. او را به زندان منتقل می‌کنند و در آنجا کشیش کلیسای جامع با مسیح گفت‌وگو می‌کند. گفت‌وگویی که موضوع اصلی آن بر سر آزاد گذاشتن انسان است. این فصل از کتاب حقیقتا تکان‌دهنده است و خواننده لازم است با دقت آن را مطالعه کند.

یکی دیگر از شخصیت‌های رمان، پسر بزرگ یعنی دمیتری است. کسی که منتقدان او را انسانی‌ترین و ناب‌ترین چهره روسی در آثار داستایفسکی می‌دانند. دمیتری فردی است که سهی عظیم در مشکلات این رمان دارد و راه رهایی را از طریق رنج دیدن می‌بیند. در کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان درباره او آمده است:

دمیتری کارامازوف صرفا بزرگ‌ترین شخصیت واپسین رمان داستایفسکی نیست که آموزه‌های گناه و رنجش را در وجود او تجسم بخشیده و به عمیق‌ترین وجه بیان کرده است؛ او یکی از چهره‌های تراژدیک بزرگ ادبیات است. در لحظاتی از رمان، او به دنیای شعر ناب تعلق دارد. از این جنبه، او در میان شخصیت‌های آفریده داستایفسکی یگانه است. رفتار خونسردانه واقع‌بینانه او سبب می‌شود که همان تاثیری را که میشکین بر خواننده دارد او هم داشته باشد و از آن فراتر برود. (داستایفسکی جدال شک و ایمان – صفحه ۳۶۰)

اسمردیاکوف نیز یکی از کلیدی‌ترین شخصیت‌های رمان است. کسی که منتقدان نقش او را در برابر ایوان شبیه نقش سویدریگایلف در برابر راسکلنیکف در جنایت و مکافات می‌دانند. انگیزه‌های اسمردیاکوف برای انجام کارهای خبیث بسیار زیاد است و او با توجه ویژه‌ای که به شخصیت ایوان دارد نقاط قوت او را دریافت کرده است و نقاط ضعف را از بین برده است. تاثیرات ایوان روی اسمردیاکوف و انجام کارهایی توسط او مفهوم اشتراک در گناه را در این رمان به تصویر می‌کشد.

درباره جنبه‌های مختلف و فوق‌العاده رمان برادران کارامازوف می‌توان بسیار نوشت و صحبت کرد اما درنهایت با خواندن آن است که به معنای واقعی کلمه می‌توان به شاهکار بودن آن پی برد. شاید بد نباشد به این موضوع اشاره کنیم که برای درک وسیع‌تر و عمیق‌تر این رمان لازم است اطلاعات مختلفی در اختیار داشته باشید که مترجم کتاب – احد علیقلیان – تلاش کرده است در هرجا که لازم باشد خواننده را راهنمایی کند. در قسمت دیگری از پیش‌گفتار کتاب در این مورد آمده است:

برادران کارامازوف علاوه بر بسیاری چیزهای دیگر، رمانی است درباره کلمه به همه‌ی معنای آن، از کلام مجسم خداوند تا پوچ‌ترین حرف‌های پیش‌پاافتاده. به نظر می‌رسد این رمان در فرایند نوشته شدن کتابخانه‌ی کوچکی را بلعیده باشد: رمان پر از نقل‌قول، تقلید و تلمیح است. شخصیت‌هایش فقط سخنگو نیستند، بیش‌ترشان نویسنده نیز هستند: نامه، مقاله، شعر، جزوه، رساله، خاطرات و یادداشت می‌نویسند. شخصیت‌ها نمایش اجرا می‌کنند، سخنرانی می‌کنند، لطیفه می‌گویند یا موعظه و اعتراف می‌کنند. (پیش‌گفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸)

رمان برادران کارامازوف بدون هیچ تردیدی در میان لیست کتاب‌های پیشنهادی کافه‌بوک قرار می‌گیرد و ما خواندن آن را به همه شما عزیزان پیشنهاد می‌کنیم.

اینفوگرافیک کتاب برادران کارامازوف

براساس این رمان یک اینفرگرافیک توسط کافه‌بوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبه‌های مختلف رمان به خوبی منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک منعکس شده است، به درک بهتر برادران کارامازوف کمک می‌کند. البته باید به این نکته اشاره کنیم که اگر این رمان را نخوانده‌اید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه این اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چراکه در اینفوگرافیک خلاصه همه قسمت‌های مهم کتاب نیز ارائه شده است و بخش‌های مهم آن را بازگو می‌کند.

[ لینک: رمان دسته دلقک‌ها – نشر مرکز ]

اینفوگرافیک برادران کارامازوف

جملاتی از متن رمان برادران کارامازوف

آن‌چه ایمان را برای شخص واقع‌بین به ارمغان می‌آورد معجزه نیست. واقع‌بین راستین، اگر مومن نباشد، همیشه در خود قدرت و توانایی ایمان نیاوردن به معجزه را نیز خواهد یافت، و اگر معجزه همچون واقعیتی بی‌چون‌وچرا در برابر او بایستد حاضر است در حواس خود تردید کند اما واقعیت را تصدیق نکند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴)

از دروغ بپرهیز، از همه‌ی دروغ‌ها، مخصوصا دروغ به خودت. مراقب دروغ خودت باش و هر ساعت، هر دقیقه، آن را وارسی کن. و از سرزنش بپرهیز، هم سرزنش خودت و هم سرزنش دیگران: آن‌چه در تو بد می‌نماید به صرف این حقیقت که آن را در خودت مشاهده کرده‌ای پالایش می‌یابد. و از ترس دوری کن، گرچه ترس صرفا پی‌آمد هر دروغی است. از کم‌دلی خودت در دستیابی به عشق نهراس، و در عین حال حتی از کارهای بد خودت هم نهراس. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹)

پدران راهب، چرا روزه می‌گیرید؟ چرا در ازای آن به پاداشی آسمانی چشم طمع دارید؟ برای چنین پاداشی من هم می‌روم و روزه می‌گیرم! نه، راهب مقدس، بکوش تا در زندگی پارسا باشی، در جامعه مفید باشی بی‌آن‌که خود را با نان دیگران در صومعه‌ای حبس کنی، و بی‌طمع هیچ‌گونه پاداشی از بالا – این قدری دشوارتر است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۰۲)

خدا وقت خیلی کمی به ما داده، فقط بیست‌وچهار ساعت در روز اختصاص داده، طوری که حتی وقت کافی برای خوابیدن نیست، چه رسد به توبه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۴۸)

از گناهان‌تان نهراسید، حتی آن‌گاه که به آن پی می‌برید، به‌شرط آن‌که توبه کنید، اما با خدا شرط نگذارید. باز می‌گویم، مغرور نباشید. در برابر کهتران مغرور نباشید، در برابر مهتران نیز مغرور نباشید. و از آنان که شما را می‌رانند، بی‌آبروی‌تان می‌کنند، دشنام‌تان می‌دهند و به شما تهمت می‌زنند کین به دل نگیرید. از کارفران، آموزگارانشر و ماده‌گرایان نیز کین به دل نگیرید، نه حتی از کسانی در میان آنان که شرورند، و نه از کسانی در میان آنان که نیکند، زیرا بسیاری از آنان نیکند، خاصه در روزگار ما. در دعاهای‌تان از آنان چنین یاد کنید: خدایا رستگار کن آنانی را که کسی نیست برای‌شان دعا کند، نیز رستگار کن آنانی را که نمی‌خواهند به درگاه تو دعا کنند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۸۴)

انسان تا زمانی که آزاد بماند دیگر دغدغه‌ی بی‌وقفه و آزاردهنده‌ای برایش نمی‌ماند جز یافتن کسی که هرچه زودتر در برابرش تعظیم کند. اما انسان چیزی را می‌جوید در پایش بیفتد که بی‌چون‌وچرا باشد، به قدری بی‌چون‌وچرا که همه‌ی انسان‌ها بی‌درنگ در پرستش همگانی‌اش اتفاق نظر داشته باشند. چون دغدغه‌ی این موجودات ترحم‌انگیز فقط یافتن چیزی نیست که من یا دیگری بتواند در برابرش تعظیم کند، بلکه یافتن چیزی است که هرکس دیگری نیز به آن ایمان آورد و در برابرش تعظیم کند، چون ناگزیر همه‌چیز باید باهم باشد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۱)

به تو می‌گوییم برای انسان هیچ دغدغه‌ای آزارنده‌تر از این نیست که کسی را بجوید تا هرچه زودتر بتواند آن عطیه‌ی آزادی را که این موجود مفلوک با آن به دنیا می‌آید به او بسپرد. اما تنها کسی می‌تواند آزادی انسان‌ها را بر عهده بگیرد که وجدان‌شان را راضی کند. با نان بیرقی بی‌چون و چرا به تو داده شد: به انسان نان بده و او در برابرت تعظیم خواهد کرد، چون هیچ‌چیز ناگزیرتر از نان نیست. اما اگر در عین حال کسی دیگری وجدان او را در اختیار گیرد – آه، آن‌گاه حتی نان تو را بر زمین می‌اندازد و کسی را متابعت می‌کند که وجدانش را فریفته است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۲)

زندگی بهشت است، و ما همه در بهشتیم اما نمی‌خواهیم آن را بفهمیم، و اگر به‌راستی می‌خواستیم آن را بفهمیم فردا سرتاسر دنیا بهشت می‌شد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۱۸)

دنیا، به‌ویژه اخیرا، اعلام آزادی کرده است، اما در این آزادی آنان چه می‌بینیم: فقط بردگی و خودکشی! (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴۴)

وقتی پسر خدا به صلیب کشیده شد و مرد، از بالای صلیب یک‌راست رفت به جهنم و همه‌ی گناهکارانی را که آن‌جا رنج می‌کشیدند آزاد کرد. و جهنم نالید چون فکر می‌کرد دیگر گناهکارانی نخواهند آمد. و خداوندگار به جهنم گفت: «ناله نکن، ای جهنم، چون همه‌ی انواع قدرتمندان، و فرمانروایان، قضات بزرگ و ثروتمندان از همه‌جا به‌سوی تو خواهند آمد و تو همچون همیشه پر خواهی بود، تا ابدالآبد، تا زمانی که من دوباره بیایم. درست است، این همان چیزی است که گفت…» (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴۴۹)

من به مردم ایمان دارم و همیشه خوشحال می‌شم به انصاف با آن‌ها رفتار کنم اما هیچ‌وقت رو بهشون نمی‌دم، این شرط لازمه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۵۹۳)

بسیاری آدم‌ها فقط به این دلیل شریفند که احمقند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۴۲)

اگر خدای لایتناهی وجود نداشته باشد، پس فضیلتی هم نیست، و اصلا نیازی به آن نیست. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۸۴)

حقیقت به‌ندرت چیز بامزه‌ای است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹۴)

لحظاتی هست که، در انجام وظایف‌مان، خودمان در برابر انسان درون و هم به خاطر انسان درون تقریبا احساس ترس می‌کنیم! این لحظاتی است که آدم به وحشت حیوان جنایتکاری می‌اندیشد که از پیش می‌داند همه‌چیز از دست رفته است اما همچنان تقلا می‌کند، همچنان قصد دارد با شما بجنگد. این‌ها لحظاتی است که همه‌ی غرایز صیانت نفس فورا در او سربلند می‌کند و او در تلاش برای نجات خودش به شما با چشمی نافذ نگاه می‌کند، می‌پرسد و رنج می‌کشد، شما را می‌گیرد و مطالعه می‌کند، چهره‌تان را، اندیشه‌های‌تان را، در انتظار این‌که ببیند از کدام سو ضربه خواهید زد، و بی‌درنگ هزاران طرح در ذهن اشفته‌اش می‌ریزد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۷۷۴)

کاملا در سلامت عقل هستم، اما روحم زیر بار سنگینی است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸۰۷)

[ لینک: رمان باباگوریو – نشر مرکز ]

رمان برادران کارامازوف

مشخصات کتاب

  • عنوان: برادران کارامازوف
  • نویسنده: فیودور داستایفسکی
  • ترجمه: احد علیقلیان
  • انتشارات: مرکز
  • تعداد صفحات: ۸۵۴
  • قیمت چاپ پنجم: ۶۲۵۰۰ تومان
  • جلد گالینگور

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]

نظر شما در مورد رمان برادران کارامازوف چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان آثار داستایفسکی کدام‌ کتاب‌(ها) را مطالعه کرده‌اید و کدام مورد را بیشتر از همه دوست دارید؟


» معرفی چند مطلب خوب دیگر:

  1. پیشنهاد رمان برای مطالعه
  2. معرفی کتاب
  3. معرفی بهترین کتاب‌های دنیا
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

نقد و بررسی کتاب

قلم نویسنده

10

ترجمه و ویراستاری

8

تاثیرگذاری و جذابیت کتاب

9

مشخصات ظاهری و قیمت

7

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 635
دوست نداشتم: 349
میانگین امتیازات: 1.82

چاپ کتاب

56 دیدگاه در “برادران کارامازوف | همراه با اینفوگرافیک

طرح جلد کتاب عکس گروهی ی سری نویسنده اس؟

اولا تحقیر و تخفیف آزادی که از نظر ایشان فقط منجر به بردگی و خودکشی میشه، از نقاط ضعف کتابه. امروز ارزشهای آزادی نسبت به قرون گذشته، بیش از پیش بدیهی و واضحه😆 همچنانکه خودش هم از شکمبارگی راهبان انتقاد میکنه.
دوما بقول آندره ژید، این رمان بی نظم و پریشانه یجورایی

سلام
رمان که از هر نظر عالی هست ، من ترجمه پرویز شهدی از نشر مجید رو خوندم ، بسیار خوب و روان بود .
سلامت باشید

مدیر محترم سلام وقتتون بخیر من میخام از این دو کتاب یکیش رو بخرم چون نمیتونم دوتاش رو باهم تهیه کنم یا حتی با این قیمتها با فاصله زمانی کوتاه….میشه راهنمایی کنید اول کدام یک رو بخرم
برادران کارامازوف؟
ابله؟

سلام – اگر حتما هر دو کتاب رو به مرور زمان تهیه می‌کنید، فرقی ندارد!
اما اگر فاصله خرید این دو کتاب قراره طولانی بشه، برادران کارامازوف رو تهیه کنید!

با عرض سلام من کتاب آبله رو دارم و میخواستم شروعش کنم ولی می بینم که شما پیشنهاد دادین ابتدا برادران کارامازوف خونده بشه.. دلیل خاصی داره؟؟

سلام، لطفا مطلب چگونه داستایفسکی بخوانیم رو در سایت مطالعه کنید.

با درود و سپاس بابت الطاف و زحمات ارزشمندی که در راستای معرفی و نقد کتاب های ارزشمند ارائه می فرمایید. این شاه کار را بارها خوانده ام و با صدای آرمان سلطان زاده نیز گوش داده ام. گم شده ی انسان های دوستدارِ دانایی ست. / ارنست سیمونز در کتاب سنجش هنر و اندیشه فیودور داستایفسکی ترجمه جلال الدین اعلم (ص ۱و ۳) انتشارات علمی فرهنگی، به نقل از یک منتقد می نویسد:”آلبرت آینشتاین باور داشت که او از داستایفسکی بیشتر از فردریش گاوس یکی از بزرگتریت ریاضی دان ها و فیزیک داران ها و ستاره شناسان، آموخته است. ” هم چنین می نویسد:”عالی جناب نیچه خود را وامدار روانشناسی داستایفسکی می دانست” خصوصا درباره این آموزه که آفریننده نیکی و بدی ابتدا باید همه ارزش ها را نابود کند. و این دکترین، شباهت زیادی به آموزه شیگالف در جن زدگانِ داستایفسکی دارد.”/ نیچه ی بزرگ در کتاب غروب بتها آخرین کتاب قبل از فوت ش، خیلی ها را نقد و رد اما داستایفسکی را تحسین میکند./ ژان پل سارتر نیز داستایفسکی را می ستاید و متاثر از اوست./ آلبر کامو نیز در کتاب انسان طغیانگر، متاثر ار برادران کرامازوف داستایفسکی ست.

واقعا ناراحت ام که نویسنده ای کتاب عمرش برای نوشتن ادامه اش کفاف نداد خیلی خیلی دوست دارم بدونم داستایوفسکی توی ادامه این رمان به چی میخواست برسه وچه ایده و … که ذهنش بوده اما افسوس که معما گونه تموم شد داستان به شدت کمیاب و عمیقی بود ممنون از زحمات شما 🙏🙏🙏

ترجمۀ صالح حسینی رو خوندم، خوب بود و پُر از واژگانی که برام تازگی داشت و یادشون گرفتم👌👌👌
قسمتهایی از متن کتاب:

ایمان، در آدمِ واقع بین، از معجزه نشأت نمی گیرد بلکه معجزه از ایمان نشأت می گیرد.
*
از همه مهمتر، به خودت دروغ مگو. کسی که به خودش دروغ می گوید و به دروغ خودش گوش می دهد، به چنان بن بستی می رسد که حقیقت درون یا پیرامونش را تشخیص نمی دهد و این است که احترام به خود و دیگران را از دست می دهد.
*
آدمی که به خود دروغ می گوید، بسیار آسان تر از دیگران مورد اهانت قرار می گیرد.
*
روستایی روسی، کارگر، صنار پولی را که به کد یمین به دست آورده و از دست خانواده اش و مالیات بگیر، بیرون کشیده، اینجا می آورد! پدران مقدّس، می دانید، شما خون مردم را می مکید.
*
به نظرم اگر شیطان وجود نداشته باشد و انسان او را آفریده باشد، او را به صورت و شباهت خودش آفریده است.
آلیوشا گفت: یعنی، درست همانگونه که خدا را آفرید؟!
*
در حقیقت همگی ما در برابر یکدیگر مسئولیم، حیف که آدمها این را نمی دانند. اگر می دانستند، دنیا در دم بهشت می شد.
*
بهشت در وجود همگی ما نهفته است.
*
پدران و استادان، از خود می پرسم جهنم چیست؟ به نظر من رنج ناتوانی از دوست داشتن است.
*
همه چیز می گذرد. تنها حقیقت بر جای می ماند.
*
چگونه می توانیم بر فرزندانمان خرده بگیریم، اگر که طبق پیمانۀ خودمان ما را بپیمایند؟
*
پدر آن نیست که بچه را به وجود می آورد بلکه کسی است که بچه را به وجود می آورد و در کنار آن وظیفه اش را انجام می دهد.

۱-در خصوص خود کتاب باید بگویم یک حفره یا اشتباه بزرگ در داستان رخ داده است دقت کنید زمانی که دیمیتری در جستجوی گروشنکا به خانه پدرش می رود و در آنجا با زخمی کردن گری گوری دسته هاون برنجی را جا می گذارد بعد به خانه بیوه موروزوف می رود فنیا پیشخدمت گروشنکا وی را خون آلود می بیند که دسته هاون برنجی همراهش نیست ولی دقت کنید که دسته اسکناسی هم در دستان او نمی بیند در حالی که وقتی دیمیتری به خانه پرخوتین می رود تا اسلحه هایش را از او بگیرد وی در دستان او یک دسته اسکناس صد روبلی می بیند حالا چطور شده که فنیا به بازپرس گفت که او دسته هاون برنجی را برد ولی با خود نیاورد ولی نگفت که هیچ دسته اسکناسی همراه او نبود است؟؟؟این می توانست در دادگاه مطرح شود و دلیلی برای بی گناهی وی باشد در حالی که نویسنده از کنار آن به. سادگی گذشته است تنها برای اینکه هدفش فقط این بوده که دیمیتری را در داستان کذایی اش قربانی کند.
۲-داستان به این نکته اشاره کرده که اگر خدا نباشد پس انجام هر کاری مجاز است ! و این را از منظر روانشناسی بررسی کرده در حالی که جاناتان هایت در کتاب بینظیرش فرضیه خوشبختی می گوید چه خدا باشد چه خدا نباشد انجام هر کاری مجاز نیست اخلاقیات بر این مبنا استوار است که شما تحت هیچ شرایطی به موجود زنده آسیب نرسانید. این شرط روانشناسی است .
۳-برخی از مطالب حاکی از آن است که نویسنده به علوم علاقه بسیاری داشته است مثل محاوره ای که ایوان در ذهن خودش با شیطان می کند و شیطان به او می گوید نور خورشید ۸ دقیقه و ۲۰ ثانیه طول می کشد تا به زمبن برسد این در حالی است که محاسبه این مطلب در سال ۱۹۸۰ که سال انتشار این کتاب بوده واقعا” نکته ای جالب بوده است.
۴- برخی از مطالب گنگ و نامفهوم هستند مثلا”زمانی که دیمیتری در مغازه تریفون بوری سیچ روی یک صندوق می خوابد خواب می بیند در یک ارابه به سمت یک ده در حرکت است زنانی بچه هایی در بغل دارند که مدام گریه می کنند و وقتی از راننده ارابه می پرسد چرا به این بچه ها غذا نمی دهند چرا مادر ها همین طور ایستاده اند می گوید کوچولوست کوچولو!! وجالب است که به مادرها اشاره می کند و می گوید کوچولو!یا افسر کتک خورده از دست دیمیتری به پسرش یعنی آلیوشکا می گوید پیرمرد کوچولو!یا به زنش می گوید مامان کوچولو !این ها چه ربطی به هم دارند!!
۵- در پایان کتاب صوتی با اجرای آقای سلطان زاده فوق العاده و بی نظیر است صدایی که برای هر شخصیت با همان تن صدا حفظ می شود با کیفیت بالا و موسیقی متنی که همواره با متن هماهنگ است.ترجمه ی پرویز شهدی پیشنهاد من به شماست.

دلیل اختلاف تعداد صفحات ترجمه های صالح حسینی و احد علیقلیان در چیست؟

قطع کتاب دوست عزیز ،کتاب نشر مرکز قطعی نزدیک به رحلی داره به این خاطر تو هر صفحه کلمات بیشتری جا گرفته

ترجمه اقای رستگار ترجمه روان و خوبی است. پشنهاد میکنم

من دوبار این کتاب را خوانده ام. اولین بار سالها پیش حدود سی سال پیش با ترجمه مشفق همدانی و یکبار دیگر همین امروز تمامش کردم با ترجمه صالح حسینی هر دو ترجمه عالیست.

ترجمه صالح حسینی جاهایی جملاتش گنگه و من نمیفهمم هرچند متوجه منظور میشم:
ص ۵۵ سطر ۶: “مرد جوان آماده ورود به دانشگاه می‌شد. میوسف، با همو که در حال زندگی می‌کرد، سعی داشت تشویقش کند به خارج … برود”. با همو که در حار زندگی می‌کرد یعنی چه؟
ص ۷۷، پنج سطر به آخر “از زمان نامه نوشتنش (پسرش) یک سالی می‌گذشت. از او جویا شده بود، اما از محل درست جویا شدن خبر نداشت” از او جویا شده بود ….. یعنی چه، مفهوم را میشه درک کرد ولی جمله نادرسته. محل جویا شدن؟!

سلام
ممنون از سایت خوبتون
برادران کارامازوف کتابی به معنای کلمه فوق العاده هست و داستانی به شدت پر کشش داره
البته من این کتاب رو با ترجمه آقای رستگار خوندم از نشر نگاه که بسیار ترجمه ی خوبی بود

سلام این کتاب رو حدودا تا ۳۰ صفحه اولش خوندم زیاد بنظرم جالب نیومد و یکنواخت بود از این به بعد بهتر میشه؟
ممنون میشم راهنمایی کنید

سلام کافه بوک 🙂 فقط خواستم یه خسته نباشید بگم و یه تشکر بکنم برای بودنتون. مطالبتون خیلی با دقت و مفید نوشته شده. من از خوندن نقد و بررسی کتاب شما واقعا لذت میبرم و برای انتخاب کتاب خیلی کمکم میکنه. الحق که کافه بوک! پاتوقی برای دوستداران کتاب هستی.

شاهکار به معنای واقعی کلمه
با ابله و جنایت و مکافات بیشتر ارتباط گرفتم ولی شکی نیست که برادران کارامازوف از نظراتی پربار تر از این دو کتابه،قدرت ذهن داستایوفسکی تو یه بخش هایی باور نکردنیه.
+من با ترجمه صالح حسینی خوندم، ترجمه کمی سنگین اما اصیل بود، اوایل کتاب کمی سخت بود برام بخاطر کلمات قلمبه سلمبه ای که استفاده کرده بودن اما به مرور عادی شد.

کاش دوستان ما بین این تعریف ها لطف میکردن میگفتن که کدوم ترجمه بهتره
کتاب جنایات و مکافات مرشد و مارگاریتا برادران کارامازوف شیاطین
ترجمه انقدر زیاد شده که واقعا نمیشه فهمید کدوم ترجمه بهتره لطفا راهنمایی کنید

سلام – برای کتاب‌های جنایت و مکافات و برادران کارامازوف به این دو مطلب در سایت ما سر بزنید:
بهترین ترجمه رمان جنایت و مکافات
بهترین ترجمه برادران کارامازوف
برای کتاب شیاطین هم ترجمه سروش حبیبی رو تهیه کنید.

ممنون از راهنماییتون جنایات و مکافات ترجمه مهری اهی و برادران کارامازوف ترجمه احمد عقلبایی الان با خیال راحت میشه هر سه کتاب رو خرید
ممنون

در پاسخ به الیاس عزیز:
جنایت و مکافات: حمیدرضا آتش برآب(نشر علمی فرهنگی)
مرشد و مارگاریتا: حمیدرضا آتش بر آب(نشر کتاب پارسه)
شیاطین:سروش حبیبی (نشر نیلوفر)
برادران کارامازوف رو نمیدونم.ولی میدونم که نشر ماهی داره روش کار میکنه

بی شک برادران کارامازوف، بهترین کتابیه که تا حالا خوندم… بعد از دوسال، جزئیات صحنه ها تو ذهنم هست. انگار اونجا زندگی کردم و‌ شاهد حاضر در داستان و اتفاق ها بودم. این کتاب معجزه قلم داستایفسکی

ممنون از مطلب خوب و مفیدتون

بی نظییییر بووود این کتاب. بااارها و باارها مطالبشو میخوندم تا هضم کنم چی میگه… واقعا ادبیات روسیه شگفت انگیزه, من شخصا انتون چخوف رو خیلییی دوس دارم ولی برادران کارامازوف واقعااا قوی و فوق العاده بود. مرسی داستایوسکی عزیز🌞🌷

این کتاب رو به تازگی خوندم… اگه فرصت کنم دوباره میخونمش…

هزار بارم میشه خوندش .از همه نظر عالی

کتابیه که باید حداقل دو بار بخونیمش چون انقدر جملات و بحث های چالش برانگیز و تفکرانه داره که باید برای فهم هر کدامشون وقت گذاشت . اصلا مهم نیستش که چقدر طول میکشه یه کتابو بخونید من خودم بار ها بار ها یه جمله ای رو خوندم تا کاملا به مفهومش پی ببرم و شاید در یک ساعت فقط پانزده صفحه خوندم.

کتابی بسیار عالی با شخیتهای زنده و انسانی و طبیعی . شخیتها از جهت روانشناسی بسیار عمق دارند و داستان بسیار زیباست با روایتی کشش دار و شیرین

سلام…واقعا ممنون از سایت خوبتان…واقعا اصلا فکر نمیکردم همچین سایت خوبی اصلا باشد…دمتون گرم همین جور ادامه بدید..🌺🌺🌺
نا گفته نماند من یو سال کتاب برادران کارامازوف رو شروع نکرده بودم به خواندن…واقعا متن جذابتان،بر انگیزه ی من برای مطالعه افزود…
ممنون

با درود
تقریبا اوایل داستان بخاطر تشابهات اسمی و تعدد نامها ممکنه یکم گیج بشین واحساس خستگی کنین ولی اگر یکم صبورباشین مجذوب داستان میشین. واقعا بعضی از فصلهای داستان ممکنه شمارو تا مدتها درگیرکنه. دوستش دارم وخوندنش رو به دوستان دیگه توصیه میکنم.سرافراز باشید

آیا درسته که قرار این کتاب با ترجمه آقای سروش حبیبی چاپ شود یا خیر ؟

واقعا کتاب خیلی خوبیه…من ی جا خوندم که کتاب زیر بالین انیشتین بوده و انیشتین در موردش گفته هر بار که این کتابو خونده مطالب بیشتری رو ازش یاد گرفته

کارامازوف رمانی هست که هم افسوس میخورم چرا دیر خوندمش و هم افسوس میخورم چرا خوندمش
هیچ رمان دیگه ایی نتونسته منو مثل کارامازوف به وجد بیاره

سلام.کدام ترجمه ی این کتاب به طور مستقیم از روی متن روسی است؟

سلام – هیچ کدام از ترجمه های این رمان از زبان روسی نیستند.

سپاسگزارم از شما که این کتاب رو به بهترین شکل نقد و بررسی کردید.
من می خوام شروع به خوندن این کتاب کنم.

ترجمه ی صالح حسینی بهتره یا احد علیقلیان؟

متأسفانه هیچکدام از ترجمه هاى موجود، چنگى به دل نمیزند.

salam khaste nabashin kafe book fgt moarefi ketab hast?? ya mishe ketab ham download kard?! 😐

کتاب برای دانلود قرار نمیدیم دوست گرامی

کتاب خوب و درجه یکیه. دوست داشتم.از مباحثش لذت و استفاده بردم. عمیق بود.قلم قوی و شخصیت پردازی و داستان عالی. یکم طولانی بود ولی از ارزش کتابی به این قدرت و ماندگاری کم نکرده بود.

سلام
از دیگر اثر داستایفسکی، “تحقیر و توهین شده ها” ست که نمی دانم چرا چاپ و منتشر نمی شود!

همون شیاطین یا جن زدگانه دیگه

این شاهکار با ترجمهٔ شاعرانهٔ صالح حسینی خواندنی‌ست.
واقعا استاد شفیعی کدکنی دربارهٔ این کتاب بهترین توصیف را داشتند:
برادران کارامازوف؛ بزرگترین کتابی که تاکنون بشر خلق کرده!

سلام دوست عزیز
این تعبیری که جنابعالی به کار بردید رو آقای دکتر شفیعی در مورد مثنوی مولانا و در ابتدای شرح کریم زمانی بر مثنوی نوشتن:
مثنوی معنوی مولوی بزرگترین حماسه روحانی تاریخ بشریت است
که البته به حق هم نوشتن
من هیچ جا این نقل قول شما از ایشون رو راجع به برادران کارامازوف پیدا نکردم. شما منبعی دارید برای این موضوع؟

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *